بابک شاهد ; چرا خبرگزاری فارس اقدام به راهاندازی کمپین درخواست برای تاسیس شبکه سراسری ترکی در ایران نموده است؟
خبرگزاری فارس که نزدیک به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران میباشد با انتشار این مطلب که “تعداد کثیری از شهروندان ایرانی مقیم استانهایی مانند تهران و کرج، قم، قزوین و … از داشتن رسانه سراسری به زبان ترکی محروم هستند. بخش زیادی از این افراد سالمندانی هستند که امکان یادگیری زبان فارسی را ندارند و اصلا با زبان فارسی ارتباط برقرار نمیکنند و سهمی از صداوسیمای کشور ندارند.
مخصوصا در این روزها که با قرنطینه سراسری از مردم به ویژه سالمندان خواسته میشود که در خانه بمانند، لزوم ایجاد شبکه سراسری برای جمعیت کثیر ترکهای ساکن ایران احساس میشود. با تشکر از فارس من برای ایجاد امکان مطالبهگری.” اقدام به راهاندازی کمپین درخواست برای تاسیس شبکه سراسری ترکی در ایران نموده است که اگر تعداد امضاها به پنجاه هزار نفر برسد در صحن علنی مجلس شورای اسلامی مطرح خواهد شد (برای مشاهدهی کمپین نگاه کنید به: ایجاد شبکه سراسری تلویزیون به زبان ترکی). نکتهای که در وهلهی اول جلب توجه میکند این است که این خبرگزاری نزدیک به سپاه پاسداران با چه هدفی اقدام به راهاندازی این کمپین نموده است و به قول معروف خواستار بستن دستمال به سری شده است که فعلاً درد نمیکند!
اگرچه میتوان پاسخهای گوناگون و کلی بدین سؤال داد اما تجربهی شخصی نگارنده در اثنای جنبش سبز در خصوص نوع رفتار سیاسی اصولگرایان نزدیک به سپاه با مسئلهی ترک در ایران این حس را ایجاد نمود که این کمپین با اهداف خاص و کلان که مرتبط با سرنوشت سیاسی ایران در دو ماه آینده است راهاندازی شده است و گام نخستی است که مراکز اصلی تصمیمگیری و قدرت در ایران برای دو ماه آینده برنامهریزی کردهاند. بدین منظور پیش از بیان احتمالاتی که در خصوص اهداف این کمپین به رشتهی تحریر میتوان درآورد نگاه به رویکرد اصولگرایان در اثنای جنبش سبز به عنوان سبقهی مهم تاریخی مرتبط با این موضوع میتواند مفید باشد. بدین منظور بیشتر مباحث مطرح شده در این تحلیل حاوی تجربیات شخصی نگارنده میباشد که در اثنای جنبش سبز به عنوان فعال جنبش دانشجویی آذربایجان در دانشگاه اورمیه شاهد برخی از موارد از نزدیک بودم.
واقعیت این است که جنبش سبز در ایران میتوانست نقطهی عطفی تاریخی برای سنت دولتمداری در ایران باشد که ناکامی آن منجر به سیطرهی کامل سپاه پاسداران جمهوری اسلامی بر تمامی ارکان قدرت در ایران گردید. مشکلی که شاید بسیار از تحلیلگران عرصهی سیاست ایران از آن رنج میبرند دست کم گرفتن منسوبین سپاه و فروکاستن این نهاد به سخنان برخی از افراد و فرماندهان میباشد که در بسیاری از موارد خود نیز از آنچه میگویند آگاه نیستند و به احتمال زیاد عقلشان نیز به بسیاری از موارد قد نمیدهد و تنها به عنوان ویترین و سپر اتاق فکر اصلی سپاه پاسداران مورد استفاده قرار میگیرند. در خصوص ناکامی جنبش سبز نیز برخی از موارد وجود دارد که شاید تاکنون به اندازهی کافی مورد مداقه قرار نگرفته است. بیشک یکی از این مواردی که کمتر بدان پرداخته شده است بحث عدم اشتراک آذربایجان در جنبش سبز بود و نتایج این عدم اشتراک بود. اگرچه برخی از کارشناسان جسارت اذعان بدین امر را داشتهاند که چون آذربایجان در جنبش سبز به میدان نیامد اهداف مدنظر جنبش محقق نگردید، اما هنوز بسیاری از فعالین مرکزگرا تنها به بیان این مطلب در جلسات خصوصی و درونگروهی خود اکتفا میکنند.
در حوادث انتخابات ریاست جمهوری 88 که بعدها با عنوان جنبش سبز مشهور گشت به عنوان یک فعال جنبش دانشجویی آذربایجان در دانشگاه اورمیه، از نزدیک شاهد برخی از موارد بودم که شاید این موارد امروز بتواند در آسیبشناسی برخی از رویکردهای سیاسی گروههای مختلف کمک نماید. در سال 88 و با آغاز کمپینهای تبلیغاتی فضای حاکم بر شهر اورمیه و به خصوص دانشگاه اورمیه که یکی از مهمترین دانشگاههای آذربایجان میباشد و شور و هیجان موجود، بیانگر آن بود که این انتخابات، انتخاباتی معمولی نیست و شاید بزنگاهی تاریخی گردد. در آن زمان به سبب آنکه آخرین سال تحصیلیام در دانشگاه بود و بسیاری از فعالین ترمهای بالاتر از دانشگاه فارغالتحصیل شده بودند به عنوان یکی از افراد هماهنگکنندهی فعالین دانشجویی آذربایجان در دانشگاه فعالیت میکردم. با آغاز کمپینهای انتخاباتی به همراه یکی از دوستان به عنوان نماینده دانشگاه اورمیه در جلسات “شورای هماهنگی فعالین آذربایجانی- اورمیه” که مسئولیت تصمیمگیری در خصوص نگاه هویتطلبان و ملیگرایان ترک به مسائل انتخاباتی و رابطه با جریانهای سیاسی دیگر را بر عهده داشت شرکت میکردم. در کنار این امر، به واسطهی دانشجویان هویتطلب و ملیگرای دانشگاه تبریز که رابطهی خوبی با ستاد مرکزی مهدی کروبی در تهران داشتند مدت کوتاهی نیز سخنگوی ستاد دانشجویی مهدی کروبی در استان آذربایجانغربی بودم و در جلسات اصلاحطلبان نیز شرکت میکردیم. فضای حاکم بر شهر اورمیه چنان بود که همهی جریانها پیروزی میرحسین موسوی را قطعی میپنداشتند. به خصوص اینکه چون میرحسین موسوی اصالتا ترک و آذربایجانی بود همه اتفاقنظر داشتند که رای نخست را در مناطق ترکنشین کسب خواهد کرد. میرحسین موسوی نیز بر اهمیت نقش آذربایجان در سیاست ایران واقف بود و به همین خاطر یکی از فیلمهای تبلیغاتی خود را با شعری ترکی که حاوی کلماتی چون “آذربایجان اوغلویام” (پسر آذربایجان هستم) و “یاشاسین آذربایجان” (زنده باد آذربایجان) به اتمام میرسید آغاز کرده بود (برای مشاهدهی این ویدئو نگاه کنید به: میرحسین موسوی و کجایی). علاوه بر این در آخرین گزارش تلویزیونی خود در برنامهی ویژهی خبری شبکه دو که آخرین حضور وی در تلویزیون بود سخنان خود را با این جمله به اتمام رساند که ما آذربایجانیها یک سخنی داریم بدین مضمون که “اؤلدو وار، دؤندو یوخ” (مرگ هست، عقبنشستن نه)، در این انتخابات هم این سخن، سخن ما خواهد بود. محبوبیت میرحسین موسوی در آذربایجان در آن زمان مشهود بود اما ناگهان در روزهای نزدیک به انتخابات ویدئویی از سوی سایت رجانیوز منتشر شد که در آن محمد خاتمی رئیسجمهوری پیشین جمهوری اسلامی ایران و اصلیترین حامی میرحسین موسوی با الفاظی زننده جوک قومیتی شنیعی در خصوص ترکان ایران بیان میکند (برای مشاهدهی ویدئوی جوک خاتمی به ترکها نگاه کنید به: توهین رئیسجمهور سابق ایران به ترکها در ایران). انتشار گسترده این ویدئو در رسانههای جمعی وجدان جمعی بسیاری از ترکها را رنجیده کرد و بخش اعظمی از جامعهی ترکها منتظر واکنش میرحسین موسوی ماندند. اما میرحسین موسوی به صورت رسمی از محمد خاتمی تبری نجست و سرآغاز دوری بسیاری از دوستداران وی در آذربایجان از وی شد. این جوک خاتمی و عدم واکنش میرحسین موسوی فعالین آذربایجانی را نیز به واکنش واداشت و با زبانی صریحتر به لب به اعتراض گشودند.
در اثنای این واکنش به جوک محمد خاتمی، میرحسین موسوی جهت سخنرانی تبلیغاتی راهی دانشگاه اورمیه شد. در آن زمان با یکی از دوستان به خاطر آنکه خواستهای خود را در سالن تجمعات بر زبان بیاوریم در داخل شهر در حال آمادهسازی پارچهنوشتهای با مضمون “تورک دیلی رسمی اولسون” (زبان ترکی رسمی شود) بودیم و چند روز دور از فضای خوابگاه مانده بودیم. در اثنایی که بیرون از خوابگاه بودیم، گروهی از دانشجویان فعال در ستاد میرحسین موسوی به دیدار دوستانمان در خوابگاه رفته و از آنها خواسته بودند که در قبال دادن تریبون برای مطرح کردن خواستهای فعالین ترک از اعتراض به موسوی بابت جوک خاتمی منصرف شوند. این دوستان نیز بدون مشورت قبول نموده و قول داده بودند که سالن را متشنج نکنیم. بعد از بازگشت به خوابگاه و آگاهی از این امر مشاجرهای رخ داد و در قبال اعتراضمان که نباید به این اصلاحطلبان اعتماد کنیم بیان داشتند که قول دادهاند که در کنار بسیج و اصلاحطلبان یک نفر نیز از هویتطلبان پشت تریبون برود و جمعا سه نفر حق سؤال کردن داشته باشد. به هر حال سؤال مدنظر نگاشته شد اما با در نظر گرفتن اینکه مهمترین مهارت اصلاحطلبان عدم اجرای وعدههای خود و خیانت در وفای به عهد بود بدون آنکه سایر دوستانمان متوجه شوند به اتاق مسئول بسیج در خوابگاه رفتیم و گفتیم که: “اصلاحطلبان این پیشنهاد را به ما دادهاند و میدانید که هنوز میرحسین واکنشی به جوک خاتمی نشان نداشته است و اگر بتوانیم به صورتی صریح از وی بپرسیم تبدیل به خبری سراسری خواهد شد. به ما گفتهاند که به شما تریبون میدهیم که این سؤال را بپرسید اما ما باور نمیکنیم و این اصلاحطلبان دچار اعتماد به نفس کاذب شدهاند. اگر برایتان مقدور است شما که حق یک سؤال را دارید این سؤال ما را از میرحسین بپرسید و در قبال آن نیز ما که قرار است فردا در جلسهی سخنرانی نمایندهی اصولگرایان مطالب اعتراضی خود را بیان کنیم سعی خواهیم کرد اعتراضاتمان به گونهای باشد که جلسه از کنترل شما خارج نشود” مسئول بسیج وقت که بعدها دبیرکل جامعهی اسلامی دانشجویان کل کشور شد این پیشنهاد ما را پذیرفت.
در روز سخنرانی میرحسین موسوی در دانشگاه اورمیه، هنگامی که نوبت به سؤالها رسید نماینده بسیج نظر میرحسین موسوی رو در خصوص جوک خاتمی و آذرده شدن آذربایجانیان پرسید و موسوی بیان داشت که “این جوک رو من نگفتم، من خودم فرزند آذربایجانم، به خود آقای خاتمی ربط دارد به من چه که حالا این جوک رو ایشون گفتند”. پس از سؤال اصلاحطلبان و نماینده بسیج، یکی از مسئولان ستاد دانشجویی میرحسین موسوی پشت تریبون رفت و بیان داشت که “به دلیل کمبود وقت و اینکه آقای موسوی باید به برنامهی تلویزیونی برسد، با عرض پوزش از دانشجویان ترک امکان دادن وقت به نمایندهی ترکها وجود ندارد”. خلف وعدهی اصلاحطلبان باعث عصبانی شدن دانشجویان هویتطلب ترکی شد که به آنها اعتماد نموده بودند و به اعتراض در سالن نپرداخته بودند. به همین خاطر گروهی از این دانشجویان با خارج شدن از سالن به طرف اتوبوس حامل میرحسین حرکت کردند و با محاصره اتوبوس و مجبور نمودن اتوبوس به توقف تمامی پلاکاردهایی با مضمون “تورک دیلی رسمی اولسون” را به شیشههای اتوبوس به خصوص شیشهی صندلی که موسوی روی آن نشسته بود چسباندند و تنها با دخالت انتظامات، اتوبوس توانست حرکت کند و از دانشگاه خارج شود. اما آنچه که بعدها نزدیکان موسوی در آذربایجانغربی بیان داشتند اظهار بهت و حیرت موسوی از رشد هویتطلبی ترکی در شهرهای مختلف آذربایجان بود.
شبیه این مورد در دانشگاه آزاد اورمیه نیز به وقوع پیوست. پس از این خلف وعدهی اصلاحطلبان یکی از همخانههای قدیمیام که در انتخابات، عضو شواری مرکزی ستاد جوانان میرحسین موسوی گشته بود و ادعا میکرد به خاطر آذربایجان عضویت در این شورا را پذیرفته است تماس گرفت و بیان داشت تصمیم گرفتهایم جهت دلجویی از دانشجویان در جلسه سخنرانی مصطفی تاجزاده بیشترین وقت سؤال پرسیدن را به دانشجویان ملیگرای ترک بدهیم. با اطمینان به صداقت این دوستمان پیشنهادش را پذیرفتیم و در جلسه سخنرانی مصطفی تاجزاده در دانشگاه آزاد اورمیه شرکت کردیم. پیش از آن به دلیل آنکه جلسه سخنرانی غلامحسین کرباسچی را با شعارهای هویتخواهانه ترکی در سالن ارشاد به چالش کشیده بودیم رفته رفته حساسیت موضوع فزونی گرفته بود. پس از پایان سخنرانی تاجزاده هنگامی که نماینده بسیج پشت تریبون رفت دانشجویان اصلاحطلب با شعارهای خود مانع سؤال پرسیدن وی میشدند و هنگامی که نماینده دانشجویان اصلاحطلب پشت تریبون رفت اعضای بسیج دانشجویی در تقابل با آنها با شعارهای خود اقدام به قطع نمودن سخنرانی وی مینمودند. اما وقتی نماینده دانشجویان ملیگرای ترک پشت تریبون رفت و سخنان خود را با شعری ترکی در خصوص آذربایجان آغاز کرد سکوتی مطلق بر سالن حکمفرما شد و پس از آن سؤال خود را اینگونه مطرح کرد: “آقای تاجزاده ما میدانیم که قومیتها فرصت هستند نه تهدید و ما میدانیم که نباید نگاه امنیتی به قومیتها و مسئلهی زبان در ایران داشت. لطفًا به صورتی صریح بفرمایید که آیا با رسمی شدن زبان ترکی در ایران موافق هستید یا خیر؟” تاجزاده نیز با تبسمی ناشی از اعتماد به نفس بیان داشت که “آقای موسوی خودشان آذری هستند و از این مسائل آگاه میباشند”. یعنی این بود پاسخ صریح آقای تاجزاده.
فردای انتخابات که نتایج اعلان گردید همه در بهت فرو رفته بودند و در هنگامهای که همه مطمئن بودند میرحسین موسوی پیروز انتخابات خواهد شد ناگهان محمود احمدینژاد پیروز انتخابات اعلام گردید. پس از اعلام نتایج هنگامی که فعالین ترک در اورمیه آگاه شدند که هواداران موسوی فردا در تهران به تظاهرات خواهند پرداخت، بیانیهای به نام فعالین حرکت ملی آذربایجان حاضر شد و با امضای نزدیک به سی نفر پیش از آنکه جنبش سبزی رقم بخورد در سایتهای حرکت ملی آذربایجان با این مضمون منشتر شد که “آذربایجان در اعتراضاتی که احتمال دارد به وقوع بپیوندد شرکت نخواهد کرد چراکه میرحسین موسوی و همراهان وی مطالبات ترکان را نادیده گرفتند و این مسئله تنها مربوط به دموکراسیخواهی فارسی هست و به ما ربطی ندارد. گذشت آن زمانی که آذربایجان تنها گوشت دم توپ باشد.” در هنگامی که این بیانیه تنظیم و منتشر شد اعتماد به نفس کافی وجود نداشت و صرف ثبت در تاریخ نگاشته شده بود. به خاطر حس رقابتی که با اصلاحطلبان داشتیم و از اینکه نکند اصلاحطلبان زودتر از آنکه افکار عمومی آذربایجان از نگاه فعالین آذربایجانی آگاه گردد، فراخوانهای مختلفی را در شهر توزیع کنند چندین هزار برگه از این بیانیه شبانه در محلات مختلف اورمیه و خوابگاههای دانشجویی دانشگاه اورمیه توزیع گردید. اما وقتی فردا به ستاد مرکزی میرحسین موسوی در خیابان عطایی رفتیم تا ببینیم چه میشود و از رئیس ستاد وی بپرسیم که چه میخواهند بکنند، دیدیم که بر خلاف تهران که کف خیابان به کنترل هواداران موسوی درآمده بود ستاد مرکزی میرحسین موسوی خود را بسته بود و مسئولین ستاد نیز تلفنهای خود را خاموش کرده بودند. به دیگر سخن اصلاحطلبان ترکی که تا دیروز جوانان را به کف خیابان میآوردند و با اعتماد به نفس با جریان اصولگرایی و ملیگرایی ترک رفتار میکردند تداوم رانتهای دولتی خود را بر حمایت از میرحسین موسوی ترجیح دادند و کف خیابانهای آذربایجان به اصولگرایان و ملیگرایان آذربایجان سپرده شد . اگرچه به شخصه متانت گفتاری و رفتاری آقای میرحسین موسوی را قابل تقدیر میدانم و بر این باور هستم که پس از جنبش سبز با وفای به عهد با هواداران خود نام خود را در تاریخ ایران ماندگار کرد اما واقعیت این است که جریان اصلاحطلبی در ایران که در یک سوی آن محمد خاتمی که ترس از حاکمیت را بر وعدههای خود ترجیح داد و در سوی دیگر آن افرادی مانند سعید حجاریان، مصطفی تاجزاده، بهزاد نبوی، غلامحسین کرباسچی و محمد قوچانی قرار داشته باشد طبل تو خالی بیش نیست.
به دنبال این موضوع که زمزمهی ساکت ماندن آذربایجان گسترده شد و تمامی فعالین ترک در تمامی شهرها بر این امر اتفاق نظر یافتند که مادامی که اصلاحطلبان گوش شنوا برای شنیدن هویتطلبی ترکی ندارند ما نیز دستی از دور نیز بر آتش نخواهیم داشت، محمود احمدینژاد شبانه در تلویزیون حاضر شد و بیان داشت که هیئت دولت در اقدامی فوری تدریس دو احد زبان ترکی در دانشگاههای مختلف را تصویب کرد. همه فعالین ترک آگاه از آنچه روی میداد بودند اما دیگر اعتمادی به راست و چپ موجود در تهران نمانده بود. چنانکه یکی از دوستان که در اوایل دوران دانشجویی از اعضای تاثیرگذار دفتر تحکیم وحدت بود و در قضایای 18 تیر دانشگاه تهران نیز فعال بود و پس از ناامیدی از اصلاحطلبان تبدیل به یکی از مهرههای تاثیرگذار در حرکت ملی آذربایجان شد طی صحبتی که در این خصوص با وی داشتم بیان داشت که “بار اول محمد خاتمی را از طریق یکی از مهمترین اسپانسرهای مالی وی شناختم. محمد خاتمی خواستهای ما دانشجویان ترک را گوش کرد اما تنها به بیان جملات کلی اکتفا نمود. این اسپانسر مالی اصلی خاتمی پس از آنکه فهمید ملیگرای ترک شدهام رابطهاش را با من قطع کرد. اما در اثنای جنبش سبز پس از سالها به من زنگ زد و گفت که آقای … چرا آذربایجان ساکت است؟ چرا کاری نمیکنید؟ جواب دادم که آقای … تو طول تاریخ ما آذربایجانیها چوبشو خوردیم شما نونشو خوردین. پس از این تصمیم گرفتیم چوبشو شما بخورین نونشو ما”. اگرچه این جواب این فعال ترک بنمایهی طنز داشت اما طنزی تاریخی و تلخ است که حقیقت ذهنیت جمعی حاکم بر آذربایجان را در آن برهه بیان میداشت. عدم حضور آذربایجان در جنبش سبز چنان بر سیاست داخلی تاثیرگذار گشت که آیتالله خامنهای در سخنانی که پس از سال 1388 و به صورت سالیانه در جمع مردم آذربایجان ایراد کرد بر این امر تاکید کرد که آذربایجانیان با بصیرت بودند و در کنار فتنهگران قرار نگرفتند! (به عنوان نمونه نگاه کنید به سخنرانیهای به تاریخهای ۱۳۸۸/۱۱/۲۸ ، ۱۳۹۱/۱۱/۲۸ ، ۱۳۹۲/۱۱/۲۸ ). به بیانی دیگر جریان اصولگرایی در ایران حماقت اصلاحطلبان در خصوص مسئلهی ترک و آذربایجان در ایران را به پای پیروزی خود نگاشت.
با در نظر گرفتن این پیشزمینهی تاریخی و ذهنی شاید بهتر بتوان بدین سؤال پاسخ داد که چرا خبرگزاری فارس اقدام به راه انداختن کمپین درخواست برای تاسیس شبکه سراسری ترکی در ایران نموده است؟ چونکه به احتمال زیاد دو ماه آتی در ایران آبستن تحولات جدی خواهد شد و احتمال بروز تنش جدی در سطح حاکمیتی و به کف خیابان کشانده شدن این رقابت وجود دارد. اصولگرایان عزم خود را بر حذف کامل اصلاحطلبان از عرصهی سیاست ایران جزم نمودهاند و تلاش خواهند کرد اندک پایگاه اصلاحطلبان را نیز به چنبرهی قدرت خود درآورند. اصلاحطلبان نیز که آبروی خود را بر باد رفته میبینند احتمال دارد خواستار احیای این آبروی از کف رفته گردند. اما تجربهی یک قرن اخیر نشان داده است که به سرانجام رسیدن هرگونه تغییر سراسری در ایران بدون حضور آذربایجان ممکن نیست و هر کسی بتواند در زمین آذربایجان خوب بازی کند و خواستهای ترکان آذربایجان را قبول کرده و مدنظر قرار دهد شانس بیشتری دارد. به عبارتی دیگر اصولگرایان میخواهند با نزدیک شدن به آذربایجان و اعلان وفاداری به هویت ترکی در ایران دگرباره از حماقت اصلاحطلبان و دیگر مرکزگرایان استفاده نمایند. واقعیت این است که نگاه بیشتر جریانهای مرکزگرا و به خصوص اصلاحطلبان که داعیهی حقوق مردم، دموکراسی و آزادی را دارند نسبت به حقوق ترکان نگاهی است که توان اعتمادسازی در میان ترکها را دارا نیست و سیمای اصلاحطلبان نزد بیشتر فعالین ترک نمود عینیت یافتهی این شعر حافظ است که: “نه هر که چهره برافروخت دلبری داند / نه هر که آینه سازد سِکَندری داند. نه هر که طَرفِ کله کج نهاد و تند نشست / کلاه داری و آیین سروری داند.”
بابک شاهد- کارشناس مرکز مطالعاتی تبریز