عقیل دغاقله ;جعبه سیاه دروغ
در قصه شلیک و سقوط هواپیمای اکراینی، یحتمل یک بخش از این رخداد تلخ در حافظه جمعی ثبت نخواهد شد. روز شنبه ۲۱ دی ماه، صبح که از خواب بیدار شدیم با پدیده منحصر به فردی روبه شدیم. رادیو و تلویزیون رسمی ایران، به نقل از ستاد کل نیروهای مسلح تأیید کرد که هوایپما با شلیک موشک و به دلیل یک «خطای انسانی» ساقط شده است. از سوی دیگر، اما صفحه اول روزنامه های سراسری بود که همه با تیترهای مشابهی منتشر شده بودند که دلیل سقوط هواپیما را نقص فنی و سناریوی اصابت با موشک را توطئه دشمن خارجی معرفی می کردند. رسانه های جریان اصول گرا را نمی گویم، اکثر قریب به اتفاق رسانه ها. البته این تنها روزنامه های رسمی نبودند، قبل از آن، بسیاری از شهروندان، که نه اطلاع دقیقی از ماجرا داشتند، و نه خبره ای داشتند، رسانه های اجتماعی خود را مبدل به کانالی کردند که روایت سقوط فنی و عدم امکان سقوط با موشک را مطرح می کردند. چهره نمادین همه این جریان شاید کاپیتان شهبازی بود، خلبانی که از همان لحظات اولیه به تکرار در تلویزیون ظاهر شد و درباب عدم امکان اصابت موشک تئوری پردازی کرد. در آن سه روز، البته دلایل و فیلم های غیر قابل انکاری که اصابت موشک را تایید می کرد نیز منتشر شد، اما همه این فیلم ها و دلایل به توطئه دشمن فروکاسته می شد.
نکته ماجرا این است که در مقام شهروند یا خبرنگار، دقیق ترین موضع اصرار بر کشف حقیقت و تحت فشار قرار دادن دولت و دیگر نهادها جهت شفاف سازی در این خصوص بود. اما بخش قابل توجهی از تویتر، ایستاگرام و تلگرام مشغول تئوری پردازی عدم امکان سقوط با موشک بود، خطی که بخش قابل توجهی از خبرنگاران داخلی نیز با شدت و حدت دنبال می کردند.
آن «سه روز» از جمله معدود زمان هایی بود که ناخودآگاه اکثریت جمعی و نقش آنها در مکانیزم قدرت رو شد. اما چگونه می شود شهروندان و خبرنگارانی که به ظاهر خود مخالف رویه های غلط و استبدادی حکمرانی هستند، نه تنها سکوت نمی کنند که داوطلبانه به بازتولید و تحکیم و دفاع از روایتی غیر دقیق می پردازند. چرا آنها دروغ را می شنوند و تکرار می کنند؟ چرا در برابر دروغ نمی ایستند؟ نه، بهتر است یپرسیم چرا سکوت نمی کنند؟
یک پاسخ به این سوال را هانا آرنت می دهد. آرنت می نویسد، قدرت یک نظام توتالیتر در حذف گروه معینی از انسان ها در زمان معین و مشخص نیست. قدرت یک نظام توتالیتر در قابلیت آن در حذف هر انسانی در هر زمانی است. این تعریف آرنت از قدرت نظام های توتالیتر دهشتناک است. ترس و وحشتی که ناشی از این تصور است که در هر لحظه ای ممکن است «من» نیز حذف و نابود شوم. در چنین شرایطی تنها راه بقا فراگیری و درونی سازی تاکتیک هایی است که به انسان ها نیز امکان بقا بدهد: انسان ها یاد می گیرند تا هر دروغی را به سرعت به عنوان حقیقت بپذیرند. یا بهتر بگویم، دقیقا همچون خود نظام مسلط، هر دروغی که به بقاء آن ها در این سیستم کمک کند را به عنوان حقیقت بپذیرند. و در این فرایند است که یاد می گیریم که با داستان ها و روایت های متغیر بسازیم و هر کدام از ما ژیمناستیک کاران ماهری در پختن حقایق به نفع بقاء خود باشیم.
نتیجه این ترس و درونی سازی باعث می شود که در درون هر کدام ازما شکاف میان «آرمان» و «واقعیت» به تدریج به دره ای عظیم تبدیل شود که همه وجودیت مان را در خود می بلعد. به انسانهایی مبدل می شویم که مدام برای «بقا» مجبور هستیم به حقیقت وجودی خود خیانت کنیم.. انسان هایی که عادت به برگزاری نمایشی آرمانها می کنند، اما در عمل هر روز و هر لحظه به آن آرمانها خیانت می کنند. انسانهایی که اخلاق را به نمایش می گذارند، اما در هر لحظه اخلاق را در واقعیت و به نفع مصلحت کنار می گذارند. و در این دره وحشتناکی که میان «واقعیت و «آرمان» ایجاد می شود، میان «التزام به حقیقت وجودی خویشتن» و «دروغ» ایجاد می شود، همه یاد می گیریم تا در هر لحظه آن «حقیقت وجودی» را پای «ملزومات بقاء» در یک جامعه توتالیتر سرببریم.
@adagha
🆔@AzimHassanzadeh