غلامحسین ساعدی گوهری یگانه در ادبیات ایران – احد واحدی
زهی خیال باطل! انگار برخورد وی قادر است گرهی از مشکلات شیزوفرنی این گروه روانی را باز کند!؟ رضا پهلوی ی که خود قبل از تسلیم شدن کامل به گروه ژنرالهای سلطنت طلب، از جانب آنها به «سوسول بودن» و «خون پهلوی اول و دوم را در رگهای خود نداشتن!» متهم می شد! چگونه می تواند دوباره در چنبر همان تفکرات ادعایی دموکراتیک (مثل من خود یک جمهوریخواهم! و…) قرار گیرد در حالیکه امروزه منافع اش اجازه این کار را به وی نمی دهد! همینجا باید تذکر بدهم که برگشتن از مواضع قبلی و کنار گذاشتن آنها می تواند برای هر انسان متفکری اتفاق بیفتد، ولی این برخورد به گذشته دربر گیرنده مسایلی هست که بدون در نظر گرفتن آنها این برگشت و آن انتقاد، بی ثمر و بی فایده و دروغ خواهد بود. مهمترین نکته ای که می بایستی در این نقد مورد توجه قرار گیرد آنست که خصوصیات اصلی مسئله مورد مناقشه درست ارزیابی شده و نکات مثبت و منفی آن روشن و نسبت به آنها مواضع نفی و اثبات ابراز گردد.
پدیده سلطنت تا امروز که ۴۵ سال از سرنگونی آن می گذرد، تنها گفتمان سیاسی در سپهر سیاسی ایران است که از طرف اندیشمندان درجه یک آن و شخص رضا پهلوی هیچ نقدی بر آن صورت نگرفته و اگر گرفته باشد هم متاسفانه در برخی موارد توام با توهماتی است که غیرواقع بینانه از طرف هستهء سخت آن ابراز می شود. چون «شاه دلرحم بود و کمتر کشت و باید زیاد می کشت که کار به اینجا ها نمی رسید!» حتی در پسا انقلاب به همت و تلاش آقای حبیب الله لاجوردی و دانشگاه هاروارد مصاحبه های زیادی با سردمداران اصلی رژیم صورت گرفت که در چهارچوب «تاریخ شفاهی ایران» کاری کارستان و مثبت بود، از قضا کلیت این مصاحبه ها که به دهها هزار صفحه سر می زند، مورد قبول کل طیف سلطنت طلب قرار نگرفت و نمی گیرد. یعنی این جماعت را ظرفیت انتقاد از خود وجود ندارد. و انتظار چنین سلاحی یعنی سلاح نقد از آنها آب در هاون کوبیدن است. آنها هنوز در فکر ساختن ساواک و به کار گمارده امثال پرویز ثابتی ها هستند، آنها را با تفکر چکار!؟
غلامحسین ساعدی زاده تبریز شهر انقلابات بزرگ و پرورش یافته در فرهنگ و ادب آذربایجان و ایران بود. سیاست را خیلی زود شروع کرد. سال سی نشریه «جوانان آذربایجان» را منتشر می کرد و در فضای انقلابی شهر نفس می کشید، شهری که بعد از شکست «حکومت ملی آذربایجان» هنوز تا دوره مصدق نفس کشیدن در آن ممکن نبود. خفقان سراسری رژیم شاهنشاهی یک طرف قضیه بود و فشار مضاعف به آذربایجان طرف دیگر آن! از آن سالها تا پایان عمر نسبتاً کوتاه خود، عشق به آذربایجان و زبان مادری اش را در سینه داشت و همواره پرورش می داد. از پس کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد، ساعدی زندانی می شود. سپس تحصیل می کند و پزشک می شود، دیرترها روانپزشک می شود، از مردم فقیر شهر و روستا می نویسد، بازهم زندانی می شود، می نویسد و بازهم می نویسد. از اعماق جامعه می نویسد. از زحمتکش ترین، متوهم ترین، خرافاتی ترین انسانها می نویسد. بقول شاملو: پیشقراول ژانر ادبی «رئالیسم جادویی» می شود حتی پیش از «گابریل گارسیا مارکز» افسوس که زبان فارسی را چون زبان اسپانیایی مارکز استطاعت بین المللی شدن نبود! کانون نویسندگان ایران را با شرکت نویسندگان نامی وقت ایران بنیان می نهد. مبارزه با سانسور را شروع می کند. مطب اش در دلگشا، پاتوق نویسندگان و هنرمندان نامی کشور می شود. مطب اش البته محل مراجعه اهالی فقیر محل و انسانهای محتاج به دوا و درمان هم می شود. در خیلی موارد حتی پول ویزیت دریافت نمی کند که هیچ، پول دوا را هم از جیب خود می پردازد و می شود «گوهرمراد». برجسته ترین آثار نمایشی و داستانی ایران را خلق می کند. فیلمنامه می نویسد. یار و یاور نویسندگان تازه پا می شود. صمد بهرنگی یکی از دوستان وی بود و در شکفتگی و بالندگی صمد، سهم بزرگی از آن ساعدی هست. چند تا از آثار ساعدی، تبدیل به فیلم سینمایی می شوند. از نیمه دوم دهه چهل تا انقلاب اکثر تئاترهای تهران و شهرستانها آثار ساعدی را نمایش می دادند. در رژیم شاه در آخرین دستگیری اش رژیم جنایتکار شاه وی را بسیار شکنجه و خصوصا شکنجه روانی می کند و بقول شاملو: «رژیم شاه خلاقیت و بالندگی او را نابود کرد.» ساعدی یکی از برپا دارندگان «ده شب شعر انستیتو گوته تهران» بود. سخنرانی وی در مورد «روشنفکر و شبه روشنفکر» هنوز هم یکی از معتبرترین متنها در این حیطه است!
ساعدی از جمله نویسندگان کشور بود که مورد توجه و لطف اکثر احزاب و سازمانهای سیاسی کشور بود. دغدغه فکری ساعدی در تمام عمر، آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی بود. متاسفانه نتیجه انقلاب با دستکاری غرب و آمریکا منتهی به جهنم جمهوری اسلامی شد و این آن چهارچوپی نبود که ساعدی آرزویش را داشت.مثل اکثر روشنفکران آن روزگار، ساعدی نیز موضعی مخالف جمهوری اسلامی گرفت.
رژیم مذهبی عرصه را هر روز بر وی تنگ کرد تا اینکه در سال ۶۰ مجبور به جلای وطن شد و به اجبار راهی فرانسه گردید. با وجود حمایت بخش بزرگی از دوستدارانش هیچ وقت خود خویش را متعلق به آن جامعه ندانست و همیشه دغدغه وطن عزیزش ایران را در دل داشت. تا اینکه در سال ۱۳۶۴ هنوز سن اش پنجاه نشده، بشکل جانگدازی فوت کرد.
ساعدی همیشه مورد احترام تمامی روشنفکران جامعه و گروههای سیاسی کشور از هر طیف فکری و سیاسی بود. در پایان با تجلیل از شخصیت و خلاقیت ادبی زنده یاد ساعدی، بار دیگر عمل ناشایست و لمپنی گروه حقیر سلطنت طلب فوق را محکوم کرده و از تمام هموطنان شریف می خواهیم که در برابر توطئهها و دسائس گروههای فشار حزب اللهی و شاه اللهی سکوت نکنند. از هموطنان مبارز پاریسی بخاطر فراخوان برای گلباران کردن مزار دکتر غلامحسین ساعدی نیز بی نهایت متشکریم.
برچسب ها
- احد واحدی
اخبار روز