انتخابات ریاست جمهوری در ایران و عنصر هویت تُرکی- بابک شاهد
مقدمه: کمتر از دو ماه دیگر صحنه سیاسی ایران شاهد برگزاری سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری خواهد گشت و طی آن تکلیف هشتمین رئیسجمهور ایران مشخص خواهد شد. آنچه که هم اکنون بر فضای سیاسی ایران و نوع رفتار سیاسی بازیگران عرصه سیاست داخلی حاکم است نشان از وجود برخی از تمایزات در انتخابات این دوره با دورههای پیشین است که به انحا گوناگون بروز پیدا خواهد کرد. در نوشتار حاضر پس از بیان فضای کلی حاکم بر رویکرد بازیگران دخیل در این عرصه به واکاوی تاثیرگذاری عنصر هویت تُرکی در انتخابات ریاست جمهوری و نوع نگاه بازیگران مختلف بدین مسئله پرداخته شده است.
فضای کلی حاکم بر جامعه و نرخ مشارکت احتمالی در انتخابات آتی ریاست جمهوری: جامعه ایران در برهه کنونی به دلایل مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شاهد شکافی عمیق با حاکمیت است و از بحران مشروعیتی مزمن رنج میبرد. اصلیترین نمودهای این بحران مشروعیت را میتوان در سرکوب خشن و گسترده اعتراضات خیابانی که به دلایل مختلف معیشتی، سیاسی و فرهنگی در سالهای گذشته بروز پیدا کرده بود مشاهده نمود که ذهنیت حکمرانی چارهای جز توسل به خشونت عریان و استفاده از نیروی نظامی نیافته بود. چنانکه این بحران مشروعیت تبلور خویش را در یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی نشان داد و نرخ مشارکت که در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی ایران به عنوان معیار مشروعیت نظام مورد استفاده قرار میگیرد نسبت به دوره گذشته در کل کشور به 42 درصد و در تهران به 26 درصد کاهش پیدا کرد. بنا به اظهار نظرهای بسیاری از مقامات رسمی جمهوری اسلامی ایران، نهادهای علمی، کارشناسان و بسیاری از مخالفان نظام حاکم، مهمترین مشکلی که هم اکنون جامعه ایران با آن روبروست نداشتن امید به آیندهای بهتر و سقوط در ورطه بیآیندگی است که این نیز ناشی از فقر، بیکاری، نبود آزادیهای مدنی و اجتماعی، سرکوب خواستهای سیاسی، بیاعتمادی عمومی نسبت به بازیگران سیاسی، فساد گسترده اداری و بستن تمامی روزنههایی که یک جامعه به واسطه آنها امکان نفس کشیدن دارد از سوی اقلیتی است که تمامی منابع قدرت و ثروت حاکمیت را به انحصار خویش درآورده است. این نیز منجر به طلاق عاطفی قشر کثیری از ایرانیان با حاکمیت موجود گردیده است و تمامی هموغم ذهنیت حکمرانی موجود تلاش برای آشتی دگرباره در راستای کاستن از مشکلات و بحرانهای احتمالی ناشی از این شکاف میباشد. به عبارتی دیگر آنچه که بر فضای عمومی جامعه ایران حاکم است تمایل گسترده جهت عدم شرکت در انتخابات ریاست جمهوری و بیان اعتراض خویش به وضعیت موجود از طریق رای ندادن به نامزدهای مورد تایید حاکمیت میباشد. چنانکه بنا به آخرین نظرسنجی مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) اگر تغییر خاصی در فضای سیاسی حاکم بر کشور صورت نگیرد حداکثر مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری 39 درصد خواهد شد. با در نظر گرفتن اینکه تمامی مقامات جمهوری اسلامی ایران همواره از نرخ مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری به عنوان نشان دادن میزان مشروعیت نظام استفاده کردهاند رقم خوردن این نرخ مشارکت تایید دگرباره بر وجود بحران مشروعیتی مزمن در بطن جامعه و شکننده بودن رابطه حاکمیت با مردم است که در نخستین فرصتی که به دست آورد خیابانهای ایران را به آوردگاه جدال با ذهنیت حکمرانی موجود تبدیل خواهد نمود.
نگاه هسته سخت قدرت به انتخابات خرداد: آنچه که از سخن و عمل سیاسی نهادها و بازیگرانی که در هسته سخت قدرت نظام سیاسی ایران تعریف میشوند برمیآید هنوز به نتیجه قطعی میان انتخاب مشارکت حداکثری با باز کردن فضا برای نیروهایی مختلف و یا تشکیل دولت جوان وحزباللهی که آیتالله خامنهای برای آینده ایران مفید دانسته است نرسیدهاند و بسیاری از عدمقطعیتها هنوز ادامه دارد. اما آنچه که با دادههای کنونی و تحلیل گفتمانهای بازیگران مختلف در برهه کنونی میتوان بیان داشت این است که هسته سخت قدرت با پذیرش نرخ مشارکت پایین اما قابل قبول از منظر خویش راه را بر تشکیل دولتی اصولگرا هموار خواهد نمود و گروههایی که تا پیش از این خود را ذیل تفکر اصلاحطلبی یا اعتدالی تعریف مینمودند از قوه مجریه تصفیه خواهند شد و تنها در موقعیت منتقدین مشروع وضع موجود به نقشآفرینی ادامه خواهند داد. علیرغم این موضوع، هسته سخت قدرت با اجازه طرح شدن برخی از مسائلی که تا پیش از این به عنوان تابو در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی ایران مطرح میگشت همچون خواستهای هویتی اتنیکهای غیرفارس یا استفاده از برخی از چهرههای جنجالی همچون افراد نزدیک به دکتر محمود احمدینژاد و گفتمان دولت بهار سعی خواهد نمود که نرخ مشارکت را در مناطق اتنیکی غیرفارس و طبقه مستمند جامعه افزایش دهد و به نوعی عدم مشارکت طبقه متوسط شهری به خصوص در شهر تهران را از طریق مشارکت دادن گروههایی که ذیل عنوان به حاشیه رانده شدهها از آنان یاد میگردد جبران نماید.
نگرش نیروهای سیاسی مرکزگرا به انتخابات آتی ریاست جمهوری: در گفتمان سیاسی جاری منوط به انتخابات ریاست جمهوری آتی میتوان از سه جریان به عنوان جریان مرکزگرا یاد کرد که شامل بر اصولگرایان، اصلاحطلبان و براندازان میباشد. نگاه بخش عمدهای از جریان اصولگرایی به مسئله انتخابات در ایران همواره بر مبتنی بر مسئله تکلیف شرعی و ملی بوده است و میتوان ادعا نمود که اصولگرایان دارای رای ثابتی در جامعه ایران میباشند که بیشتر حول محور نهادهایی همچون سپاه پاسداران، بسیج، حوزههای علمیه، بنیاد مستضعفان، کمیته امداد امام خمینی و دیگر نهادهایی که از آنها به عنوان نهادهای انقلابی یاد میگردد دارای سازماندهی اجتماعی میباشند. نگاه وابستگان این جریان سیاسی به مسئله انتخابات بیش از آنکه انتخاب رئیسجمهور به عنوان رئیس قوه مجریه باشد ادای دین شرعی و ملی نسبت به جمهوری اسلامی میباشد و بنا به ادعایی شایع 15 تا 20 درصد جامعه ایران را تشکیل میدهند. یکی از مسائلی که این جریان از آن رنج میبرد ظهور اختلاف داخلی در داخل اصولگرایان با فربه شدن نهادهای منتسب بدین جریان میباشد که حذف رقبای تاثیرگذار جریان اصلاحطلبی مزید بر علت افزایش اختلافات گشته است. به بیان دیگر در صورت رد صلاحیت گسترده جریان اصلاحطلبی در انتخابات آتی، رقابت انتخاباتی در سطح کلان به رقابت میان بازوهای مختلف جریان اصولگرایی تبدیل خواهد شد که هم اکنون دارای سه ائتلاف انتخاباتی متشکل از شورای وحدت اصولگرایان به ریاست محمدعلی موحدی کرمانی، شورای ائتلاف نیروهای انقلاب اسلامی به ریاست غلامعلی حداد عادل و جبهه پایداری انقلاب اسلامی به ریاست مرتضی آقاتهرانی میباشند که هر کدام نماینده قشر خاصی از جریان اصولگرایی هستند و با در نظرگرفتن پیشینه سیاسی و پایگاه سیاسی و اجتماعی این جریانها میتوان بیان نمود که انتخابات آتی به نوعی رقابت میان بازوهای سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی نهادهایی همچون سپاه پاسداران خواهد گشت که عموما ذیل عنوان نهادهای انقلابی از آنها یاد میگردد. دومین جریان عمده مرکزگرا جریان اصلاحطلبی میباشد که در تلاش برای حضور تاثیرگذار در انتخابات آتی میباشد. جریان اصلاحطلبی که پس از انتخابات دوم خرداد 1376 و ریاست جمهوری محمد خاتمی به یکی از جریانات عمده سیاسی ایران تبدیل گشت سیر تاریخی پر فراز و نشیبی داشته است و چهرههای تاثیرگذار آن پس از اعتراضات 1388 از بدنه حاکمیت تصفیه شد. علیرغم این موضوع همواره بر شرکت در انتخابات با رویکرد انتخاب میان بد و بدتر تاکید داشته است. نگاه به پایگاه اجتماعی این جریان سیاسی بیانگر آن است با حمایت از دولت اعتدالگرای روحانی در انتخابات 1392 به نوعی خویشتن را شریک ناکامایهای این دولت در طی هشت سال گذشته نمود و میزان قابل توجهی از پایگاه اجتماعی خویش را از دست داده است. به گونهای که هم اکنون بخش عمدهای از جامعه ایران به جای امید بستن بدین جریان به عنوان آلترناتیوی که بُعد جمهوریت نظام را تقویت نماید به چشم ابزاری در دست اصولگرایان در جهت مشروعیتدهی به سیستم سیاسی موجود و جریانی که قائل به صداقت گفتاری و رفتاری نیست مینگرند و امید خویش را از این جریان بریده است. به گونهای که هم اکنون اظهارنظرهای سران این جریان همچون محمد خاتمی دیگر بسان گذشته تاثیر عمدهای در بدنه جامعه ندارد و محبوبیت خویش را به میزان قابل توجهی از دست داده است. این نیز بیش از هر چیز ناشی از تناقض موجود میان گفتار و عمل این جریان سیاسی میباشد که در مقام گفتار بر حق مردم، جمهوریت نظام، مشارکت سیاسی و جامعه مدنی تاکید دارند اما در مقام عمل تنها به توجیه سیاستهای حاکمیتی حتی در برهههایی همچون اعتراضات دی 96 و آبان 98 میپردازند و به نوعی خویشتن را بازیچه سیاسی هسته سخت قدرت نمودهاند بی آنکه نگاهی به مطالبات مردمی داشته باشند. جریان اصلاحطلبی با تشکیل جبهه اصلاحات ایران به ریاست بهزاد نبوی سعی در حضور فعال در انتخابات پیشرو دارد و از هم اکنون فعالیتهای گسترده انتخاباتی خود را آغاز نموده است. اما آنچه که مبرهن است دیگر بسان دورههای قبل توان تاثیرگذاری کلان در سیاست داخلی ایران را از دست داده است و اکثر آرای خاکستری که در چنبره این جریان بود روی به عدم شرکت در انتخابات نهاده است. سومین جریان عمده مرکزگرا گفتمان براندازی است که هرگونه شرکت در انتخابات را معادل مشروعیتبخشی به جمهوری اسلامی ایران قلمداد مینماید و محور فعالیتهای تبلیغاتی آن را تحریم انتخابات تشکیل میدهد. اما آنچه که در خصوص این جریان جلب توجه میکند علیرغم حضور گفتمانی فاقد تمثیلگر و نماینده خاصی است و بیشتر احزاب و جریانهای سیاسی خارج از کشور که به نام این جریان فعالیت میکنند از مشکلات عدیدهای همچون تشتت نگرشی، اختلافات بنیادین و نبود اجماع، عدم سازماندهی و نداشتن نیروهای تاثیرگذار سیاسی رنج میبرند. به گونهای که بسیاری از گروههایی که خود را ذیل گفتمان براندازی تعریف مینمایند در باطن امر میان خود رقابتی در سطح دشمنی دارند و امکان همپوشانی نگرشی میان آنها غیرممکن است. هر کدام از این گروهها در تلاش برای به سرانجام رساندن آمالی هستند که هر کدام از آن آمال در برابر اهداف گروه دیگر ضدآمال محسوب میشود و به عبارتی صحبت کردن از گفتمان واحد براندازی تهی از بنیان منطقی است. آنچه که در خصوص گفتمان براندازی مرکزگرا میتوان بیان نمود این است که یکی از شانسهای اصلی جمهوری اسلامی ایران در راستای بقای سیستم سیاسی موجود نبود اپوزیسیونی منسجم، دارای عقلانیت سیاسی، آشنا به جامعه ایران و همهگیر میباشد که ناتوان از ارائه آلترناتیوی جدی برای جمهوری اسلامی ایران مانده است و بیشتر احزاب و گروههای سیاسی که خود را ذیل عنوان براندازی تعریف مینمایند بیش از آنکه گروههایی تاثیرگذار در جامعه ایران باشند منحصر به چند سایت و رسانه ماندهاند که در مواقعی که اعتراضات داخلی در ایران شروع میشود با تلاش برای موجسواری و جهتدهی بدین اعتراضات، اظهار وجود مینمایند بدون آنکه تاثیر چندانی در شروع این اعتراضات و توان مدیریت و به سرانجام رساندن آنها را داشته باشند. گروههایی که ذیل گفتمان براندازی خود را تعریف مینمایند دارای پایگاههای اجتماعی مختلفی هستند و مشکل عمده این گروهها عدم همپوشانی منافع آنها با یکدیگر و تضاد منافع میباشد. اما بسان اصلاحطلبان درصدد جلب حمایت آرای خاکستری میباشند با این تفاوت که درصدد تشویق آرای خاکستری به عدم رایدهی در انتخابات هستند.
انتخابات پیشین ریاست جمهوری و عنصر هویت تُرکی: تاثیرگذاری مسئلهای که میتوان از آن به عنوان مسئله تُرک در ایران در سیر انتخابات یاد کرد محدود به انتخابات پیشرو نمیباشد و حداقل از زمان انتخابات 1376 عنصری قابل تامل در سپهر سیاسی ایران بوده است که تاثیرات گوناگونی بر روندهای سیاسی جاری داشته است. پس از پایان جنگ ایران و عراق و در دوره هشت ساله ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی سیاست داخلی ایران شاهد گذار از هیجان انقلابیگری به تلاش برای تثبیت ساختاری نهادهای برآمده از انقلاب گردید و تمامی تلاش دولت آقای هاشمی معطوف به بازسازی خرابیهای ناشی از جنگ بود. اولویتدهی به مسائل اقتصادی و عدم توجه به آزادیهای سیاسی، فرهنگی و مدنی در این دوره و رشد طبقه متوسط شهری سبب گردید که مطالبات مبتنی بر آزادیهای سیاسی، فرهنگی و مدنی به یکی از مسائل اصلی جامعه ایران تبدیل گردد. چنانکه این تجمیع مطالبات نمود خود را در انتخابات ریاست جمهوری 1376 یافت و محمد خاتمی را بر کرسی ریاست جمهوری ایران نشاند. یکی از شعارهای اصلی محمد خاتمی در دورهای که پای به عرصه رقابت انتخاباتی گذارده بود شعار ایران برای همه ایرانیان بود. این شعار و تبلیغات ستادهای انتخاباتی آقای خاتمی در مناطق تُرکنشین این حس را در روح جمعی جامعه تُرک ایجاد نموده بود که آقای خاتمی در صورت رئیسجمهور شدن سعی در تمرکززدایی در ایران خواهد نمود و اصلاحات گستردهای در زمینه خواستهای هویتی و فرهنگی تُرکان در ایران ایجاد خواهد شد. این نیز سبب مشارکت گسترده مناطق تُرکنشین در انتخابات و حمایت از آقای خاتمی گردید. اگرچه در دوره هشت ساله ریاست جمهوری ایشان بسیاری از نشریات محلی و به خصوص نشریات دانشجویی به زبان تُرکی در مناطق تُرکنشین امکان انتشار یافتند و نهادهای مدنی هویتخواه تُرک امکان فعالیت در شهرهای مختلف را پیدا نمودند اما سرکوب گردهماییهایی سالیانه بزرگداشت بابک خرٌمی در قلعه بابک که در سالروز تولد این قهرمان آذربایجان برگزار میشد و عدم حمایت اصلاحطلبان از خواستهای هویتخواهان تُرک سبب ایجاد ناامیدی در جامعه تُرک نسبت به جریان دوم خرداد گردید و این ناامیدی تبلور خویش را در انتخابات ریاست جمهوری 1384 نشان داد. نگاه به آمار انتخابات 1384 نشانگر آن است که رفتار سیاسی جمعی مناطق تُرکنشین تمایز قابل توجهی را با مناطق فارسنشین داشت. به گونهای که در انتخاباتی که طیف گستردهای از جریانات عمده سیاسی مجال شرکت یافته بودند و نامزدهایی چون مصطفی معین، مهدی کروبی، هاشمی رفسنجانی، محمدباقر قالیباف، علی لاریجانی و محمود احمدینژاد امکان شرکت در انتخابات را یافته بودند محسن مهرعلیزاده رای نخست در مناطق تُرکنشین را توانست کسب نماید و در حالی که در کل کشور در رتبه آخر قرار گرفته بود در مناطق تُرکنشین در رتبه نخست جای گرفت. در کنار این امر، استانهای آذربایجانشرقی، آذربایجانغربی و اردبیل پایینترین نرخ مشارکت در انتخابات را به خود اختصاص دادند و تنها استان سیستان و بلوچستان پس از این استانها در رتبه آخر جای گرفت. تمایز رفتار سیاسی مناطق تُرکنشین در انتخابات جنجالی 1388 نیز خود را نشان داد و بسیاری از پیشبینیهایی که به خصوص طیف اصلاحطلب در خصوص آذربایجان نموده بود به وقوع نپیوست. چنانکه ستادهای انتخاباتی میرحسین موسوی در مناطق تُرکنشین در برهه تبلیغات انتخاباتی با برجسته نمودن هویت اتنیکی آقای موسوی و مطرح نمودن شعار فرزند آذربایجان سعی در جلب حمایت قشر کثیری از تُرکان آذربایجان نمودند اما نتایج مدنظرشان پس از انتخابات و آغاز جنبش سبز به وقوع نپیوست و در حالی که شهر تهران و بسیاری از کلانشهرهای ایران چندین ماه شاهد اعتراضات گسترده مردمی بود تبریز و مناطق تُرکنشین سکوت در قبال این اعتراضات و عدم همیاری را ترجیح دادند. حال آنکه با نگاه به نقشآفرینی تبریز در تاریخ معاصر ایران و حضور فعال در بزنگاههای حساس تاریخی میتوانست عنصری تحولآفرین باشد. اما تبریز و مناطق تُرکنشین ترجیح دادند با سکوت خود که به نوعی تحریم نگاه اصلاحطلبان به مسئله تُرک در ایران بود اعتراض خود را نشان دهند و ترجیح دادند که حضور خیابانی خود را پس از این دوره محدود به خواستهای اتنیکی همچون مسئله خشک شدن دریاچه اورمیه و تحقیرها و توهینهای رسانههای رسمی به هویت تُرکی نمایند. به دلیل برجسته شدن خواستهای اتنیکی در مناطق تُرکنشین بود که ستاد انتخاباتی حسن روحانی در دوره نخست رئیسجمهوری ایشان با شعار احیای دریاچه اورمیه، تاسیس فرهنگستان زبان تُرکی و آموزش زبان مادری سعی در جلب حمایت جامعه تُرک نمود. نگاه به عملکرد هشت ساله دولت آقای روحانی بیانگر آن است که بخش عمدهای از وعدههای انتخاباتی ایشان نیز در سطح وعده باقی ماند و بسان دولت اصلاحات آنگونه که وعده داده شده بود عملیاتی نگشت.
انتخابات آتی و عنصر هویت تُرکی: با در نظر گرفتن نقشآفرینی عنصر هویت تُرکی در انتخابات پیشین ریاست جمهوری در ایران میتوان بیان داشت که در انتخابات پیشرو نیز شاهد برجسته شدن این عنصر خواهیم بود و حاکمیت جمهوری اسلامی ایران سعی خواهد نمود به انحا گوناگون در این وادی نیز گام گذارد. اما این نقشآفرینی نوین چگونه و با چه ابزاری صورت خواهد پذیرفت هنوز در هالهای از ابهام قرار دارد و احتمالهای مطرح شده بیشتر محدود به اظهارنظرها و فعالیتهای غیررسمی در مناطق تُرکنشین میباشد. بنا به ادعاهای مطرح شده در سطح جامعه تُرک یکی از راهکارهایی که حاکمیت سعی خواهد کرد به واسطه آن نرخ مشارکت در مناطق تُرکنشین را افزایش دهد حضور افرادی بسان آقای مسعود پزشکیان در عرصه انتخابات و طرح شعارهایی همچون تمرکززدایی ساختاری، سیاسی، اداری و اقتصادی میباشد که به نوعی یادآور مبحث فدرالیسم میباشد. در صورت اجرای این تاکتیک حاکمیت سعی خواهد نمود با علم بدین که نه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ظرفیت این تغییر ساختاری را دارد و نه صحنه سیاست رسمی پتانسیل تابآوری این رویکرد را دارد تنها با وعده پاسخ دادن به مطالبه تمرکززدایی که در سطح جامعه تُرک هواداران قابل توجهی دارد نرخ مشارکت در این مناطق را افزایش دهد. عملی شدن این تاکتیک سوای تمامی احتمالهای مطرح شده نشانگر هوش سیاسی هسته سخت قدرت است که با آگاهی از نگاه پانفارسیستی موجود در اندیشه اصلاحطلبی و بسیاری از گروههای برانداز موجود در خارج از کشور که با انکار وجود مسئله تُرک در ایران سعی در حل آن مینمایند سعی خواهد کرد عدم مشارکت طبقه متوسط شهری به خصوص در تهران و کلانشهرها را با مشارکتدهی جامعه تُرک و حتی دیگر اتنیکها جبران نماید. از سوی دیگر مطرح شدن بحث فدرالیسم در سطح ادبیات رسمی جمهوری اسلامی ایران نیز امتیازی خواهد بود که با دادن آن به بخشی از هویتطلبان تُرک زمینه حضور آنها در رقابت انتخاباتی را برای گرم کردن فضای سیاسی مهیا خواهد ساخت. به عبارتی دیگر با در نظر گرفتن اینکه رفتار سیاسی جمعی جامعه تُرک در ایران دارای پیچیدهگیهای خاص خویش است و چندان قابل پیشبینی نیست با تمرکز بر مسئله هویت اتنیکی تُرک سعی بر جهتدهی دادن بدان خواهد نمود. اما مهمترین مشکل پیشروی این تاکتیک انتخاباتی نبود اعتماد عمومی به وعدههای حاکمیتی و عدم وجود ضمانت اجرایی این وعدههاست. چراکه در سالهای گذشته نیز جامعه تُرک شاهد این وعدههای انتخاباتی بود اما در وادی عمل هیچ ثمرهای به بار نیاورد. در کنار این امر مسئله مشکلاتی همچون نبود امید به آینده و سقوط به ورطه بیآیندگی، فقر، بیکاری، فسادهای اقتصادی، فقدان اعتماد به سیاستهای حاکمیتی و سرکوب آزادیهای اجتماعی مشکلاتی هستند که جامعه تُرک بسان دیگر نقاط ایران از آن رنج میبرد و بر رنج انکار شدن از سوی مرکز افزوده است و پتانسیل لازم برای حضور در عرصه اعتراضی را داراست. چنانکه هم اکنون فضای سیاسی غالب و حاکم بر جامعه تُرک گرایش به عدم رای دادن دارد و خواهان بیان اعتراض خویش به وضعیت موجود از طریق عدم شرکت در انتخابات است.
نتیجهگیری: مسئله مشارکت در انتخابات همواره یکی از دغدغههای اصلی مسئولین جمهوری اسلامی ایران بوده است که به عنوان معیاری برای بیان مشروعیت نظام از آن استفاده کردهاند. آنچه که هم اکنون بر فضای سیاسی جمهوری اسلامی ایران حاکم است تمایل هسته سخت قدرت برای تشکیل دولت اصولگرا و یکدستسازی نهادهای حاکمیتی میباشد و تنها به اصلاحطلبانی اجازه حضور در انتخابات داده خواهد شد که امکان رایآوری چندانی نداشته باشند. در کنار این امر جایگاه اجتماعی اصلاحطلبان در ایران نیز به پایینترین سطح خود در سالهای گذشته رسیده است و در قیاس با دورههای گذشته دارای پایگاه اجتماعی چندانی نیستند. از باب اجتماعی نیز آنچه که بر فضای اجتماعی ایران حاکم است عدم تمایل عمومی به شرکت در انتخابات میباشد و قشر کثیری از ایرانیان با تحریم انتخابات سعی دارند این انتخابات را تبدیل به رفراندمی برای سنجش میزان مشروعیت جمهوری اسلامی ایران نمایند. تحلیل انتخاباتهای پیشین ریاست جمهوری در ایران از منظر عنصر هویت تُرکی بیانگر آن است که این عنصر همواره عنصری تاثیرگذار در شکلگیری رفتار سیاسی جمعی تُرکان در ایران بوده است و به احتمال زیاد در انتخابات پیشرو نیز برجسته خواهد شد.
بابک شاهد- کارشناس مرکز مطالعاتی تبریز