دکتر بهرام افنان، پزشک بهایی و پرسش «اسلام یا اعدام»
غروب ۲۶خرداد۱۳۶۲، شش زندانی بهایی، از جوان ۳۴ ساله تا پیرمرد ۶۶ ساله، برای اعدام به سوی میدان «چوگان» شیراز برده شدند. اینان، شش تن از ۲۲ شهروند بهایی بودند که «دادگاه انقلاب شیراز» حکم اعدام آنها را قبل از محاکمه، صادر و اعلام کرده بود.
دو روز قبل، حاکم شرع آنها را که سخت شکنجه شده بودند، احضار و برای آخرین بار پیشنهادش را تکرار کرده بود: «اسلام یا اعدام؟» آن شش تن حاضر نشدند پا روی عقیده خویش بگذارند و در برابر چشمان یکدیگر به دار آویخته شدند. یکی از آنان، دکتر «بهرام افنان» بود که دو روز به تولد ۵۰ سالگیاش اعدام شد.
تولد و تحصیلات
بهرام افنان، ٢٨خرداد١٣١٢ در یک خانواده بهایی در شیراز متولد شد. پدرش، «سید مهدی افنان» از خاندان «سید باب»، بنیانگذار بابیه در ایران بود. پدر تحصیلکرده و اهل مطالعه بود. به چندین زبان سخن میگفت و ترجمه میکرد. «نورانیه»، مادر بهرام، کتابخوان و فرزند «عندلیب»، شاعر معروف بهایی بود. تربیت و رشد در محیط فرهنگی موجب شد تا عشق به آموختن از همان کودکی تا آخرین لحظه عمر با بهرام همراه باشد.
بهرام دوران کودکی و دبستان را در شیراز گذراند. خانه پدری در کوچه «شمشیرگرها» نزدیک منزل باب واقع بود. این خانه بعد از پیروزی انقلاب تخریب شد که بخشی از آن امروزه به «بیتالمهدی» تبدیل شده است.
دوران نوجوانی بهرام در «آبادان» و «خرمشهر» گذشت. خانواده افنان مجبور شدند به دلیل شغل پدر، چند سال را در این شهرها بگذرانند و بهرام دبیرستان را در این شهرها گذراند.
او پس از اخذ دیپلم، با قبولی در رشته پزشکی به دانشگاه «پهلوی» شیراز، وارد و با کسب درجه ممتاز از دانشکده پزشکی فارغالتحصیل شد. دکتر افنان برای ادامه تحصیل به «آمریکا» رفت.
دهه چهل خورشیدی، ایران به شدت با کمبود پزشک مواجه بود. بخش عمدهای از خدمات درمانی و پزشکی کشور به خصوص در شهرستانها بر عهده پزشکانی از کشورهای «بنگلادش»، «فیلیپین»، «هند» و «پاکستان» بود. برای بهرام مهم بود تا به هموطنانش خدمت کند. او بهرغم امکان کار و زندگی در ایالات متحده، به ایران بازگشت.
دکتر بهرام افنان در سال ۱۳۵۱ با «ژینوس افنان اَعلایی» که خانمی تحصیلکرده و به شغل مامایی در «أصفهان» مشغول بود، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج، دو پسر و یک دختر است.
بازگشت به ایران و انقلاب
پس از بازگشت به وطن، دکتر بهرام افنان به عنوان استادیار دانشگاه پهلوی شیراز شروع به فعالیت کرد. او تدریس را تا پس از انقلاب اسلامی ادامه داد اما همراه با انقلاب فرهنگی مانند سایر بهاییان از دانشگاه اخراج شد. او در کنار تدریس، روزها در دو بیمارستان «نمازی» و «سعدی» (شهید فقیهی امروز) کار میکرد و عصرها مطب شخصی خود را داشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حکومت جدید شروع به اخراج پیروان آیین بهایی از مشاغل دولتی کرد. دکتر افنان و همسرش هم مانند سایر بهاییان از مشاغل دولتی اخراج شدند. از تدریس در دانشگاه و حضور در زندان به عنوان پزشک منع شد. همسرش نیز از بیمارستان محل اشتغال اخراج شد. این ممنوعیتها، تاثیری در محبوبیت او نزد بیمارانش نداشت و مطبش هم چنان مملو از بیمار بود.
بازداشت و شکنجه
ساعت چهار بعد از ظهر ۱آبان۱۳۶۱، دکتر بهرام افنان در حال رانندگی به طرف مطب بود که توسط یک ماشین شخصی متوقف شد. پاسداران او را دستگیر و به مقر سپاه واقع در انتهای خیابان ۳۰ متری شیراز منتقل کردند. بعدها، زندانیان برای خانواده افنان تعریف کردند که ماموران، دکتر را در مسیر زندان مورد ضرب و جرح شدید قرار دادند. تا دو سه روز هیچ اطلاعی از او به خانوادهاش داده نشد. در آن تاریخ، ۳۸ بهایی دیگر در شیراز بازداشت شدند.
دکتر بهرام افنان، به دلیل نسبتش با «سید علیمحمد باب» بیش از زندانیان دیگر تحت آزار و اذیتهای جسمی و روحی قرار گرفت. آنها بر این گمان بودند که اگر بهرام افنان زیر شکنجه بشکند و در روزنامه، اسلام آوردن خود را اعلام کند، بهاییان دیگر هم به پیروی از او مسلمان میشوند.
دکتر افنان یکماه و نیم ممنوع ملاقات بود و در انفرادی نگه داشته شد. پاسداران در هر جلسه بازجویی، پس از مشت و لگد و فحش و توهین، او را با کابلهای برق ضخیم به مدت طولانی شلاق میزدند. از همسلولیهایش نقل شده که وضع زخمها و پارگیهای محل کابلها چنان عمیق بود که تنفس را برای او در سلول مشکل میساخت.
پاسداران بارها پس از زدن شلاق، روی پشت و بدن خونین و شرحه شرحه شده دکتر افنان، گونیهای خیس آلوده به پهن اسب را میانداختند تا سوزش زخمها بیشتر شود.
دکتر بهرام افنان، تا پیش از زندان در صحت و سلامت کامل به سر میبرد و هیچ ناراحتی و مشکل قلبی نداشت اما شدت فشارهای وارده در زندان موجب شد او دو بار زیر شکنجه دچار سکته قلبی شود. با آنکه او به بیمارستان منتقل شد و پزشک بخش، درخواست درمان سریع او را کرد، ولی دکتر افنان به دستور «سیدضیاء میرعمادی»، دادستان انقلاب وقت شیراز، بدون معالجه کامل به زندان بازگردانده شد.
یک فرد بهایی در این زمینه اطلاعات جدیدی را در اختیار ایران وایر قرار داد. او میگوید یک روز برای تعمیر پارهای وسایل به بیمارستان مراجعه میکند که در یکی از اتاقها، دکتر افنان را میبیند که نیمهجان بر تخت افتاده و وضعیت جسمانی بسیار بدی داشت. او به سرپرستار بخش وضعیت او را اطلاع میدهد تا رسیدگی کنند ولی پرستار که با او دوست بوده، میگوید دکتر افنان را نه برای معالجه، که برای مخفیکردن از چشمان بازرسان به بیمارستان آوردهاند. شرح مفصلتر این انتقال را خواهید خواند.
پس از دستگیری دکتر افنان، پاسداران به منزل او هجوم بردند. این یورش چنان وحشیانه بود که موجب ترس سه کودک دکتر افنان که بین دو سال و نیم تا هفت ساله بودند، شد. آنان تمام وسایل شخصی دکتر و همسرش را از قبیل کلیه عکسهای خانوادگی، شناسنامهها، قباله ازدواج، دفترچههای بانکی، اسناد مالکیت و نظایر آن را ضبط کردند.
پاسداران از علاقه و عشق شدید دکتر به خانوادهاش اطلاع داشتند. همسرش را دو روز بازداشت کردند و بچه ها را از او گرفتند. همسرش را تحت فشار قرار دادند تا اسلام بیاورد و از دکتر بخواهد که مسلمان شود. همسرش نپذیرفت و به آنها گفت بهرام هم هیچوقت دست از عقیدهاش برنمیدارد حتی اگر سرش بالای دار برود.
درست در زمانی که فشار و شکنجهها بر دکتر بهرام افنان برای تغییر عقیده رو به افزایش بود، بیمارانش در انتظار بازگشت او بودند. هر روز تعدادی از اینان که اکثرا بیماران قلبی بودند به مطب و منزل او مراجعه میکردند. شماری بین دوره معالجه بودند و نمیتوانستند پزشک خود را تغییر دهند. شماری از بیماران قدیم و جدید او با نوشتن نامه یا صحبت با مسئولین، سعی در آزاد کردن او نمودند.
اعدام
در ۲۴آذر۱۳۶۱، در پاسخ به اعتراضات مردم از اِعمال قدرت خودسرانه برخی نهادها در کشور، «روحالله خمینی» فرمان هشت مادهای را صادر کرد. طبق این فرمان، دستگیریها و مصادرههای بدون حکم دادگاه ممنوع شد. مسئولیت نظارت بر این فرمان بر عهده رییس دیوان عالی کشور، «موسوی اردبیلی» و نخست وزیر، «میرحسین موسوی» گذاشته شد. ایشان با تاسیس ستاد فرمان هشت مادهای امام، بازرسهایی را به مراکز استانها فرستادند.
در همین راستا، در دی۱۳۶۱ سه بازرس از تهران برای تحقیق از چگونگی رفتار با زندانیان و بازرسی زندانهای محلی از جمله زندان «عادلآباد» (محل نگهداری بهاییان) عازم شیراز شدند. با توجه به نقل قولی که در بالا گفته شد، احتمالا در همین تاریخ، دکتر افنان را به بیمارستان منتقل کردند تا دور از چشم بازرسها باشد.
شنبه ۲۳بهمن۱۳۶۱ روزنامه «خبر جنوب» اطلاعیهای یک خطی را از سوی دادگاه انقلاب اسلامی شیراز منتشر کرد. متن اطلاعیه به قرار زیر است:
«بسمه تعالی.
۲۲ نفر از بهاییان تشکیلاتی شیراز که از جمله در ارتباط با بیتالعدل اسراییل بودهاند به اعدام محکوم شدند که در میان محکومین از اعضای محفل بهاییان شیراز دیده میشوند.»
در روز سه شنبه ۳اسفند۱۳۶۱، روزنامه خبر جنوب مصاحبهای را با حجت الاسلام «قضایی»، حاکم شرع و رییس دادگاه انقلاب شیراز منتشر کرد. او در این مصاحبه به بهاییان تذکر داد «تا دیر نشده به دامن اسلام بیایند … والا روزی نهچندان دور خواهد رسید که ملت اسلام با بهاییان … به تکلیف شرعی خود عمل خواهد نمود و بهاییان بدانند که از منافقین نیرومندتر نبوده و امت حزبالله در ریشهکنی آنان عاجز نخواهند بود.»
قضایی در این مصاحبه از اعدام قریب الوقوع ۲۲ تن از زندانیان بهایی بدون ذکر نام خبر داد. این سخن حاکم شرع در حالی گفته شد که تا آن زمان، هیچ کدام از بهاییان محاکمه نشده بودند.
دادگاه بهاییان شیراز از فروردین۱۳۶۲ به ریاست قاضی قضایی آغاز شد. قاضی در ابتدای دادگاه به زندانیان گفته بود که دو راه در برابرشان است: «یا اسلام یا اعدام». جلسات دادگاه غیرعلنی بود و زندانیان از حق داشتن وکیل محروم بودند.
روز ۲۴خرداد، قضایی حاکم شرع شش نفر از زندانیان مرد از جمله دکتر بهرام افنان را احضار کرد و با ایشان برای آخرین بار اتمام حجت کرد: «اسلام یا اعدام». هر شش نفر از توبه و تغییر عقیده امتناع کردند.
۲۵ خرداد، شش زندانی بهایی با خانوادههای خود ملاقات کردند. «ژینوس افنان» از خندهرویی و روحیه بالای همسرش با وجود جراحات ناشی از شکنجههای فیزیکی در این ملاقات تعریف میکند.
غروب پنجشنبه ۲۶خرداد۱۳۶۲، شش زندانی بهایی از بند مردان زندان عادل آباد شیراز به میدان چوگان برده شدند و چند ساعت پس از غروب آفتاب، یک به یک به دار آویخته شدند. اجساد اعدامشدگان به سردخانه پزشک قانونی شیراز واقع در میدان شهرداری منتقل شد.
برخی از خانوادههای اعدامشدگان توانسته بودند اجساد عزیزان خود را در سردخانه ببینند اما چندی بعد، وقتی برای تحویل اجساد به سردخانه مراجعه کردند، دیگر اثری از اجساد نبود.
مدتها بعد، پرستاری که با دکتر افنان کار کرده بود به یکی از خانوادهها اطلاع داد در آن شب، اجساد از سردخانه به بیمارستان سعدی فرستاده شدند -محل کار دکتر افنان- تا برای تشریح در اختیار دانشکده پزشکی قرار گیرد.
پس از اعدام دکتر افنان، همه حسابهای بانکی او و همسرش را ضبط کردند. پاسداران به منزل دکتر افنان هجوم بردند و همه اموال و داراییهای منقول و غیر منقولش از قبیل وسایل منزل و اتومبیل را ضبط و منزل را هم پلمب کردند. ماموران، همسر دکتر افنان را با همان لباس تنش و یک ساک، بدون داشتن اندکی پول حتی برای گرفتن تاکسی به همراه سه طفل دو سال و نیم، شش و هفت ساله، از منزل خود بیرون کردند.
دکتر افنان، پزشکی که عاشق خدمت به هموطنانش بود، در آستانه ۵۰ سالگی، صرفا به خاطر اعتقاد به عقیدهای که حاکمان اسلامی «ضاله»اش میخواندند، اعدام شد.