علی مرادی مراغه ای: سالروز کودتای سوم اسفند و بحث داغ رضاشاه…!
امروز سوم اسفند سالروز کودتای رضاخان و سیدضیاست. آن زمان رضاخان ناشناخته بود مردم تهران از همدیگر میپرسیدند این رضاخان کیست که کودتا کرده…؟! اما امروزه، کمتر موضوعی به اندازه رضاشاه مجادله برانگیز شده. سرسخت ترین دوستداران او در مقابل سرسخت ترین دشمنان او صف آرایی کرده اند. این مجادله در بین اهل تاریخ نیز به چشم میخورد. انگلیسیها بدلایل مختلف به او کمک کردند تا بقدرت رسد و تا زمانیکه او انگشت در سوراخ نفت نکرده بود انگلیسیها تقویتش کردند، اما زمانیکه بگو مگوها بر سر درآمدهای نفتی پیش آمد و همچنین، حمله آلمان به روسیه و لزوم کمک رسانی به روسیه…انگلسیها به فکر کنار گذاشتن او و آوردن فردی از قاجاریه افتادند و چون پیدا نکردند با پسر او کنار آمدند…
ایران کشوری است که پتانسیل تبدیل شدن به یکی از ثروتمندترین و قدرتمندترین کشورهای جهان را دارد. اما کمتر دوره ای بوده که آب خوش از گلوی مردمش پایین رفته و فارغ از فقر و بدبختی و شر و شور دیکتاتوری بوده…
به نظر من، در تاریخ ایران بدنبال دوره ایده آل گشتن، تقریبا عبث است، تاریخ ایران غالبا بین بد و بدتر بوده، نیازی نیست شما حتما مورخ باشید، کافیست مردم احساسی و متملق و کمتر عقلانی ایران را در نظر بگیرید با جامعه ی فاقد نهادها و مکانیسمهای کنترل قدرت که حاکم را پاسخگو کند…
آنوقت، آیا به مرور زمان، بهترین حاکم به بدترین فرعون بدل نخواهد شد؟! آیا در این جامعه، حتی نابغه ای چون نادرشاه، کم کم از قدرت دیوانه نخواهد شد و توسط افرادش سلاخی…! دریغا که مردم ایران، همیشه دنبال افراد افتاده اند تا برپایی نهادهای مدرن…
اما برگردم به بحث داغ رضاشاه. یکی از بزرگترین ضعفهای مجادله کنندگانِ عملکردهای رضاشاه اینست که «وحدت موضوع» وجود ندارد یعنی:
هنگامیکه طرفدارانش از ساخت راه آهن میگویند، مخالفینش از دیکتاتوریش میگویند… هنگامیکه طرفدارانش از تشکیل ارتش مدرن او صحبت میکنند مخالفینش آن ارتش را سرکوبگر مردم ایران میدانند نه مقابله کننده با بیگانگان…چرا که قشون عباس میرزا سی سال در مقابل روسیه مقاومت کرد سپس تن به ترکمنچای داد، اما قشون مدرن رضاشاه که 40درصد بودجه کشور را می بلعید چقدر در مقابل روسیه در شمال ایران مقاومت کرد؟ سی ساعت…؟!
هنگامیکه طرفدارانش میگویند رضاشاه، دست دینداران را از عرصه سیاست کوتاه کرد، مدارس و دانشگاه ساخت، راهها را از دزدان و راهزنان امن کرد… اینها را درست می گویند، اما نمیگویند که او تمامی راهزنان سر گردنه ها را از بین برد اما خود بزرگترین راهزن و غاصب املاک مردم شد!
طرفدارانش می گویند او ایران را مدرن کرد، میگویند در آن زمان، مگر چند کشور در جهان، دمکراتیک بود؟ مگر مردم ایران در جهل غوطه ور نبودند و در مقابل هر نوآوری، حتی آب لوله کشی مقاومت نمیکردند، مگر برای دمکراسی آمادگی داشتند…؟ در پاسخ باید گفت اینها درست هستند، اما آیا حکومت رضاشاه مردم را کم کم بسوی دمکراسی و حقوق شهروندی و آشنایی با حقوقشان سوق میداد یا برعکس، بسوی حقارت، تدنی، کیش شخصیت، دیکتاتوری و خفقان بیشتر…؟!
آیا به میزانی که از عمر رضاشاه میگذشت مردم از دستاوردهای مشروطه دور نشدند؟!
-آیا قوه قضائیه، مجریه از استقلال تهی نگشتند؟ آیا مجلس که مهمترین دستاورد مشروطه بود به طویله بدل نگشت…؟!
-او بانک ملی که آرزوی مشروطه خواهان بود احداث کرد، اما بیشترین سرمایه بانگ، دارایی خود او بود و بقول سلیمان بهبودی، همیشه میگفت بانک من! هنگام تبعید، سه میلیون پوند و ۱٫۵ میلیون هکتار زمین داشت!
-او اولین بار رادیو را آورد، اما تمامی برنامه هایش در خدمت و تملق به او بود!
-او فرهنگستان ایران را آورد، اما بزرگترین رسالتش نابودی زبانهای اقوام ایرانی بود!
-او انجمن آثار ملی را جهت بازسازی و مرمت آثار تاریخی تاسیس کرد اما بسیاری از آثار تاریخی دوره قاجاریه توسط او نابود شدند!
مدافعانش او را «دیکتاتور منور» و «پدر ایران نوین» میدانند اما این پدر نوین، مطبوعات را که رکن چهارم مشروطه بود تعطیل کرد، آن پدر، قلمها را شکست، با مشت، دندان روزنامه نگار را خُرد کرد و مامورانش، روزنامه نگار را به دیوانه خانه فرستادند!(نمونه اش یحیی سمیعیان). میتوانم همچنان این فهرست را ادامه دهم اما در این شک ندارم که: دیکتاتور جماعت حتی اگر تخم طلا هم بگذرد باز ضررش بیشتر از خیرش خواهد بود