سعید متینپور- کاریکاتور تجزیه!
در ماه مارس جاری میلادی در روزنامه اسرائیلی اورشلیم پست نویسندهای پیشنهاد داده است ایران تجزیه شود. این بار در داخل ایران اکانتها به صدا درآمدند: اسرائیل به دنبال تجزیه ایران است. چه برنامهای! یک روزنامهنگار در یک روزنامهای که ارگان هیچ سازمان دولتی نیست طرحی داده است که گویا از نظر اکانتهای مورد اشاره قطعا لازم الاجراست! دولت اسرائیل که مشغول بیسابقهترین قتل عام دهههای اخیر است البته اگر از نوشته خبر داشته بدش نمیآمده است که بخشی از افکار عمومی را به مسالهای جز جنایت در حال انجامش متوجه کند. اما اصلا اسرائیل چرا باید در میانه یک قتل عام برنامهاش برای تجزیه یک کشور دیگر را اعلام کند؛ آن هم در جهت مخالف کسانی که به او سمپاتی هم دارند؟ اصلا اسرائیل پیشنهاد تجزیه داده است؛ چرا باید آن را جدی گرفت؟ پیشنهاد به غربیهاست. آیا آنها جدی گرفتهاند یا میگیرند؟ سوالات تا بینهایت ادامهدار است. بیایید توافق کنیم که در بدبینانهترین حالت این یک بازی رسانهای است.
اما چرا بازی با تجزیه؟ چرا فضا به گونهای شده است که با یک شعار اشتباه فهم شده در استادیوم فوتبال تبریز و یا یک پلاکارد که در نهایت کار چند جوان احساساتی است از رادیو زمانه در اروپا تا روزنامه دولتی ایران در تهران نگران تجزیه میشوند؟ چرا دهها نوشتهای را که ماهانه دست کم فعالین مدنی ترک در داخل کشور منتشر میکنند و هیچ درخواستی برای تجزیه سیاسی ایران ندارند مورد توجه قرار نمیدهند اما یک حادثه آنی را که استمرار گفتمانی هم ندارد و در مناطق ترکنشین نشانهای دال بر استمرار آن نیست ملعبه میسازند و «وا ایرانا» سر میدهند؟ تجزیه اسم رمز پراکنده کردن امکان دیالوگ و همفکری ایرانیان نسبت به آینده خود است. در حالی که فعالین مدنی و سیاسی سالهاست از کمترین و ضعیفترین امکانات زیر فشارهای امنیتی و قضایی استفاده میکنند اما عنان به احساسات نمیسپارند و جز اجرای قانون و احقاق حقوق جامعه خود را خواستار نیستند چرا این انگ ایشان را رها نمیسازد؟ انگی که دست کم باید به یک حزب یا تشکیلات سیاسی نسبت داده شود. چرا که تجزیهطلبی یک پروژه سیاسی است که تعقیب عملی آن جز توسط یک تشکیلات سیاسی ممکن نیست. همه میدانیم که در داخل کشور هیچ گونه امکان فعالیتی برای کار تشکیلاتیِ خارج از کنترل دولت وجود ندارد. حتی احزاب اصلاح طلب هم که از درون جمهوری اسلامی برآمدهاند امروز تنها کاری که میکنند امتناع از فعالیت است. پس تجزیهطلبها کجا هستند؟ در خارج؟ دست کم در مورد ترکها احزاب خارج از کشور هیچ گاه وزن سیاسی خود را امتحان نکردهاند و تا کنون نیز نشانهای دال بر تاثیر فراگیر این احزاب یا حتی امتداد فعالیت آنها به داخل کشور مشاهده نشده است.
اما امر واقع چیست؟ به همه آن چه که باید به صورت جدی مساله ایران تلقی شوند شکل کاریکاتور دادهاند. تنوع مذهبی، زبانی و فرهنگی کشور ذیل تجزیهطلبی خطر امنیتی تلقی میشود. همه آن چه به محیط زیست مربوط است در نگرانیها نسبت به احتمال موفقیت آمیز بودن یا نبودن جفتگیری دو قلاده یوز خلاصه میگردد. در سایه این نگرانی ملی شده دیگر آلودگیهای صنایع معدنی و شیمایی، خشک شدن دریاچه ارومیه، امحا جنگلها و دهها معضل زیست محیطی که حیات انسانها را تهدید میکنند جایی نمییابند. حقوق کارگر به دعواهای یکی دو میلیونی بر سر حداقل دستمزد تقلیل مییابد. در حالی که کارگر در نبود سندیکا و اتحادیه به واقع هیچ حقی ندارد و در تورم مستمر شده یک میلیون دو میلیون بالاتر چیزی جز ریشخند او و پاک کردن صورت مساله نیست. ما به واقع تجزیه شده هستیم. زمانی که هیچ حزبی برای نمایندگی طبقات و هویتها در کشور وجود ندارد هر کس نه یک من اجتماعی بلکه یک من تقلیل یافته است. انسانی که به صفت اجتماعی بودن ذاتن یک موجود سیاسی است که به سمت غیرسیاسی شدن رانده میشود. اگر خطر تجزیهای وجود دارد همین است. اندک توان اجتماعی جامعه نیز در حال تقلیل است و در ناتوانی انسان برای حفظ محیط زیست، فرهنگ و آزادی دخالت در سیاست آن چه در آینده باقی میماند ویرانهای است که انسان به پایینترین درجه شأنیت خود رسیده است.