به گمانم دوم مرداد ١٤٠٠ نقطه عطف پيكار ملل در ايران است. اين متن را پارسال در چنين روزى نوشتم و هنوز به آن باور دارم. پيكار ما حتى بر راست ترين نيروى اپوزيسيون هم تاثير نهاده است. به گونه اى كه جناح معتدل وابسته به رضا پهلوى يعنى ‘شوراى ملى تصميم’ – كه چندى پيش اعلام موجوديت كرد -هم مجبور شد وجود مليت ها در ايران و عدم تمركز را بپذيرد. اين امر، رايگان به دست نيامده است و همين نبردها و فداكارى هاى ما در اهواز و تبريز و كرمانشاه و سنندج و زاهدان و لرستان است كه اينان را وادار به پذيرش واقعيت روى زمين كرد، گرچه من اين ‘عدم تمركز’ را نمى پذيرم و بر اين باورم كه حداقل خواسته اغلب مردم عرب، فدراليسم و بازگشت به وضعيت حقوقى عربستان اهواز در ١٣٠٤ شمسى است.
دوم مرداد يك نقطه عطف
تبريز چقدر زيبائى،آزربايجان چقدر دلاورى، من اكنون بر فراز قله ساوالان ام، در قلعه بابك ام، چون ٥٥ و ٨٢،من در چرنداب تبريز با صمد نفس مى كشم، و با پيشه ورى بر فراز ساوالان شنا مى كنم. حيف، نبودم تا كمك هاى امير خزعل را به محاصره شدگان تبريز برسانم تا ستار و باقر پايدار بمانند. آزربايجان – اما – تو مغبون شدى در مشروطه و بهمن. حركت امروز تو فقط زيبا نيست بلكه شيرازه جديد كتاب تاريخ است. براى نخستين بار در تاريخ معاصر ايران، ملتى در شمال در كنار ملتى در جنوب جاى مى گيرد و زندانى و زخمى مى دهد تا ديگر ملل همزنجير تاسى كنند و دوران جديد تاريخ را آغاز كنند؛ دوران پيكار همبسته ملت ها. از همسايگان بختيارى شروع شد. دوم مرداد ١٤٠٠ را به خاطر بسپاريد، نقطه عطف تاريخ ايران را در حافظه خود جاى دهيد. اما تو اولدوز قاسمى عزيز، اولدوزها، لسانى ها، دوستان فداكار عرب ها، دير نخواهد بود تا همراه صدها زندانى عرب و با قدرت اتحاد ما از زندان ها رها شويد.عكس اولدوز را مى بينيد كه توسط كلاغ ها ربوده شد.