شهرام پناهی خیاوی: «راه دیگری نیست»
وقتی در آذر ماه 1325, سپاهیان شاهنشاهی وارد شهرهای آذربایجان شدند, اکثر دموکراتها و گاها مردم عادی را کشتند, کتابهای ترکی را سوزاندند و بعد از اینکه تا زانو در خون فرو رفتند , برای سپاسگزاری از وطن بیانیهها صادر کردند; وطن نزد آنها چه معنایی داشت؟ گاهی میهندوستی میتواند پوششی باشد برای اوباش بیشرم که آبشخور اعمالشان اکثرا برخاسته از «ملیگرایی ایرانی» است. امروزه دیگر مطمئنیم که این «ملیگرایی» حتی یک ایدئولوژینیست, نشانهای از طمعکاری انسان دیوسرشت است, نوعی قبیلهگرایی کهن است و یک آهن زنگزده که گاها توسط نخبگان این اندیشە سیاسی رنگش میزنند .آنها میخواهند جامعە خود را با پستترین ایدهها تکامل دهند , لذا تمامی ایدههایشان فقط یک ایدهآلیسم گمراهکننده است که نهایتا به گمراهی و مرگ خواهد انجامید و از اینروست که بسیاری از ملیگرایان کنونی نیز همچنان از کشتار آذربایجانیها در وقایع یاد شده سرخوش و مسرورند .
باری, در دورانی زندگی میکنیم که حقیقت تاریخی آنقدر ارزش خود را از دست داده است , تا حدی که نخبگان تاریخی هم دروغ را بهجای حقیقت به مردم غالب میکنند .درحالیکه احساس تاریخنگاری ایرانی پس از گذشت بیش از هفتاد سال نسبت به عقاید خود همچنان قویست, لیکن امروزه تمامی این نظریات حداقل در آذربایجان ما به شدت از چشم افتاده اند و باید یاد آوری کنم که لحظۀ بزرگ تاریخی برای ما, تلاشهای کمابیش موفقی خواهد بود , جهت بریدن از گذشته طرز تفکری که طرفداران «ایرانیت» جماع نژادگرایان بر ما تحمیل کردهاند و این یکی از همان اهداف اساسی بود که جنبش سیاسی اجتماعی پیشه وری در آذربایجان نیز بدان اشارت داشت.