یوسف عزیزی بنی طرف ; ناگفته های شبه ممنوع در انقلاب کنونی
بخش عمده ای از تحلیلگران و اندیشه وران و سیاست پیشگان ایرانی مایل نیستند در باره مسایل مهمی سخن بگویند که در انقلاب کنونی مردمان ایران مطرح است یا این که به طور سریع از آن می گذرند. واز آن جا که اینان – که به ملیت چیره وابسته اند – بسیاری از تریبون های رسانه ای و سیاسی و دیپلماتیک و همرسانی با غرب را در اختیار دارند گفتمان غربی ها در باره ایران را وفق گفتمان خود شکل می دهند. شاید دلیل آن ضعف گفتمان دیگری است که میان ملیت های مختلف غیر فارس پراکنده است و از پیشینه تاریخی ملت چیره بر حاکمیت و اپوزیسیون برخوردار نیست. اما نباید میان ضعف را با قدرتی که اردوگاه ملل غیر فارس از آن برخوردار است اشتباه گرفت. این قدرت طی دو دهه گذشته – به ویژه پس از قیام های ۹۶ و ۹۸ و خیزش کنونی – تجلی یافته است. پیشتر در جاهای مختلف به نقش این ملیت ها – به ویژه عرب ها – در دو قیام پیشین اشاره کرده ام و در اینجا فقط به نقش آنها در خیزش انقلابی کنونی و پیامدهای آن می پردازم.
می دانیم که ایران کنونی مجموعه ای از امیرنشین ها و مملکت هایی است که برخی از آنها تا نود سال پیش یا مستقل یا از خودمختاری تام بر خوردار بودند، و اکنون موزاییکی از ملیت هایی است که به تاریخ و حقوق خود پی برده اند. تبعیض و رنج ریسمانی است که زنان را با این ملیت ها پیوند می دهد و بیانگر مصالح مشترک آنها جهت تغییر نظام استبدادی کنونی است.
ملیت ها و میراث شورش و انقلاب
از میان ملیت های درون دولت قاجار فقط دوتای آنها در انقلاب مشروطیت شرکت مستقیم داشتند؛ فارس ها و ترک ها، در حالی که بلوچ ها دولت مستقل داشتند و عرب ها و کردها نیمه مستقل بودند و به سبب بافت اجتماعی و مذهبی شان از عرصه دور. مشارکت عرب ها در آن انقلاب محدود به کمک های شیخ خزعل به انقلابیون در تهران و تبریز بود و هیچ یک از شهرهای مملکت عربستان (خوزستان کنونی) شاهد هیچ تحرکی در حمایت یا مخالفت با آن انقلاب نبود.
پس از سال ۱۳۰۴، با صعود یکی از ملیت ها، ترک ها و دیگر ملل مملکت های محروسه رودست خوردند و یک دولت ملی تک زبانه متناقض با شکل پلورال فدرال امپراتوری قاجار شکل گرفت و همین مساله در اتقلاب بهمن ۵۷ نیز – به رغم شرکت بی استثنای همه ملیت ها – تکرار شد.
سه دهه است که ما گواه گسترش آگاهی های ملی و اتنیکی در میان ملیت های غیر فارس و افزایش مبارزه آنها علیه پدیده های تبعیض و ستم زبانی و فرهنگی و اجتماعی هستیم. نیز پیش از وقوع انقلاب ژینا، و طی دو دهه گذشته، شاهد انقلاب ذهنی ، فکری ، فرهنگی و اجتماعی در میان مردمان ایران – به ویژه در میان جوانان، زنان و غیر پارسیان – بودیم. در این زمینه می توان از تاثیر جهانی سازی، انقلاب انفورماتیک، مخالفت با حجاب اجباری، گسترش سکولاریسم، ازدواج سپید، مخالفت با روحانیان ودخالتشان در أمور حکومتی و اهتمام به زبان ها ، فرهنگ ها و هنرهای نا پارسی بوده ایم.
انقلاب ملی یا انقلاب ملیت ها
گفتمان چیره می کوشد تا انقلاب ژینا را یک انقلاب ملی – به مفهوم رایج تک ملیتی – بنامد اما در واقع، این، انقلاب ملیت ها در ایران است زیرا بر خلاف دو انقلاب مشروطه و بهمن ۵۷، شاهد حضور کم سابقه نمادها، شعارها و پارچه نوشته ها به زبان های ملیت های غیر پارسی هستیم که برهویت های ملی خود تاکید می کنند. از این رو، افزون بر شعارهای عمده “زن، زندگی آزادی”، “مرگ بر دیکتاتور” و”مرگ بر خامنه ای”، گواه شعارهایی هستیم که فقط در مناطق غیر فارس سر داده می شود. ضمنا خصلت دموکراتیک این انقلاب به توازن نیروهای شرکت کننده در آن بستگی دارد و شاید هم نیروهای ناسیونایست و نژاد گرا دست بالا را پیدا کنند و بار دیگر آرزوهای یک قرنه مردمان ایران را برای دستیابی به دموکراسی بر باد دهند .
ملت کورد: کوردها در اغلب اعتراضات و تظاهرات از زبان مادری خود بهره گرفتند و شعارهایی به زبان کوردی سر دادند و البته بخشی هم به زبان فارسی که کمتر بود. این فرآیند از سر قبر ژینا امینی در سقز کردستان شروع شد؛ وقتی نام ممنوع اش را به جای مهسا بر سنگ قبرش کندند و آن سنگ قبر کوردی، نماد و نقطه آغازین انقلاب در هفدهم سپتامبر ۲۰۲۲ شدند. ما طی این مدت عمر انقلاب، شاهد شعارهایی بودیم که بر هویت کوردی، همبستگی کوردی و ستایش از رهبرانی چون عبدالرحمان قاسملو، فواد سلطانی و همانند آن تاکید می کرد. نیز شعارهای چپگرایانه ای هم شنیدیم که خواهان برابری و حکومت شورایی است. برخی از این شعارها چنین است: “ژینا نماد اتحاد ماست برای رهایی و پیروزی”، ” کوردستان کوردستان گورستان فاشستان”، ” ما کوردیم و شکست ناپذیریم- ما فرزندان فواد و قاضی هستیم.” وقصد، همانا فواد سلطانی مبارز کورد است که در سال ۵۸ در نبرد با نیروهای ج ا ا کشته شد و قاضی محمد بنیاد گذار جمهوری مهاباد در سال ۱۳۲۴ که در سال ۱۳۲۵ توسط نیروهای ارتش شاهنشاهی اعدام شد.
برخی از شعارهای کردها با شعارهای دیگر مناطق ایران تفاوت دارد یا در واقع در پاسخ به آنهاست، مثل شعار” از جوانرود تا تهران – ستم علیه زنان” که احتمالا جوابی به شعار” از سنندج تا تهران، جانم فدای ایران” برخی شهرهاست. تاکنون در کوردستان هیچ شعاری با مصرع “جانم فدای ایران” داده نشده است.
افزون بر آن، این شعار را هم در کردستان شنیدیم: ” کورد و بلوچ و آذری، آزادی و برابری”، وشعارهای رادیکال تر نظیر: “اشغالگران ایرانی قاتل ژینای ما” و” زن و زندگی ادامه دارد – استقلال کردستان [را می خواهیم] “، و ” اگر دولتی نداشته باشیم ، سرنوشت مان تا ابد همین خواهد بود”. نیز پدر کومار درافتاده یکی از کشتگان خیزش کنونی بر سر قبر او در پیرانشهر گفته است که نام ‘کومار’ را – که در کوردی به معنای جمهور یا جمهوری است – به مبارکی نام ‘جمهوری مهاباد’ بر فرزندش نهاده است. در کردستان و سایر مناطق کوردنشین هر جان باخته ای را ‘شهید کوردستان’ می نامند، در حالی که در تهران و برخی دیگر از شهرهای ایران به جانباختگان خود، ‘شهید میهن’ یا ‘شهید ایران’ می گویند.
در جاهایی نیز دیدیم که چفیه کوردی – جامانه – را روی قبر شهیدان کورد پهن می کنند و این احتمالا نمادی است ملی برای آنان که جای پرچم کردستان را می گیرد که احتمالا به سبب حساسیت های نیروهای امنیتی، از پهن کردن آن روی قبرها خودداری می کنند. در اغلب تظاهرات ایرانیان مقیم خارج نیز پرچم کوردستان را در کنار پرچم ایران دیده ایم. ضمنا در تظاهرات بیست و دوم اکتبر ۲۰۲۲ در برلین آلمان – که بیش از هشتاد هزار نفر در آن شرکت کردند – پارچه نوشته ای را دیدیم که گویی خطاب به پارسیان افراطی می گوید ” اگر کورد بودن ام آزارت می دهد این مشکل شماست.” گفتنی است که بیش از پنجاه در صد قربانیان خیزش انقلابی ژینا از کردها و بلوچ ها هستند در حالی که اینان فقط بیست تا بیست و پنج در صد جمعیت ایران را تشکیل می دهند. البته تظاهر کنندگان کورد شعارهایی در دوستی با ترک های آزربایجان سر دادند.
ملت بلوچ: در بلوچستان شعارهای زیر را شنیدیم و دیدیم: ” ایران، سرزمین ملت ها” و “هر ملتی [در ایران] فریاد می زند: حاکمیت ملی و برابری ” و ” کورد و بلوچ و آذری، آزادی و برابری” و ” حاکمیت ملی حق ملت بلوچ است” و” زبان بلوچی هویت ملت بلوچ است” و” آموزش به زبان مادری حق کودک بلوچ است” و” فرهنگ و هنر بلوچ، هویت ملت بلوچ است”.
نیز بارها شاهد برافراشتن پرچم بلوچستان بودیم، که یک بار در مراسم نماز جمعه دُزآپ (زاهدان) بود که در هفته های بعد پرچم ایران جایگزین آن شد. بر خلاف کوردستان و آزربایجان، شعار”از زاهدان تا تهران، جانم فدای ایران” در دُزآپ سر داده شد. این شعار و سخنان مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی در خطبه های نماز جمعه دُزآپ مبنی بر وابستگی بلوچ ها به ایران و نفی تجزیه طلبی نشانگر نگرانی آنان از برچسب تجزیه طلبی از سوی حکومت یا ناسیونالیست های تندرو مرکز است. هم چنین، بلوچ ها با پرچم های ملی خود در تظاهرات ایرانیان درکشورهای مختلف شرکت می کنند و البته نه در حد کردها.
ملت آزربایجان: هیچ یک از ملیت های ایران همچون ترک های آزربایجان به طور آشکار خواسته راهبردی خودرا اعلام نکرده اند. آنان در هر تظاهراتی – به ویژه در تبریز و اردبیل و اورمیه – شعار راهبردی ” آزاد لیق، عدالت، میللی حکومت” را سر داده اند یا همچون تبریز آن را بر پلاکاردهای بزرگ نوشته و حمل کرده اند. برخی از فعالان آزربایجانی این شعار را به معنای یاد آوری و ضرورت تکرار حکومت خودمختار فرقه دموکرات آزربایجان (۱۳۲۴-۱۳۲۵) می دانند و برخی دیگر آن را نشانگر درخواست فدرالیسم در چهارچوب ایران و بخشی دیگر آن را به معنای مطالبه جدایی از ایران معنی می کنند. ترک های آزربایجان شعارهای دیگری نیز سر داده اند نظیر”نه شاهچی ام نه شیخچی، ملی چی ام ملی چی” و “آزربایجان راهش را یافته ، وولایت و سلطنت را رد کرده” و “زنده باد آزربایجان، و چشم حسود کور شود” و “آزربایجان نمی خوابد تا خون آیلار هدر نرود”. و مقصود، خانم آیلار حقی است که دانشجوی پزشکی دانشگاه آزاد تبریز بود و در اعتراضات کشته شد. نیز شعارهایی در همبستگی با کردها را در آزربایجان شنیده ایم. اما مشارکت ترک ها – که افزون بر آزربایجان در استان های دیگر هم زندگی می کنند – متناسب با ثقل جمعیتی آنان نیست و دلیل اش نگرانی آنان از مشارکت نیروهای نژاد پرست و ضد ترک در این خیزش و امکان به قدرت رسیدن آنان است.
نسخه زبان اصلی شعارهای کوردی، بلوچی و ترکی نزد نگارنده است.
ملت لر: ما شاهد نمایش هویت لری در خرم آباد و در شهر ایذه بودیم که برای کشتگان خود موسیقی لری نواختند و به زبان لری سرود و ترانه خواندند و شعار دادند. این را سر قبر نیکا شاکرمی در خرم آباد و تشییع جنازه کیان پیرفلک در ایذه و در فیلم های قبل از قتل این کودک نیز دیده ایم که جامه لری به تن داشت و اساسا در سالیان اخیر در منطقه چهار محال و بختیاری و به ویژه پس از به خاک و خون کشاندن اعتراضات ایذه، گرایش های هویت طلبانه در میان بختیاری ها گسترش یافته است. بختیاری ها، که همسایگان شمالی عرب ها هستند در برخورد با آنان به دو بخش تقسیم می شوند: بخش نخست از گفتمان شووینیستی مرکزی عرب ستیز تاثیر می گیرد ، و دیگری گفتمان متشکل از نوعی ملی گرایی بختیاری مستقل از مرکز که با گفتمان نخست تعارض دارد و می کوشد با همسایگان اهوازی خود روابط نیکی داشته باشد. چپگرایان بختیاری – که عمدتا در مسجد سلیمان هستند نیز در این رده قرار می گیرند. ما این پدیده را در همبستگی این بخش از بختیاری ها با قیام تشنگان عرب در ژوییه ۲۰۲۱ در ایذه و مسجد سلیمان دیدیم.
ملت عرب اهواز: گرچه ملت عرب اهواز هنوز با تمام عده و عُده خود در این خیزش شرکت نکرده است اما دست کم هشت عرب تاکنون در خلال آن کشته شده اند. در واقع مردم عرب همه آرمان های خودرا در شعار زن زندگی آزادی نمی بیند و به سبب مشارکت سلطنت طلبان، ناسیونالیست ها و نژاد پرستان در این انقلاب، نگران فرجام آن و احتمال سیطره این گروه ها بر حاکمیت پس از سرنگونی جمهوری اسلامی و پیامدهای خطرناک اش علیه خود هستند.
عرب ها، تاکنون، در تظاهرات ایرانیان خارج از کشور – به ویژه در بریتانیا و آلمان و سوئد – شرکت کرده اند، با پرچم ها، شعارها و نمادهای ویژه خود. اخیرا نیز علی اکبر حسینی محراب به عنوان استاندار استان اهواز تعیین شده که یک عنصر اطلاعاتی و سردار پیشین سپاه پاسداران است و این تعیین در این شرایط سیاسی و در استانی که اکثریت عرب و طبقه کارگر گسترده و فعالی دارد، دارای معنای خاصی است.
بی گمان حکومت ایران در قیاس با دیگر مناطق ایران در کاربرد خشونت و خونریزی در مناطق ملیت های غیر فارس شدید تر عمل می کند و ما این را در سال ۲۰۱۹ در بندر معشور (ماهشهر) و در خیزش کنونی در کوردستان، بلوچستان و شهر ایذه دیدیم. اخیرا یک سردار سپاه – که پیشتر فرمانده قرار گاه قدس سپاه پاسداران در جنوب شرق ایران بود – به عنوان استاندار سیستان و بلوچستان تعیین شد که پس از کشتار جمعه خونین دُزاپ (زاهدان) و خاش معنای خاص خودرا دارد و نشانگر چگونگی برخورد حاکمیت با مناطق غیر فارس است.