نويسنده: فواد آخوندوف
ترجمه: دکتر على قره جه ل
محمد امين رسول زاده
محمد امين رسول زاده، دولت مرد و چهره معروف آذربايجان و يکى از بنيان گذاران جمهورى آذربايجان در تاريخ ٣١ ژانويه ١٨٨٤ در منطقه “نوخان” (نزديک باکو) بدنيا آمد. محمد امين تحصيلات اوليه خود را در مدرسه روس- مسلمان آغاز و سپس در “کالج حرفهاى” ( اکنون کالج نفت ناميده ميشود ) ادامه داد. او از سال ١٩٠٣ به بعد به هنگام دانشجوئى شروع به نوشتن در نشريات مختلف اپوزيسيون کرد.
در دوران انقلاب اول روس (١٩٠٧-١٩٠٥)، رسول زاده اولين غسل تعميد سياسى خود را با اخراج از کالج گرفت. در آن زمان پلاتفرم ضد سلطنتى او و مطالبات وى براى خودمختارى آذربايجان او را با سوسيال دموکراتها يعنى کمونيستهاى آينده متحد نمود. رسول زاده در جريان انقلاب ١٩٠٥ روسيه در باکو، بهنگامى که پليس در جستجوى استالين بعنوان يکى از محرکين اصلى شورش بود، جان او را نجات داد. رسول زاده بعد از انقلاب فعاليت روزنامه نگارى خود را ادامه داد. اولين نمايشنامه معروف او بنام “نورى در تاريکى” در سال ١٩٠٨ در باکو روى صحنه رفت. در سال ١٩٠٩ براى شرکت در قيام ستارخان رهبر قيام مشروطه آذربايجان راهى ايران شد. زمانيکه در ايران بود روزنامه “ايران نو” ارگان حزب دموکرات ايران را تأسيس نمود. رسول زاده در سال ١٩١١ وقتى قشون روس وارد آذربايجان شد، راهى استانبول گرديد، جائيکه آثار او در نشريات مختلف عثمانى منتشر ميگرديد. رسول زاده بدنبال عفو عمومى که به مناسبت ٣٠٠مين سال تأسيس خاندان رومانف اعلام گرديد به باکو باز گشت .
يکى از بزرگترين دستاوردهاى رسول زاده احياى نامهاى قومى “آذرى” و “آذربايجان” بود.
زمانيکه معاهده گلستان ١٨١٣ و ترکمن چاى ١٩٢٨ بين ايران و روس منعقد گرديد، بخشى از خانات (دوک نشين) قديمى آذربايجان نيز به خاک روسيه الحاق ميگردد. دولت روسيه تقسيمات ادارى و سنتى آذربايجان (خانات) را به تقسيمات جديد بنام ” گوبرنيا” (استان) تغيير ميدهد ولى نام آذربايجان به همان نام در ايالات شمال ايران باقى ميماند. از زمان الحاق بخش شمالى آذربايجان توسط روسيه حدود صد سال، روسها آذربايجانى ها را “مسلمان” و يا “تاتار” خطاب ميکردند، که هيچکدام از آنها درست نبود و اين رسول زاده بود که در سال ١٩١٤ کوشش نمود تا نام تاريخى ملت آذربايجان؛ “ترکهاى آذربايجانى” دوباره برقرار گردد.
رسول زاده از سال ١٩١٧ در سمَت صدر “حزب ملى مساوات” خدمت نمود و بعد از انحلال فدراسيون ماوراء قفقاز در ٢٨ مى ١٩١٨ به رهبرى “شوراى ملى” آذربايجان بر گزيده شد. شوراى ملى برهبرى رسول زاده استقلال جمهورى آذربايجان را اعلام ميکند. رسول زاده هرگز هيچ پست حکومتى را نمى پذيرد و بعنوان عضو فعال پارلمان آذربايجان تا سقوط جمهورى آذربايجان در سال ١٩٢٠ بعنوان رهبر ايدئولوژيک جمهورى آذربايجان باقى ميماند. رسول زاده در تأسيس دانشگاه دولتى باکو در سال ١٩١٩ فعالانه شرکت ميکند. شعار معروف رسول زاده “پرچمى که يک بار بالا رفت، ديگر فرود نمى آيد” بعدها در آستانه فروپاشى شوروى به معروفترين شعار تظاهرات سالهاى ١٩٩٠ تبديل ميگردد. رسول زاده در سال ١٩٢٠ بدنبال سقوط جمهورى آذربايجان دستگير، ولى دوستى او با استالين سبب آزادى اش ميشود. بعد از آزادى بمسکو ميرود و به مدت دو سال بعنوان نماينده کميسارياى ملتها در مسکو کار ميکند و در سال ١٩٢٢ بدنبال ماموريتى که به فنلاند فرستاده ميشود هرگز به شوروى باز نميگردد. رسول زاده بقيه عمر خود را در تبعيد در لهستان (١٩٣٨)، رومانى (١٩٤٠) و بالاخره بعد از جنگ جهانى دوم در ترکيه (١٩٤٧) ميگذراند و در سال ١٩٥٥ در آنکارا وفات ميکند. او در مدت ٣٠ سال زندگى در تبعيد يک سرى آثار سياسى بسيار جدى درباره آذربايجان منتشر ميکند که هنوز در انتظار تحليل و ارزيابى همه جانبه قرار دارند.
على مردان توپچى باش اف
توپچى باش اف، در ٤ مى ١٨٦٢ در تفليس (گرجستان) در يک خانواده ملاک بدنيا آمد. بعد از اتمام دبيرستان در تفليس، در سال ١٨٨٨ از دانشکده حقوق دانشگاه پترزبورگ فارغ التحصيل شد. مقامات دانشگاه پترزبورگ به توپچى باشاف که برنده جايزه دانشجوى ممتاز است پيشنهاد ميکنند که اگر به مسيحّيت بگرود ميتواند در دانشگاه بعنوان استاد تدريس نمايد ولى توپچى باش اف اين پيشنهاد را رد و به باکو باز ميگردد. در باکو با “پرى خانوم ماليک” دختر حسن زردابى چهره برجسته مطبوعاتى و ملى آذربايجان و بنيانگذار روزنامه معروف “اکينجى” ( دهقان ) ازدواج ميکند. توپچى باشاف زمانيکه در باکو بود به سردبيرى روزنامه “کاسپين” رسيد که يکى از بزرگترين روزنامه هاى آذربايجان بود. او بزودى به عضويت شوراى شهر باکو در آمد و در مى ١٩٠٦ به عنوان نماينده ماوراء قفقاز در اولين پارلمان روسيه (دوماى اول) انتخاب گرديد. توپچى باش اف بزودى تبديل به يکى از رهبران فراکسيون مسلمانان روسيه در دوماگرديد. ولى دوماى اول بعد از ٧٢ روز توسط نيکلاى دوم امپراطور روسيه منحل گرديد.
بعد از انحلال پارلمان، توپچى باشاف در ميان آن دسته از نمايندگان روسيه بود که مردم روسيه را به اعتراض و عدم اطاعت مدنى فراخواند، در نتيجه دستگير و زندانى و بالاخره از حق انتخاب شدن در دوماى دولتى و شهرى محروم گرديد. توپچى باش اف على رغم تعقيب قانونى بخاطر کوششهايش براى احقاق حقوق مساوى سياسى، اجتماعى و مدنى براى مسلمانان روسيه همچنان بعنوان يکى از مورد احترام ترين و معروفترين شخصيتهاى روسيه باقى ماند.
با اعلام جمهورى آذربايجان در ٢٨ مى ١٩١٨ توپچى باش اف به وزارت خارجه جمهورى آذربايجان در کابينه فتحعلى خويسکى انتخاب گرديد. قابل توجه است که او تا سال ١٩١٧ به هيچ حزب سياسى وابسته نبود.
در اوايل ١٩١٩ هيئت رسمى جمهورى آذربايجان برهبرى توپچىباش اف براى شرکت در کنفرانس صلح ورساى که در پايان جنگ جهانى اول برگزار شد عازم پاريس گرديد. در آن کنفرانس تلاشهاى خستگى ناپذير او بود که شوراى ملل متفق استقلال آذربايجان را دوفاکتو برسميت شناختند (ژانويه ١٩٢٠). ليکن ٤ ماه بعد ارتش شوروى باکو را تصرف نمود و توپچى باش اف هرگز نتوانست به آذربايجان بازگردد. او در ٨ نوامبر ١٩٣٤ در پاريس درگذشت.
فتحعلى خويسکى
فتحعلى خويسکى، اولين نخست وزير جمهورى آذربايجان و رئيس ٣ کابينه وزراء در ٧ دسامبر ١٨٧٥ در شهر شکى (در شمال غرب آذربايجان) و در خانواده سرشناس اسکندر خويسکى افسر ارتش روسيه بدنيا آمد. اجداد خانواده سرشناس خويسکى به خانهاى خوى در آذربايجان ايران برميگردد که بعد از جنگهاى ايران و روس از خوى به شکى نقل مکان کرده بودند.
عده زيادى از افسران عاليرتبه، چهره هاى معروف ملى، استادان .. از اين خانواده برخاستهاند که فتحعلى خوسيکى يکى از آنان بود. او تحصيلات ابتدائى را در شهر گنجه و تحصيلات عالى را در دانشکده حقوق دانشگاه مسکو (١٩٠١) بپايان رساند. بعنوان وکيل مدافع و قاضى در بسيارى از مناطق قفقاز خدمت و بالاخره به سمت معاونت دادستانى منطقه قفقاز رسيد.
در فوريه ١٩٠٧ خويسکى بعنوان نماينده در دومين دوماى دولتى روسيه انتخاب شد. او بعنوان نماينده فراکسيون مسلمانان روسيه در دوما کمکهاى زيادى به برچيدن محدوديتهاى سياسى و مدنى که بر اساس تعلقات دينى و مذهبى شهروندان روسيه قرار داشت کرد. از لحاظ سياسى او پيوستگى نزديکى با حزب دموکراتهاى مشروطه خواه که در روسيه داراى نفوذ زيادى بود داشت.
بدنبال منحل شدن دوماى دوم در سال ١٩٠٧ خويسکى به باکو باز گشته و بمدت دو سال در شهرهاى گنجه و باکو به وکالت ميپردازد. بازگشت وى به سياست مصادف با کناره گيرى تزار روس از سلطنت در فوريه ١٩١٧ بود. خويسکى در آذربايجان به هيچ حزبى وابسته نبود. او خواستار خود مختارى آذربايجان در گنگره حزب مساوات حزب پرنفوذ آذربايجانى بود که بعد از روى کار آمدن کمونيستها در پطرزبورگ در اکتبر ١٩١٧ فعاليت خود را آغاز نمود. در دسامبر ١٩١٧ خويسکى به پارلمان ماوراء قفقاز (سيم) انتخاب و در حکومت فدارسيون قفقاز به سمت وزارت دادگسترى منصوب ميگردد. در مى ١٩١٨ بدنبال از هم پاشيدن فدارسيون و بنيانگذارى جمهورى مستقل آذربايجان بعنوان اولين نخست وزير آذربايجان تعين ميگردد که در عين حال ٣ وزارت ديگر را نيز تحت اختيار داشت. خويسکى در اين سمت باقى ميماند تا اينکه بعد از آوريل ١٩١٩ به وزارت خارجه آذربايجان منسوب ميگردد.
خويسکى در مقام نخستوزير آذربايجان يکى از طرفداران مصمم تأسيس دانشگاه دولتى باکو در سال ١٩١٩ بود. او پيشنهاد کمونيستها را براى ايجاد جبههاى ديگر بر عليه ژنرال دنيکين که در شمال قفقاز با کمونيستها مى جنگيد رد نمود و در عين حال پيشنهاد دنيکين را داير بر ايجاد جبهه مشترک عليه شوروى را نيز رد نمود.
خويسکى خطيبى زبردست بود. گفته او: ” حق ما براى آزاد زيستن بعنوان يک ملت آزاد، غير قابل بحث است”، تبديل بيکى از شعارهاى جمهورى آذربايجان در سال ١٩٢٠ گرديد.
وقتى کمونيستها در آوريل ١٩٢٠ کنترل باکو را در دست گرفتند خويسکى با خانواده خود به تفليس رفت و در همانجا بود که بوسيله تروريستهاى ارمنى ترور شد.
نسيب يوسف بيگلى
نسيب يوسف بيگلى در سال ١٨٨١ در يک خانواده روشنفکر در شهر گنجه بدنيا آمد. بعد از اتمام تحصيلات دبيرستان در سال ١٩٠٢ وارد دانشکده حقوق دانشگاه “اودسا” گرديد. او فعاليتهاى سياسى خود را در دانشگاه اودسا که مرکز فعاليت مخالفين در انقلاب ١٩٠٥ روسيه بود، آغاز کرد. دانشگاه اودسا به علت تبديل شدن به مرکز مخالفين سياسى در سال ١٩٠٧ بسته شد، در نتيجه يوسف بيگلى به شهر کريمه (اوکرائين) رفت، جائيکه شروع به نوشتن در مطبوعات و درگير شدن با جامعه تئاتر و نمايش آنجا گرديد. او بعلت تعقيب پليس مجبور به ترک روسيه و پناهنده شدن به ترکيه گرديد (١٩٠٩-١٩٠٨).
با انقلاب ١٩١٧ روسيه او تبديل بيکى از فعال ترين اعضاى “حزب مساوات ملى آذربايجان” گرديد که ايده خود مختارى و استقلال آذربايجان را تبليغ ميکرد.
در آوريل ١٩١٨ در دوران کوتاه حکومت فدراسيون کشورهاى ماوراء قفقاز، پست وزارت آموزش و پرورش را بعهده گرفت. او بعد از استقلال آذربايجان در ٢٨ مى ١٩١٨ به فعاليتهاى خود در زمينه آموزش و پرورش ادامه داد. با استعفاى کابينه خويسکى در آوريل ١٩١٩ تا اول آوريل ١٩٢٠ به مقام نخست وزيرى آذربايجان رسيد. يوسف بيگلى در تاسيس دانشگاه دولتى باکو که در نوع خود در تمام دنياى اسلام بى نظير بود زحمات زيادى کشيد.
کابينه او به ١٠٠ دانشجوى آذربايجانى براى تحصيل در دانشگاهاى مختلف اروپا بورس تحصيلى اعطاء نمود. آموزش يکى از زمينه هاى مهم فعاليت اين چهره ملى و ميهن پرست بود. يوسف بيگلى بعد از سقوط اولين جمهورى آذربايجان باکو را ترک ولى در مى ١٩٢٠ در حومه باکو بدست راهزنان بقتل رسيد.
محمد يوسف جعفراف
محمد يوسف جعفراف، در سال ١٨٨٥ در باکو متولد شد. تحصيلات ابتدائى و متوسطه را در باکو و تحصيلات عالى را در دانشکده حقوق دانشگاه مسکو (١٩١٢) بپايان رساند. او در اکتبر ١٩١٢ به دوماى دولتى (پارلمان) روسيه انتخاب گرديد. او تنها نماينده ى آذربايجانيهاى باکو، گنجه و ايروان بود که آنها را در پارلمان روسيه نمايندگى ميکرد. جعفراوف بمدت ٥ سال (١٩١٧-١٩١٢) بعنوان نماينده پارلمان روسيه در ميان فعال ترين اعضاى پارلمان روسيه بود که براى برچيدن محدوديتها و موانع دينى تحميل شده به مسلمانان روسيه تلاش نمود و يکى از سخنگويان مردم بومى آسياى ميانه بود که توسط روسهاى مهاجر و ديگر مهاجرين مناطق روسيه تحت فشار و ستم و تضعيقات مختلف بودند. بعد از انحلال دوما او بخاطر ايجاد حکومت منطقه اى کوشش نمود. على رغم اينکه او يکى از جوانترين اعضاى پارلمان روسيه بود ولى بعنوان وکيلى پر توان، خطيبى ماهر و انسانى با ايدههاى عالى و عزمى راسخ شناخته ميشد.
در جريان جنگ جهانى اول جعفراوف بعنوان نماينده دوما بيشتر زمان خود را در جبههى جنگ قفقاز در سمت سازماندهى کمک به قربانيان غير نظامى جنگ گذراند. با فروپاشى امپراطورى روسيه و بدنبال آن تشکيل دولتهاى مستقل قفقاز مرحله جديدى در فعاليت اجتماعى جعفراف آغاز گرديد. او در کابينه خويسکى در سمت وزارت صنعت و تجارت خدمت نمود و سپس بعنوان سفير جمهورى آذربايجان در گرجستان تعين گرديد. در مارس ١٩١٩ در کابينه يوسف بيگلى پست وزارت خارجه و از فوريه تا آوريل ١٩١٩ به رياست شوراى ملى (پارلمان آذربايجان) برگزيده شد.
در ٢٧ آوريل ١٩٢٠ وقتى نيروهاى ارتش شوروى وارد باکو شد، جعفراف بعنوان رئيس پارلمان آذربايجان و براى جلوگيرى از خون ريزى، سند “استعفاء و عدم مقاومت در مقابل کمونيستها” را امضاء نمود. اين سند منجر به سقوط اولين جمهورى آذربايجان گرديد. در سالهاى بعد جعفراف بعنوان مشاور حقوقى در ادارات شوروى در باکو کار کرد. جعفراف در سال ١٩٣٨ قبل از اينکه تصفيهى ناسيوناليستهاى اوليه آذربايجان توسط استالين آغاز گردد در گذشت.
توضيحات مترجم:
(١) بعد از سرنگونى جمهورى دموکراتیک آذربايجان در آوريل ١٩٢٠، رسول زاده مخفى و بالاخره دستگير شد ولی در نتيجه پا درميانى استالين از مرگ و زندان نجات يافت و در نوامبر ١٩٢٠ همراه او به مسکو رفت و پس از آن نزديک به دوسال در مسکو در سمت نماینده کمیساریای ملت ها و سپس به تدريس زبان فارسى در دانشگاه مسکو و کارهاى تحقيقاتى چون نوشتن مقالهاى در باره جنبش مزدک اشتغال داشت، و بالاخره بدنبال ماموریتی در فنلاند از شوروى خارج و دیگر هیچوقت به آنجا باز نگشت. رسول زاده بعد از مدتى در اواخر ١٩٢٢ در ترکيه اقامت گزيد و بعضى از کتابهاى خود چون آذربايجان جمهوريتى (جمهورى آذربايجان)، عصريميزين سياوشى (سياوش عصرمان)، مليت و بلشوويزم ( به زبان فارسى) و …. را در آنجا به چاپ رساند و نشريات “ينى قافقاسيا” (قفقاز جديد)، “آذرى تورک” و “اودلو يورد” ( نيا خاک آتشين) را انتشار داد. سرانجام دولت ترکيه، که در پى حفظ و جلب دوستى شوروى بود، او را در سال ١٩٣١ از آن کشور اخراج نمود. رسول زاده تا سال ١٩٤٧ که دوباره به ترکيه بازگشت در کشورهاى مختلف اروپا در تبعيد به سر برد. او تا آخر عمر رهبرى حزب مساوات را به عهده داشت.
(٢) محمد امين رسول زاده مصاحبه اى با گُرد آزادى ايران، ستارخان، زمانيکه وى بدنبال اشغال آذربايجان توسط قشون روس در کنسولگرى عثمانى متحصن بود انجام داده است. متن اين مصاحبه در روزنامه ترّقى (باکو) در تاريخ ٢٨ مى ( ١٠ ژوئن) ١٩٠٩ چاپ گرديد. در اين مصاحبه رسول زاده با شگفتى و تحسين غير قابل وصفى از شخصيت، صلابت و عزم راسخ ستارخان يادميکند.
(٣) رسول زاده در اوايل ١٩٠٩ ميلادى، به ايران آمد و از رشت و جلفا و تبريز و اروميه و تهران گزارشهاى جالبى براى درج در روزنامه “ترقى” (باکو) تهيه کرد. او اندکى پس از رسيدن به تهران فتح شده، در تشکيل و سازماندهى حزب دموکرات ايران و تهيه نظام نامه و مرام نامه و تعين خط مشى حزبى با سيد حسن تقىزاده و حيدرخان عمواوغلو و … همکارى داشته، سردبيرى ارگان آن، ايران نو، را که يکى از نقاط عطف تاريخ روزنامه نگارى در ايران به شمار آمده، بعهده گرفت و تا اواسط ١٩١١ که تحت فشار روسيه تزارى مجبور به ترک ايران شد، گذشته از فعاليت در حزب و روزنامه و درج مقالاتى در آن، رسائلى چون ” تنقيد فرقه اعتداليون” و رسائل ديگرى را نيز به زبان فارسى انتشار داد و در مدتى کمتر از دو سال تأثيرى چشم گير در نشر و ترويج انديشه هاى اجتماعى ترقى خواهانه و ارتقاء سطح مبارزات و مباحثات حزبى و سياسى در جامعه ايران بر جاى گذاشت.
٭ محمد امين رسولزاده از شخصيت هائى است که زندگى اش با تاريخ معاصر ايران گره خورده و موقعيت تاريخى او در تحولات مربوط به دهههاى نخستين سده بيستم ايران از جايگاه خاصى برخوردار است؛ با اين حال هنوز در ايران براى آگاهى از شرح حال، افکار و فعاليتهاى او هيچ اقدام در خور توجهى که مناسب شأن تاريخى رسولزاده باشد صورت نگرفته است. عبدالحسين نوائى شايد نخستين تاريخ پژوه ايرانى باشد که در صدد نگارش زندگى نامه مستقل رسول زاده بر آمده است. وى در سال ١٣٢٧ شمسى در حالى که شخصيت مورد بحث هنوز زنده بود و به دنبال از سر گذراندن دربه درى هاى جانکاه به ترکيه بازگشته و در آنکارا اقامت داشت، اطلاعاتى را که از منابع مختلف فراهم آورده بوده تدوين کرده، توام با شرح حال حيدرخان عمو اوغلو، در مجله “يادگار” منتشر کرد. به نظر وى اين دو مرد بزرگ: ” دخالت کاملى در ايجاد نهضت مشروطه و حفظ آن و سعى در تحريک مردم داشتهاند”. ناگفته نماند که فريدون آدميت نيز هنگامى که از پيدايش حزب دموکرات ايران در دوره بعد از فتح تهران سخن به ميان مياورد، بر همراهى اين دو شخصيت تأکيد داشته و مىنويسد: ” متفکر برجسته دموکرات ايران محمد امين رسول زاده بود؛ تشکيلات نسبتاً منظم آن در درجه اول کارحيدرخان متفکر انقلابى. هر دو تعليمات حزبى را در حزب سوسيال دموکرات آموخته بودند؛ دو شخصيت ممتاز بودند و در ايران بى نظير( نه کم نظير)”. دکتر عبدالحسين نوائى، در ادامه نوشته خود… پس از مرور فراز و نشيب زندگى حيدر عمو اوغلو، زندگى نامه رسول زاده را با اين جملات آغاز ميکند: ” يک تن ديگر از مسلمانان قفقازيه، که در تاريخ انقلاب ايران موثر و از عوامل بيدارى و توجه ايرانيان به مظاهر مشروطيت و حرّيت به شمار ميرود، محمد امين رسول زاده است. محمد امين از مردان فکور و خردمند شرق است. حتى به قول آقاى تقى زاده شايد در مشرق زمين وى در نوع خود بى نظير باشد. وسعت اطلاع و حجت قوى و خونسردى فراوان او را در ميان کليه احرار زمان خود مشخص نموده و انصاف عجيب وى در انتقاد قضايا و جريانات وجهه ى خاصى براى او فراهم کرده بود … “.
تقى زاده ضمن باز گوئى سرگذشت خود، ياد رسول زاده را چنين گرامى داشته است: ” او پيامبر آذربايجانى بود. صد سال ديگر مثل گاندى براى آذربايجان شوروى است”.ملک شعراى بهار، از همقدمان نام آور رسول زاده نيز با احترام از او ياد و به تاثير پذيرى سبک نگارش خود از وى اشاره نموده است. ميدانيم که هم زمان با انتشار “ايران نو” در تهران، بهار هم “نوبهار” و “تازه بهار” را، که از ارگانهاى شهرستانى حزب دموکرات ايران بودند، منتشر ميکرد و نخستين شماره ايران نو به سردبيرى رسول زاده با قطعه معروف بهار به مطلع ” مى ده که طى شد دوران جانکاه – آسوده شد ملک، الحمد لله الحمد لله” گشوده است. اشاره بهار در مورد ياد شده از اين قرار است: ” من در نثر کلاسيک … ابتدا سبک بيهقى را انتخاب کرده بودم، اما علل سياسى و احتياج مردم به نثر ساده باعث شد که سبک نثر نويسى من از نو به طرزى تازه آغاز شود و يکباره از مراجعه به سبک قديم منصرف گرديدم … بالاخره مرغوب شدن مقالات رسول زاده و هوادارى سياست و تعصب مسلکى باعث شد که به سبکى بين سبک رسول زاده و سبکى که خودم اختراع کرده بودم، شروع به مقاله نويسى کنم. تصرفى که خودم در آن کردم، داخل نمودن لغات فارسى و ترکيبات شعرى بود در نثر مزبور … با اين عوامل و وسايل شروع به تهيه نثرى نمودم که بعدها، پس از سه- چهار سال، سبک رسول زاده را از بين برد و سبک تازه تر و فارسى ترى را بوجود آورد”.
فريدون آدميت نيز که بخش مهمى از کتاب “فکر دموکراسى اجتماعى در نهضت مشروطيت ايران”، را به بررسى بعضى از رسالات اجتماعى -سياسى رسول زاده اختصاص داده، رساله “تنقيد فرقه اعتداليون اين نويسنده و انديشهگر را، که بيش از دو سوم آن به بحث در اصول سوسياليسم اختصاص يافته، نخستين رساله در زبان فارسى در زمينه تاريخچه انتشار اين نحله سياسى در ايران دانسته، شخصيت وى را چنين ارزيابى کرده است: ” رسول زاده درس فلسفه سياسى خوانده، خاصه در اصول سوسياليسم و سير تحول اجتماعى مغرب زمين دانش او گسترده است … او انديشهگرى است با مايه، با ذهنى فرهيخته و فکرى منظم و منطقى، بعلاوه در فضيلت اخلاقى از با فضيلت ترين مردان بود ….”