کالبدشکافی یک نقد -یونس شاملی
اخیرا آقای کاظم نیکخواه نقدی “در مورد فدرالیسم” در مدیا منتشر کرده اند و در آنجا تا توانسته اند از به اصطلاح کاستی های فدرالیسم نوشته اند. میگویم “به اصطلاح” به دین دلیل که گویا نظام های غیرفدرال ساختار بی کم و کاستی دارند.
- با نیم نگاهی مقایسهایی با شاخص دمکراسی و مشارکت شهروندان، میان 26 درصد (50) کشوری که با نظام فدرالی اداره میشوند و 74 درصد (144) کشوری که با نظام غیرفدرال اداره میشوند میتوان به راحتی تفاوت فاحش میزان دمکراسی و مشارکت در این دو نوع نظام سیاسی را به راحتی دریافت. بزرگترین کشورهای و بزرگترین دمکراسی ها (امریکا، هندوستان، استرالیا، آلمان و…) بصورت فدرال اداره میشوند. همچنین کشورهای چین و روسیه که ساختاری دمکراتیک ندارند، اما با تکیه بر نظام فدرال اداره میشوند، نیز چیزی به ما میگوید؛ و آن اینکه نظام فدرال حتی در ساختارهای غیردمکراتیک نیز خلاء خاصی را پر میکنند و آن خلا همان تنوع و چندگانگی اتنیکی پذیرفته شده در این کشورهاست. خلاایی که در نظام های تمامیت خواه این تنوع بکلی نادیده گرفته میشود.
- در تاریخ جدید ایران سکاندار مخالفت با برپایی نظام فدرال در ایران را جریانات راست افراطی و شونیست (پان ایرانیست ها، حزب سومکا، جبهه ملی و حزب جمهوری اسلامی و…) بر عهده داشتهاند. اینک شاخه ایی از چپ ها (حزب کمونیست کارگری و …) و اینبار قلم آقای کاظم نیکخواه بیرق هم آوایی با راست افراطی را با همان بهانه هایی که راست افراطی آن را علم میکند، بردوش کشیده است. این درحالیست که بنیانگذاران نظام سیاسی اتحاد شوروی نظامی فدرالیستی و حتی کنفدرالیستی را برای اتحاد شووری مناسب میدانستند.
- آقای نیکخواه مینویسد: ” تاریخ طولانی و کشاکشها و جنگها و تحولات پیچیده ای طی شده که نهایتا به توازنی رسیده و باعث به هم پیوستن مناطق متفرق و پراکنده زیر چتر فدرالیسم شده است.” (پایان نقل قول)
آقای نیکخواه در نوشتهء خود چنین تلقین میکند که گویا نظام های فدرال امروز بعد از کشمکشها و جنگها و تحولات پیچیده به فدرالیسم رسیده اند. حال اینکه این تنها یکی از مسیرهای تحقق نظام فدرال در کشورهایی مثل آمریکا و آلمان و حتی سوئیس بوده است. اما گذار کشورهایی مثل هندوستان، بلژیک و اتیوپی و حتی عراق در سالهای اخیر گذاری مسالمت آمیز و از طریق تصمیم مجالس ملی و با تکیه بر درایت رهبران سیاسی این کشورهای به وقوع پیوسته است. - جناب نیکخواه مینویسد که “تعیین مرزهای مناطق فدرالی، تقسیم اختیارات برای مناطق و ارگانها، اختصاص منابع اقتصادی و…” در یک نظام فدرال کشور را با مشکلات بسیاری روبرو میکند. اما ایشان فراموش می کنند که اساسا تعیین مرزهای چه منطقه ایی چه استانی هم اینک نیز مسئله ساز است و حتی تقسیم اختیارات بین دولت مرکزی و استانها نیز موضوع بحث جدی است. و اختصاص منابع مالی و اقتصادی در هر کشوری یکی از مسائل جدی یک کشور است.
به نظر میرسد که تاکید به موارد فوق تنها برای فرار از تعمیق برای تغییرات اساسی و دمکراتیک در ایران است. چرا که تغییرات دمکراتیک در هر عرصه ایی چالش های خاص خود را طلب خواهد کرد و تلاش همه جانبه برای تغییر را لازم خواهد داشت.
مرزهای ایالتی در ایران تاریخ طولانی دارد که احتمالا جناب نیکخواه از آن بی خبرند. قانون اساسی مشروطیت یک بار بر اساس اصل “انجمن های ایالتی و ولایتی” مرزهای مناطق را تعیین کرده است که میتواند در تعیین مرزهای مرحله کنونی معیار اولیه قرار بگیرد و کم و کسریها در آن حوزه بر اساس توافق طرفین و اجماع عمومی رفع و رجوع گردد. - آقای نیکخواه در مقاله مذکور مینویسند: “فدرالیسم ربطی به آزادیهای سیاسی در کشور ندارد.” (پایان نقل قول)
و سپس ادامه میدهند که: ” در مورد رابطه آزادیهای سیاسی و فدرالیسم اگر دقت کنید حق رای عمومی و حقوق برابر زن و مرد و حق تشکل و اعتصاب در تمام کشورهایی که سیستم فدرال دارند بعضا بیش از یک قرن بعدتر عملی شده است. در ایالات متحده آمریکا در سال ۱۷۸۸ اولین پایه های سیستم فدرال گذاشته شد و بعد تکمیل تر شد، اما تا تقریبا یک قرن بعد در بخشهایی از این کشور نه فقط آزادیهای سیاسی وجود نداشت بلکه هنوز سیستم برده داری غالب بود.” (پایان نقل قول)
آقای نیکخواه تلاش میکنند که بگویند فدرالیسم به آزادی های سیاسی ربطی ندارد و برای این استدلال خود از تاریخ فدرالیسم آمریکا شاهد می آورد. اما ایشان فراموش میکنند به یک فاکتور دیگری بیاندیشند که هدف از فدرالیسم به مثابه یک نظام غیرمتمرکز نقش اش در 250 سال قبل در تاریخ سیاسی آمریکا چه بوده و هدف فدرالیسم به مثابه یک ظرف و یک نظام غیرمتمرکز در ایران کنونی چه میتواند باشد. آقای نیکخواه نتوانسته اند این ارزیابی را داشته باشند که فدرالیسم آمریکا برای تامین تمامیت سرزمینی و ایجاد یک کشور یک پارچه در امریکا برای تامین استقلال این کشور از بریتانیاست که با جنگ های داخلی برای نفی برده داری و تعدیل نظام اقتصادی آن دوره شکل گرفته است. اما فدرالیسم در ایران امروز، رهایی از یک نظام تمرکزگرای تمامیتخواه ایجادکنندهء استبداد سیاسی است، یعنی هدف از فدرالیسم در آمریکا از بین بردن پراکندگی میان ایالت ها بود، و برعکس آن هدف فدرالیسم در ایران، زدودن تمرکزگرایی 100 ساله در نظام سیاسی ایران است که علت عمده تکوین استبداد سیاسی در این کشور بوده است. این درست که فدرالیسم ظرفی بیش نیست. اما اینکه این ظرف کجا و برای چه مقصودی مورد استفاده قرار بگیرد موضوع بحث ما است. پرسش اصلی اینست که” آیا تمرکززدایی در سیاست یکی از پایه های تحقق دمکراسی در فردای تغییرسیاسی نیست؟ اگر هست، که تقریبا تمامی نیروهای متمایل به دمکراسی از آن سخن میگویند، جناب نیکخواه از این تمایل جدی موجود در جامعه هنوز بی خبر است.
- آقای نیکخواه همچنین در تعارض با فدرالیسم مینویسند: ” “مهمترین استدلال مدافعان فدرالیسم اینست که با فدرالیسم میشود ستم ملی را از بین برد. ایراد و ضعف این بحث روشن است. ستم ملی از طریق رفع ستم ملی علیه مردم تحت ستم از بین میرود نه با کشاکش بر سر تقسیم کشور و فدرالیسم. سوال اینست که ستم ملی چگونه میتواند از بین برود؟” (پایان نقل قول)
برای روشن شدن نادرستی درک آقای نیکخواه از مسئله ملی، بهتر است قبل از هر چیز به پرسش “مسئله ملی” چیست، پاسخی بیابیم و سپس به نقد استدلال نویسنده مقاله “درمورد فدرالیسم” بپردازیم.
مسئله ملی در تعریف ساده، اعمال تبعیض دولت علیه گروههای اتنیکی/ملی تحت ستم در عرصه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. یعنی مناطق زیست ملیتهای تحت ستم (بلوچ، لر، عرب، کرد و ترک، ترکمن و…) مورد تبعیض اقتصادی قرار میگیرد. و یا درعرصه فرهنگ و زبانی علیه این ملیتها تبعیض اعمال میشود. برای نمونه زبان این ملیتها در مناطق خودشان تحصیل و تدریس نمیشود. مطبوعات به این زبانها منتشر نمیشود و الآخر. پرسش اصلی اینجاست که مناطقی که این تبعیض ها اعمال میشود کجاست؟ به ترتیب اسامی ملیت ها بلوچستان، لرستان، الاهواز (خوزستان) کردستان، آذربایجان و ترکمن صحرا، گیلان و مازندارن است. اینها اسامی ایالت ها و حتی امروز اسامی استانهای ایران است. یعنی مسئله ملی و تبعیض در مناطقی قرار دارد که امروز استانها و دیروز ایالتهای ایران را با کم کاستی های تشکیل میدهند. یعنی مسئله ملی زمانی رفع میشود که اداره منطقه خود را به خود مردم آن مناطق بسپاریم و تحصیل و تدریس به زبان و فرهنگ آنها را در آن مناطق آزاد کنیم.
حالا احتمالا نویسنده ما آقای نیکخواه متوجه میشوند که مناطق محروم در حوزه مسئله ملی، استانها و یا ایالتهای موجود در ایران هستند و فدرالیسم کمک میکند که این مناطق به دست خود مردم آن مناطق اداره شود. اداره منطقه خود درعین حال یکی از مبانی حقوق بین الملل نیز هست (قطعنامه سازمان ملل درباره مردم بومی).
حالا نگاه کنیم به راه حلی که آقای نیکخواه پیشنهاد میکنند: “ستم ملی چگونه میتواند از بین برود؟ ممکن است یا از طریق جدایی و استقلال بخش تحت ستم مردم از طریق مراجعه به آراء مردم تحت ستم، به ستم و تبعیض ملی پایان داده شود، یا ممکن است از طریق تغییر و سرنگونی رژیم و سیستم ستمگرانه در سراسر کشور از طریق انقلاب سراسری و ایجاد یک نظام برابر و آزاد که در آن همه مردم حقوق برابر داشته باشند این ستمگری و تبعیضات پایان داده شود” (پایان نقل قول)
آقای نیکخواه میگویند؛ الا که بایستی یک منطقه از ایران جدا شود تا مسئله ملی آن منطقه و یا آن خلق حل و فصل گردد. اما همه ما میدانیم که جدایی یک منطقه و یا یک خلق از یک کشور تقریبا امر غیرممکنی است. و اگر غیرممکن است، پس پیشنهاد آقای نیکخواه پیشنهاد عبثی است. احتمالا خود نویسنده هم میداند که جدایی از یک کشور به این سادگیها ممکن نیست. بنابراین پرسش مهم اینست که اگر نویسنده میداند که پیشنهادش غیرممکن است چرا چنین پیشنهادی را در نوشته اش جا داده است؟ آیا علت جا دادن چنین پیشنهادی برای عوام فریبی میتواند باشد؟ یا بی خبری نویسنده سبب شده است که چنین پیشنهادی در نوشتهء ایشان جا بگیرد؟ در هر دو حالت این نتیجه حاصل میشود که نویسنده صلاحیت طرح پیشنهاد را ندارد.
اما و در واقع اصل پیشنهاد نویسنده برای حل مسئله ملی در ایران در ادامهء پیشنهاد ایشان مبنی بر جدایی مناطق چنین قید شده اسـت: “با تغییر رژیم از طریق انقلاب سراسری و ایجاد یک نظام برابر و آزاد که در آن همه مردم حقوق برابر داشته باشند این ستمگری و تبعیضات پایان داده میشود”. یعنی به زعم نویسنده، با نوشتن شعار تغییر رژیم و ایجاد نظام برابری مسئله ملی حل خواهد شد. این نهایت عوام فریبی، نهایت فرار از پاسخ دادن به یک معضل و نهایت کج فهمی از یک مسئله بسیار جدی در یک کشور است. اینک جریانات سیاسی از راست راست تا چپ چپ، که آقای نیکخواه یکی از آنها می باشند، همه شان همین شعارهای پرطمطراق را میدند. حتی خود خمینی هم از وعده دادن غافل نماند. او که حداقل میتوانست وعده مجانی کردن اتوبوسها را عملی کند. اما حتی اینکار را نیز نکرد. اینک نتیجه شوم شعارهای پرطمطراق اما پوچ منادیان قدرت را چهل و اندی سال است که تجربه میکنیم.
آیا امروز با تمامی تجارب تلخ مان در تاریخ، میتوانیم به وعده و یا شعار “ایجاد یک نظام برابر و آزاد” آقای کاظم نیکخواه برای حل مسئله ملی خوش بین باشیم؟
2024/04/09
پی نوشت:
درمورد فدرالیسم – کاظم نیکخواه
https://www.akhbar-rooz.com/235992/1402/12/24/