تاملی در جمهوریخواهی جامعهمحور محمدرضا نیکفر؛ با تمرکز بر فدرالیسم و مسئله آذربایجان ; سخنرانی میثم بادامچی در کنفرانس هامبورگ
سمنیار «آذربایجان و داواملی دموکراسینین فورمالاشما سورجی» دانشگاه هامبورگ -۹نوامبر۲۰۲۴
«زن، زندگی آزادی» و نیاز به برکشیدن یک نظریهي جمهوریخواهی شهروندی
• محمدرضا نیکفر در مجموعه مقالات ۱۸گانه «در ایران چه میگذرد؟» و یادداشتهای دیگر به این نتیجه رسیده که جنبش «زن، زندگی، آزادی» (مهسا) ما را در ایران در موقعیت تأسیس نظمی دگرگونه قرار داده است. تأسیس نظام، بعد از روز صف ِر سرنگونی آغاز نمیشود.
• «چشم و چراغ ایران»، اینک کردستان و بلوچستان و آذربایجان است (گرچه اشاره مستقیم نیکفر به آذربایجان متاسفانه اندک است)، نه «پای تخت»، یعنی مرکزی که جایگاه منبر ولایت یا تخت سلطنت است.
• سلطنتطلبان چون آقای پهلوی به کرات تاکید میکنند «تنها در فردای آزادی باید دید که مردم چه نوع حکومتی را انتخاب میکنند.» نیکفر از منظری جمهوریخواهانه در پاسخ مینویسد:
• حکومت ولایی هم در آغاز قدرتگیری خود همهپرسی کرد و قانون اساسی نوشت و وعدههای شیرین داد. «کلیگویی و وعدهدهی» مورد قبول نیست.
• نام دیگری که نیکفر بر جمهوریخواهی جامعهمحور مورد نظر خود به عنوان نوع حکومت آرمانی مینهد جمهوریخواهی شهروندی است، ترجمه civic republicanism.

نظام امتیازوری مستقر چهار محور دارد: جنسیتی، مالکیتی، عقیدتی، قومیتی
• .جمهوریخواهی جامعهمحور نیکفر قرار است بر این چهار محور غلبه کند:
جنسیتی :نظام سرتاپا پدرسالار است، مبتنی است بر باور به شأن برتر مرد و پست ِی سرشت ِی زن (به جز زن مقد ِس ایفاگر نقشی در صحنهی بازی مردان مقدس).
مالکیتی :مالکیت بر امکانهای غارت، استثمار، پست و مقام، تولید باور، پایگاه اجتماعی طبقهی حاکم را تعیین میکند.
عقیدتی :شیعیگری به صورت یک الاهیات سیاسی که مبنای آن دوگانهی سیاسی دوست−دشمن و دوگانه الاهیاتی مؤمن−کافر است.
• قومیتی :مرکزگرایی شاخص استبداد عصر جدید ایرانی در ترکیب با شیعیگری است. («جنبش و شرط ژرفایابی آن»، ۲۵ آبان ۱۴۰۱)
• سلطنت و ولایت هردو دچار آفت این چهار نوع تبعیضاند.
•
•
•

نیکفر و نظریه انتقادی
• جمهوریخواهی نیکفر حول: چالش چپ در ایران، جامعهمحوری، نقد سلطنت، نقد دیانت، نقد لیبرالیسم، نظریهي تبعیض، نقد سیاست هویت تنظیم شده است.
• این چند محور در مجموع اجزای یک نظریهي انتقادی درباب جمهوریخواهی را تشکیل میدهند که باید آنرا جزو مکتب نظریهي انتقادی تعریف کرد، مکتبی که در اروپا از آخرین نمایندگان آن اکسل هونت است.
• البته منابع کارل مارکس (مبارزه طبقاتی و اصالت کارگران) و جان رالز (عدالت همچون انصاف)، کلود لفور (صندلی خالی قدرت) و جودیت اشکلار (لیبرالیسم ترس) و برخی دیگر هم جزو منابع فکری نیکفر هستند.
• او اندیشه خود را به وضوح در درون سنت چپ و سوسیالیسم تعریف میکند.

بارگران تاریخ بر دوش چپ ایران: تاثیر فروپاشی شوروی و انقلاب ۱۳۵۷
• مشکل چپ در ایران سهگانه است: ۱.افسردگی ۲.ضعف در تبیین دو شکست بزرگ و ۳.ناتوانی در تقریر فکری جدید و یک سبک جدید نگرش و کنش.
• نیروهای چپ ایران در اوایل دهه هفتاد ش در حالی با ضربهی فروپاشی بلوک شوروی مواجه شدند که پیشتر زخم عمیق ضربهی شکست انقلاب ۱۳۵۸-۱۳۵۷ بر جسم و جانشان نشسته بود.
• مدتهاست که از بزرگداشتهای انقلاب شکوهمند بهمن و نیز تقدیس شوروی نزد چپها خبری نیست. («افسردگی چپ و بار گران تاریخ»)
• جنبش چپ، «ستون روشنفکری و فرهیختگ ِی نو در ایران» بوده است. ادبیات و هنر نو و روشنفکری معاصر متأثر از چپ است. نگران است که این سنت امروز زیر حملهی توأمان دو اردوی ولایت و سلطنت (جریان راست اپوزیسیون) کمر خم کند.

نقد ضعیف شدن گرایش چپ در آذربایجان و کردستان
• نیکفر نگران است که در مناطقی که مسئلهی قومی در آنها برجسته است، یعنی کردستان و آذربایجان، و نیز مناطق عربی خوزستان و اهواز و بلوچستان، «گرایش چپ بعد از انقلاب ضعیف شده و در عوض سیاست هویتمحور/ناسیونالیسم عرصه را پر کرده.»
• نیکفر در جملاتی که مورد نقد هویتطلبان بوده، مینویسد بدترین چیزی که ممکن است برای میراث چپ پیش آید، دگردیسی گفتار آن در سیاستورزی هویتی/ناسیونالیسم است: «هویت جای موضع طبقاتی را میگیرد و آگاهی به سطح یک قرن پیش بازمیگردد.»
• در نظر نیکفر، سیاست هویت، مهارکننده و محدود کنندهی تکثر است. «سرکردگی پیشاپیش از آن حزب یا طایفهای است که میگوید آن هویت را نمایندگی میکند.»
• نقد نیکفر بر فدرالیسم قومی از منظر اختناق است.
استبداد در ایران بر سلطهگری قومی بنا نشده است؟
• همه تبعیضها از «منطق قدرت» حاصل میشوند که لزوما به سلطهگری یک قوم برنمیگردد: « پایمال کردن حق آزادی بیان و تشکل، پدرسالاری، تبعیض در حق منتقدان و دگراندیشان و اسیر کردن و کشتن آنان، سرمایهداری سیاسی غارتگر، برنامههای محرومیتزا، تبعیض در حق مناطق، یکدستسازی و نگاه امنیتی به خلقهای ایران اینها همه یک آبشخور دارند.»(«مضمون یک تحول بنیادی»، ۲۶ مرداد ۱۴۰۲)
• نگرانی او آن است که در صورت بروز یک تحول سیاسی بنیادین در ایران، «در صورتی که دموکراتیزاسیونی عمیق و همهجانبه صورت نگیرد، حاصل تراریخت استبداد این بار ممکن است یک اقتدارگرایی جدید باشد.»
• «بدون دموکراتیزاسیون عمیق و همهجانبه راه حلهایی چون تقسیمبندی فدرالی کشور، ممکن است تنها ایالتی کردن یک نظم استبدادی باشد و با خود مسائل تازهای بیاورد.»
• «آزادی بیان و تشکل، رفع تبعیضهای جنسی و قومی و عقیدتی و منطقهای، دموکراتیک کردن محیط کار، دموکراتیک کردن آموزش و پرورش و کلیت عرصهی فرهنگ، برقراری یک نظام عادلانهی تأمین اجتماعی، مشارکت عموم در تصمیمگیریها …بدون بههمپیوستگی[و همهجانبهنگری] ثمر نمیدهند.»
نظریهي عدالت یا عدم تبعیض باید فراگیر باشد
• نیکفر در آثارش کوشیده یک نظریه تبعیض معرفی کند که من در مقالاتم «نظریهي عدالت یا عدم تبعیض» نامش نهادم تا بر جنبه ایجابی آن تاکید بیشتری شود.
• نیکفر تاکید میکند که امتناع از دیدن ستم و پرداختن به عدالت نظری، نکتهای مهم و امری مرکزی است که به امتناع اندیشهی سیاسی در ایران دامن زده است. او طرفدار نوعی جمهوریخواهی اجتماعی است که یکی از اجزای بنیادین آن مخالفت با انواع تبعیض است. (نیکفر، «اندیشه بر ستمگری»)
• نیکفر معتقد است که تبعیض قومی و منطقهای در ایران را نیز باید براساس چنان نظریهي تبعیضی فهمید. «دو منطق و دو برنامه عمل نمیکند که مثلا یکی برای برقراری و حفظ تبعیضهای قومی باشد و دیگری برای سرکوب دگراندیشان و حقخواهان.»
• حکومت درست به همان دلیل آذربایجان را سرکوب میکند که دانشجویان را، که تشکلهای کارگری را، که زنان را…
نظریه عدمانقیاد بجای نظریه طبقانی: نقد عباس ولی؟
• در سرآغاز مانیفست مارکس وانگلس آمده:«تاری ِخ جوامع تاکنونی تاریخ مبارزه طبقاتی است.»
• نیکفر پیشنهاد می دهد جملهی مانیفست را به این صورت ویرایش کنیم: «تاریخ جوامع تاکنونی تاریخ انقیاد یا تبعیض است». انقیاد یا تبعیض یعنی چیزی که باعث میشود کسی برتر و کسی فروتر بنشیند. («چالش چپ»)
• از طرف دیگر نیکفر در «روابط قدرت و بازتاب گفتمانی آنها» مینویسد: «مسئلهی اجتماعی یعنی مسئلهی طبقاتی. سیاست هویت را نمیتوان به جای سیاست طبقاتی گذاشت.»
• جملات مزبور اگر بدون ارتباط با آثار دیگر نیکفر خوانده شوند، غلطانداز هستند.
• عباس ولی در مقاله «متافیزیک ابژه و سرنوشت تلخ سوژههای غیرطبقاتی» (نقد اقتصاد سیاسی، ۲۶ اکتبر ۲۰۲۴) تنها با تکیه بر آن مقاله و یک سخنرانی نتیجه میگیرد که نیکفر در گفتمانش به طبقه کارگر «اولویت گفتمانی و سوژگی» در فرایند گذاربه دموکراسی میدهد و آنرا با عنوان «بنیادگرایی تخیلی» و «فاقد مبانی منجسم و منطقی» شدیدا نقد میکند.
• به نظر من خوانش عباس ولی از نیکفر جامع و منصفانه نیست، ولی ابهامات و پراکندگی در مقالات نیکفر باعث این بدفهمی میشود.

عدالت را نباید ذیل مقوله سیاستورزی هویتی برد + پاسخ به مسئله جایگاه زبان مادری دموکراتیزاسیون آموزش است
• رفع تبعیض از بنیادینترین مبانی جمهوریخواهی جامعهمحور است و در زیر مقولهی کلیتر عدالت تعریف میشود.
• نیکفر با بردن بحث عدالت زیر مقولهي سیاستورزی هویت مخالف است.
• همهی آنچه سیاست هویتمحور در معنایی مثبت در صدد پیشبرد آن است، از طریق دموکراتیک کردن جامع امور پیشبردنی است. آموزش و پرورش و تدریس به زبان مادری از جمله موضوعهایی است که زیر مقولهی دموکراتیزاسیون نظام آموزشی قرار میگیرد.
• «مطالبههای مثبت برنامهی هویتطلبان در یک سامان جمهوریخواهی شهروندی برآورده شدنی هستند.» («چالش چپ»، ۲۱ آذر ۱۴۰۲)

«خودمختاری؛ تامل بر یک مفهوم تاریخی» (ارائه در سمینار هامبورگ، ۹ نوامبر)
• زبان آموزش ِی پایه یا مکمل در مدرسهای در تهران یا مشهد میتواند به خواست انجمن اولیا و مربیان با کمکگیری از مشورت متخصصان تعلیم و تربیت ترکی یا کردی باشد، و به همین سان مدرسهای در مهاباد یا تبریز میتواند زبان پایه را فارسی قرار دهد.
• موضوع عدم تمرکز باید بجای «تقسیم مکانیکی قدرت»، در قالب سامانی دموکراتیک که «ترکیبی است از خودمختاری و همبستگی برای تقسیم عادلانه و محرومیتزدای منابع» حل شود.
• نیکفر فدرالیسم را فاقد مضمونی از پیش تعیین شده میداند، زیرا زمینه، شکل و کارکرد آن در کشورهای مختلف فرق میکند.
• در تحلیل نیکفر در یک چارچوب فدرال قومی رهبری به دست افراد هویتمحوری میافتد که «میکوشند با تأکید بر وحدت هویتی، نابرابریهای درون گروه را بپوشانند.» («لیبرالیسم و دموکراتیسم»)

دفاع از جمهوری و نفی قاطع سلطنت
• در «ایران آینده و پرسش دموکراسی» و «کدام میهن؟ کدام پیمان؟» در واکنش به پادشاهیخواهان مینویسد: «گفتن اینکه سلطنت مشروطه، اگر به راستی مشروطه باشد، به لحاظ مضمونی تفاوتی با جمهوری ندارد، یاوهگویی است».
• سادهترین تفاوت جمهوریت و سلطنت، دادن امتیاز ویژه به یک خانواده، و به دینی رسمی و خوانشی خاصی از هویت و تاریخ ملی با اولویت دادن به نظام سلطنتی است، چیزی که با «نفس ایدهی تبعیضزدای جمهوری» نمیخواند.
• سلطنت اروپایی، مشروطه و قابل تحمل شد با مبارزه علیه سلطنت. کشورهای اروپایی که نظام پادشاهی مشروطه دارند دارای تاریخی بزرگ از قیامهایی هستند که مردم با آنها دست وپای شاه را بستند.

نقد رادیکال ناسیونالیسم/ ملیگرایی
• به نظر نیکفر، «ناسیونالیسم میتواند انسانیترین آرمانها را به گند بکشد. ناسیونالیسم منبع مشروعیتدهی به همه دیکتاتوریها در عصر جدید است».
• ناسیونالیسم فریبنده است، زیرا رهایی فرد را مشروط به رهایی ملی می کند.
• حال آنکه چیزی به اسم رهایی ملی وجود ندارد. آنچه هست رهائی جمعی است که آن نیز جز به واسطه «برپایی دموکراسی، صلح و نظام همبستگی اجتماعی» ممکن نمی شود. («ناسیونالیسم، فدرالیسم و حق تعیین سرنوشت- بررسی انتقادی» (۱۳ مرداد ۱۳۹۶)، «سیاست هویتی و تجزیه طلبی» (۲۵ مهر ۱۳۹۶)، و «مردم وملت» (۲۹ شهریور ۱۳۹۶))

مفهوم وطن
• نیکفر مفهوم ملت یا وطن را در معنایی رقیق میپذیرد. وطن یا ملت «یک جای−گاه» است، جایی است زمانمند، مکانی است تاریخی. «تاریخیت آن را انسانهای همسرنوشت میسازند. اصالت با انسانهاست، نه با خاک.»
• وطن یا ملت «حامل گورهای پیشینیان، آثار، نمادها، جای-گا ِه خاطرهها، تاریخ» است. ولی هیچ چیزی مقدس نیست: «ارج ارض در این است که خانهی انسانهاست.»
• مفهومهای «ملت» و «ارض» برای آنکه راهزن عقل نباشند، باید مضمون خود را از درک میهن به عنوان خانهی تاریخی مشترک برگیرند. بنیاد این خانه، نمیتواند کیش شیعی یا کیش آریایی-باستانی یا حتی ملیگرایی ترکی یا کردی یا عربی و بلوچی باشد. (نیکفر، «کدام میهن؟ کدام پیمان؟»)
اندیشهی پساملیگرا (ارائه در سمینار هامبورگ، ۹ نوامبر)
• در گذشته، طرح حقوق خلقها پیچیدگی امروز را نداشت، به چهار دلیل: • ۱. مردمان همانند امروز درهم نرفته بودند (همپوشانیای وجود داشت میان سرزمین، زبان و
قومیت). • ۲. به سادگی میشد منابع هر سرزمین را متعلق به آن سرزمین دانست. • ۳. مسئلهی آب و دیگر مشکلهای زیستمحیطی مبرمیت امروز را نداشتند. • ۴. سامان کشوری به وضعیت منطقه، همسایگان و جهان، به شکل امروزی پیوند نخورده بود.
حقوق خلقهای درون یک کشور بُعد ژئوپلیتیکی صریحی نداشت.
• تصور میشد «ملت هویت کاملی مییابد اگر حکومت خود را هم برپا کند.»
• تجربههای جهانی و منطقهی غرب آسیا، نشان میدهند که باید درکی از خودمختاری را پیش گذاشت که خودمختاری فرد، خودمختاری قومی و نظام خودمختار کشوری را با هم در نظر گیرد، به همبستگی و تقسیم عادلانهی منابع برای محرومیتزدایی و حل مشکلات زیستمحیطی بیندیشد، به مخاطرات ژئوپولیتیک واقف باشد.
کنفدرالیسم منطقهای مقدمه فدرالیسم درونکشوری (ایدهای برای آینده دور؟)
• نیکفر در مقالات دیگرش مینویسد شرط تشکیل «فدرالیسم پایدار و سازنده» در ایران برقراری صلح درونی و بیرونی است.
• برقراری صلح در منطقه میسر نمیشود، مگر اینکه همه نظامها دموکراتیک شوند، و نظامیگری و دیپلماسی مخفی برچیده شود. فدرالیسم تفاهمآور، تبعیضزدا و سامانبخش تنها به دموکراتیک شدن کشور نیاز ندارد، بلکه به تشکیل کنفدراسیون کشورهای منطقه برای آزاد کردن عبور و مرور از مرزها، تشکیل پایتختهای فرهنگی و تفکیک آنها از پایتختهای سیاسی هم نیاز دارد. (مرور اصغر شیرازی از رویکرد نیکفر در صص.۵۲-۵۵ «بغرنج تمرکززدایی»)
• «رفع تبعیضهای فرهنگی و از آن سو شکوفایی فرهنگی وقتی ممکن میشود که اتحادیهی منطقهای تشکیل شود، و مرزها تبدیل به گذرگاههای باز برای دیدار و گفتوگو و تبادل اقتصادی و فرهنگی گردند.»

چند ملاحظه انتقادی در مورد اندیشه نیکفر: الف- موضوع مردم و مسئلهی راست
• ایدهی «جمهوری» در نزد نیکفر به جمهور یا مردم بازمیگردد. («ایدهی جمهوری شهروندی» و غیره) • با اینحال نیکفر در مقالاتش مفهوم خاصی از مردم ارائه میدهد که همدل با آرمانهای چپ است، و میشود
گفت با هر خوانشی از مفهوم مردم سازگار نیست.
• پرسش این است که اگر بخش زیادی از جامعه، حتی اکثریت آنها، همدلی با آرمانهای چپ و تبیین آن از آزادی و برابری نداشته باشند تکلیف چه میشود؟
• اگر اکثریت جامعهای، حزبی راستگرا ویا مذهبی یا…را به عنوان حزب حاکم بر خود برگزینند، چپ چه میتواند بکند جز تلاش برای افزایش آگاهی در جامعه؟ اگر بخش مهمی از مردمان یک جامعه نخواستند چپ باشند و خواستند مثلا در بحث مالکیت لیبرتاریان باشند، تکلیف چه میشود، خصوصا در دنیای پساشوروی که چین هم دیگر دنبال کمونیسم نیست؟
• در این موارد احتمالا با پارادوکسی در رویکرد نیکفر و نظریهي تبعیض او مواجهیم.

چالش چپ در میان فعالین آذربایجانی
• نیکفر به خوبی متوجه شده که «چپ نتواند پیگیر موضوع باشد، راست، به ویژه در شکلی پوپولیستی، پرچم عدالتخواهی را برمیافرازد.» («چالش چپ») چپ در جامعهای مانند ایران همیشه رقیب خواهد داشت.
• اگر در جامعهای مانند آذربایجان و کردستان امروز، که به سبب تجربیات تلخ تاریخی در گذشته، از جمله نقشی که چپ در انقلاب ۱۳۵۷و غیرمستقیم تاسیس نظام ولایی داشته است و البته دلایل جهانی، بخشی از مردم به راست گرایش داشته باشند، چه باید کرد؟
• چپ در ایران امروز هم دچار شکاف میان ذهن و عین است، و هم گرفتار شکاف نسلی. گرایش به چپ در میان نسلی در ایران و اقوام که پس از انقلاب ۱۳۵۷بالیده به اندازهي نسلی که در دوران جنگ سرد زیسته و بالیده قوی نیست.
• تازه از همان نسل انقلاب نیز بسیاری امروز رویگردان از چپ شدهاند!
• وضعیت فعالین حرکت ملی آذربایجان که بسیاریشان در سابق جزو فداییان خلق بودند، شاهدی بر این مقوله است.
• حتی تفسیر چپ از پیشهوری مورد تردید بسیاری فعالین آذربایجانی قرار گرفته و جای آنرا تفسیر راستگرا از جنبش پیشهوری پر کرده. البته دور شدن از چپ در جمهوری آذربایجان هم در این زمینه بسیار موثر است.
ادامه نقد نیکفر:لیبرالیسم ۱ و ۲
• نیکفر در «تاسیس: لیبرالیسم و دموکراتیسم» میکوشد تاکیدش بر مرزبندی با سیاست هویتمحور را زیرعنوان تعیین تکلیف با لیبرالیسم ۱ یا ۲ تبیین کند.
• یک منبع او در این زمینه مقاله ۱۹۹۴ چندفرهنگگرایی به قلم چارلز تیلور فیلسوف کانادایی، و با مشارکت فلاسفه سیاسی مطرحی دی چون امی گوت َمن، مایکل والزر و یورگن هابرماس… است.
• نیکفر مینویسد مدافعان سیاست هویت میگویند که لیبرالیس ِم فردگرایی که در سندی چون اعلامیه حقوق بشر تقریر شده است (لیبرالیسم ۱)، به تنهایی ناتوان از دفاع از جمعهایی چون قومها و کلاً اقلیتها و گروههای دارای هویت ویژه است، و بنابر این ما نیاز به یک لیبرالیسم ۲ داریم که کمبود لیبرالیسم مبتنی بر آزادی و حق فرد در برخورد با تبعیضهای ناظر به هویت جمعی را جبران کند.
• میدانیم ویل کیملیکا هم در آثار خودش در مورد چندفرهنگگرایی لیبرال چنین موضعی دارد. (بنگرید به مجموعه مقالات گزارش شده در: میثم بادامچی، «چندفرهنگگرایی و حقوق اقلیتها: بحثهایی پیرامون حقوق اقلیتها و فدرالیسم: نظریه، نقدها و مطالعات موردی»، دانشکده و آسو، بهار ۱۴۰۳)

تبیین ناقص یا مبهم از لیبرالیسم ۱ و ۲
• نیکفر معتقد است این بحث لازم است در میان ما ایرانیان هم دربگیرد: آیا ما در ایران به لیبرالیسم ۲ نیاز داریم یا لیبرالیسم استاندارد و ۱ کافی است؟
• پاسخ او مبهم است: میگوید لیبرالیسم ۱ در ایران مشکل را حل نمیکند، زیرا در لیبرالیسم ۱ اصل «برابری در برابر قانون» است و در نظر نمیگیرد که «خروج ِی قرار گرفتن انسانهای نابرابر به لحاظ طبقه و شأن اجتماعی و فرهنگی در برابر قانونهای برابر»، نوعی نابرابری خواهد بود.
• او پیشنهاد میدهد عزیمتگاه ما دموکراتیسمی باشد که برای آن، اصل توجه به نابرابریها و تبعیضهاست و خود نیکفر بیشتر با عنوان «جمهوریخواهی شهروندی/جامعهمحور» از آن یاد میکند.
• این تبیین از لیبرالیسم ۱ و ۲، چنانکه در ادامه به نقل از آلن پاتن و ویل کیملیکا خواهیم آورد ناقص است!
• لیبرالیسم ۲ نیکفر در واقع نوعی لیبرالیسم ۱ است!
لیبرالیسم ۱ و ۲ از منظر آلن پاتن و ویل کیملیکا: نقد نیکفر
• آلن پاتن در کتاب بهرسمیتشناسی مساوی؛ مبانی اخلاقی حقوق اقلیتها (۲۰۱۴) و نیز ویل کیملیکا در آثار مختلفش در سه دهه، مینویسند تا دههی ۱۹۹۰ بسیاری معتقد بودند که با اتکا به نظریههای متداول لیبرالیسم، آنگونه که در دانشکدههای کشورهای انگلیسیزبان رایج بود، میتوان به چالشهای پدیدهی موسوم به چندفرهنگی هم پرداخت. (این نقد متوجه رالز هم هست)
• اما پس از انتشار آثار ویل کیملیکا و بقیه در این دهه، این باور برای برخی پیش آمد که نظریههای لیبرالیسم استاندارد کافی نیستند.
• مسئله پاتن و کیملیکا از این قرار است که رابطهی «چندفرهنگگرایی» با «بهرسمیتشناسی»recognition اقلیتها چیست؟ با تکیه بر کدام مبانی فلسفی میشود از چندفرهنگگرایی و حقوق اقلیتها (از جمله اقلیتهای قومی) دفاع کرد؟
• آلن پاتن، استاد فلسفهی سیاسی کاناداییالاصل در دانشگاه پرینستون آمریکا، در کتاب بهرسمیتشناسی مساوی، که مانند آثار ویل کیملیکا از منظر لیبرالیسم۲ نگاشته شده، از نظریهی «حقوق فرهنگی قوی» اقلیتها دفاع میکند.
• پاتن میکوشد نشان دهد دلایل کافی فلسفی وجود دارند که بر اساس آنها «اقلیتهای فرهنگی» مستحق اشکال خاصی از «بهرسمیتشناسی و پذیرش/مجال یافتن» )recognition and accommodation) در حوزهی عمومی جوامع دموکراتیک از جمله در شکل فدرالیسم چندملیتی هستند.
• ایندو فدرالیسم چندملیتی مدل کانادا یا بلژیک یا سوییس را از منظر فلسفی قابل دفاع میدانند و بر انواع حکومت تکملیتی ترجیح میدهند.
Patten, Alan. Equal Recognition: The Moral Foundations of Minority Rights, Princeton University Press, 2014. •
• و نیز میثم بادامچی، «آلن پاتن:چندفرهنگگرایی بهسان بهرسمیتشناسی مساوی»، دانشکده:/11329/https://daneshkadeh.org/multicultural-liberalism

چرا لیبرالیسم استاندارد (۱) کافی نیست؟ نظر متفاوت پاتن با نیکفر
• پاتن:فیلسوفان لیبرال در طول تاریخ فلسفه، مانند محمدرضا نیکفر امروز، هرگز تردیدی نداشتهاند که گروههای فرهنگی اقلیت مستحق برخورداری از همان مجموعه حقوق اولیهی مدنی، سیاسی و اجتماعی هستند که بقیهی شهروندان جامعه، یا اصطلاحاً اکثریت، دارند.
• با این حال، نظریهی چندفرهنگگرایی لیبرال پاتن از این فراتر میرود و میگوید اقلیتها، صرفاً «به دلیل تفاوت فرهنگیشان» با بقیه «به طور اصولی مستحق» شکلهای خاصی از بهرسمیتشناختهشدن، پذیرش، محافظت فرهنگی و مجال یافتن برای ابراز فرهنگ خود در حوزهی عمومی هستند که فراتر از «بستهی استاندارد» حقوقی است که لیبرالهای قدیمیتر (لیبرالیسم ۱) همیشه از آن دفاع میکردند.
• پاتن از این موضوع با عنوان «تز حقوق فرهنگی قوی» یاد میکند و میکوشد «دفاع جدیدی» از آن، همراستا با آثار ویل کیملیکا در مورد چندفرهنگگرایی لیبرال، ارائه دهد.
• مصادیق بارز چندفرهنگگرایی آن دسته از مسائلاند که به تعبیر او با «بستهی استاندارد لیبرالی» قابل حلوفصل نیستند و از حقوق و وظایف معمولی محافظتشده در لیبرالیسم استاندارد (لیبرالیسم ۱) فراتر میروند.
• مثلاً بحث حدود و ثغور آزادی بیان در نظر پاتن جزء مباحث چندفرهنگی در معنای خاص آن نیست، چون با لیبرالیسم استاندارد (۱، رالزی) قابل حلوفصل است.
• تعریف نیکفر از لیبرالیسم ۱ و ۲ به اندازه پاتن و کیملیکا دقیق و جامع نیست.
فرهنگ ملی/قومی همچون بافتاری برای انتخاب: پاتن وکیملیکا
• سعی اصلی پاتن در تعریف فرهنگ این است که به یکی از اصلیترین نقدهای رایج بر نظریههای چندفرهنگگرایانه (که به نظر توسط نیکفر نیز تکرار شده) پاسخ دهد؛ نقدی که میگوید چندفرهنگگرایی و هویتطلبی نگاهی «ذاتگرایانه» به فرهنگ دارند.
• پاتن میکوشد تعریفی نو از پدیدهی فرهنگ ارائه دهد که در برابر اتهام ذاتگرایی ایمن باشد. از نظر پاتن فرهنگ مجموعهای از شرایط شکلدهنده است و نه مجموعهای از باورها یا ارزشهای مشخص: فرهنگ آن چیزی است که مردم وقتی تحت شرایط شکلدهندهی مشترکی قرار میگیرند، با هم در آن سهیم میشوند.
• پاتن سپس به بررسی این پرسش میپردازند که « فرهنگ اصولاً چرا مهم است؟» او همچون کیملیکا به بررسی «فرهنگ همچون بافتاری برای انتخاب» میپردازد؛ یعنی زمینهای که انتخابهای فردی و جمعی را شکل میدهد.
• بر اساس ایدهی فرهنگ همچون بافتاری برای انتخاب، آزادی انتخاب انسانی بدون تعلق و وابستگی به فرهنگی خاص قابل تصور نیست، و آزادی و فرهنگ در واقع لازم و ملزوم یکدیگرند.
• پاتن تعهد دولت لیبرال به بیطرفی را ضروری میداند و نشان میدهد که آن نوع تلقی از بیطرفی که میتوان در چارچوب چندفرهنگگرایی تصدیقش کرد، مستلزم «بهرسمیتشناسی مساوی» فرهنگها و توجیهکنندهی «تز حقوق فرهنگی قوی» است.
• پاتن و کیملیکا نوعی ساختار فدرال چندملیتی مانند کانادا را از پیامدهای پذیرفتن اندیشههای بهرسمیتشناسی مساوی و تز حقوق فرهنگی قوی خود میدانند.
کیملیکا: چندفرهنگگرایی همچون یک نظریه سیاسی برای تبیین رابطهی دولت-اقلیت
• ویل کیملیکا درمقالهای با عنوان «چندفرهنگگرایی همچون یک نظریه سیاسی [برای تبیین] رابطهی دولت-اقلیت» (ژورنال نظریهي سیاسی، ۲۰۱۸) توضیح میدهد که در نظر او حقوق اقلیتهای قومی حقی است که در واکنش به پدیدهی دولت-ملتسازی با تکیه بر زبان و فرهنگ اکثریت شکل میگیرد.
• به بیان دیگر چندفرهنگگرایی و حقوق اقلیتها حقوقی هستند که قرار است از اقلیت دربرابر قدرت اکثریت محافظت کند. (همچنین بنگرید به ویل کیملیکا، درآمدی بر فلسفه سیاسی معاصر، ترجمه بادامچی و مباشری، ۱۳۹۶)
• چندفرهنگگرایی لیبرال در توضیح کیملیکا باید نظریهای در مورد این باشد که حکومت تا کجا مجاز است با تکیه بر قدرت قاهرهاش اموری را بر اقلیتها تحمیل کند. تعریف حقوق اقلیتها با تعریف این محافظت بدست میآید.
• ما زمانی میتوانیم تشخیص دهیم چه گروههایی مصداق اقلیت هستند و مطالبات مشروع ایشان چیست که در ابتدا تعریفی کاربردی از مفهوم دولت/حکومت داشته باشیم، و اینکه دولت تحت چه شرایطی اخلاقا مجاز است بر سرزمینها و مردم مزبور حکمرانی کند.

نتیجه: لیبرالیسم ۲ نیکفر در واقع نوعی لیبرالیسم ۱ است از نظر کیملیکا و پاتن و طرفداران چندفرهنگگرایی لیبرال
• کیملیکا: و این به نوبه خود هم مستلزم پرداختن به سؤالات نظری کلی در مورد مبانی اخلاقی دولتداری و حق حاکمیت مردم و حق تعیین سرنوشت است، و همچنین سؤالات تاریخی جزئیتری در مورد چگونگی حکومتی خاصی (مثلا برای تقریب به ذهن در نظر بگیرید ایران یا جمهوری آذربایجان) بر افراد و سرزمینهایی خاص (مثلا مناطق کردنشین و ترکنشین در ایران ویا بخشهای سابقا ارمنی نشین قرهباغ در جمهوری آذربایجان) حق حاکمیت یافته است.
• این مسائل در نظریه نیکفر غائب هستند و نظریه او از منظر پاتن و کیملیکا اقلا، دچار همان مشکلاتی است که طرفداران سنتی لیبرالیسم ۱ بدان دچار بودند.
• برای توضیحات تکمیلی بنگرید به: میثم بادامچی «ویل کیملیکا:اقلیتهای مختلف با حقوق متمایز؟»، در چندفرهنگگرایی و حقوق اقلیتها؛ نظریه، نقدها و مطالعات موردی، دانشکده و آسو، بهار ۱۴۰۳
https://daneshkadeh.org/multicultural-liberalism/11333/ : •
ویدئوی سخنرانی :