دیالکتیک پیشرونده، دیالکتیک پسرونده در انقلاب سیاسی – یونس شاملی
نژادپرستی یکی از ارکان اصلی سیاست استعمار داخلی برای تضعیف خلقهای اسیر تا حد ممکن است. نژادپرستی در تحقیر خلقهای حاشیه به گسترش آسیمیلاسیون سرعت بیشتری میدهد و بدینوسیله ذهنیت اقتدارگرایانه در نزد خلق حاکم را تقویت میکند. در چنین شرایطی ناسیونالیسم شونیسم (ایران)، حتی گاه ناسیونالیسم فاشیزیم (آلمان نازی) به گفتمان مسلط جامعه تبدیل میشود و دیگر گفتمانها (مانند گفتمان چپ و یا حتی گاه لیبرال)غریبه و اغلب (گفتمانهای متکی به ادارهٔ منطقه خود/ یا حق تعیین سرنوشت ملی) بیگانه تلقی میشوند و انگهایی خیانت بر آنها زده میشود. این اتفاقی استکه در صد سال اخیر ایران هم از جهت گفتمان و هم از جهت اعمال قدرت سیاسی در ایران مسلط بودهاست.
نژادپرستی یکی از ارکان دیالکتیک استعماری است. در این دیالکتیک روند تحولات اجتماعی نه پویا و و پیشرونده بلکه روندی رو به افول و پسرونده است. اما چون روند اجتماعی است خواه ناخواه قوانین دیالکتیک بر آن حاکم است.
دیالکتیک در کل نمیتواند حالت تک بعدی و یا مکانیکی داشته باشد، چون ساختار انسان، جامعه و حتی روندهای تاریخی نه تک بعدی اند و نه میتوانند تک بعدی و مکانیکی باشند. روندهای اجتماعی به دلیل ساختار پیچیده و مرکبشان و باز به دلیل درهم تنیدهگی پدیدهها و ساختار ها نمیتواند ماهیتی مکانیکی داشته باشد. به همین دلیل روندهای اجتماعی را بایستی با موازین دیالکتیکی نقد و یا تحلیل کرد. اما این وظیفهٔ تحلیلگر است که ماهیت دیالکتیک در روندهای اجتماعی را تشخیص دهد.برای نمونه، در تغییر نظام پادشاهی در سال ۱۳۵۷ و جایگزین شدن یک نظام سیاسی دین سالار در ایران فاکتورهای بغایت زیاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نقش بازی کردند و حتی تنیدگی بغایت بغرنجی میان این فاکتورها وجود داشت که در نهایت به ایجاد سنتز جمهوری اسلامی منجر شد. فاکتورهایی که تغییر آنی و مکانیکی آنها غیرممکن بود. اما روند دیالکتیک روندی رو به عقب داشت و نه تنها به تطور تکاملی جامعه کمک نکرد، بلکه ایران را در مسیر قهقرای جدیدی سوق داد.
حتی با نگاهی به فاکتورهای تاثیرگذار در انقلاب زن زندگی آزادی نیز روند این تحولات اگر چه چون شرایط سال ۱۳۵۷ نیست، اما بالانس روشنی از فاکتورهای تاثیرگذار و تعیین کننده برای شکلگیری دیالکتیک رو به تکامل به چشم نمیخورد. به بیان روشنتر چشمانداز تحولات کنونی اگر چه مانند سال ۱۳۵۷ تاریک تاریک نیست، اما کسی نمیتواند ادعا کند که سنتز دیالکتیک کنونی قطعا پیشرونده و تکاملی باشد. هر چند که دیالکتیک مرکبی از فاکتورهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برای ایجاد تغییر در ایران دستاندرکارند.
در چنین شرایطی توازن قوای سیاسی میان نیروهای سیاسی مترقی و دمکرات و جریانات سیاسی واپسگرا نتیجه این جدل سیاسی را در روز مبادا تعیین خواهد کرد. بیان این نتیجهگیری هر چقدر هم ساده جلوه کند، عملی شدن آن در میدان سیاست بغایت بغرنج و مشکل است، چون جریانات واپسگرا از هر جهت قدرت عمل بیشتری دارند و مهمترین فاکتور قدرت جریان واپسگرا ذهنیت ملیونها مردمی است که در صد سال گذشته اسیر سانسور دولتی از یکسو و پمپاژ ایدئولوژی ناسیونالیسم-شونیسم به ذهنآنها از مجرای مدیای دولتی از دیگر سو بودهاست. ذهنیتی که کشتگاه بسیار وسیعی برای پوپولیسم و عوامفریبی در میان مردم است.
بنابراین جریان واقعا دمکراسی خواه و کثرتگرا و برابریطلب در مقابل تلی از معضلات بسیار جدی برای جلب و جذب مردم بسوی خود را دارد…
اما و در هر صورت امید، آن منبع لایزال انرژی همچنان در درون تک تک ما در حال غلیان است…
20230621