يوسف عزيزى بنى طرف : عرب ، از عطش تا عطش
در چهارده جولاى ٢٠٢١ بود كه جرقه صبر تشنگان، ابتدا در بستان و سپس در خفاجيه ( سوسنگرد) به سر آمد و مردم به خيابان آمدند و عليه جهنمى كه حاكميت دوزخ منش براى آنان پديد آورده بود شعار دادند. سپس همه اقليم تاريخى عربستان به خروش آمد تا مخالفت خودرا با برنامه هاى مرگبار حاكمان تهران در بستن آب رودخانه ها در تابستان و سرازير كردن آب سدها در زمستان اعلام كنند. نتيجه اعتراضات مسالمت آميز ، حدود سيزده كشته، صدها مجروح و هزاران بازداشتى بود. در همان خفاجيه بود كه آن زن عرب رو به سركوبگران گفت”آقا، تو كه آب ات يا زمين ات را نبرده اند”. و اين حكيمانه ترين سخنى است كه مى توانست عمق فاجعه اى را بيان كند كه استعمارگران براى كوچ دادن بوميان از سرزمين نياكانشان ساخته و پرداخته اند. ابتدا در عهد رضا شاه ، مصادره زمين هاى عرب ها در شمال غرب اهواز و اعطاى آنها به “فريدون كيانى” سرمايه دار زردشتى يزدى بود تا همشهريان و همكيشان خودرا از يزد و هند روانه اهواز كند و به جاى كوى سيد خلف، “كيان پارس” و “كيان آباد” ايجاد نمايد. سپس محمد رضا شاه و اولين رئيس ساواك اش با اعزام هزاران تن غير بومى به دستكارى در جمعيت عبادان دست يازيدند و با ايجاد مستعمره “يزد نو” در منطقه بنى صالح ، رسالت آريايى خودرا به جاى آوردند. بعد از انقلاب و جنگ – كه عرب ها نقش مهمى در آنها داشتند – اسلامگرايان آريانىيست، آب هاى رودخانه دز را به سوى قم روانه كردند و آب هاى شط كارون را به سوى اصفهان و يزد. كرخه را هم با سدهاى فراوان به جوى آب تبديل كردند. اكو سيستم هور الحويزه را به هم ريختند تا هفتاد درصد سرمايه گذارى هاى ايران در تهران صورت گيرد و فرزندان و همتبارانشان در شهرهاى مركزى و در اروپا و آمريكا در ثروت و مكنت بغلتند و عرب – دشمن تاريخى شان و نه هموطنشان – يا در گرما و گرد و خاك و بى آبى له له زند و جان بكند – همچنان كه اين روزها در ملاشيه و عين دويه و ديگر مناطق استان شاهديم – يا سالانه چهارصد و پنجاه نفر، استان دوزخى انيرانى را به سوى كرج و حومه “پايتخت دجل” ترك كنند. خب ، مردم عرب منتظر چه هستيد؟ منتظريد تا برويد يزد كار كنيد و در آنجا تحقير شويد يا در سرزمين خودتان با خاطرات نخل و عگيد و بوى گند نفت گواه مرگ تدريجى نه تنها زبان و فرهنگ غنى خود بلكه شاهد مرگ تدريجى فيزيكى خود باشيد. مى دانم از بديل ناسيوناليست راسيست آريانى مى هراسيد اما اين تنها بديل نيست. آن كه در جولاى ٢٠٢١ در ايذه فرياد زد”عرب بختيارى اتحاد اتحاد” و دو كشته داد و آن كس كه در همان هنگام در تبريز ، جور گلوله و زندان را به جان خريد و به خيابان آمد و فرياد زد “آزربايجان- الاحواز اتحاد اتحاد” و نيز بلوچى كه هر هفته در خيابان است ، همه اينها – به همراه شما – بديل آينده اند. اين رژيم، شيعه نيست، شيعه آريانى است، دل به او مبند. اگر اعتراض نكنيد اگر فداكارى نكنيد ، حكم مرگ خودرا امضا كرده ايد.