دکتر محمد حسین یحیایی ; فرقه دمکرات آذربایجان ( پروژه آزادی ناتمام ) بخش پانزدهم
با کودتای 28 مرداد 3213 دوران جدیدی در سیاست، اقتصاد و روابط خارجی ایران با دنیای غرب بویزه ایالات متحده آمریکا آغاز شد، فعالیت های پنهان و مداخلات های سیاسی و اقتصادی ایالات متحده در ایران آشکار تر و نمایان تر شد. فضل اله زاهدی از همان روز تخست کودتا دولت نظامی خود را تشکیل داد، زاهدی هیچگونه آگاهی و آشنایی با سیاست و اقتصاد نداشت و بیشتر عمر خود را به خوش گذرانی مشغول بود، تنها خواست و آرزویش مبارزه بی امان با نیرو های مترقی بویژه حزب توده ایران و جنبش های ملی در آذربایجان و کردستان بود، در این راستا دولت خود را با مقامات نظامی و امنیتی تشکیل داد، تیمسار « علوی مقدم » را به ریاست شهربانی، « تیمور بختیار » را به فرماندهی لشگر 2 زرهی و تیمسار « باتمانقلیج » را به ریاست ستاد ارتش برگزید تا به آرزوهای خود در راستای سرکوب نیرو های مترقی سرعت ببخشد. در این میان برای دلجویی از ارتجاع راه مماشات را با آیت اله « کاشانی » در پیش گرفت و حتی علوی مقدم با پیشنهاد های مالی به دیدار نواب صفوی از بنیانگذاران فدائیان اسلام رفت.
دولت نظامی زاهدی که خود را وامدار ایالات متحده می دید در راستای منافع آن حرکت کرد، در فروردین 1333 تشکیل کنسرسیوم نفت را به اطلاع مردم رساندند که نشانگر ورود مجدد بریتانیای کبیر به حوزه نفت بود، انگلستانی که از در بیرون رفته بود این بار با شرکای دیگر از پنجره وارد شد. با کنسرسیوم شرکت های آمریکایی و اروپایی هم وارد کشور شدند، تقسیم سهام در کنسرسیوم بدینگونه بود، شرکت نفت انگلیس که جایگزین شرکت پیشین با ایران شده بود 40 درصد، 5شرکت آمریکایی هرکدام 8 درصد ( 40 درصد )، شرکت نفت فرانسه 6 درصد و شرکت نفتی شل هلند 14 درصد، این شرکت ها در سونداژ، استخراج و فروش نفت گاز فعالیت می کردند ( مسعود بهنود، از سید ضیاء تا بختیار، ص 402 ) کنسرسیوم به سرعت و با شتاب بیشتری دست بکار شد و در 9 سال 340 میلیون تن نفت از ایران برد، در حالیکه شرکت نفت ایران و انگلیس در مدت 50 سال تنها 325 میلیون تن برده بود، در نتیجه شرکت های عضو کنسرسیوم در مدت 5 سال بیش از 72 درصد از سرمایه گذاری های خود را بصورت سود خالص برداشت کردند ( همانجا، ص 404 ). دولت زاهدی که قدرت را با کودتا در دست گرفته بود و همه جنبش های صنفی و سیاسی بویژه کارگری را در گستره کشور سرکوب کرده بود به پایان راه رسید و در 28 اسفند ماه استعفا داد تا تثبیت و گسترش قدرت شاه را غیر نظامی ها پیش ببرند.
حسین علاء دیپلمات کهنه کار و دشمن سرسخت و کینه توز حکومت ملی آذربایجان، دولت در ظاهر غیر نظامی خود را در اول فروردین 1334 تشکیل داد، علاء دیپلوماتی بود که شکایت ایران را در رابطه با خروج نیرو های شوروی از آذربایجان به شورای امنیت سازمان ملل برده بود و بعد از مذاکرات طولانی قوام در مسکو به وی اطلاع داده شد که شکایت ایران را از شورای امنیت خارج کند که حسین علاء از آن سرپیچی کرد و با حمایت آمریکا و بریتانیا آن را ادامه داد.علاء همه تلاش خود را بکار برد تا ایران را در مسیر نظامی ایالات متحده که در منطقه فعال شده بود قرار دهد و در این راستا پیمان نظامی بغداد در 24 فوریه 1955 ومنعقد شد که تا انقلاب افسران جوان عراق به رهبری « عبدالکریم قاسم » در ژوئیه 1958 و خروج عراق از آن ادامه داشت و سپس با خروج عراق به پیمان سنتو تغییر نام داد.
حسین علاء زمینه گسترش روابط محدود اقتصادی را هم با اتحاد شوروی فراهم کرد و شوروی هم با ارسال 11 تن طلا که از سال ها پیش در آنجا بود از آن اقدام استقبال کرد، شاه که قدرت و حاکمیت خود را در سیاست داخلی با استفاده از همه ابزار های سرکوب افزایش می داد، برای جلب حمایت خارجی و پیشگیری از فعالیت مخالفان در آنسوی مرز ها در سال 1335 به مسکو رفت و در دیدار با « خروشچف » یادآور شد: تا من هستم از خاک ایران به شما تجاوز نخواهد شد. شوروی از گسترش فعالیت های نظامی آمریکا در مرز های جنوبی خود ناخشنود بود و احساس خطر می کرد. مقامات شوروی از شاه استقبال کردند، در دیدار شاه از شوروی موافقتنامه بازرگانی و روابط فرهنگی مورد بررسی و توافق قرار گرفت و درخواست ایران برای گذرکالاهای ایرانی از خاک شوروی به اروپا به امضاء رسید. شاه در این دیدار نگرانی و ناراحتی خود را از فعالیت فرقه دمکرات آذربایجان در خاک شوروی به دفعات بر زبان آورد و یادآور شد که حزب توده ایران در مسکو در حال بازسازی خود است، این دیدار و گفتار شاه
در مسکو اندکی در رفتار شوروی ها نسبت به فعالیت های رادیویی فرقه تغییراتی بوجود آورد ولی خللی به فعالیت های فرقه بویژه در جمهوری آذربایجان وارد نکرد.
در دولت حسین علاء روابط نظامی و اطلاعاتی با ایالات متحده باز هم افزایش یافت و در مهرماه سال 1335 « ساواک » ( سازمان اطلاعات و امنیت کشور ) با کمک و آموزش سازمان های امنیتی ایالات متحده و با مصوبه دولت تشکیل و از اسفند همان سال شروع بکار کرد، هدف از تشکیل ساواک جمع آوری اطلاعاتی از درون و برون کشور بود ولی هیستریک بیمار گونه ضد چپ شاه در آن موثر بود و شاه در کتاب خود با عنوان « پاسخ به تاریخ » آن را به زبان آورده است و می نویسد: ساواک برای مبارزه با کمونیسم تشکیل شد، با تشکیل ساواک سرکوب نفرات حزب و فرقه تشدید شد و نوعی یاس و نومیدی و گاهی سرخوردگی بر جو سیاسی کشور حاکم شد که در ادبیات و فعالیت های هنری انعکاس یافت. در این دوره تعدادی از افسران حزب توده ایران در دادگاه نظامی محاکمه و به مرگ محکوم شدند.
حسین علاء با دشواری های شدید اقتصادی روبرو شد، واردات به سرعت افزایش و صادرات به همان سرعت کاهش یافت و منابع کلانی از اقتصاد به ارتش و نیروهای امنیتی اختصاص یافت، در نتیجه دولت با کسری بودجه و شتاب تورم مواجهه شد که برای جبران آن قانون جلب و حمایت از سرمایه های خارجی را به تصویب رساند و برای جلب اعتماد سرمایه گذاران خارجی گفته شد که آنان حق دارند در صورت تمایل سرمایه و سود خود را از ایران خارج کنند، در این میان ایالات متحده هم که از مدت ها پیش کارشناسان اقتصادی و اجتماعی خود را با عناوین گوناگون به ایران فرستاده بود به این نتیجه رسید که باید برای گسترش بازار و رشد سرمایه داری تغییراتی در ساختار اجتماعی ایران رخ دهد و گذار از ساختار کهنه فئودالی که یکی از موانع بزرگ است از مسیر راه برداشته شود .
حسین علاء که یک بار هم از سوی « مظفر ذوالقدر » از اعضای فدائیان اسلام در مسجد سپهسالار مورد حمله قرار گرفته و جان سالم بدر برده بود در 12 فروردین 1336 استعفا داد و دوره « منوچهر اقبال » از 14 فروردین ماه همان سال تا 6 شهریور 1339 آغاز شد. اقبال از ملاکین بزرگ خراسان بود که با احمد قوام در میدان سیاست پا گذاشته بود و به شدت از سیاست های آمریکا حمایت می کرد و می گفت: سیستم اداری ایران به سرعت شبیه سیستم اداری آمریکا خواهد شد ( البته نمی دانست که نظام اداری ایالات متحده ایالتی است و نظام سیاسی ایران متمرکز و مرکز گرا است و به شدت با عدم مرکزیت مخالفت می کند )، در این راستا منوچهر اقبال تعدادی از بوروکرات ها و تکنوکرات های خود را برای آموزش به آمریکا فرستاد که در بین آنها « جمشید آموزگار » هم بود که مدتی هم بعنوان وزیر کار در کابینه شرکت داشت. آموزگار در نظر داشت پیش از تهیه لایحه اصلاحات ارضی آموزش لازم را در آمریکا ببیند و آموخته های خود را در تهیه لایحه آن بکار ببرد.
در دوره اقبال « تیمور بختیار » از سرشناس ترین سرکوبگران جنبش های ملی و روشنفکری در راس سازمان مخوف ساواک حوزه فعالیت آن را گسترش داد و شاه هم نفوذ خود را در قوه اجرائیه با افراد وابسته بخود بیشتر کرد، تیمور بختیار با استفاده از همه ابزار پیگرد « خسرو روزبه » قهرمان ملی را به دام انداخت، دستگیری روزبه ضربه شدیدی به حزب توده ایران وارد کرد و احساس ضعف و نومیدی را بین نیرو های مترقی افزون تر از گذشته کرد و به تقویت موضع ارتجاع و شاه انجامید، هرچند اقبال کمتر از گذشته به نیرو های مذهبی و فدائیان اسلام امتیاز داد ولی فعالیت آنها همچنان از سوی دربار حمایت می شد و دربار بر این فکر بود که ارتجاع توانایی مقابله با نیرو های چپ و مترقی را دارد،.اقبال در اقدامی دیگر دوره مجلس را از 2 سال به 4 سال افزایش داد.
اقبال که تمایل زیادی برای همکاری نظامی با ایالات متحده نشان می داد بعد از خروج عراق از پیمان بغداد، پیمان دوجانبه ای با آمریکا منعقد کرد و کمک های نظامی آمریکا به ایران رو به فزونی گذاشت، هرچند ایالات متحده با کمک های مارشال و اصل چهار مبارزه با گروه های چپ را ادامه داده بود، ولی افزایش هزینه های نظامی و امنیتی در ایران اقتصاد را با بحران عمیقی روبرو می کرد، از این رو بار دیگر تظاهرات کارگران و زحمتکشان تهیدست که با سرکوب شدید بعد از کودتای 28 مرداد تا اندازه زیادی فروکش کرده بود تشدید می شد، در دوران حسین علاء اعتصاب کارگران نفت بر اساس مصوبه ای « اخلال در تاسیسات حیاتی کشور » اعلام شده بود، ولی تظاهرات جسته و گریخته در صنعت نفت به نگرانی دولت دامن می زد و همسو با آن اعتصاب کوره پزخانه های تهران، معادن منگنز رباط کریم، ریسندگی و بافندگی اصفهان، بافندگی وطن، سد دز، بافندگی شهناز، ریسندگی پارس شیراز،
لنگرود، تاسیسات نفت مسجد سلیمان و رانندگان تاکسی تهران ( مسعود بهنود، همان اثر، ص 439 ) نشانگر عمق بحران بود که دولت اقبال توانایی برون رفت از آن را نداشت، در این میان برای نخستین بار بعد از حمله حکومت مرکزی به آذربایجان و پایان حکومت ملی در آن دهقانان و روستائیان آذربایجان هم به تظاهرات و مخالفت با حکومت تهران پیوستند، این در حالی بود که سرکوب شدید ارتش، ژاندارم و نیرو های امنیتی در آذربایجان همچنان ادامه داشت، گسترش تظاهرات به دانشگاه ها و مدارس کشیده شد که باحمله به آنان تعدادی کشته و مجروح شدند.در نتیجه منوچهر اقبال در 6 شهریور 1339 استعفا کرد و جای خود را در 9 شهریور به « جعفر شریف امامی » داد.
شریف امامی برای مدیریت بحران سیاست نرمش و سازش را با مخالفان بویژه جوانان در پیش گرفت و بگونه ای وانمود کرد که بیشتر از ایالات متحده و بریتانیا به کشور های اروپایی از جمله به آلمان تمایل دارد، این سیاست مورد پسند شوروی و برخی از مخالفان درونی کشور بود، آلمان هم برای قدردانی از آن وام کلانی در اختیار ایران گذاشت که بتواند کالاهای مورد نیاز خود را از آن کشور خریداری کند.در این میان حادثه بزرگی در انتخابات آمریکا در حال رخ دادن بود، شاه و دربار با همه امکانات از « نیکسون » کاندیدای مورد نظر خود در انتخابات آمریکا حمایت می کردند، در مقابل « علی امینی » که مدتی هم سفیر ایران در واشنگتن بود و از سوی بخشی از مخالفین شاه و کودتای 28 مرداد حمایت می شد به پیروزی « کندی » دل بسته بود. کندی به پیشبرد سیاست دیگری در آمریکا می اندیشید و آن را در کتابی تحت عنوان « استراتژی صلح » بیان کرده بود. کندی نوشته بود: ما به جای تقویت ملت ها، رژیم ها را تقویت کردیم، آینده خود را به رژیم هایی سپرده ایم که نا محبوب و سقوط پذیرند ولی دشمن کمونیزمند، نیرومند ترین قدرت در جهان نه کمونیسم، نه سرمایه داری، نه بمب هیدروژنی، نه موشک هدایت شونده است، بلکه خواست ابدی بشر زیستن در آزادی و مستقل بودن است. این گفتار و نوشتار از سوی کندی شاه و طرفدارانش را به شدت نگران می کرد و همزمان نفس تازه ای به کالبد بی روح، نومید و مایوس جامعه ایران می دمید، بعد از مدت ها وقفه جبهه ملی دوم پا در میدان سیاست می گذاشت، علی امینی با استفاده از فرصت بدست آمده با پیروزی کندی در انتخابات آمریکا به فعالیت ها و دید و بازدید های سیاسی خود شتاب می بخشید، در نتیجه شاه مجبور به پذیرش وی در مقام ریاست دولت شد.
علی امینی نوه « مظفرالدین شاه قاجار » که مدتی هم درس حوزه خوانده بود و با دروس دانشگاهی دکترای اقتصاد داشت با چراغ سبز آمریکا و خواست برخی از نیرو های داخلی هدایت دولت را در دست گرفت، در اولین فرصت مجلس بیستم منحل اعلام شد و تعدادی از سران ارتش که بعد از کودتا در پست های حساس قرار گرفته بودند دستگیر شدند، از جمله علوی مقدم، سرلشگر ضرغام، سرلشگر حاج علی کیا رئیس اداره دوم ارتش که این اقدام امینی سر و صدای زیادی در کشور به پا کرد.
امینی دولت خود را با افراد سرشناسی مانند « نورالدین الموتی » بعنوان وزیر دادگستری « حسن ارسنجانی » مسئول اصلاحات ارضی و « محمد درخشش » آموزگاری پر تجربه آغاز کرد، مبارزه با فساد الموتی بعنوان وزیر دادگستری پای دربار را هم به آن باز می کرد و همزمان امینی در نشست خبری خود اعلام کرد که دولت از نظر اقتصادی ورشکسته است و باید برای برون رفت ریاضت اقتصادی را تحمل کرد، این در شرایطی بود که مردم با فقر و تنگدستی دست و پنجه نرم می کردند و تحمل ریاضت بیشتری را نداشتند، با اجرای این سیاست اقتصادی جامعه بار دیگر به جوشش درآمده، آماده خیزش می شد و جبهه ملی دوم خواهان سوار شدن بر موج آن بود، در این راستا برای همسویی و همدردی با مردم در جلالیه تهران تظاهراتی برپا کرد که برای نخستین بار، بار دیگر نام و عکس « مصدق » در آن شنیده و دیده شد. امینی برای کنترل اوضاع « نصیری » را در راس شهربانی قرار داد و دستور داد تا فعالیت های جبهه ملی را کنترل و در صورت ضرورت جمع کند، نصیری تظاهرات را متفرق کرد و به سرکوب خود ابعاد بیشتری بخشید. در این میان جناح مذهبی جبهه ملی متشکل از افرادی مانند مهدی بازرگان و طالقانی به روحانیت نزدیک تر شدند.
شاه نگران از موقعیت و آینده خود راهی ایالات متحده شد تا با گفتگو نشان دهد که خود می تواند تغییرات اجتماعی، ساختاری و اقتصادی را در کشور به پیش ببرد، دیدار شاه از آمریکا هنگامی صورت می گرفت و پیش می رفت که امینی در ایران سیاست اصلاحات ارضی را به اجرا می گذاشت. و همزمان مخالفین اصلاحات ارضی هم از همه ابزار خود برای پیشگیری از آن استفاده می کردند، تیمور بختیار که خود را مخالف اصلاحات ارضی نشان می داد و کارشکنی می کرد مجبور به ترک کشور شد، شاه در آمریکا متوجه شد که ایالات متحده از مدت ها پیش کارشناسان
خود را برای بررسی مسائل ارضی به ایران فرستاده و گزارش های مبسوطی از آنان دریافت کرده است.در این راستا تیم « ویلیام وارن » کارشناس و متخصص کشاورزی و آبیاری از روستا های ایران دیدن کرده و چگونگی پیشبرد اصلاحات ارضی را با استفاده از اصل چهار مورد بررسی قرار داده است.افزون برآن قاضی « ویلیام داگلاس » هم بعد از حکومت ملی آذربایجان به منطقه رفته و چگونگی اصلاحات ارضی و پیآمد های آن را در آذربایجان مورد مطالعه قرار داده است.ویلیام داگلاس به دفعات با امینی که مدتی نماینده « قوام » بود دیدار کرده بود.داگلاس مشاهدات خود را در کتابی با عنوان « سرزمین عجایب با مردمی مهربان » جمع آوری کرد و پیشنهاد نمود که ایران نیازمند تغییرات ساختاری و اجتماعی است و اساس این تغییرات ساختاری را فرقه دموکرات آذربایجان و حکومت ملی پیش تر ها آغاز کرده بود، از آن رو حکومت ملی و رهبر آن پیشه وری جایگاه ویژه ای در قلب مردم آذربایجان دارد و بعد از این همه تبلیغات توام با سر کوب اگر یک انتخابات آزاد در آذربایجان برگزار شود، پیشه وری با رای بسیار بالایی برنده آن خواهد شد، حکومت ملی به رهبری پیشه وری در مدت کوتاهی اصلاحات ارضی را با شرکت خود دهقانان به قید قرعه در بین آنان آغاز کرد، زمین های خالصه به همراه املاک مالکان فراری در بین دهقانانی که روی آنها کار می کردند بر اساس تعداد نفرات خانواده تقسیم شد، حکومت ملی هرگز به اموال و املاک مالکانی که در آذربایجان ماندند دست نزد تنها سهم دهقانان را از محصول افزایش داد
شاه در برگشت از آمریکا خود به یکی از طرفداران اصلاحات ارضی در کشور تبدیل شد و موارد دیگری را برای تغییر ساختار اجتماعی و اقتصادی بر آن افزود و با نام « انقلاب شاه و ملت » به همه پرسی گذاشت و به اجرای آن شتاب بخشید،.می توان گفت: بعد از کودتای 28 مرداد تلاش های زیادی برای رونق اقتصادی و نظامی آغاز شد، صادرات نفت و کمک های اقتصادی و نظامی آمریکا، امکان واردات را افزایش داد، در این میان پیمان نظامی بغداد ( سنتو ) ایران را در زمره کشور های حامی سیاست های آمریکا قرار داد، بین سال های 1334 تا 1340 هزینه های نظامی 40 درصد از بودجه کشور را بلعید، در نتیجه کسری بودجه، تورم و رکود اقتصادی ذخائر طلا و ارز کشور را از 189 میلیون دلار در سال 1337 به 70 میلیون دلار در سال 1339 کاهش داد، در این میان کسری بودجه، تورم، کاهش ذخائر طلا و ارز به کسری موازنه پرداخت ها، کسری بازرگانی خارجی و افزایش بدهی دولت به بانک ها و افزایش وام های خارجی انجامید و علی رغم افزایش درآمد های نفتی، حکومت در مقابل مشکلات شدید اقتصادی و اجتماعی قرار گرفت و بار دیگر زمینه خیزش همگانی فراهم آمد (ابراهیم رزاقی، اقتصاد ایران، ص 28 )
در این دوره که یاس و نومیدی از یک سو و تنش اجتماعی و خشم پنهان از سوی دیگر جامعه را فرا گرفته بود و توده های زحمتکش و تهیدست بار دیگر وارد صحنه می شدند و مخالفت خود را با کودتای 28 مرداد به شیوه ها و روش های گوناگون نشان می دادند جای نیرو های مترقی و احزاب سیاسی که توانایی سازماندهی این مردم بستوه آمده را داشتند خالی بود، آنها در پی سرکوب ، زندان و اعدام یا خاموش شده و یا مجبور به مهاجرت به خارج از کشور شده بودند، در نتیجه نیرو های مرتجع در همکاری نزدیک با زمینداران بزرگ که مخالف هرگونه تغییرات اقتصادی، اجتماعی، ساختاری و مالکیت روستایی بودند با استفاده از این خلع قدرت به میدان می آمدند و خودنمایی می کردند و با دورغ پراکنی در بین توده های زحمتکش پایگاه خود را گسترش می دادند.
در حالی که جامعه ایران در تب و تاب تغییر می سوخت، برخورد سنت و مدرنیته پر شتاب تر از گذشته ادامه داشت و تنش های اجتماعی همچنان رو به افزایش بود نفرات حزب توده ایران ( اعضای کمیته مرکزی و دیگران ) که مجبور به مهاجرت شده بودند با نفرات فرقه دمکرات آذربایجان که پیش تر ها به مهاجرت رفته بودند و بیشتر در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان ساکن بودند به گفتگوی پر تنش و گاهی پر چالش خود برای وحدت ادامه می دادند، پروژه وحدت از پلنوم وسیع چهارم حزب آغاز شده بود و همچنان ادامه داشت، در پلنوم های پنجم و ششم حزب هم به آن پرداخته شده بود، در پلنوم های حزبی گاهی برخی از اعضای کمیته مرکزی برای تصفیه حساب های شخصی، گروهی و حزبی پای افراد فرقه را به میان می کشیدند و گاهی هم بر حسب عادت به کادر های مرکزی فرقه به دیده تحقیر و یا از بالا نگاه می کردند که این رفتار ناشی از خودخواهی، خود بزرگ بینی و مخالفت درونی با فرقه دمکرات آذربایجان و عملکرد آن در آذربایجان و مهاجرت بود و این برخورد غیر عادلانه اعضای رهبری فرقه را به شدت می آزرد زیرا این افراد با فداکاری حکومت ملی تشکیل داده آن را به مدت یکسال مدیریت کرده یادگار های ماندگاری در آذربایجان از خود باقی گذاشته بودند، کادر های نظامی فرقه هم با جان و دل جنگیده و تجربه نظامی خوبی بدست آورده بود، از آن رو نفرات فرقه نگاه از بالا را بر نمی تابید و حاضر به پذیرش آن شرایط و رفتار نبود، از آن گذشته برخی از اعضای فرقه از سال ها پیش به این نتیجه رسیده بودند که یکی از موانع بزرگ دمکراسی و
پویایی اجتماعی در کشور مرکز گرایی است، تمرکز قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی در مرکز استبداد را تقویت می کند راه برون رفت از استبداد تقسیم قدرت و نظارت بر آن از سوی مردم و پیرامون است، از آن رو نیازی به وحدت تشکیلاتی نیست می توان جبهه واحدی تشکیل داد و نیرو های مترقی را در آن جمع کرد و به اهداف مشخصی دست یافت.، در چندین پلنوم بر سر تعداد نفرات فرقه در کمیته مرکزی حزب و حفظ نام فرقه دمکرات آذربایجان بحث های تند که گاهی با جدال همراه بود ادامه یافت.اعضای فرقه با حذف نامه فرقه دمکرات آذربایجان به شدت مخالفت می کردند، در این راستا « میر قاسم چشم آذر » بعنوان صدر فرقه نامه ای در سپتامبر 1957 ( 1336 ) به این مضمون منتشر کرد.« این حقیقت است که در اراضی دولت ایران یک دولت واحد وجود دارد، اما این اراضی تنها یک مملکت نیست بلکه در سرزمینی که تحت حاکمیت دولت ایران است، آذربایجان و کردستان نیز به زور متحد گردانیده شده اند
حقوق سیاسی و مدنی خلق های ساکن این مملکت از جانب دوایر حاکم ناسیونالیست فارس پایمال و موجودیت ملی آن ها انکار می شود… پلنوم کمیته ی مرکزی فرقه دمکرات آذربایجان به اقدام های کمیته ی مرکزی حزب توده ایران برای منحل کردن فرقه دمکرات آذربایجان به طور قطع اعتراض می کند… ( به نقل از زندگی نامه سیاسی بابک امیر خسروی، ص 219 )
تلاش برای وحدت حزب و فرقه تا پلنوم وسیع هفتم ادامه یافت و بعد از گفتگو های فراوان و تغییرات در کمیته مرکزی فرقه دمکرات آذربایجان و جایگزینی « غلام یحیی دانشیان » بجای چشم آذر در نهایت تحقق یافت و کنفرانس وحدت تشکیل شد و حتی در آن پلنوم هم مبارزه گروهی، فردی تا حد جدال و گفتگو های تند ادامه یافت… ادامه دارد
زیر نویس: کودتای 28 مرداد زخم عمیقی بر پیکره ایران وارد کرد، پویایی و شکوفایی هنری، فکری و نظری را که از ابتدای دهه 20 خورشیدی آغاز شده بود ناکام گذاشت، افسردگی، یاس، نومیدی را بر جامعه حاکم کرد، امید ها و آرزو های انسانی با فریاد های آزادی خواهی به خاموشی و گاهی نجوا گرائید، شاعران و سخنوران آن را با نماد سازی ( نیما یوشیج ) و استعاره بر زبان آوردند که در اینجا به بخش اندکی از آن اشاره می کنیم. شاملو شعر « وارتان » را در سال 133 در وصف «وارتان سالاخانیان » که از زحمتکشان تبریز بود سرود، وارتان که از کارگران زحمتکش و از اعضای حزب توده ایران بود، به شکل وحشیانه ای بدست دژخیمان کودتا در تهران به قتل رسید
بهار، خنده زد و ارغوان شکفت
درخانه، زیر پنجره، گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار
با مرگ نحس پنجه میفکن
بودن به از نبود شدن خاصه در بهار
وارتان سخن نگفت،
سرفراز، دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت
وارتان سخن بگو
مرغ سکوت،، جوجه مرگی فجیع را در آشیان به بیضه نشسته است
وارتان سخن نگفت
وارتان ستاره بود
یکدم در این ظلام درخشید و جست و رفت…
شاملو در شعر دیگری آن سال های شوم را بیاد می آورد و می گوید:
سال بد، سال باد، سال اشک، سال شک
سال روز های دراز و اسقامت های کم
سالی که غرور گدایی کرد
سال پست، سال درد
سال اشک پوری سال
سال خون مرتظی
سال کبیسه،…
نیما یوشج شاعر نوپرداز در شعر « شب » می گوید:
هست شب، یک شب دم کرده و خاک
رنگ رخ باخته است
هست شب، همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا
هم از این روست نمی بیند اگر گمشده ای راهش را…
سیاوش کسرایی در وصف آن روز های تلخ شعر « پائیز » را می سراید:
پائیز بر گریز گریزان زماه و سال
بر سینه ی سپیده دم تو نوار خون
آویختند
عطر هزار ساله ی امید های ما
با رنگ سرخ بر خاک خشک ریخت…
سایه ( هوشنگ ابتهاج ) شاعر بلند آوازه در سوگ « کیوان » می نویسد:
ما از نژاد آتش بودیم!
همزاد آفتاب بلند، اما
با سرنوشت تیره خاکستر !
عمری میان کوره ی بی داد سوختیم
او چون شراره رفت
من با شکیب خاکستر ماندم
کیوان ستاره شد
تا بر فراز این شب غمناک
امید روشنی را
با ما نگاه دارد
من در تمام این شب یلدا
دست امید خسته خود را
در دست های روشن او می گذاشتم…
و اخوان ثالث در شعر « زمستان » گوشه گیری و انزوا را به رخ می کشد و می گوید:
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سر ها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسئ یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است…
شاعران و هنرمندان دیگری مانند استاد شهریار، نادر نادرپور، فریدون توللی، نصرت رحمانی، زهری و منوچهر آتشی هم شعر هایی در رابطه با این روز های تاریک و خشن سروده اند…
mhyahyai@yahoo.se