اوایل دهه سی معلمی به نام فریدون قرهچورلو معمار ذهن و فکر دانشآموزان مشکینی شده است
او محصّلان را با خود به گردش برده، برای آنها کتابهای عزیر نسین و صادق هدایت داده و آنها را با فعالیتهایی مانند روزنامهنویسی (بصورت دیواری در مدرسه) آشنا کرده بود. پنجاه سال بعد، فریدون دوباره به مشکین بازگشت و سال هشتاد، من همسفر اورمیه او شدم و شبی را در باغی گذراندیم.
تقریبا همه شاگردان فریدون در اواسط دهه چهل (زمانیکه غلامحسین ساعدی مهمان مشکین بود) معلم مدارس مشکین شده، سی سال بعد، آخرین سالهای خدمتشان را با ما سروکله زدند و اکثر آنها (معلمان دبیرستان ما) از علاقمندان عزیز نسین، صادق هدایت، غلامحسین ساعدی و صمد بهرنگی بودند و تاثیرشان در ذهن و فکر ما نیز نمود پیدا کرد. یعنی شمع کوچکی که فریدون در مشکین روشن کرده بود، هنوز روشن است.
از همان دوره مدرسه، عزیز نسین نامی آشنا برای ما بود و بعدها با نویسندگانی مانند ناظیم حکمت و یاشار کمال نیز آشنا شدیم ولی جایگاه نسین مختص خودش بود. عزیز نسین مترجم برخی از نوشتههای سلمان رشدی به زبان ترکی نیز بود. برای همین روزی خشنترین افراد روی زمین، هتل شهر سیواس (محل سخنرانی عزیز نسین) را به آتش کشیده و 37 انسان بیگناه را کشتند. آنها حتی کسانی را که از شعلههای آتش و دود رهایی یافته بودند، در خروجی هتل به گلوله بستند.
چیز زیادی در مورد سلمان رشدی نخواندهام. شاید هم بعد از خواندن آثارش، موافق نظراتش نباشم ولی وقتی پای دفاع از آزادی بیان و حق حیات انسانها در میان است، دفاع از آزادی بیان کسانیکه مانند ما فکر میکنند، در حقیقت دفاع از خودمان بوده و ارزشمند نیست ولی دفاع از آزادی بیان عقاید مخالف، دفاع واقعی از آزادی بیان است. همچنانکه نسبتی با اندیشههای احمد کسروی نداریم، ولی قتل فجیع وی در صحن دادگاه تهران را جنایت علیه قلم میدانیم.
در این مبارزه، سلاح یک طرف قلم و سخن و سلاح طرف دیگر تیغ و تیر است. یک طرف میکشد ولی نمیتواند، شمعهای کوچکی را که امثال فریدون، ساعدی و عزیز نسین روشن کردهاند، خاموش کند.