از طرف گروهی از بیصدایان آذربایجان خطاب به دولت چهاردهم – عظیم حسنزاده
تقلای عدالت برای آذربایجان تاریخچهای بیش از 120 سال دارد. به صورت تاریخی ترکها به عنوان یکی از عناصر اصلی موسس ایران، پیشگام هر گونه امر خیر برای ایران بودهاند. لیکن از 100 سال پیش با تاسیس دولت مدرن در ایران که توام با نفی فرهنگ و هویت ترکی در بین عوامل تشکیل دهنده آن صورت گرفت، مسئله ترک و عدالت در قبال آذربایجان به یکی از گرههای کور ایران تبدیل شد.
در سه دهه اخیر آذربایجان شاهد تحولات اجتماعی و سیاسی شگرف و قابل توجهی بوده است. تمرکز منابع نرم افزاری و سخت افزاری دولت در مناطق مرکزی، بیاعتنایی به زبان و فرهنگ ترکی در عصر تکنولوژی، مهاجرت بیامان و تشدید سیاستهای یکسانسازی فرهنگی، تقویت وجه تک قومیتی در دولتهای مستقر، انکار تبعیض و رشد افسار گسیخته انحصارطلبی قومی/ فارسی در مرکز و بیتفاوتی ویرانگر دولتها نسبت به مسائل و معضلات حیاتی آذربایجان طی سلسلهای از تحولات سیاسی در چند دههی اخیر باعث جدایی عاطفی و رفتاری مردم آذربایجان از ایران شده است. بدنه جامعه ترک با نگرشی تاریخی از نقش ترکها در استمرار ایران و نگاه به وزن جمعیتی و جغرافیایی خود در پهنه ایران، خود را عمیقا تحت تبعیض حس میکنند. اگر به روند تحولات سیاسی – امنیتی سه دهه اخیر آذربایجان نگاه کنید، متوجه خواهید شد بیصدایی آذربایجان عمیقترین و خطرناکترین نوع بیصدایی در ایران است.
آسیب شناسی تبعیض در آذربایجان و روایت آن
اینکه میلیونها ترک در ایران حسرت به دل یک جلد کتاب ترکی بر روی میز مدرسهشان باشند، اینکه استانهای ترک نشین به طور شاخص استان آذربایجان شرقی مهاجرفرستترین استان کشور باشد، اینکه رتبه اقتصادی منطقهای که روزی نقطه ثقل اقتصاد ایران بود، مداوما نزولی شود و دهها مورد از این قبیل، مشخصا جایی برای شبهه در مورد تبعیض علیه ترکها در ایران نمیگذارد. کلیشهی مقایسه آذربایجان با استانهای توسعه نیافتهتر یا ادعای عدم تمایل توده مردم ترک به یادگیری رسمی ترکی چیزی جز انکار واقعیتها و پناه بردن به تاریکی مخاطرات تشدید شونده نیست. مرور توام با انصاف و عدالت از روندهای کلان اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در ایران نشان خواهد خواهد داد که یکی از شدیدترین درجات تبعیض در ایران، تبعیض علیه ترکها و آذربایجان بوده است.
زمانی که از تبعیض علیه آذربایجان و ترکها صحبت میشود، سیلی از مثالهای نقض از طرف انکار کنندگان مطرح میشود. در نگاه اول برای کسی که نخواهد با دردسرهای یک موضوع پیچیده طرف شود، میتواند بهانه خوبی باشد، ولی ضروری است متوجه شویم با توجه به گسترهی جمعیتی، جغرافیایی و طبقاتی ترکها همواره گروهی از آنها ترجیح دادهاند و موفق نیز شدهاند ضمن همراهی با فضای سیاسی، اقتصادی رسمی مرکز و البته انفکاک از گفتمان جنبش عدالتخواهی آذربایجان پیگیر دستاوردهای خود در سیاست یا اقتصاد باشند. این امر، با توجه به فرمول انحصارگرایانهی مرکز، صرفا با سرنهادن به تیپولوژی رسمی سیاست مرکز و نادیده گرفتن مطالبات واقعی آذربایجان مقدور شده و تداوم آن نیز منوط به همراهی با ماشین انکار مرکز بوده است. لذا در مورد تبعیض، حق تقدم روایت متعلق به اکثریت مطلق محروم از حقوق برابر و نمایندگان به حاشیهرانده شدهی آنهاست.
لایههای پیچیدهی تبعیض علیه زنان و جوانان آذربایجان
وجه دیگر پیچیدگیِ تبعیض در آذربایجان متفاوت بودن موقعیت زنان/غیرمردان از مرکز است. مرکز، شیوهی دادخواهی ما را نمیشناسد. حتی کنشگران حقوق زنان در مرکز نیز با قائل شدن حق تقدم به خود در روایت و خیرخواهی، بازنمایی بدی از دادخواهی زنان پیرامون ارائه داده و به بازتولید کلیشههای مرکزگرایانه کمک میکنند. از این رو هرگاه از کودک-همسری و آمار پایین اشتغال زنان آذربایجان مینویسیم به ضد خود و بازتولید کلیشههای مرکز بدل میشود. این نگاه مرکزگرایانه در نگاه فرادستانهاش زن آذربایجانی را قربانی محض دیده، عاملیت و سوژگی او را نادیده میگیرد. زنان مرکز در مواجهه با زنان آذربایجان، به جای نمایندگی آنان، باید عقب ایستاده و متوجه بستر تبعیض مضاعف و لایههای در هم تنیده آن در پیرامون باشند؛ اما آنها به خاطر امتیازاتی که دارند عامدانه یا غیرعامدانه صدای خود را به جای زنان حاشیه مینشانند و پیچیدگیِ درهمتنیدهی ستمهای آنان را سادهسازی میکنند.
این نگاه متاسفانه در بهترین حالت ظرفیتهای مقاومت و فعالیت زنان پیرامون را به عقبماندگی فرهنگی فرو میکاهد و عدم توسعهیافتگی جغرافیایی ما را امری ذاتی تببین میکند؛ و اینگونه شریک عادیسازی رنج حاشیهشده میشود. مسئله زن آذربایجان در بستری متفاوت با مرکز، درهمتنیده با تبعیض ملی اوست. تلاش زنان آذربایجان برای احقاق حقوق هویتی خود جدا از حقوق جنسی-جنسیتی او نیست.
عدم توسعهیافتگی پیرامون گرچه این زنان را عقب رانده است اما آنها در تقلای مدام کشف و آفرینش شیوههای خلاقانه از توسعه بودهاند. این زنان به دنبال ناجیان مرکز نیستند که برایشان نسخهی نجات بپیچد. آنچه زنان تُرک به دنبال آن هستند تلاش برای بازپسگیری صدای خود با مرجعیت خود است.
نسل جدید آذربایجان، دیگر قربانیان مسئله تبعیض مرکز-پیرامون هستند. جوانان و نوجوانان آذربایجان دچار گسستگی عمیق از مرکز هستند. این گسستگی به حدی است که در خلاء رسانههای تُرکی، نیازهای فرهنگی و اجتماعی خود را نه از رسانههای فارسی که از رسانههای همزبان خود در خارج از مرزها تامین میکند و در کلیه مواجهات خود با فرهنگ رسمی/فارسی آن را بیگانه و خود را دیگریِ این میدان مییابد. بدینسان در ظاهرِ آرام فرهنگ یکدست کشور، چندین جامعهی گسسته و جدا از هم شکل گرفته است؛ که زمینهساز تعارضهای بنیادی مابین مرکز و جوامع پیرامون میگردد. عدم تمثیل فرهنگ، تاریخ و زبان جوانان آذربایجان در فرهنگ رسمی به جدایی اجتماعی-فرهنگی جوامع متکثر ایرانی از همدیگر و مرکز منجر شده است. در نتیجه مرکز به جای شنیدن صدای متفاوت این جوانان با انکار تفاوتها و خواستها و نیز اجبار به فرایندهای یکسانسازی، ایران را به آستانه فروپاشی رسانده است.
موضوع دیگر، همپیوندی توسعه با جهان دیجیتال و نقش آن در حیات اجتماعی-اقتصادی جوانان امروز است. در حوزه ارتباطات و فنآوری اطلاعات در جوامع پیرامون با توجه به نوین بودن این حوزه، وضعیت عدم توسعهیافتگی به مراتب شدیدتر است. اثر مستقیم این امر، عدم شکوفایی و عقب ماندگی اکوسیستم استارتآپی در آذربایجان است. در مرکز برای نقشآفرینی در بازار بینالمللی، برنامه و چشماندازها قابل حصولاند؛ حال آنکه در پیرامون، مقدمات نقشآفرینی سوژههای خلاق و نخبهی این حوزه، حتی در عرصهی ملی، هم وجود ندارد. تمام تلاشهای استارتآپهای آذربایجان صرف تقلا برای سرپا ماندن گردیده و از رشد و گسترش برای تبدیل شدن به بستر شکوفایی اقتصادی و اشتغالزایی پایدار باز میماند. نتیجه نهایی این امر، مهاجرت صاحبان ایدههای کسب و کار به فضاهای آمادهی مرکز و در نتیجه عدم توازن توسعهی دیجیتال در کشور است. عدم توجه جدی به این لایههای مضاعف تبعیض، حاصلی جز تعمیق شکاف بین آذربایجان و مرکز و رویگردانی هر چه بیشتر جامعهی تُرک از فرآیندهای رسمی و تضعیف روزافزون کشور ندارد.
امنیتیسازی فضای مطالباتی ترکها و نتایج آن
امنیتی سازی محیط سیاسی آذربایجان و سنت مرتبط ساختن مطالبات ترکها به توطئهی دشمنان، تکنیکی شکست خورده است. متاسفانه اکثر نخبگان و گروههای سیاسی مرکز با نگاه قومی، انکار تبعیض و همراهی با سیاستهای امنیتی هیچ وقت نخواستهاند با واقعیت آذربایجان و واقعیت تنوع در ایران روبرو شوند. این نگرش همان چیزی است که کشور را گام به گام به سوی نابودی میبرد.
با صد تاسف، برخی دولتمردان و روشنفکران مرکز فراتر از رویکرد انکارگرایانه، دست به تقویت گروههای شدیدا افراطی، ضد ترک و ضد تنوع در ساختارهای رسمی زدهاند. گروههایی با دست باز که از یک طرف مطالبات و حقوق مشروع شهروندان پیرامون را با نفوذ و هوچیگری ممتنع ساخته و از طرف دیگر برای ایجاد دشمنی و مخدوش کردن روابط شهروندان ایران باهم و روابط دیپلماتیک کشور با همسایگان از هیچ تلاشی دریغ نمیکنند. رواج اتهاماتی نظیر قومگرایی، تجزیه طلبی و پانترکیسم برای فعالین جامعه مدنی آذربایجان درست زمانی که با تشدید انحصار قومی در مرکز مواجه هستیم چقدر توانسته است به حل مشکلات کشور کمک کند؟
در سه دهه اخیر روند عمده ورود دانش آموختگان، نخبگان و متخصصین ترک به دولت به دلیل قرار گرفتن در خارج از دید دایره رسمی مرکز و گسترش نگاه امنیتی متوقف شده است. اختلال در ارتباط گفتمانی سیاستمداران ترک با نخبگان و فعالین و انحلال این سیاستمداران در مرکز با فاصله گرفتنشان از مطالبات حقیقی و واقعی آذربایجان، شدت این انقطاع را بیشتر کرده است. در نتیجه، شنیده نشدن صدای این فعالین در دوایر رسمی و حکومتی از یک طرف و امید آنها به بهبود اوضاع از فرآیندهای قانونی از طرف دیگر، آنها را بین فضای رسمی و فضای اپوزیسیونی معلق نموده است. تلاشهای آنان نادیده گرفته شده و یا در صورت دیده شدن در برخورد با موانع سرخوردگی به بار آورده است.
پدیده پزشکیان و غلبه پیرامون بر مرکزگرایی
حضور دکتر پزشکیان در ناامیدترین حالت جامعه ایران محقق شد. شاید بیجا نباشد بگوییم وی آخرین بخت برای بهبود امور ایران است. سابقه وی از روایت تبعیض علیه ترکها، زنان و سایر گروهها و جوامع در حاشیه قرار گرفته و پاکدستی، صراحت کلام و عدالتطلبی وی فعالین ترک را در برابر انتخابی سخت قرار داد. جامعه سیاسی آذربایجان در نگاهی متعامل و سازنده، با ارزیابی دقیق شواهد و شرایط، با از خودگذشتگی توام با بیم و گمان و با امید اصلاح روند تک قومیتی صدساله، سیاست نگاه مثبت را به نامزدی آقای پزشکیان اتخاذ کرد.
نتایج دور اول و دوم انتخابات نشان داد که جریان اصلاح طلبی- اعتدالگرایی و اصولگرایان به ستوه آمده از وضعیت موجود، به عنوان دو بال سنتی نقش غیرقابل انکاری در اقبال دکتر پزشکیان داشتند، ولی عدالتخواهی ترکها به محوریت آذربایجان به همراه سایر جوامع، هویتها، اقشار و طبقات پیرامونی عامل اصلی و تعیین کننده در پیروزی وی بود. تقلیل نقش عدالتخواهانه ترکها به رای قومی و نادیده گرفتن نقش سیاسی جوامع پیرامونی به پرچمداری آذربایجان در موفقیت دکتر پزشکیان ظلم به حقیقت، ظلم به پزشکیان و ظلم به ایران است.
یکدستسازی ستاد انتخاباتی – مهندسی فرآیندهای انتخاب کابینه
دکتر پزشکیان در همان گام اول بعد از تایید صلاحیت، در برابر اتهام ناروای قومگرایی قرار گرفت. متاسفانه ایشان به جای مواجهه اصولی با موضوع موضعی تدافعی اتخاذ کرد. طوری که مسئله تبعیض در رابطه با ترکها و آذربایجان را در نشستهای انتخاباتی خود عموما فاکتور گرفت. گرچه این موضوع با آینده نگری و مسئولیتپذیری فعالین ترک در جامعهی آذربایجان و سایر مناطق ترکنشین مدیریت شد، ولی به نوعی آغازی بر باجخواهی جریانهای انحصار طلب مرکزگرا گردید. حذف گروهی از فعالین ترک از ستاد مرکزی، در راس قرار گرفتن افراد منسوب به احزاب کلاسیک اصلاح طلب در ستاد طی فرآیندی عجیب و سوالبرانگیز، حضور افرادی با سابقه ضدیت شدید با ترکها در ستاد و بیانیه تقلیلگرایانه و ضد روح مطالبات جوامع غیرفارس (موسوم به بیانیه اقوام و مذاهب) از جمله اخلالات شدید در ستاد انتخاباتی بود.
اذعان آقای پزشکیان به کارشناس نبودن در همه حوزهها و مهندسی دستور کار وی با موضوعات تصنعی در دوره پس از پیروزی، عواملی بودند که زمینه مداخله باندهای قدرت، ثروت و قومیت را در فرآیندهای انتخاب کابینه فراهم کردند. گرچه نیت و ابتکار آقای ظریف در ایجاد کارگروههای مشورتی برای کمک به انتخاب وزرا را در غیاب جامعهی مدنی فراگیر و استخواندار مثبت ارزیابی میکنیم ولی این شورا و کارگروهها با خوانش معکوس از قومگرایی موجود، در عمل به مرکز زورآزمایی حلقههای قدرت و ثروت و سهمخواهی آنان، حذف و انزوای بسیاری از فعالان ستادهای دکتر پزشکیان و دور شدن تکنوکراتها و متخصصین ترک و سایر جوامع پیرامونی از مناصب مدیریتی منجر شدند. در نتیجه بنظر میرسد روند کنونی کابینه چیزی جز توزیع قدرت در بین سهم خواهان قدر و منسوبین مرکز ایران نیست.
آذربایجان شدیدا ناراضی است
آذربایجان قویترین پشتوانه حمایتی دکتر پزشکیان در بسط عدالت قومی، جنسیتی، طبقاتی و مذهبی است. با روند پیش گرفته شده در انتخاب کابینه و نمایندگی نشدن صدای آذربایجان، این پشتوانه در وضعیتی متشنج و ناپایدار قرار گرفته است. اینکه پای افراد افراطی ایرانشهری پس از ستاد به کارگروهها باز شود، اینکه علیرغم همه اعتراضات، مجریان طرح یکسان ساز و فاشیستی بسندگی فارسی در کارگروه آموزش و پرورش حضور پیدا کنند، اینکه نامزدهای ترک کابینه به دلایل نامعلوم یک یک حذف شوند و منسوبین رانت و قدرت از استانهای مرکزی (با کمترین رای به پزشکیان) در راس لیستها باشند جایی برای دفاع از گفتمان انتخاباتی پزشکیان نگذاشته است.
اکنون نخبگان آذربایجان حس میکنند به اعتماد و حسن نیتشان خیانت شده و هیچ گونه کانال ارتباطی مستقیمی با دکتر پزشکیان جهت انتقال دغدههای خود نمییابند. آنها حس میکنند تنها گروهی هستند که صدایشان شنیده نشده و به دلیل نداشتن ساختار متشکل رسمی، در فرآیندهای مهندسی شدهی مرکز نادیده گرفته شدهاند. خطر رویگردانی وسیع و عدم همراهی، دولت جدید را در آذربایجان تهدید میکند. پتانسیلی که میتواند چشم اندازی واقعی برای حل بسیاری از مشکلات و شکافهای کشور ایجاد کند، فعال شده است و اگر جدی گرفته نشود و به ناامیدی و رویگردانی منجر شود، میتواند در ترکیب ناخواسته با عوامل دیگر، زمینه ساز مخاطرات و آسیبهای غیرقابل جبران برای دولت و کشور باشد.
جامعه مدنی آذربایجان و وضعیت جدید
آذربایجان و ترکهای ایران با توجه به مختصات ویژهی اجتماعی – سیاسی خود به عنوان هویتی مرزی، همیشه نقش میانجی را در بین گروههای عمده اجتماعی – سیاسی ایران برای طرحاندازی نو ایفا کرده است. پرچمداری آذربایجان در جنبش مشروطه به محوریت انجمنهای ایالتی و ولایتی و انقلاب اسلامی با قیام 29 بهمن 1356 بر کسی پوشیده نیست. ما رخداد پزشکیان را نیز از زاویهی دید میانجیگرایانه آذربایجان و تقلای ترکهای ایران در چارچوب یک جریان سوم به محوریت همهی پیرامونیان و به حاشیهرانده شدگان ملی، مذهبی، جنسیتی، طبقاتی و جغرافیایی برای گذار از یک انسداد بزرگ اجتماعی – سیاسی در کشور فهم میکنیم. این مهم در سایهی فهم درست، همدلانه و همگرایانه میتواند به نقطه عطفی در ورود ایران به وضعیتی نوین با رویکردی راهگشایانه منجر شود. در نقطهی مقابل نیز ما یقین داریم که تداوم وضعیتی که در آن آذربایجان هزینههای برابر با مرکز بپردازد و فایدهای به اندازهی پیرامون نیز نبرد، به ایستگاه پایانی خود رسیده است.
هم اکنون در پساانتخابات، جامعه مدنی آذربایجان که اصلیترین نقش را در بسط گفتمان عدالت و تشکل رای پزشکیان داشته است، نه از حمایت رسمی برخوردار شده و نه امکان ارتباط با سیاستمداران تصمیمگیر را دارد و بدتر اینکه به عنوان سرمایهی این مملکت تهدید انگاری و بایکوت شده است. حال تصور کنید در چنین وضعیتی آیا منسوبین نخبه و متخصص این جامعه مدنی و رویکردهای میانجیگرایانه و راهگشای آنان امکان دیده شدن در روندهایی مشابه شورای راهبردی و کارگروههای وزارتخانهها را خواهند داشت؟ سوال ما این است: آیا دولت جدید سیاستی برای ارتباط با این جامعه و تعامل با آن به عنوان محور جریان سوم جهت تحکیم پشتوانه عدالتخواهانهی خود دارد؟
به جرات میتوان گفت صدها فعال مدنی، نخبه و متخصص ترک با ریسک بر روی اعتبار اجتماعی – سیاسی خود، به امید تغییر روندهای ناکارآمد و رفع تبعیض در تمام سطوح، وارد کارزار انتخابات شده و از دکتر پزشکیان حمایت کردند که هر یک توانمندی حضور در ردههای بالای مدیریتی و اجرایی کشور را دارند. آیا دولت پزشکیان این سرمایهی عظیم اجتماعی را خواهد دید یا مثل سایر دولتها در چنبرهی محدود زبان، سیاست، جغرافیا و نگرش مرکز محصور خواهد ماند؟
ما به عنوان گروهی از فعالین بیصدای آذربایجان اعم از فعالین مدنی، زنان و نسل جدید که ترجیح ندادیم گفتمان عدالتخواهانهی خود را از طریق منابع رانت و قدرت کانالیزه کنیم، از فردای پیروزی آقای پزشکیان برای دسترسی به ارکان دولت وی تلاش کردهایم؛ ولی همه تلاشها و پیگیریهای ما به در بستهی مناسبات رانت طلب خورده است. ما علیرغم مشاهدهی انحصارطلبی قومی، برخورد ویترینی با اقوام، زنان و جوانان، سکوت دکتر پزشکیان در قبال پیرامون و جنگ قدرت در تشکیل کابینه، گفتمان و خصوصیات عدالتخواهانهی ایشان را هم خطاب به جامعهمدنی آذربایجان و هم دولت در حال استقرار ایشان یادآوری کردیم و سعی کردیم امید خود را از دست ندهیم. شاید این یکی از آخرین تلاشهای ما برای ارتباط، محک زدن شعارهای عدالتخواهانه و کمک به دولت باشد. امید داریم این دغدغه جدی گرفته شود و ساز و کاری واقعی برای اجرای آن تامین شود.