طبقه کارگر و مسأله ملی/ و. ای. لنین
روسیه، تا آنجایی که به مسأله ملیتهای او مربوط میباشد، کشوری است مختلط. سیاست حکومت که همانا سیاست ملاکین میباشد که از طرف بورژوازی حمایت میشود، با ناسیونالیسم صد سیاه[١] اشباع شده است. این سیاست بر ضد اکثریت خلقهای روسیه که اکثریت جمعیت آن را تشکیل میدهند، هدایت میشود. و در کنار این، ما با ناسیونالیسم بورژوایی ملل دیگری (لهستانی، یهودی، اوکراینی، گرجی و غیره) روبرو هستیم که سر از خواب برداشته و تلاش میکند تا به وسیله مبارزهای ملی یا مبارزه برای فرهنگ ملی، طبقه کارگر را از وظایف پر اهمیت جهانی اش منحرف سازد.
تمام کارگران آگاه باید با وضوح تمام، مسأله ملی را مورد بررسی قرار داده و در جهت حل آن بکوشند. هنگامی که بورژوازی متفقاً با مردم و زحمتکشان، بخاطر آزادی مبارزه میکرد، از استقلال کامل و حقوق مساوی برای ملتها نیز پشتیبانی مینمود. کشورهای پیشرفتهای مانند سوئیس، بلژیک، نروژ و دیگران مثالی هستند از اینکه چگونه ملل آزاد در یک نظام واقعاً دمکراتیک در صلح و صفا با همدیگر زیسته و یا با صلح و صفا از همدیگر جدا میشدند.
ولی امروز، بورژوازی از کارگران میترسد و در پی اتحاد با پورشکوویجها[٢] و مرتجعان میباشد. بورژوازی به دمکراسی خیانت میورزد، از ستمگری و حقوق نابرابر در میان ملل دفاع کرده و کارگران را با شعارهای ناسیونالیستی به فساد میکشاند. در عصر ما، تنها پرولتاریا از آزادی واقعی ملل و وحدت کارگران تمام ملل پشتیبانی میکند.
برای اینکه ملل مختلف در صلح و آزادی با همدیگر زندگی کنند یا از هم جدا شده و دولتهای مختلفی را تشکیل بدهند (اگر این کار برای آنها مناسب تر است)، یک دمکراسی کامل، که طبقه کارگر از آن حمایت میکند، ضروری است. هیچ امتیاز ویژهای به هیچ ملتی یا هیچ یک از زبانها تعلق نخواهد گرفت! حتی جزئیترین درجه ستمگری یا کمترین بی عدالتی در خصوص یک اقلیت ملی اعمال نخواهد شد – اصول دمکراسی طبقه کارگر اینچنین اند.
سرمایهداران و زمینداران میخواهند که به هر قیمت، کارگران ملل مختلف را از هم جدا کنند، حال آنکه افراد متنفذ و قدرتمند به طرز شایانی به عنوان سهامداران در کنسرنهای سودبخشی که درآمدشان سر به میلیونها میزند (مانند مناطق طلای لنا)[٣] با همدیگر زندگی میکنند؛ مسیحیهای ارتدوکس و یهودی ها، روسها و آلمانی ها، لهستانیها و اوکراینی ها، خلاصه هر کسی که سرمایه در اختیار دارد، به اتفاق، کارگران تمام ملل را مورد بهره کشی قرار میدهند.
کارگران آگاه از وحدت کامل کارگران تمام ملل در هر سازمان آموزشی، صنفی، سیاسی و غیره کارگری پشتیبانی میکنند. بگذار آقایان محترم کادت[٤] خودشان را با انکار کردن یا کم بها دادن به اهمیت حقوق مساوی برای اوکراینیها رسوا کنند. بگذار تا بورژوازی تمام ملتها با عبارت بافیهای دروغ خودشان درباره فرهنگ ملی یا وظایف ملی و غیره و غیره، احساس راحتی بکنند.
کارگران هیچ وقت به خودشان اجازه نخواهند داد تا با سخنرانیهای شیرین درباره فرهنگ ملی، یا «خودمختاری ملی – فرهنگی»[٥] بین آنها نفاق حاصل شود. کارگران تمام ملل همگی با هم و بطور دسته جمعی، از آزادی کامل و برابری کامل حقوق در سازمانهای عمومی، پشتیبانی میکنند – و این، طریقه تضمین فرهنگ اصیل میباشد.
کارگران تمام جهان در حال ساختن فرهنگ انترناسیونالیستی شان هستند، فرهنگی که مدتها است قهرمانان آزادی و دشمنان ستمگری سرگرم آماده ساختن آنند. کارگران در مقابل دنیای کهن، دنیای ستم ملی، منازعه و انزوای ملی، یک دنیای نوین، دنیای اتحاد زحمتکشان تمام ملل، دنیایی که در آن برای امتیازات خاص یا برای جزئیترین ستم انسان بر انسان جایی وجود ندارد، قرار خواهند داد.
نگارش به تاریخ ٣ (١٦) مه ١٩١٣
منتشره در پراودا شماره ١٠٦، ١٠ ماه مه
مجموعه آثار لنین، جلد ١٩، ص ٢-٩١
توضیحات
[١] صد سیاه (Black Hundreds) – دستههای سلطنتطلبی که از طرف پلیس تزاری برای مبارزه با جنبش انقلابی در روسیه سازمان یافته بودند.
[٢] ولادمیر میتروفانوویچ (١٩٢٠ – ١٨٧٠) – ملاک بزرگ روسیه و یکی از سلطنتطلبان سرسخت.
[٣] مناطق طلای لنا در اختیار سرمایهداران بریتانیایی و شرکای آنها، سرمایهداران روسیه منجمله اعضای خانواده تزار، بود. در ٤ (١٧) آوریل سال ١٩١٢، پلیس تزاری به روی تظاهرات مسالمتآمیز کارگران مناطق طلای لنا، آتش گشود و در نتیجه ٢٧٠ نفر کشته و ١٥٠ تن زخمی شدند. در پاسخ به وقایع خونین لنا، تظاهرات، اجتماعات و اعتصابات صدها هزار کارگر، سرتاسر کشور را فراگرفت.
[٤] کادتها (حزب مشروطه خواه – دمکراتیک) – مهمترین حزب بورژوازی لیبرال سلطنتطلب در روسیه که در اکتبر ١٩٠٥ تأسیس یافت. بیشتر اعضای آن از نمایندگان بورژوازی، زمینداران و روشنفکران بورژوا تشکیل میشدند. کادتها خودشان را حزب «آزادی خلق» مینامیدند، ولی در عمل تلاش میکردند تا برای حفظ تزاریسم به عنوان سلطنت مشروطه، با استبداد به سازش برسند. آنها در جنگ اول جهانی از سیاست غارتگرانه حکومت تزاری جانبداری میکردند. بعد از انقلاب بورژوا دمکراتیک در فوریه ١٩١٧، کادتها در نتیجه توافق با اس ارها و رهبری منشویکی شورای پتروگراد مقام مهمی را در حکومت موقت بورژوایی به دست آوردند؛ آنها از یک سیاست ضدانقلابی پیروی میکردند. کادتها بعد از انقلاب کبیر اکتبر فعالانه در عملیات و مبارزات مسلحانه ضدانقلابی مداخله گران شرکت جستند. هنگامی که ارتشهای مداخله گر و گاردهای سفید، تار و مار گشتند، کادتها به خارج از کشور گریخته و به فعالیتهای ضد شوروی خودشان ادامه دادند.
[٥] «خودمختاری فرهنگی – ملی» برنامهای در باب مسأله ملی بود که توسط سوسیال دمکراتهای اتریشی (اوتو باوئر و کارل رنر) در دهه ١٨٩٠ ارائه شد. مضمون این برنامه این بود که در یک کشور خاص، مردمی که از یک ملیت هستند، بدون توجه به آن قسمت از کشور که آنها در آن زندگی میکنند، باید یک اتحاد ملی خودمختاری را به وجود آورند که در حوزه قدرت یا قلمرو حقوقی آنها، دولت باید مدارس (مدارس جداگانه برای بچههای ملیتهای گوناگون) و دیگر شاخههای آموزش و پرورش را واگذار نماید. اگر این برنامه به اجرا درمی آمد، به نضج یافتن و استحکام نفوذ روحانیون و ایدئولوژی ارتجاعی ناسیونالیستی در هر گروه ملی منجر شده و سازمان طبقه کارگر را با عمیق کردن تقسیم کارگران بر طبق ملیتها، تضعیف میساخت. در روسیه، شعار خودمختاری فرهنگی – ملی از طرف انحلالطلبان، بوندیستها و منشویکهای گرجستان تأیید میشد.
لنین در چندین مقاله، از شعار خودمختاری فرهنگی–ملی سرسختانه انتقاد کرده ، یعنی ایده «حفظ جدائی تمام ملل از همدیگر به توسط یک نهاد دولتی ویژه»(کلیات آثار جلد ٢٠ ، ص ٣٥)
lenin.public-archive.net