نقدِ “همایش ملی جهان ایرانی: ماد و هخامنشی” – دکتر ضیاء صدرالاشرافی
چه جریان هایی، و چه کسانی این “همایشِ ملیِ جهانِ ایرانی: “ماد وهخامنشی” را راه انداخته اند؟ وچرا؟
اینهایی که این “همایش” را تدارک دیده اند، همگی، ازیک جریانِ فکری ناسیونالیستی سرچشمه گرفته اند که تحت عنوان “ایرانشهری” معروف شده است. جریانی است کاملاً متکی به ناسیونالیسم افراطی، که برای اعلامیۀ جهانیِ حقوقِ بشرومیثاق -های آن، هیچ ارزشی قایل نیست.
آخرین”متفکر” ورهبرِاین جریان درایران، استادِدانشگاهی بنام دکترسیدجوادِطباطبایی بودکه(دوسال پیش درآمریکا فوت کرد) “سید جواد”، قبل از”ایرانشهری بازی اش” در پیری، درجوانی تمایلاتِ چپی داشت و مترجم ناقصِ کتابِ “لنین وفلسفه”یِ “لوئی آلتوسر”، متفکرِمارکسیستِ فرانسوی بود.
برگزارکنندگان وسخنرانانِ این”همایش”، اندیشه های شونیستی دارند و بشکلِ باورنکردنی، عرب ستیز و ترک ستیزاند.
اندیشه هایشان را برعظمتِ تاریخی وباستان گراییِ ایران، پایه گذاری کرده اند…. درواقع همان مکتبِ پان ایرانیستی قدیمی، که تحتِ زعامتِ محسنِ پزشکپوربود، اوهم ادامه دهندۀ راه رضا شاهی درانحصارِزبانِ فارسی و”نژاد” آریائیِ ادعائیِ هیتلری – نازیستی بود.
این تفکرِنازیستی، امروزه با ماسکی جدید، پا به عرصه یِ سیاسیِ ایران گذاشته اند.
زبان فارسی را برترین، وتنها زبان، برای تمامیِ ایرانیان میدانند. نه فقط زبانهایِ سایرِمردمانِ ساکنِ این جغرافیا را به رسمیّت نمیشناسند، بلکه هیچ ارزشی برای آنها وفرهنگشان قایل نیستنند وبیشترازآن، برای نابودی آنها کمرِهمّت بسته اند.
درحالیکه هم عربی وهم ترکی ازنظرمحتوا ونیزنظم گرامری، برتری آشکاری به زبانِ فارسی دارند. فارسی با دویست فعل بسیط، فقیرترین زبان دنیا است.(نگاه کنید به: فارسی زبان عقیم، اززنده یاد، دکترمحمد رضا باطنی استادِدانشگاهِ تهران).
https://www.bbc.com/persian/arts/story/2008/06/080602_an-bateni-article
این گروه، اِبایی ندارندکه عرب ستیزوتورک ستیزنامیده شوند. موجودیّت این دوملیّتِ مهم ایرانی را به رسمیّت نمی شناسند وازآن دواحساسِ خطر می کنند.
پیروان وسمپاتهای شان را، بیشترازمیان اساتیدِ دانشگاهها ودانشجویانِ علوم انسانی، بخصوص تاریخ، انتخاب می کنند. درمیان لایه هایی ازسازمانهایِ فرهنگیِ حکومتی، همانندِ نهاد-هایِ برگزارکنندۀ این”همایش”:(سازمانِ اسناد، کتابخانۀ ملی و موزۀ ملیِ ایران) ونیزوزارتِ ارشاد، وزارت علوم، پژوهشگاهِ میراثِ فرهنگی وسازمانِ گردشگری و… حضوردارند و بدین ترتیب ازاین امکانات استفاده، و ازاین طریق ارتزاق می کنند.
گفته میشود بعدازفوتِ سیدجوادِطباطبایی، اسفندیارِرحیم مشایی (مُرشدومشاورسابقِ احمدی نژاد) بشدّت ازاین جریان، حمایت فکری ومالی می کند وحتی شایع است که “لیدری” ورهبریِ این جریان، به اوسپرده شده است…
نظام حاکم که به ظاهرو بطورِرسمی، مخالفتِ خود را با این جریان اعلام کرده است، اما تمامی شواهد وقراین نشان میدهند که درپشتِ پرده، نه فقط مانعی برای فعالیتِ آنها ایجاد نمی کند بلکه مجالِ تحرکِ بیشتررا برای آنها، فراهم می کند.
کافی است به تابلویی که سردرِمحلِ برگزاری “همایش” نصب شده است، نگاهی بیندازیم…
این همایش، دارای دواشکالِ معرفتشناسی (Epistemologic) است.
خطاهایِ معرفتشناسی،(مانندِ تصورِ گردشِ خورشید به دور زمین) قابل اصلاح نیستند.
خطای اول:(جهانِ ایرانی)؛ درانتساب به سرزمین ایران وسِیرِ تمدن درآن، به چه معناست؟
(۱)- درمعنای درست وعلمی آن، که دربرگیرندۀ تمام ساکنانِ آن سرزمین، ازآغازِغارنشینی وشکار، تارسیدن به ده نشینی وسپس شهرنشینی درایلام در(۳۲۰۰پیش ازمیلاد) یعنی پنج هزارو دویست سال پیش است.
این سرزمین همانند نام ایالت هایش درطول تاریخ نام های مختلف داشت. اول بار، اززمان سلطان یعقوب آق قویونلو (۱۴۷۸تا۱۴۹۰میلادی) ببعد، هم دولتمردان ما و، هم پادشاهان همسایه ی ما:”عثمانی ها”، آنرا “ایران” نامیدند (*زیرنویس).
دراینصورت تمدن هایِ: ایلام، گوتی، کاسی، لولوبی، ماننا، اورارتو، چرا فراموشِ برگزارکنندگانِ “همایش” شده است؟ و
چرا،ازماد(۷۱۵-۵۵۰ق.م) وهخامنشی(۵۵۰-۳۳۰ق.م) یعنی پایانِ عصرِباستان،تاریخ مستندمردمان ایران راآغازکرده اند؟
تنهاعمرِسلطنتِ ایلام (۲۵۶۰) سال بود:
(۲۵۶۰= ۶۴۰ – ۳۲۰۰ق.م).
کاسی ها پانصدسال بربابل حکومت کردند.
درحالی که عمرِحکومتِ مستقلِ ماد، شصت وچهارسال:
(۶۴ =۵۵۰ – ۶۱۴ ق.م) وعمرِهخامنشی، چنانکه اشاره شد دویست وبیست سال بود: (۲۲۰=۵۵۰-۳۳۰ ق.م)،
یعنی کمترازیک دهم عمرِحکومتِ وسلطنت ایلام، ونیزکمتر ازنصفِ حکومتِ کاسی ها بربابل.
اینکه چرا این تمدن هایِ درخشانِ ایرانی، دراین “همایش” آنهم با نام وعنوانِ “همایشِ ملیِ جهانِ ایرانی” همانند دورۀ تاریخ نگاریِ پهلوی (بسببِ “آریائی” نبودنشان) حذف شده اند. چنین رفتاری برای هرانسان عاقل واندیشمندی، سوال برانگیزاست.
دیگران تاریخ جعلی برای خود جعل کرده ودرست می کنند،
ولی گروهی، بظاهرفوقِ ناسیونالیست درایران، بنام ایران دوستی، تاریخ واقعی وقابلِ افتخارِکشورِخود را با تکیه بر(نژاد پرستیِ نازیستیِ آریائی، حذف می کنند.
بسببِ موهوم بودنِ “نژادِآریائی” موردِ ادعایِ هیتلروپیروانش، ازنظرِعلمی، بتاریخ سپرده شده است.
(۲)- میرسیم به تعبیرِدوم از”ایران وجهانِ” منتسب به آن یعنی “جهانِ ایرانی”، که تعبیرِ”نازیستی-آریامهری” هم دارد. زبان فارسی هم( دربرابرِزبانِ عربی وترکی ) دررابطه با نژادِ موهوم آریایی، مطرح می شود. ایرانشهری ها، ایران وایرانی را، نه دررابطه باسرزمین وکشور، بلکه درنسبت به “زبان فارسی ونژادِآریائی”(ودربرابرنژادِسامی وترک) معنی وتفسیر می کنند.
میدانیم که انسان، درشش میلیون سال پیش، درافریقا پدیدارشده است.
تنهاعلمی که مقوله ی”نژاد” (Race) و”گونه” (Specie) را میتواند توضیح دهد، علم ژنتیک (Genetc) است.
درسپتامبرِسال دوهزارِمیلادی، کُدِ ژنتیکی را درشهرِلایپزیک آلمان، آمریکا وفرانسه بازکردندومعلوم شد: انسان باچهاررنگِ مختلف،نه”نژاد”(ریس) بلکه یک”گونه”(اِسپس)است.
گونه ها می توانند ازهم بارورشوند، ولی نژادها نمی توانند از هم بارورشوند، ازجمله گونه های متفاوتِ نژادِ سگ، یا نژادِ الاغ واسب، اگرهم بارورشوند، فرزندشان(استروقاطر) نازا است.
مدعیان “نژادپرست” ما، میتوانند طیفِ ژنتیکیِ ژنهایِ زیر-گونۀ خود را، براحتی درآزمایشگاه، مشخص کنند.
بنظرمیرسد ارجاع شما برگزارکنندگانِ “همایشِ ملیِ جهانِ ایرانی” به ماد وهخامنشی، پیروی ازمحمد رضا شاهِ پهلوی “آریا مهرِ” ترکِ تبار(بقولِ خودش: ترک نژاد) است!:
مادرِرضا شاه، خانم “نوش آفرین آیرملو”، ازمهاجرانِ ایلِ آیرملویِ قفقاز، یعنی ازگرجستان به طبرستان(مازندران)است.
پدرِرضا شاه، “عباسعلی داداش بیگ” جزوبریگاردِ قزاق بود. ترک بودنش هم ازنام، وهم ازشغلش (قزاق بودن) پیدا است.
مادرِمحمدرضا شاه هم خانم” تاج الملوک” متولدِ باکو، و مهاجر به اورمیه، وازهمان ایلِ ترکِ آیرملواست.
خانم فرح دیبا – پهلوی: مادررضاپهلوی(شاهزادۀ شاه معزول) هم، منتسب به خانوادۀ دیبای تبریزاست:(سید عبدالعلی معروف به حاجی سیدمحققینِ دیبا، ازیارانِ شیخ محمد خیابانی، نمایندۀ مردم تبریزدرمجلس شورای ملی ورئیس انجمن ایالتی تبریز) بود.
تاریخ ایران را، ازماد وهخامنشی یعنی از(پایانِ عصرِباستان) حساب کردن، برای آنست که (کوروش پس ازبریدن سرمرده اوبدستورِملکه “ماساژِت” ها، یعنی”تومیریس”، کمی آسوده بخوابد).
آن مقبره هم سبکِ (استیلِ) یونانی دارد و بنا به دخالتِ”عقل درتاریخ”، بعدازاسکندرمقدونی میتواند ساخته شود!
ملکه” تومیریس” بخاطرِمرگِ تنها پسرش درجنگ با کوروش، وقتی برای انتقام، مردۀ کوروش را سرمی بُرد، آیا جنازۀ او را تحویلِ کمبوجیه میدهد، تا درآن مقبره با استیل یونانی، آنهم پس ازدویست سال دفن شود!؟ “عقل را درتاریخ” دخالت دهیم.
خطایِ دوم: اِشکال یا خطای دوم معرفتشناسیِ برگزارکنندگان “همایش ملی جهانِ ایرانی”:
داشتن دید ونگرشِ نژادی- زبانی یعنی(نازیستی-آریامهری) سببِ پیداشدنِ یک اِشکالِ معرفت شناسی دیگرهم شده است: وآن اینکه از بدشانسی نژادپرستانِ وطنی، دوقبیله، ازشش قبیله ماد یعنی”بودی اوی”ها و”مُغ”ها که “دشتِ مُغان” درآذربایجان بنام آنها است، زبانشان همانندِ سومری، ایلامی، گوتی، ماننا و… عهدِ باستان، ومِثلِ ترکی، فنلاندی، کره ای، امروز، زبانی التصاقی یا پیوندی است: (Agglutinative language)،
و مثل زبانهایِ باصطلاح هندواروپایی، یک زبانِ تحلیلی: (Analytic language) نیست.
میتوانید درموضوع دوقبیلۀ التصاقی زبان مادیعنی”بودی اوی” -ها و” مُغ”ها، به کتاب کم نظیر(درتاریکی هزاره ها، صفحه: ۱۲۴) ونیزمردمشناسی ایران(هنری فیلد، ترجمه عبدالله فریار، صفحه: ۱۵۷)، رجوع نمایید.
برخلاف برگزارکنندگانِ این”همایش”، چون به اطلاعِ محمد رضا شاه رساندند که دوقبیلۀ ماد، آریایی نیستند یعنی (بقولِ ایرانشهری ها، “نژاد” شان وزبانشان مثلِ ترکی است)، چون با “آریائی بازی”حاکم، ترک بودن دوقبیلۀ ماد، جوردرنمی آمد، (خورشیدِ نژادِآریایی:آریامهر)، دستورداد کرواتهای گرانقیمتِ
) راکه برای همۀ میهمانانِ مردسفارشChristian Diorساختِ(
داده بودند، دوربریزند! چرا که دریکطرفِ “داریوش اول” یک مردپارسی(هخامنشی: نژادآریائی خالص) ودرطرفِ دیگرش، یک مرد، ازمادهایِ (ناخالص ازنظرنژادِآریائی) وجود داشت!
نقل اززنده یاددکترحبیب الله شریفی که یکی ازآن کراوات ها را وقتی درآبادان بازمی کنند، بیادگاربرداشته بود.
نقد این”همایش” را با کلمه قصاری به پایان میرسانم:
“فضیلت و رذیلت، همیشه فردی است”.
زیرادرمیان تمام(رنگها، تبارها، ادیان، ایدیولژیها، فرهنگها، زبانها، ملتها، ملیتهاواقوام…)،انسانهای شریف ومدافعِ حقیقت، خوبی وعشق که طبعاً مخالفِ آزادی کُشی، برابری ستیزی و ظلم ودروغ ونفرت هستند، وجود داشته وخواهد داشت.
نیزدرمیان همه ی آن گروه ها که نام بُردم، افرادِ خود فروخته، پست، نژادپرست و خودمرکزبین، که یاران فکری و بازوان اجراییِ تبعیض ها وظلم ها شده اند، باز وجود داشته وخواهد داشت.
به امید پیروزیِ پیروانِ راهِ:
نیکی، حقیقت، زیبائی، عدالت، محبّت وتسامح، برطرفداران: بدی، دروغ، زشتی، ظلم، نفرت ومطلق بینیِ مدعیان، درمعنای حافظی کلمه، یعنی: غرقه در”جهل” و “خودپرستی”.
————————–
*(زیرنویس): چنانکه ذکرشدایران، منظورکشوری استکه از سلطان یعقوب آق قوینلو ببعد، پادشاهان اش، خود را، شاهِ (ممالکِ محروسۀ ایران: کشورهای حراست وحفظ شدۀ ایران دربرابرهجوم خارجی) می دانند ومی نامند. همینطورپادشاهان همسایه، آنها را همچون “شاه ایران” می شناسند. مردمش نیز، درنسبت به آن خاک ودولت، خود را “ایرانی” قلمداد می کردند ومی کنند. جزدوشاه پدروپسرپهلوی که خودرا پادشاهِ “مملکتِ ایران”:(فارسهایِ آریائی) ونه پادشاهِ”ممالک محروسۀ ایران” مینامیدند. وارثان ایدئولژی پهلوی، از جمله برگزارکنندگان این “همایش” نیزپس ازانقراض سلطنت درایران، هنوزبرطبلِ انحصارِ زبانی و برتریِ “نژادی” میکوبند.
طبعاً (ایرانِ شعرا) ازنظرسیاسی،اعتبارعلمی وتاریخی ندارد.
ازجمله درشاهنامه، زابل، اهواز، کرمان، همانندِ مازندران، ومثل توران و روم، ایران نیست:
چو دارا، زِ کِرمان، به ایران رسید
دو بهراز بزرگان لشکرندید/
دو صد مرد بُگزید اندر میان
زایران و اهواز و از رومیان/
این مربوط به عصر قهرمانی تا دارا پسرداراب بود.
ز زابل به ایران، ز ایران به تور
برای تو پیمودم این راهِ دور/
درمورد ساسانیان هم در شاهنامه: بلوچستان وکردستان وگیلان و… جزو ایران نیست وشاهان ساسانی چون اردشیربابکان کردها را قتل عام میکند وانوشیروان ازجمله به بلوچستان وگیلان و… لشکرکشی می کند.
نگاه کنید به مقالۀ “ایران ومسائل ایران”(قسمت سوم)، ازهمین قلم.
قسمت اول
=========================
قسمت دوم
=========================
قسمت سوم
=========================
قسمت چهارم
=========================
قسمت پنجم
=========================
قسمت ششم(پایان)
=========================
منبع: