رویا های شیرین و واقعیت های تلخ
اوضاع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایران هر روز بغرنج تر از روز گذشته به پیش می رود، توده های مردم بویژه تهیدستان از افزایش روز افزون قیمت ها به ستوه آمده اند، کارگران و زحمتکشان با تورم بالای 60 درصد هر روز سفره خود را کوچک تر می کنند، برای اجاره خانه به حاشیه شهر ها پناه می برند، اغلب کنشگران اجتماعی هشدار می دهند که شورش گرسنگان در راه است که هیچ نیرویی قادر به مهار آن نخواهد بود، فرماندهان سپاه و نیروهای امنیتی جامعه را تهدید باران می کنند ولی کسی به گفتار متناقض آنها تره ای خرد نمی کند، گاهی خامنه ای پا به میدان می گذارد تا مردم خشمگین و جوانان شورشگر را آرام کند و با گفتار بی سر و ته خود امید را در دلها زنده کند، ولی به سرعت گفتارش به ضد خود تبدیل می شود، شرایط ذهنی جامعه برای یک تحول اجتماعی هر روز آماده تر می شود، همدلی، همکاری و همبستگی ملل در گستره ایران می تواند با استفاده از این شرایط ذهنی شرایط عینی را فراهم آورد و جامعه را از این استبداد دینی و ارتجاعی نجات دهد. رژیم ولایت از همه ابزار های پیدا و ناپیدای خود استفاده می کند تا این همکاری بین ملل صورت نگیرد و اختلاف و گسست بین آنها به بهانه های گوناگون و گاهی واهی افزایش یابد.
ایران کشور کثیرالملله ای است که در کنگره دوم اورمیه در سال 1301 به ثبت رسیده است که بازتاب دهنده قانون انجمن های ایالتی و ولایتی مشروطه و اصول 29، 90، 91 ، 92 و 93 بوده است، آذربایجان که مرکز اصلی زایش، پرورش و بلوغ اندیشه های مشروطه خواهی بود، برای حفظ دستآورد های انقلاب مشروطه فداکاری ها، جانفشانی ها، گرسنگی ها و محرومیت های فراوانی کشید ولی از پای ننشست تا تهران آمد تا مشروطه را نجات دهد.آذربایجان در هر فرصتی قانون انجمن های ایالتی و ولایتی را مطرح کرد و برای اجرایی کردن آن تلاش ورزید، جنبش شیخ محمد خیابانی، لاهوتی و ده ها جنبش دیگر که در نهایت به جنبش عظیم 21 آذر پیوند خورد، همگی خواستار آزادی و تعیین سرنوشت سیاسی بودند. تاریخ به اسطوره های خود می نازد، آذربایجان مهدآزدگان در طول تاریخ مرکز جنبش های اجتماعی بوده، در دل خود بابک ها، ستار خان ها، زینب پاشا ها، پیشه وری ها و هزاران چهره ماندگار دیگر دارد که تاریخ ساز بوده اند، بنابرین تاریخ آئینه ای است که ملتی در آن نمایان می شود، باید آن را خوب دید و خواند و تفسیر کرد.
آذربایجان حق دارد مانند هر ملت دیگری سرنوشت سیاسی خود را خود تعیین کند، منشور ها، کنوانسیون ها و حقوق ملل آن را تائید و گاهی تاکید می کند، بنابرین هر اقدامی در این راستا که بتواند مسیر رشد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را هموار سازد و به آن سرعت بخشد مورد استقبال قرار می گیرد ولی برخی حوادث و رخداد ها انسان را به فکر و اندیشه فرو می برد که گویا برخی از این فعالان آذربایجان واقعیت های موجود آذربایجان را نمی بینند و یا در آرزوی آنند که به آن جهت دهند.
آذربایجان در همه دوران دیکتاتوری و استبداد مورد خشم، رصد و نظارت قرار گرفته، تا بار دیگر به مرکز جنبش و دادخواهی مردم تبدیل نشود و به نوعی حکومت نظامی در این منطقه در همه سال های گذشته برپا بوده است و هر جنبشی در آن حتی برای محیط زیست و نجات دریاچه اورمیه به بهانه امنیتی به شدت سرکوب شده تا تحقیر ها و سرکوب های فرهنگی به فراموشی سپرده شود، ولی هرگز مخالفت توده های مردم با عملکرد رژیم ولایت از بین نرفته و همواره در زیر پوسته شهر ها و روستا های آذربایجان ادامه داشته است، با حادثه غم انگیز « مهسا امینی » و کشته شدن غریبانه این دختر کورد دوران جدیدی در ایران و منطقه آغاز شده است، تظاهرات گسترده به اعتصابات فراگیر گره می خورد و رژیم را به شدت نگران کرده است. ادامه این روند در خارج از کشور هم انعکاس می یابد، گروه های سیاسی، کنشگران اجتماعی و افراد با تحرک بیشتری فعالیت و روابط خود را بیشتر و بارز تر نشان می دهند، بگونه ای که از یک سو پیوند ها، پیمان همکاری ها و اتحاد در بین گروه ها و افراد بیشتر می شود و از سوی دیگر گسست و جدایی به بهانه های گوناگون افزایش می یابد و اتفاق می افتد، در این میان برخی از فعالین اجتماعی و سیاسی آذربایجان ( جنوبی ) به ابتکار جدیدی دست زدند که باید مورد بررسی و شاید نقد بیشتر قرار گیرد، زیرا این کنشگران اجتماعی و سیاسی توجهی به تجربه های تاریخی آذربایجان ندارند و بعد از 78 سال بدون نام بردن از فرقه دمکرات آذربایجان و حکومت ملی به رهبری زنده یاد پیشه وری همان خواسته ها را به زبان می آورند، در حالی که حکومت ملی در آذربایجان تشکیل شده، به مدت یک سال فعالیت کرده و کار های بزرگ و ماندگاری در فرهنگ،
عمران و رشد سیاسی و بلوغ اجتماعی جامعه انجام داده است، به نظر می رسد اگر این فعالین اجتماعی و سیاسی آذربایجان در 25 مارس در تظاهرات بروکسل فعالیت و اهداف خود را ادامه راه فرقه دمکرات آذربایجان با شعار آزادی،عدالت، ملی حکومت ( آزادلیق، عدالت میلی حکومت ) می نامیدند مردمان بسیاری را جذب می کردند.
تظاهرات بروکسل هر چند ابتکار جدیدی بود ولی نقصان و ضعف های جدی داشت، تعداد مشارکت اندک بود ( زیر پانصد نفر ) میلیون ها آذربایجانی در خارج از آن زندگی می کنند، تعداد کثیری از آنان در اروپا ساکن هستند و از موقعیت خوبی هم برخوردارند ولی با سیاست تفرقه افکنانه این کنشگران سیاسی و اجتماعی موافق نیستند، زیرا آنان با احساس مسئولیت بر این باورند که آزادی آذربایجانی ها در گرو آزادی کوردستان، بلوچستان، خوزستان، ترکمن ها، لرستان و… است و حتی در تاریخ سیاسی کشور آذربایجان همواره پیشرو بوده است ازآن گذشته، هم شعار های راهپیمایی و هم قطعنامه پایانی تظاهرات بروکسل نشانه ای از همبستگی، گسترش همکاری و هم افزایی میان واحد های ملی را نداشت در حالیکه آذربایجان توانایی آن را دارد که این همبستگی را گسترش دهد و با استفاده از تجربیات سال های گذشته بویژه دوران حکومت ملی برای احقاق حق و آزادی خود و دیگر ملل به نهران فشار آورد. در راه پیمایی و تظاهرات بروکسل سخنی از آذربایجان ( جنوبی ) در میان نبود، افرادی در تلاش بودند تا خود را مطرح سازند و در کانال های تلویزیونی باکو دیده شوند.گویا این میراث شوم در آذربایجانی ها ریشه دارد که عقده های سرکوب شده خود را اینگونه به نمایش بگذارند
تظاهرات بروکسل بازتاب وسیعی در آذربایجان و مناطق دیگر ایران که در آن میلیون ها آذربایجانی زندگی می کنند نداشت، در بیرون از مرز ها کانال های پر بیننده تلویزیونی آن را تحریم خبری کرده بودند و در داخل هم امکان پخش آن وجود نداشت البته باید یادآور شد که قاطبه مردم آذربایجان توافق چندانی با شعار های تظاهرات نداشتند و درون کشور را بگونه دیگری ارزیابی می کنند. « مارکس » در جایی می گوید: ملت را از تاریخشان دور نگه دارید، در آن صورت به آسانی کنترل می شوند. به نظر می رسد بازخوانی بیانیه 12 شهریور در این تظاهرات می توانست تفاهم و اتحاد را نه تنها در بین آذربایجانی ها بلکه در میان دیگر ملل هم محکم تر و عمیق تر کند، زیرا در مقدمه آن آمده است: آزادی آذربایجان به آزادی همه ایران منتهی می شود! انسان محصول شرایطی است که در آن زندگی می کند و به بلوغ فکری، عقلی و سیاسی می رسد، هرچند تلاش می ورزد که تاریخ ساز باشد ولی آنگونه پیش نمی رود که آرزو می کند، باید از تجربه های گذشتگان درس آموخت و آن را بکار برد و گرنه ناچار است همه چیز را از نو اغاز کند که در ان صورت گرفتار روز مرگی می شود و از تشخیص آینده باز می ماند، آینده، آینده نگری به درک امروز ما از شرایط و استفاده از تجربه گذشتگان بستگی دارد که در آن صورت هم بازدهی بالاتر می رود و هم هزینه ها کاهش می یابد.
میلیون ها زحمتکش در آذربایجان زندگی می کنند و هر ساله هزاران آذربایجانی هم برای جویای کار و زندگی به نقاط دیگر ایران مهاجرت می کنند، بدون سازماندهی این کارگران و زحمتکشان که در سرتاسر ایران پراکنده اند رهایی و آزادی بدست نخواهد آمد، در گذشته بیش از 80 درصد آذربایجانی ها روستایی و در مناطق روستایی و زندگی دهقانی داشتند، امروزه بیش از 75 درصد شهر نشین شده اند و بیش از 500 هزار نفر تنها در حاشیه کلان شهر تبریز زندگی می کنند، برخی از روشنفکران کوته بین آذربایجان در خدمت رژیمند، برخی دیگر تحقیر شده و خود باخته اند همین ترکیب ناهمگون کار سازماندهی را مشکل می کند، بنابرین جامعه آذربایجان را باید از نو شناخت و تضاد ها و گسل های اجتماعی و اقتصادی آن را مورد بررسی قرار داد.
آنچه مسلم است رژیم ولایت با همه توان با هرگونه سازماندهی مخالفت خواهد کرد و به سرکوب و کشتار ادامه خواهد داد، آذربایجانی نه تنها در آذربایجان به قتل می رسد و کور می شود در نقاط دیگر هم همراه با ملت های دیگر به همین سرنوشت گرفتار می شود باید از تنگ نظری ، خود محور بینی و تک روی دوری کرد و در همه جبهه ها همراه با واحد های ملی دیگر همکاری کرد تا راه دشوار آزادی را باز و هموار نمود. بدون مشارکت اقشار گوناگون بویژه کارگران و زحمتکشان آذربایجان رهایی و آزادی متصور نیست، این واقعیت ها را باید پذیرفت و اقدام کرد، آزادی محصول چند جوان احساسی و شعار های انحرافی نیست، باید به اسطوره های تاریخی و احزاب کهنی که بیش از چند دهه سابقه کار و تلاش دارند و پایگاه اجتماعی وسیعی بصورت پنهان و آشکار در بین مردم دارند، نظر کرد، منشور ها و برنامه های آنها را بازخوانی کرد و گرنه رویاپردازی بر عقل و خرد حاکم می شود و فاصله درون و
برون افزایش می یابد و اینگونه گردهم آیی ها و تظاهرات بی ثمر به پایان می رسد. راه برون رفت و رهایی از رژیم خودکامه و ولایت همکاری، هم اندیشی و هم افزایی همه ملل ساکن در گستره ایران است، بهتر است راه کار های اینگونه همکاری های فراگیر جستجو شود و هموار گردد و تا پیروزی مردم بر ارتجاع ادامه یابد….
محمد حسین یحیایی
mhyahyai@yahoo.se