همگن سازی ملي یا تروریسم فرهنگی – صدرا عبدالهی
آزادی فردی و حق خودتعریفی یکی از اصول بنیادین کرامت انسانی است. این آزادی نه تنها در انتخاب شغل، دین، یا مسیر زندگی، بلکه در جزئیترین ابعاد آن، مانند انتخاب نام، تجلی مییابد. نامگذاری شخصی، بهویژه در جوامع چندملیتی، فراتر از یک عمل زبانی است؛ این عمل نمادی از هویت فرهنگی، قومی و فردی است که باید بدون مداخله قدرتها بر اساس اراده فرد و خانواده شکل گیرد.
در نظامهای دیکتاتوری، که قدرت به صورت متمرکز و غالب بر تمامی ابعاد زندگی اجتماعی جریان دارد، این نوع مداخلات در نهایت به نوعی «تروریسم فرهنگی» بدل میشود. فلسفهی این مداخلات بر اساس نظریههایی چون «نیاز به همگنسازی» و «یکپارچگی ملی» استوار است که در آن، تنوع فرهنگی تهدیدی برای انسجام تصور میشود. اما این رویکرد در واقع نوعی سوءاستفاده از قدرت است که نه تنها به نفع همگنی اجتماعی نمیشود، بلکه به بیاعتمادی و بیاحترامی نسبت به هویتهای مختلف دامن میزند.
این رفتارها با مفهوم آزادی که بر حق فرد برای تعیین ماهیت خود تأکید دارد، در تضاد است. سارتر میگوید انسان باید قادر باشد تا بهطور آزادانه و بدون دخالتهای بیرونی، «وجود» خود را تعیین کند. در دیکتاتوریها، این حق بنیادین نقض میشود، زیرا نه تنها افراد نمیتوانند هویت خود را آزادانه بسازند، بلکه با سرکوب اسامی و هویتهای قومی، در فرآیند «خودساختگی» فردی و جمعی مداخله میشود.
در نهایت، این نوع سرکوب هویت نه تنها به معنای نقض حقوق فردی است، بلکه به معنای تهدید به هویتزدایی از اقوام و فرهنگهاست. در حالی که تنوع فرهنگی منبعی از ثروت اجتماعی است، حکومتهای دیکتاتوری با سرکوب این تنوع، فضای اجتماعی را به سوی یکنواختی اجباری و از دست دادن معانی عمیق انسانی سوق میدهند.