ویژه نامه مجله “تیشک” : سمینار فعالین چند حزب سیاسی عضو ائتلاف ” همبستگی برای آزادی و برابری در ایران”
مجله “تیشک” نشریه ای به طور عمده به زبان کردی است که به صورت فصل نامه منتشر می شود. این نشریه که به مقولات سیاسی، نظری و تئوریک می پردازد، سمیناری با مشارکت آقایان رئوف کعبی (سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران)، یونس شاملی (اتحاد دمکراتیک آذربایجان – بیرلیک)، ناصر بلیدهای و رحیم بندویی (حزب مردم بلوچستان)، حافظ فاضلی (حزب تضامن دمکراتیک اهواز) و شاهو حسینی (حزب دمکرات کردستان ایران)، از احزاب تشکیل دهنده ائتلاف “همبستگی برای آزادی و برابری در ایران”، در اواخر پائیز برگزار کرد.
شرکت کنندگان به سئوالاتی که از طرف گرداننده سمینار و خطاب به هریک و در چند نوبت طرح می شد پاسخ دادند.
قرار بر این بود که این سمینار در شمارەی ۵۹ و ۶۰ مجله “تیشک” منتشر گردد اما در نهایت و با توجه به حجم و ابعاد مباحث، به صورت ویژەنامه منتشر شده است.
چکیده هائی از سمینار :
رئوف کعبی (سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران) :
… حاکمیت آینده ایران، می بایست دارای مضمون و آن شکلی باشد که برابر حقوقی همه اجزای تشکیل دهنده جامعه ایرانی را تامین کند. اساس چنین حاکمیتی، از جمله، غیرمتمرکزبودن آن همراه با تقسیم قدرت سیاسی است. تجارب عدیده جهانی، فدرالیسم را برای جوابگوئی به دو مشخصه فوق از الویت قابل توجهی برخوردار می سازد چرا که نظامی فدرال، نظامی است که قدرت سیاسی دوگانه که بر مبنای آن، درهر محدوده معین، حاکمیتی داخلی به عهده نمایندگان منتخب ساکنان آن محدوده بوده که پاسخی دموکراتیک به مسئله ملیتهاست، و نیز با دیگر محدودهها، حاکمیتی مشترک و سراسری را تضمین می کند. از اینها گذشته چنین سیتمی می تواند با توجه به وسعت جغرافیائی و متنوع کشور، بسیاری از مشکلات و معضلات ناشی از حکومتهای تمرکزگرای تاکنونی را تقلیل دهد. اینکه نوع این فدرالیسم چیست؟ مشکلات، معایب، محاسن و موانع در راه آن چه می باشند و خواهند بود را در جای خود می توان به بحث و بررسی گذاشت. با در نظر گرفتن همه آنچه که گفته شد، ما همکاری، همراهی و اتحاد عمل و ائتلاف تا رسیدن به بلوک و جبهه ای نیرومند و وسیع متشکل از اجزای دخالتگر در چهار جنبش پایه ای در ایران که شرح آن را بالاتر گفتم، لازم و ضروری و در این مقطع تاریخی امری حیاتی می دانیم از همین رو و از جمله، به هم پیمانی با تمامی نیروهای فعال در جنبش ملیتها که کم و بیش و به طور کلی با چهارچوب ارزیابی و نگاهی که بیان شد، موافقت دارند، اعتقاد داشته و برای آن تلاش می کنیم…
… نباید فراموش کرد که در این ائتلاف ((همبستگی برای آزادی و برابری در ایران))، ده حزب و سازمان سیاسی مشارکت دارند. تفاهم در زمینه های مختلف کاری آسان نیست هر کدام از جریانات از سابقه و روش و نظر و نگرش متفاوتی نسبت به مسائل تشکیلاتی، سیاسی و کار مشترک برخوردار است و این کار ساده ای نیست. اعتماد سازی، رواداری و دیالوگ سازنده بر این بستر می بایست هرچه بیشتر پاگرفته و توسعه یابد. با توجه به همه آنچه که برشمرده شد، بله این ائتلاف واقعه مهمی در عرصه ائتلاف و اتحاد است اما نباید از واقعیت دور شویم هنوز راه درازی در پیش است و برای اینکه به آنچه که شما در سئوالتان تغییر در بطن مبارزات نامیده اید، برسیم، می بایست مراحل دیگری را طی نمود. از جمله اینکه این ائتلاف چه از درون و چه در بیرون و با دیگر ائتلاف و اتحادها گسترش یافته و همزمان و یا به موازات، خود به اهرمی کم و بیش فراتر از اعضای خود تبدیل شود یعنی دارای تشکیلات و کارکرد معین سیاسی باشد. شاید دوره ای برای قوام درونی لازم بود اما امروزه می بایستی بر بیرون و برون متمرکز شد. مبارزه و مقاومت در جامعه جریان دارد و رو به گسترش است. زمینه همگرائی و همکاری برای سازمانیابی جنبشهای اعتراضی و روند مبارزاتی بسی مناسب و آماده تر نسبت به گذشته است. بر نیروهای مسئول است که با درس گیری از تمامی فعالیتهای تاکنونی و با ارائه راهکارهای مناسب، گامهای موثر و هرچه بلندتری را در راه تحقق اهداف عادلانه و تاریخی جنبشهای جاری در درون کشور ما بردارند…
یونس شاملی (اتحاد دمکراتیک آذربایجان – بیرلیک) :
… گذشت زمان و رشد جنبشهای ملی دموکراتیک در مناطق مختلف متعلق به خلقهای غیرفارس، و بهویژه آذربایجان، به رشد ذهنیت جدیدی انجامید که در آن این ذهنیت قوت میگرفت که، تکیه بر یک مرکز سیاسی در ایران، چون گذشته احتمال غلطیدن دولت بعد از جمهوری اسلامی به منجلاب استبداد و حتی نژادپرستی را بسیار بالا میبرد. اما تکوین مراکز متفاوت قدرت سیاسی که منبعث از رشد جنبش سیاسی خلقهای غیرفارس در مناطق ملی آنهاست، تفکر چند مرکز سیاسی را در جلوگیری از تکوین استبداد جدید ممکن میسازد و همین زمینهی ذهنی عملاً به تئوریهای سیاسی جدیدتری برای پساجمهوری اسلامی در میان جنبشهای سیاسی در پیرامون راه برده و ذهنیت مرکزگرا و تمامیتخواه در میان جریانات سیاسی مرکز را به چالش میکشد؛ و دقیقاً به همین خاطر بود که تکمرکزی یا تهرانمحوری در انقلاب سیاسی سال ۵۷ به شکلگیری استبداد نعلین راه برد و ایران را حتی از دوران پهلویها نیز وخیمتر کرد و استبداد سیاسی دوره پهلوی به استبداد بسیار خشنتر دینی در بعد از سال ۵۷ کشاند. و باز دقیقاً به همین دلیل نیز ذهنیت بازگشت به خویش در میان خلقهای غیرفارس که مورد تبعیض و تحقیر در دو دورهی سلطنت و جمهوری اسلامی بودند تقویت کرد و زمینههای شکلگیری تفکر چندمرکزی و مطالبهی یک نظام فدرالیستی در ایران قوت گرفت. جنبش بازگشت به خویشتن در میان خلقهای غیرفارس، و بهویژه در میان خلق تورک طلیعهی یک تغییر اساسیتر را در ذهنیت مردم تورک شکل داده و در مدت نسبتاً کوتاهی راه چند ده ساله را پیموده است و این بدیل سیاسی پساجمهوری اسلامی با این ذهینت در حال گسترش در آذربایجان و کل ایران است. بنا به اظهارات وزیر پیشین خارجه ایران ۴۰ درصد جمعیت ایران را تورکها تشکیل میدهند. شکلگیری «فراکسیون مناطق تورکنشین» در مجلس که نمایندگان تورک آذربایجان را دور هم گرد میآورد، حدود ۳۳ درصد اعضای مجلس بودند. این در حالی بود که تعدادی از نمایندگان تورک مجلس حاضر به شرکت در این فراکسیون نشدند. اشاره به «فراکسیون مناطق تورک نشین» در مجلس نه از جهت اهمیت فعالیت آن، بلکه از جهت کمی و عدد نمایندگان تورک در مجلس جمهوری اسلامی است که حدوداً همسانی با اظهارات وزیر خارجه پیشین ایران را نشان میدهد.
حمایت جنبش سیاسی در آذربایجان از اعتراضات در الاهواز نشانهی آشکاری از تبدیل تبریز به یک مرکز سیاسی در چشمانداز تحولات سیاسی است…
……
به بیانی دیگر شعار محوری ما برای ایران «جمهوریت، فدرالیزم و دموکراسی» است. جنبش موجود در مرکز جدا از اینکه در تأسیس دولت ایالتی ویژهی تهران یعنی دولت مولتیاتنیک تهران، نقش آفرینی میکند، به سازماندگی مردم در راستای دموکراسی کثرتگرا میپردازد. نمونهی این نوع فعالیت را میتوان در ترکیه و در فعالیت «حزب دموکراتیک خلقها» مشاهده کرد. در این حزب نیز فعالین خلقهای غیرتورک به همراه دموکراتهای تورک برای تعمیم دموکراسی کثرتگرا در ترکیه فعالیت میکنند. این مدل فعالیت میتواند سرمشقی برای شکلگیری جنبشهای رادیکال برای دموکراسی کثرتگرا در تهران و کل ایران باشد. این آن مدلی است که ما در سند «استراتژی پارالل» در بیرلیک بر آن تأکید کردهایم…
رحیم بندوئی (حزب مردم بلوچستان) :
… همهی مردم بلوچ با وجود تفاوتهای دینی و مذهبی و ایدئولوژیک، با همدیگر اشتراک سرزمینی، تاریخی، زبانی، هنری، و فرهنگی دارند که همهی آنها را تحت عنوان بلوچ معرفی میکند. یک مولوی جوان به نام عبدالغفار نقشبندی چند سال پیش با صدایی رسا و با معنا، در بلندگوی نماز جمعهی شهرستان خود گفت که: «ما اول بلوچ هستیم و بعد مسلمان. زیرا قبل از اینکه دین مبین اسلام در منطقهی ما بیاید ما در آنجا به عنوان «بلوچ» حضور داشتهایم». بنابراین، دین و مذهب و باورهای اجتماعی به عنوان بخشی از فرهنگ عمومی هر جامعه محسوب میشوند. از آنجاییکه اکثریت مردم بلوچ مسلمانان حنفی مذهب میباشند طبعاً آموزههای دینی که از خانواده شروع میشود، در رفتار و پندار و گفتار هر فردی نمودی عینی پیدا کرده است و همچنانکه مثلاً مذهب شیعه در در طول قرون متمادی تأثیری شگرف بر فرهنگ پیروان خود گذاشته است، طبعاً برای پیروان اهل سنت نیز چنین میباشد.
وقتی سخن از هویت ملی و مرحلهی اجتماعی نهادینه شدن «ملت» به میان میآید، مسئلهی «حاکمیت ملی» مطرح میشود. به این معنی که «مردم» به عنوان یک واژه و مقولهی اجتماعی و تاریخی همواره وجود داشته است، اما بر اساس اینکه در هر دوران اجتماعی و تاریخی «قدرت سیاسی» که ابزار اعمال «حاکمیت» باشد در دست چه کس و یا کسانی بوده است، گروه های مردمی که در سرزمینهای تاریخیشان بودهاند عنوان «امت» و یا «رعیت» و یا «حراج گذار» داشتهاند، چراکه «حاکمیت» در دست رهبران مذهبی و فرمانروایان کنیسهها، کلیساها، مساجد و یا عبادتگاههای ادیان متفاوت و یا سرداران و حاکمان و شاهان بوده است. اما در قرون اخیر که مقوله و واژهی «ملت» و «حاکمیت مردم (دموکراسی)» جای مقولههای «رعیت» و «امت» را گرفته و «حاکمیت مردم» که همان «حاکمیت ملی» است، جایگزین حاکمیت فرمانروایان کلیسا و مساجد و قلعهها و کاخهای سرداران و خانها شده و به «مردم» واگذار گشته است. هر فرد جامعه، در مقابل قوانین آن جامعهی ملی، که دولتهای منتخب «مردم»، مجری قوانین آن جامعه میباشند، تمامی شهروندان آن جامعه باید بدون در نظر گرفتن تعلق منطقهای، جنسیت، نژاد و جایگاه طبقاتی و اجتماعیشان، متساوی الحقوق و دارای فرصتهای برابر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی باشند. اما متأسفانه در دوران تاریخی معاصر، که استعمارگران و ابرقدرتهای بینالمللی، در راستای چپاول منابع ملل دیگر وارد مناطق مختلف شدند، برنامهریزیهای دراز مدتی را برای ایجاد جنگهای مذهبی در میان مردمان هر منطقه در راستای همان سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» طرحریزی و اعمال کردند…
کشوری کە الان بە اسم ایران میشناسیم یک واحد سیاسی-جغرافیایی است کە از حوزههای جغرافیایی کوچکتری که دارای هویتهای تاریخی، زبانی، فرهنگی و هنری خویش میباشند، تشکیل شدە است. نزدیک بە یک قرن پیش یعنی در اواخر دوران قاجاریە، «انقلاب مشروطیت» در ایران به عنوان تحول اجتماعی عظیمی در منطقهی خاورمیانه رخ داد که با آغاز نطفهبندی و شکلگیری دولت-ملتها در منطقه همراه بود. متأسفانه به دلیل وقوع جنگ جهانی اول و به دنبال آن جنگ جهانی دوم، بسیاری از این هویتهای جغرافیایی–تاریخی موجود در فلات ایران که پس از انقلاب مشروطیت و تصویب «انجمن های ایالتی و ولایتی» میرفتند که ساختار فدرال سنتی و تاریخی موجود در منطقه را به ساختاری از فدرال مدرن همانند آمریکا و کشورهایی در اروپا تبدیل کرده و سامان دهند، در نتیجهی دخالتهای ابرقدرتهای جهانی درگیر در این جنگها، دچار وقفه گشتند و این وقفه آن زمان به اوج خود رسید که ابرقدرت بریتانیا در ایران با کودتایی نظامی و روی کار آوردن نظام پهلوی، مهر پایانی را بر دستاوردهای مبارزات مردمان ایران و شکست انقلاب مشروطیت کوبید. ساختار نظام حکومتی پهلوی تحت حمایت انگلیس از نظر سیاسی به ساختاری شدیداً متمرکز، غیردموکراتیک و استبدادی تبدیل گردید که هویت تاریخی ملتهای ساکن در ایران را با زور سرنیزه و کشتار و با اعمال سیاستهای «همانندسازی اجباری (اسیملاسیون)» به سوی تبدیلشدن به یک ملت و یک زبان و یک فرهنگ و یک تاریخ که دولت حاکم نمیاندهی آن بود، یعنی هویت «ملت فارس»»هدایت کردند و هنوز هم میکنند. حال نزدیک بە یک قرن میباشد که تحت سیاستهای تمامیتخواهانەی مستبدانە و شدیداً متمرکز حاکمان بر ایران، مردم غیرفارس به حاشیه رانده شده و تحت ستم و تبعیض علنی، صدمات جبرانناپذیری را دیدەاند.
در چنین شرایطی سرنوشت همەی مردمان این سرزمین از یک نقطەی مرکزی ایران یعنی تهران رقم میخورد، این بدان معنی است که هیچکدام از زیرواحدهای سیاسی-جغرافیایی کە به عنوان ملیتهای مختلف در ایران میشناسیم بە تنهایی قادر نیستند سرنوشتشان را بە دست خودشان تعیین کنند. به همین دلیل هیچ راە و چارەای جز این نیست کە همەی آنان به اتفاق نیروهای دموکرات مرکز ایران همدوش و همبسته با همدیگر، مشترکاً و برنامهریزی شده در راستای ایجاد جمهوری دموکراتیک غیرمتمرکز فدرال و سکولار فعالیت کنیم. این سە ائتلافی کە شما بە آنها اشارە دارید، قطعاً پیگیر همزیستی مسالمتآمیز در چهارچوب همین کشور اما با حقوقی کاملاً برابر با تقسیم قدرت سیاسی و اقتصادی در حوزههای جغرافیایی ملل تاریخی میباشند…
ناصر بلیدهای (حزب مردم بلوچستان) :
برای ایجاد و یا حفظ یک جامعهی دموکراتیک باید یک دید باز داشت و باد دید باز رفتار کرد و با دیالوگ سیاسی و همکاریهای مقطعی و شرکت در کنفرانسها و سمینارهای یکدیگر به آشنایی با همدیگر و شناخت بهتر در تداوم ایجاد فرهنگ دموکراتیک و لیبرال و جوامع دموکراتیک و همزیستی مسالمتآمیز ملی کمک کرد. این سیاست حزب مردم بلوچستان است؛ و همیشه هم حزب مردم بلوچستان در ارتباط با همه گروهها و بخشهای اپوزیسیون چه استقلالطلب و یا سلطنتطلب، بر پیشبرد برنامه و ایدهی خود که همانا حاکمیت ملی و حفظ واحد ملی و فرهنگی بلوچستان با حفظ هویت ملی آن بر بنیادی دموکراتیک و حسن همجواری با ملل دیگر بر بیناد حقوق بشر سازمان ملل متحد، اصرار ورزید و در پیشبرد آن کوشیده است…
… برای حل مسائل بلوچستان تنوع فکری وجود دارد. در ایران هماکنون و در دوران معاصر تفکرات هژمونیطلبی ملی که هدف آن یکسانسازی ملی است حاکم است و عملکردهای استعماری در ارتباط با ملتهای تحت ستم وجود دارد. در مقابل چنین امپریالیسم داخلیای که در تفکر حاکمیتهای ایران و در تفکرات سیاسی و رفتاری جامعه حاکم مسلماً و در بخشی از گروهای اپوزیسیون وجود دارد در بین ملتهای تحت ستم نیز تفکرات استقلالطلبانه به وجود میآید. این جنبشها دارای پایهی اجتماعی هستند و نمیتوان آنها را نادیده گرفت.
اگر هدف ایجاد یک جامعهی دموکراتیک است که ناسازگاریها و تفاوتها را به شکل مسالمتآمیز حل کند، باید بتوان بین تفکرات متفاوت دیالوگ ایجاد کرد. ما در حزب مردم فکر میکنیم در جوامع ملیای که امروز در ایران هستند پلورالیزم فکری فراوانی وجود دارد و هیچکدام از اینها به زودی ناپدید نمیشوند. به همین دلیل ما در حزب مردم بلوچستان از هرگونه امکانی برای دیالوگ و یا همکاری در خصوص نکاتی که با هر گروه توافق نوشته و یا نانویشته داشته باشیم به نوعی همفکری، دیالوگ و یا همکاری پروژهای و استراتژیک داریم. اتحاد استراتژیک ما با کنگره ملیتهای ایران فدرال و با اتحادهایی همانند شورای دموکراسیخواهان و همبستگی برای آزادی و برابری است که هماکنون توافق نوشته و رسمی حزبی داریم. اما با گروهای دیگر که شاید استقلالطلب باشند و یا فدرالیزم را قبول نکنند همکاری و یا هماهنگی انجام میدهیم. این بخشی از فعالیت ما برای ایجاد فرهنگسازی دموکراتیک در جامعه است تا از هماکنون به حل مسائل و تضارب آراء به شکل دموکراتیک کمک کند. اگر با هم صحبت نکنیم آنموقع در مقابل همدیگر به شکل قهرآمیز قرار میگیریم. ما باید از هم اکنون به این فکر باشیم که یک فرهنگ دموکراتیک در جامعهی خود و دیگر جوامع ایجاد کنیم تا مسائل به شکل دموکراتیک حل شوند. به نظر ما در شرایط فعلی باید از هرگونه دیالوگ و نزدیکی با جمهوری اسلامی ایران و نیروهای وابسته به آن و یا سازمانهای موازی با آن پرهیز کرد. …
حافظ فاضلی (حزب تضامن دمکراتیک اهواز) :
… اگر بە من اجازە بدهید، سە نکتە را بە صورت بسیار سریع بە خدمتتان عرض کنم. یکی اینکە در رابطە با پروژەای کە شما و دوستانتان در پیش گرفتید، تشکر میکنم کار ارزشمند است، متأسفانه اکثر مقالاتی کە توسط دوستان ما، حزب تضامن، سازمان حقوق بشر، مرکز تحقیقات و پژوهش اهواز و عربستان در رابطە با ایران و ملتهای موجود در ایران نوشتە شدە، همە بە زبان عربی است. بە جرأت میتوانم بگویم هزاران مقالە ثبت شدە اما متأسفانه امکان ترجمه به فارسی و ارائه به شما موجود نیست؛ امیدوارم کە دستاندرکاران این توانایی را داشتە و کسی را در اختیار داشتە باشند کە ترجمە کند.
نکتە دوم کە میخواستم عرض کنم این است که بعضی از دوستان بە اقلیتها اشارە کردند. واقعیت امر این است کە هیچکدام از ملیتهای ساکن در جغرافیای ایران اقلیت نیستند. ما مردمانی هستیم کە داریم در سرزمینهای آبا و اجدادی خودمان زیست میکنیم و تلاشهای حاکمیت در طول ۹۵ سال گذشتە برای تغییر بافت جمعیتی موفق نبودند و ما مردمانی هستیم کە در سرزمینهای خود زندگی میکنیم و در آنجا هم اکثریت هستیم و در سطح هیچ هویتی اکثریتی وجود ندارد که دیگران را اقلیت بخواند.
نکتە سوم این کە دوستان در صحبتهایشان از یک سری دلواپسیها صحبت کردند، از یک سری انشقاقات و اختلافاتی کە ممکن است در آیندە باعث چە مشکلاتی بشود. فرض میکنیم بین زابلی و ایکس، بین عرب و… نمیخواهم به این موضوعات ورد پیدا کنم، ولی واقعیت امر این است کە من ایمان دارم جامعە روح دارد، جامعە جان دارد، جامعە یک واحد زندە است، درک میکند، سبک سنگین میکند، فکر نکنید کە ما در فردای جمهوری اسلامی با چنین مشکلاتی مواجە میشویم، خیر! مردم آگاهاند، مردم بە این درجە از آگاهی رسیدهاند، خب عدەای هم وابستە بە حاکمیتاند، وابسته بە نظام هستند، عجیب نیست بخواهند بازی خودشان را انجام بدهند. این افراد وضعیتشان کاملاً مشخص است، ولی اکثریت مطلق مردمان ساکن در سراسر ایران بە ضرورت با هم زیستن و گذر از جمهوری اسلامی و سرنگونی نظام متحجر خواهند رسید. من برمیگردم بە سؤال شما. واقعیت امر این است کە در طول این ۹۵ سال گذشتە دولتهای متعدد از پهلوی اول تا بە امروز تا همین انتخابات اخیر و حکومت رئیسی، با توجە بە اینکە بندە آنجا بزرگ شدهام، زندگی پدرم و پدربزرگ و کل خانواده را دیدهام، می توانم بگویم که ما قربانیان حی و زندە هستیم.
نگاە این حاکمیتها بە منطقەی ما نگاه چپاول است، مثل این است کە بە چشم غنیمت نگاە میکنند. واقعیت امر این است کە فقط چپاولکردن، نفت، گاز، استفادە از بنادر، و… مهم است. همەی اینها بە کنار، این منطقه یک جلگەس، از زمان رضاخان تا بە امروز مصادرەی اراضی ادامە دارد، در چندین نقطە از حمیدیە گرفتە تا اهواز تا مناطق مرزی از زمان جنگ تا کنون با عذر و بهانەی این کە مینگذاری شده است اجازە ندادند مردم بە آن مناطق برگردند. چند سال از جنگ گذشتە است؟ مگر عراق چقدر مین گذاشتە است؟ آیا حکمیت توانایی مینروبی این مناطق را ندارد؟ در واقع مینروبی انجام شده، ولی این زمینها را بە فرماندهان سپاە واگذار کرده است.
یعنی تا بە این لحظە کە من دارم با جنابعالی و دوستان صحبت میکنم این مصادرەها ادامە دارد، این چپاول ادامە دارد…
… ما نە از این طرحهای بە اصطلاح ملیشان بهرەای بردیم و نە از آن صنایع پتروشیمی کە فقط استکشان، دودکشهایشان مواد سمی را بە حلقوم امثال ما میرسانند. همین طرحهای کشاورزیشان در نیشکر، آب شورشان را به کجا سرازیر میکنند؟ بە نخلستانها! ۵ ملیون نخل از بین بردند، دیگر نخلستانی اصلاً وجود ندارد دوستان! چون زمین شور شدە، آب شور شدە، میزان نمک زمین بالا رفتە، فقط یک درخت میبینید و هیچ محصولی ندارد. رجوع کنید بە آمار سندیکای نخلکاران، در حال حاضر بیآبی و پساب کارخانجات و طرحهای نیشکر باعث نمکیشدن خاک شدند. البته سد گتوند هم خودش یک دریای نمک است. حمیدیەای کە زمانی در سال چند فصل محصول میداد در حال حاضر امکان کشت را ندارد. بیآبی، بالا بودن شوری و پسابی کە ارسال میشود برایشان، این وضعیت و این چرخە همچنان ادامە دارد. مردم یعنی باور کردند و بە این نتیجە رسیدند کە حاکمیت قصد دارد اینها را از بین ببرد، بە همین دلیل میبینیم در خیابانهای اهواز خفاجیە و دیگر شهرها معترضین شعار «کلاً کلاً لە تعجیل» سر میدهند، بە معنی نە بە کوچ اجباری. بە همین دلیل است کە مردم در خیابانهای شهرهای اقلیم و روستاها شعار «بە دم بە روح مفتیکمی اهواز» سر میدهند. این مردم بە این نتیجە رسیدهاند کە این حاکمیت با آنها سر دشمنی دارد. در صدد از بیبردنشان است، چون میبینیم هر آنچە کە ما در سرزمینمان داریم جز جپاول و غارت و نابودی هیچ نتیجە و حاصل دیگری نداشتە است…
شاهو حسینی (حزب دمکرات کردستان ایران) :
… اتفاقاً نقطهی قوت فدرالیزم در حل این مسائل است. بگذارید نگاه دقیقتری بە بحرانها بر اساس وجود و عدم وجود فدرالیزم داشته باشیم. اولاً، هر کدام از اتنیکهایی که در ایران زندگی میکنند، خود داری یک سرزمین هستند که در آن اکثریت را تشکیل میدهند، این یک فرصت است که به آسانی فدرالیزم در ایران پیاده شود. بگذارید سه ابربحران ایران را براساس وجود و عدم وجود فدرالیزم بررسی کنیم:
اولین ابربحران، ابربحران محیطزیستی است. چند عامل اساسی که در این ابربحران نقش دارند عبارتند از تغییر اقلیم، عدم توانایی در مدیریت آب، تمرکز توسعه و سیاست خارجی جمهوری اسلامی. در زمینهی تغییر اقلیم تقریباً برای همه کشورهای دنیا نمایان شده که این بحران یک ابربحران جهانی است و حل آن مستلزم همکاری جهانی است. پس معنی این راهحل این است که هر دولتی که در ایران در رأس امور باشد، باید در تمامی امور رابطهاش را با جامعهی جهانی به حالت عادی درآورد. این در حالی است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی نه تنها بر مبنایی عادیسازی روابط با کشورهای جهان بنیاد گذاشته نشده بلکه مبنای آن ایجاد چالش و افزایش تنش در سطح کشورهای اسلامی است…
… در این بین حکومت مرکزی در ۱۰۰ سال گذشته بر مبنای آسمیلاسیون کوردستان را ادارە میکند و همزمان آب بر اساس مدیریت یکپارچه از مرکز اداره شده است. این دو مقوله یعنی نگاه کم اهمیت به حکمرانیهایی که در سدهها کارکرد داشتند و مدیریت بدون در نظر گرفت ساختار و چالشهای منطقه مسبب آن شده است که عملاً کوردستان نیز به ورطهی کمآبی کشیده شده است. مشخص است که فدرالیزم حکومت خود را بر مبنای خواست، ساختار و نیازهای منطقهای بنا میکند و امکان حل بحران در آن بسیار بیشتر است.
دومین ابر بحرانی که ایران با آن روبرو است بنبست در توسعه است. شما اگر نقشهی بحران فرونشست زمین و ورشکستگی آب را با نقشهی مناطق صنعتی ایران در کنار همدیگر قرار دهید، این دو نقشه تقریباً جز در مناطق اهواز و بلوچستان با هم کاملاً منطبق هستند، در مورد اهواز که چرایی بحران آب مشخص است و آن هم اتفاقاً به موضوع عدم تجزیهی قدرت در ایران برمیگردد. اما با شرایطی که در مرکز ایران هست، کشاورزی و صنعت به ورشکستگی و بنبست رسیدهاند و در مورد باقی مناطق هم که حاکمان نگاه امنیتی به مناطق دارند و اصلاً آماده نیستند که در آنجا سرمایهگذاری کنند. با این حال جمهوری اسلامی برای خروج از این بنبست، دست به انتقال آب از حاشیه به مرکز ایران میزند. مردم حاشیه اکثراً فقیر هستند به طوری که طبق آمار مناطق کوردستان در یک دههی گذشته آمار فلاکتشان بالاتر از حد متوسط ایران بوده است. همزمان با فلاکت زندگی مردم به کشاورزی گره خورده است، یک کشاورز از هر متخصصی در دنیا بهتر درک میکند که کشاورزی بدون آب و با آب چه معنیای دارد. پس در عمل رژیم با انتقال آب و گرفتن آن از کشاورزان دارد بنزین بر شکافها میریزد! بیگمان در صورت عدم توقف انتقال آب، اعتراضات اقلیم اهواز آخرین اعتراضات در زمینه آب نخواهد بود، در همین حال هم مردمان استانهای لورستان و چهارمحال به صورت روزانه به انتقال آب معترض هستند، فدرالیزم نە تنها میتواند ایران را از بحران توسعه نجات دهد، بلکه تنها راهی است که میتوان از طریق آن مدیریت منابع را انجام داد و از تنشهای اجتماعی و سیاسی جلوگیری کرد…
متن کامل : /https://govartishk.com/seminar