ابراهیم ساوالان: دروغهایی برای گول زدن ما
از قرار معلوم، ترس از بیداری این غول چراغ جادو همه را به تکاپو انداخته و برای گول زدن ما، دروغهایی مثل افتتاح تونل زاب و بازکردن دریچه سدها زیاد شده و استانداری که او را «نخبهی امنیتی» معرفی میکنند، فکر کرده حنایش پیش ما رنگی دارد، ولی ندانسته که ترکها مَثَلی برای حنا و وعده دیرهنگام دارند.
چند سال پیش، فرماندار سلماس مجسمه فردوسی نصب شده در آن شهر را از ریشه کنده، سوار گاری کرده و با خود بُرد. به یکباره همه دلواپسان ایران سلماس را شناختند و آن شهر برایشان عزیز شد. اکثر خارج نشینان نوشتند که آخرین شهری که قبل از خروج از ایران دیدیم سلماس بود و از مرز سلماس خارج شدیم و چه خاطرههایی که با آن شهر نداریم و حیف آن شهر است که قدر فردوسی را نداند و او را بر صدر ننشاند.
بعدها نیز اردوغان شعر «آراز آراز» را خواند و آذربایجانی که صد سال فراموش شده بود، ظرف تی ثانیه عزیز دل همه سِلِبها و تِلِپهای فضای فارسی شد و گفتند اردوغان بیخود کرده برای جگر گوشهی ما شعر عاشقانه خوانده و ما آذربایجانمان را «به کَس کَسونش نمیدیم، به همه کَسونش نمیدیم».
ولی آن همه قربان صدقه رفتنها دروغی بیش نبود، زیرا اگر آذربایجان برایشان عزیز بود، حتما دلشان برای دریاچه اورمیه پر پر میزد که نمیزند. آنها ترسیده بودند که مبادا کسی به دادخواهی از این مستعمره برخیزد و دادش را بستاند یا اینکه خود این مستعمره برخیزد.
نویسنده: ابراهیم ساوالان