نیاز به روانشناس داری، چون تن به حجاب اجباری نمیدهی ; پروانه معصومی
در روزهای گذشته، احکام قوهقضاییه برای مبارزه با افرادی که تن به حجاب اجباری نمیدهند، بحثبرانگیز شده است. «آزاده صمدی»، بازیگر سینما و تلویزیون که در مراسم خاکسپاری «رضا حداد»، کارگردان تئاتر، بدون حجاب اجباری حاضر شد، یکی از افرادی است که با حکم قاضی به شش ماه ممنوعیت از حضور در فضای مجازی و همینطور دو هفته یکبار مراجعه به روانشناس برای درمان «بیماری شخصیت ضد اجتماعی» محکوم شده است. قاضی اعلام کرده که این احکام را بهعنوان مجازات جایگزین دو ماه حبس تعزیری مقرر کرده است.
چند روز پیش از انتشار جزییات حکم آزاده صمدی، تصویر حکم دیگری مبنیبر ارجاع زن دیگری که تن به حجاب اجباری نداده بود، به مراکز روانشناسی منتشر شد. در حکمی که توسط «علی امیدی»، دادرس محاکم کیفری ۲ تهران به این زن ابلاغ شده. دلیل مراجعه به روانشناس، «بیماری واگیردار بیحجابی» عنوان شده است.
او نیز مانند آزاده صمدی، به مدت شش ماه، هر دو هفته یک بار باید جلسات روانشناسی بگیرد. این اولین بار نیست که قوهقضاییه با نسبت دادن بیماری روانی و روحی به افراد، سعی در تحقیر آنان دارد.
***
یک روانشناس ساکن تهران به «ایرانوایر» میگوید: «ما روانشناسها سالهاست در ایران تلاش میکنیم که افراد به بیماری روحی و روانی خود، مثل بیماری جسمی اهمیت بدهند و از این که افسرده هستند، مضطرب شدهاند، یا از نظر روحی احساس اختلال میکنند، خجالت نکشند. متاسفانه در فرهنگ ما، ابتلا به بیماریهای روحی با انگانگاری و برچسب زدن همراه بود. در یک دهه اخیر و با افزایش استفاده از شبکههای اجتماعی، آگاهی عمومی نسبت به این موضوع بالا رفت و مراجعه به روانشناس و روانپزشک در موارد مورد نیاز بیشتر شد.»
او توضیح میدهد که این احکام قوهقضاییه اما همان نگاه سنتی همراه با انگ و برچسب به بیماری روحی و روانی را ترویج میدهد و شیوع این نگاه، عوارض خطرناکی در پی خواهد داشت.
او توضیح میدهد که قضات در احکام صادر شده، اسامی من درآوردی برای بیماریها آوردهاند: «مثلا در حکمی نوشته بود بهدلیل بیماری واگیردار بدحجابی باید متهم چندین جلسه مشاوره بگذراند، یا در حکم خانم صمدی او را بیمار ضد اجتماعی قلمداد کردهاند. مگر قاضی روانپزشک یا روانشناس است که بتواند اختلال شخصیت ضد اجتماعی را تشخیص دهد؟ هرکدام از این بیماریها تعاریف و علایم خود را دارند که با یک جلسه ده دقیقهای روانشناس نمیتواند آن را تشخیص دهد، چه برسد به قاضی.»
به گفته او، «در روانشناسی، اختلال شخصیت ضد اجتماعی به افرادی نسبت داده میشود که خودشیفته هستند، حقوق دیگران را درنظر نمیگیرند، پرخاشگر ، دروغگو و مسولیتناپذیرند. خانم صمدی اگر این علائم را داشت، نمیتوانست چندین سال در سینما و تلویزیون کار کند و موفق شود.»
«حامد»، حقوقدان ساکن تهران، درباره احکامی که متهم را برای درمان به روانشناس معرفی کرده، میگوید: «تشخیص بیماری یا هرگونه اختلالات روانی و یا هرگونه نقص جسمی، زمانی برای دادگاه محرز میشود که به تشخیص و تایید پزشکی قانونی برسد. در احکام منتشر شده، هیچ صحبتی از مراجعه متهمان به پزشکی قانونی نشده است و قاضی بهصورت کاملا غیرقانون، در حیطهای که تخصص نداشته ورود کرده و چنین حکمی صادر کرده است.»
او میگوید: «ابلاغ چنین حکمهایی مخصوصا برای آدمهای مطرح و معروف، صرفا بهمنظور تحقیر و تخریب شخصیت طرف بین عموم جامعه صادر میشود و بههیچوجه ریشه و منشا قانونی ندارد. فقط برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه است و ریشه در فساد سیستماتیک قوهقضاییه دارد.»
او تاکید میکند که نگاه تحقیرآمیز قوهقضاییه به اختلالات و بیماریهای روحی و روانی، موضوع جدیدی نیست: «حکومت سالهاست تلاش میکند مخالفان خود را بیماران اعصاب و روان معرفی کند و بگوید اینها مخالفند، چون وضع روحی عادی ندارند و بیماریشان باعث شده خلاف ایدئولوژیهای حکومت قدم بردارند. مردمی که مشکل ندارند، همراه حکومت هستند.»
چندی پیش که «ویدا ربانی»، روزنامهنگار محبوس در زندان اوین و نزدیکان او نسبت به عدم دسترسی او به دارو و درمان اعتراض کردند، خبرگزاری «میزان» وابسته به قوهقضاییه در خبری نوشت: «برابر استعلامات انجام شده و پیگیریهای خبرگزاری قوهقضاییه، ویدا ربانی سابقه استفاده از داروهای اعصاب و روان دارد. ربانی در داخل زندان توسط پزشک متخصص اعصاب و روان معاینه شده و برای وی انجام MRI تجویز شده است.»
ویدا ربانی در نامهای سرگشاده، به انگانگاری بیماری اعصاب و روان و نسبت دادن آن به زندانیان اعتراض کرد. او در بخشی از این نامه نوشته بود: «حالا پای سابقه بیماری اعصاب و روان من را وسط میکشید که مثلا چه چیزی را ثابت کنید؟ ما که دیدهایم چطور از این روشها برای بیحیثیت کردن افراد استفاده میکنید، میخواهید بگویید مثلا فلانی را که زندانی کردهایم اصلا دیوانه است؟ شما که گفتید سابقه بیماری اعصاب و روان دارد، این را هم می گفتید که این سابقه از اسفند ۱۳۹۸، بعد از آن آبان خونین و تهدیدهای اطلاعات سپاه، بعد از سقوط هواپیما و تجمع امیرکبیر و بازداشت وزارت اطلاعات شروع شده است. طی چهار سال، چهار بار مرا در خانهام بازداشت کردهاید، طوری که هر زنگ در خانه مرا از جا میپراند، بارها احضار کرده و بارها تلفنی تهدید کرده اید، در انفرادی نگه داشتهاید، در بازداشتگاه بدون هیچ بازجویی، دهها روز به حال خود رها کردهاید، چون میدانید بازداشت، انفرادی، بلاتکلیفی، بیخبری و… چه شکنجه آسیب زننده و درعینحال نامرئی است.»
یک شهروند خبرنگاران ایرانوایر پیش از قتل «مهسا[ژینا] امینی» در بازداشتگاه وزرا، از فرمهای روانشناسی در مراکز پلیس امنیت اخلاقی خبر داده بود. فرمهایی که حتما باید افرادی که توسط ونهای گشت ارشاد بازداشت شده بودند، آن را پر میکردند. سوالات این فرمها از سابقه ابتلای فرد به بیماریهای اعصاب و روان، سابقه اقدام به خودکشی، سابقه مصرف مواد مخدر و آسیبهای اجتماعی مثل طلاق فرد و خانوادهاش بود. یکی از افرادی که پیش از کشته شدن مهسا بازداشت شده، وجود این فرمها را در مرکز وزرا تایید کرده و میگوید: «یادم میآید همه به هم نگاه میکردیم و مثلا میپرسیدیم مانتوی کوتاه من چه ربطی به طلاق والدینم دارد، یا شال نازکم چطور میتواند به میزان افسردگیام مرتبط باشد؟»
«مسعود»، زندانی سابق سیاسی هم میگوید در جلسات بازجویی، مدام بازجو از روش تحقیر با استفاده از برچسب زدن با بیماری روانی استفاده میکند: «در جلسات بازجویی هم فراوان از این روش استفاده میکنند و با بهکار بردن الفاظی مثل اینکه تو فقط عاشق دیده شدن هستی و میخواهی خودت را مطرح کنی، عقدهای هستی و مشکل اعصاب و روان داری، سعی در تحقیر افراد دارند.»
مسعود میگوید که در موارد متعددی هم که بین بازجو و متهم تنش ایجاد میشود و بازجو نسبت به متهم زاویه شخصی پیدا میکند، در گزارشی که برای بازپرس مینویسد، تاکید بر بیماری روانی متهم می کند و درخواست انتقال او به “آسایشگاه روانی” یا بند زندانیان “جرائم خطرناک” را میکند که در بیشتر موارد، مورد موافقت قاضی هم قرارمیگیرد.»
در سالهای اخیر، انتقال زندانیان سیاسی از زندان به بیمارستانهای اعصاب و روان، بارها خبرساز شده است.
«بهنام محجوبی»، در اعتراض به انتقالش به بیمارستان اعصاب و روان، اعتصاب غذا کرد و جان باخت. روایت او از بیمارستان اعصاب و روان امینآباد، یکی از تکاندهندهترین روایتها از آزار زندانیان سیاسی است.
«مسیب رییسی، پیام درفشان، نازنین زاغری، کیانوش سنجری»، شماری از زندانیان سیاسی بودهاند که از زندان به بیمارستانهای اعصاب و روان منتقل شدهاند.
مسعود معتقد است حکومت با انگزنی و انتقال آنها به بیمارستانهای روانی و خوراندن داروهای اعصاب و روان سنگین، قصد در تخریب، نابودی و ساکت کردن آنها دارد: «قرص اعصاب به فراوانی و راحتی در زندان در دسترس همه است. بهداری بدون دردسر آن را به زندانیان میدهد.»
او در پایان میگوید: «موارد بسیاری از خوراندن اجباری قرص به برخی زندانیان نیز دیده شده است و زندانیان معمولا قرص را میگیرند جلو چشم دکتر میخورند و بعدا از دهانشان در میآورند.»
ویدا ربانی نیز در نامه سرگشادهاش، روایتی از پخش قرصهای اعصاب در زندان نوشته و توضیح داده که به چرخ دستی داروهای اعصاب، «کالسکه شادی» میگویند: «من شنیدم که در زندان قرچک گفته بودند به زندانیان بند ۸ [بازداشتی های خیزش مهسا] هر اندازه که خواستند مسکن و آرام بخش بدهید. پوکساید، کلونازپام، ترانکوپین و…، مثل نقلونبات توزیع میشد. من اول نمیتوانستم باور کنم که هر چندتا که تقاضا کنی میدهند. به چرخ دستی داروهای اعصاب می گفتند، کالسکه شادی! یک شب از حال و روز بعضی دخترها نگران شدم، خودم امتحان کردم، به پرستار قرچک گفتم لطفا به من دوتا کلونازپام۲ بدهید و دادند! همانجا قرص را پس دادم و به این وضعیت اعتراض کردم.»