۱۴ اکتبر، سالروز اعطای جایزه صلح نوبل به یاسر عرفات، اسحاق رابین و شیمون پرز
امروز ۱۴ اکتبر، سالروز اعطای جایزه صلح نوبل به یاسر عرفات، اسحاق رابین و شیمون پرز است و سالروز فرصتهایی که برای تشکیل دو دولت و صلح پایدار منطقه سوخت و به ایستگاهی رسیدیم که مردم غزه مجبور است در سالروز اعطای جایزه صلح نوبل به رهبران دو طرف، غزه را ترک کند.
نه شرایط اجتماعی و نه واقعیات سیاسی، هیچکدام در اواخر ۱۹۶۷ برای تشکیل جنبش مسلحانه فلسطینی مساعد نبود. اما فضای روانی حاصل از شکست عربها از اسرائیل در ژوئن ۱۹۶۷ میگفت که دولتهای موجود عربی نمیتوانند در جنگ کلاسیک اسرائیل را شکست دهند و تشکیل گروههای مسلح فلسطینی ضروری است.
در آن زمان ملک حسین اردنی مخالف تشکیل گروههای مسلح فلسطینی بود و میگفت که نبرد مسلحانه این بهانه را به اسرائیل خواهد داد تا فشارش را بر ساکنان مناطق اشغالی افزایش داده و باعث فرار آنها از خانههایشان و پناهندگی در سایر کشورها شود. او گفت که امروز وظیفه هر شهروند عربی این است که در برابر این گروهها مقاومت کند تا باعث اشغال بیشتر سرزمینمان نشوند.
با گذشت نیم قرن، شاهد تحقق سخنان ملک حسین هستیم ولی آن روزها امثال یاسر عرفات، باروت را تنها راه رسیدن به آرمان میدانستند. ولی با گذر زمان آن گروهها ابزار قدرتها شدند و گروه عرفات که سالها از اشغال کشورشان نالیده بود، هنگام اشغال کویت توسط عراق از صدام حمایت کرد و فلسطینیهای پناهنده در کویت، نمک نشناسی کرده و به اشغالگران عراقی کمک کردند.
آن اتفاق پایان خوش خوشان عرفات در نزد سران عرب بود و در نشست سران عرب در قاهره (با موضوع حمله عراق به کویت) فقط قذافی و نماینده یمن با عرفات احوالپرسی کرد و شاه اردن نیز برخورد سردی با او داشت. سران سایر کشورهای عرب جواب سلام عرفات را نیز ندادند و وقتی عرفات روانه جده شد، سلطان عربستان برای اینکه او را محترمانه آزدیرماق کند (دک کند)، هواپیمایی در اختیار او قرار داد تا او را به وین و مراسم تشییع جنازه برونو کرایسکی، صدراعظم اسبق اتریش و یهودی طرفدار فلسطین برساند.
فصل انزوای جنبش فلسطین در نزد رهبران عرب فرا رسیده بود و شاید همان انزوا، فرصتی به ایران داد تا مزدورانی فلسطینی برای خود پیدا کند. ولی گاهی اوقات برای یک جنبش بد نیست که حامیانش را از دست بدهد و آن انزوا نیز برای عرفات مفید واقع شد تا دیگر گاز وئرمهسین (تخته گاز نرود) و واقعیتهای جهان را دریابدمردی که در برابر اظهارات ملک حسین فقط از تفنگ میگفت، شاخه زیتون به دست گرفت و به این فکر کرد که این مردمان عربی و عبری مجبورند کنار هم در آن سرزمین زندگی کنند و باید راهی برای صلح یافت. از بخت خوش عرفات، رهبر طرف مقابل نیز صلحدوستی به نام اسحاق رابین بود و نشستها به صلح اسلو منجر شد و جایزه صلح نوبل را نصیب آن سه نفر کرد. ولی همچنان که عرفات در طول سی سال از تفنگ به زیتون رسیده بود، هنوز دیوانگانی بودند که در مرحله تفنگ گیر کرده بودند. دیوانگان طرف مقابل رابین را ترور کردند و دیوانگان طرف عرفات مزدور ایران شدند تا سواحل مدیترانه به ایستگاه امروزی برسد.
همسایه ارمنی ما نیز مانند عرفات، بعد از سی سال به این نتیجه رسید که باید در کنار همدیگر زندگی کنیم، آن هم به زور ارتش و دیپلماسی موفق آذربایجان. آیا ما و دیگر همسایگانمان نمیتوانیم از همین امروز به زندگی در کنار یکدیگر فکر کنیم یا محبور خواهیم شد تا مسیر عرفات را طی کنیم؟