فاجعه؛ گزارشی از وضعیت شهر زلزله زده آنتاکیا در ترکیه
باریش آتای نماینده ی مجلس از استان زلزله زده ی “حاتایی”، بعد از زلزله به شهری که نماینده ی مردم آنجاست رفته و در گفتگو با یکی از کانالهای معرف یوتیوب از وضعییت وحشتناک مناطق زلزله زده سخن گفته است.
من الان در ” آنتاکیا” هستم. وضعییت در اینجا وحشتناک است، یافتن کلماتی برای توضیح اوضاع اینجا امکان پذیر نیست. یک بلاتکلیفی محض حاکم است. چیزی به نام حکومت و دولت وجود ندارد. چیزی به نام کمک، جستجو و نجات دادن وجود ندارد. غذا نیست، آب نیست، هیچ چیز نیست. هر کس می کوشد که خودش را یکطوری از این وضع برهاند.
من دیروز از طریق “اسکندرون” به اینجا آمدم. در اسکندرون انسانها دیگر امیدشان را از کمک حکومتی بریده اند و با بیل های مکانیکی کوچک سعی می کنند آوارها را جابجا کنند. آنها این کارها را در شرایط خطرناک و به صورت غیر حرفه ای انجام می دهند به طوری که برای انسان هایی که در زیر آوار مانده اند نیز خطرناک است. اما مردم که کمکی به آن ها نمی رسد، و ناچارا خودشان دست بکار شده اند. در مراکز حوادث غیرمترقبه شهرها اصلا نمی دانند چی به چی هست. هیچ وسیله ای ندارند در اختیار مردمی که می خواهند کمک بکنند، بگذارند. تعداد ساختمان های ویران شده باورنکردنی است. در آنتاکیا بنایی وجود ندارد که بتوانید وارد آن شوید. باید بگویم دیگر شهری به نام ” آنتاکیا” وجود ندارد. تمام کوچه های قدیمی، بناهای تاریخی، کلیساها، تمام محلات از بین رفته اند. دیگر هیچ جایی وجود ندارد.
به نظر می رسد حکومت اصلا نمی خواهد کمک کند. نه این که نمی تواند، بلکه نمی خواهد. چند ساعت قبل دو نفر که از آنتالیا آمده بودند، مقداری پولوور و لباسهای گرم بین زلزله زده ها پخش کردند و رفتند. پس چطور دولت نمی تواند خود را به اینجا برساند؟ سی ساعت است دوست من در ساختمان روبرویی زیر آوار مانده، پایش شکسته ولی هنوز زنده است ولی ما هیچ کاری نمی توانیم برایش بکنیم. بیش از سی ساعت است که مردم زیر آوار مانده اند. از زیر هر آواری صدای انسانهایی که کمک می خواهند بگوش می رسد. صدای دوستان و آشناهایمان صدای مردمی که کمک می خواهند. من از همه آنهایی که می توانند، درخواست می کنم به کمک بشتابند. یا باید حکومت اقدام کند یا اینکه ما دست به دست هم داده خودمان این کار را بکنیم…
مردم آواره غذا ندارند. بعضی ها شب را در ماشین هایشان صبح می کنند. الان در مقابل چشمم یک مغازه مبل فروشی است که پیرمردها و پیرزنها در داخل آن جمع شده اند. جوانان و بچه ها نیز در کف خیابان های شهر، گوشه و کنار آتشی روشن کرده و دورش جمع شده و خودشان را گرم می کنند. از تعدادی اندک صحبت نمی کنم. جمعیت آنتاکیا چهار صد هزار نفر است و اسکندرون هم به همین مقدار جمعیت دارد. شرایط اسکندرون نیز خیلی وخیم است و تا به حال هیچ اکیب دولتی به آنجا نرفته است. آنقدر ساختمان های مسکونی زیادی ویران شده است که نمی شود باور کرد. خود حکومت می گوید که بیست و چهار هزار نفررا برای کمک بسیج کرده است و هفت هزار ساختمان ویران شده است، یعنی سه و نیم نفر برای هر ساختمان چندین طبقه ی بزرگ، بسیج کرده است. چطور است که برای جلو گیری از یک تظاهرات دو- سه هزار نفر پلیس را بسیج می کنند، خوب بیایید برای کمک به اینجا هم اقدام کنید. فقط نیروهای ژاندرمر را می بینیم که به این طرف و آن طرف می روند. بیمارستان دولتی شهر در اینجا و همین طور در اسکندرون فرو ریخته است. بنای مرکز کمک رسانی به حوادث غیرمترقبه شهر فرو ریخته است. وضعیت تراژدی است. هیچ چیزی در راه درست خودش پیش نمی رود. من از همین شهر هستم و تا حال مردم را اینقدر بی چاره، نا امید، خشمگین و عاجز ندیده بودم. هنوز پای کسی از حکومت به محلات داخل شهر نرسیده است… فرماندار فقط وعده می دهدکه اکیپ ها خواهند آمد و در برف مانده اند و کمک خواهد رسید. از خانواده ی خود من کسانی هستند که زیر آوار فوت کرده اند و هنوز چند نفر از آنها در زیر آوار زنده اند و منتظر کمک هستند.