ابراهیم ساوالان، فارس گرائی و جنگ های جهانی اول و دوم
نه تنها انسان، بلکه حیوانات نیز از لانه خود دفاع میکنند و دفاع مردم اوکراین در مقابل قلدرمآبی روسها در این چارچوب قابل بررسی است؛ به شرط آنکه حکومت ظالمی دفاع از خانه را، به دفاع از خودش گره نزده باشد. روس و انگلیس در جنگهای جهانی اول و دوم، از شمال و جنوب وارد ایران شدند که در جنگ دوم حتی یک نفر در برابر آنها مقاومت نکرد و داستاننویسان برای کمرنگ کردن این افتضاح، داستان مقاومت سه سرجوخه مرزبانی جلفا را اختراع کردند که اگر هم درست باشد باز چیزی را عوض نخواهد کرد.
ولی داستان جنگ جهانی اول متفاوت بود. روسی که به خیال خودش به کشوری زوار دررفته وارد میشد با مقاومت قهرمانانه مردم آذربایجان مواجه شد. علاوه بر جوادخان حاجخوجالو (بخش قبلی)، بخشعلیخان در منطقه یئکن مرند و خلیلخان در منطقه هرزن مرند، راه را بر متجاوزان بستند، بطوریکه قدم به قدم آذربایجان مدفن سربازان اشغالگر شد. در جنوب نیز رئیسعلی دلواری که او نیز ترکی از عشایر مغان آذربایجان بود، مقاومت کرد و ترکهای قشقایی در مقابل انگلیس سنگ تمام گذاشتند. آنها بدون فتوای جهاد یا دستور دولتها و صرفا برای دفاع از خانه خودشان بپاخواسته بودند.
مخالفان حقوق ملی غیرفارسهای ایران وقتی چیزی برای گفتن نیابند قیافهی از ما بهتران به خود گرفته و میگویند که «چه بپذیریم و چه نپذیریم، تنها چیزی که تا امروز شیرازه این مملکت و تمامیت ارضی و طولی این کشور را حفظ کرده، همین زبان فارسی است». اینها مانند حکومتهای ظالمی که خودشان را معادل وطن دانسته و وطندوستی مردم را به سمت دفاع از خودشان سوق میدهند، فارسی را معادل تمام ایران دانسته، جار میزنند که اگر فارسی نبود، این وطن نبود.
درحالیکه مدافعان ایران در دوره جنگ جهانی اول، فارسی بلد نبودند ولی موطن و مملکتشان را دوست داشتند. ولی وقتی در فاصله دو جنگ جهانی، دولت ایران خواست تا همه را در قالب از پیش طراحی شدهی خود چپانده، ایرانی یکرنگ، یکصدا و یکزبان بسازد دیگر کسی حاضر نشد از وطنی دفاع کند که در آن زبان مادری و هویت جمعیاش، برای کدخدای آن کَند (ده) پشیزی ارزش ندارد. پس برعکس استدلال آنها «چه بپذیریم و چه نپذیریم، چیزی که شیرازه این مملکت و تمامیت ارضی و طولی آن را به خطر میاندازد، تحمیل زبان فارسی با زور نیروی انتظامی به دیگران است».