دکتر محمد حسین یحیایی – فرقه دمکرات آذربایجان دیروز، امروز، فردا
8 سال پیش فرقه دمکرات آذربایجان از سوی گروهی از روشنفکران، فعالان سیاسی و اجتماعی با پپشتیبانی توده های مردمی پایه گذاری شد و در مدت کوتاهی حکومت ملی خود را تشکیل داد. هرچند عمر این حکومت کوتاه بود و کارهای ماندگاری از خود بیادگار گذاشت که هنوز هم بخشی از صفحات زرین تاریخ آذربایجان است. نگاهی به تاریخ نشان می دهد که از روز های نخستین این جنبش و خیزش مردمی برای رسیدن به حقوق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود، خاری در چشمان ارتجاع حاکم بوده و برای زدودن آن از خاطره ها به هر ترفندی دست زده است، نخست این جنبش بزرگ را انکار و سپس با لشگر کشی و کشتار به پاک کردن خطوط آن از اذهان پرداخته است. موجی از بهتان و افترا را به هم بافته، تاریخ دروغین ساخته و تعدادی از تاریخ نگاران مزدور را به یاری طلبیده تا تاریخ و حقایق را بگونه ای تحریف کنند که ارتجاع و استبداد را خشنود سازند. خوشبختانه خورشید برای همیشه پشت ابرها نمی ماند و نمی توان روشنایی و نور آن را گل گرفت. در سال های اخیر روشنفکران، فعالین سیاسی و دانشجویان بار دیگر به پژوهش در مورد فرقه دمکرات آذربایجان و حکومت ملی آذربایجان پرداختند و از زوایای گوناگون آن را بررسی کردند و به نتایج خوبی رسیدند. برخی نظریات و دیدگاه های خود را منتشر و برخی دیگر به پژوهش خود ادامه می دهند.
برای بررسی و چگونگی تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان باید تاریخ آذربایجان را بطور بسیار فشرده هم شده از نظر بگذرانیم. آذربایجان مهد تمدن شرقی و خاستگاه جنبش های اجتماعی به دلیل نزدیکی به اروپا و در مسیر راه ابریشم بین آسیا و اروپا بوده است. جنگ های طولانی مدت بین امپراتوری عثمانی از یک سو و تزار روس از سوی دیگر در منطقه آذربایجان تغییرات مهمی در ساختار اجتماعی و اقتصادی آن بوجود آورده، تبریز را به دارالسلطنه و محل آموزش و تجربه اندوزی شاهزادگانی کرده بود که بعد ها تاج شاهی را بر سر می گذاردند، جنبش مشروطیت، جنبش آزادی خواهی خیابانی و دهها حرکت و جنبش دیگر در این منطقه شکل گرفته و گاهی به مناطق دیگر ایران گسترش یافته است.
در نیمه های قرن بیستم تحولات عظیمی در منطقه رخ داد، با انقلاب سوسیالیستی در روسیه تزار به تاریخ پیوست و با تشکیل جمهوری نوین ترکیه امپراتوری عثمانی از هم پاشید و در ایران نیز دوران قاجار نقطه خورد و رضا شاه زمام امور را در دست گرفت که در سال های نخست مورد حمایت روشنفکران منطقه و آذربایجان بود. رضا شاه اقداماتی در راستای توسعه اقتصادی انجام داد و به دستاورد هایی هم نائل آمد، ولی قانون اساسی مشروطه را که با جانفشانی آذربایجانی ها به اجرا درآمده بود به کناری انداخت و خواسته های خود و شرکاء را به جامعه تحمیل کرد، برای خشکاندن و از بین بردن پایگاه های جنبش آزادی خواهی در آذربایجان، سیاست های یگانه سازی زبان، تاریخ و ملت سازی ساختگی را هدف قرار داد و در این راستا تلاش های فراوانی کرد. از یک سو سرمایه های مادی و انسانی را به حیل گوناگون پراکنده کرد و از سوی دیگر اقتصاد آذربایجان را ضعیف کرد تا به مرحله نابودی بکشاند، تا جائیکه آذربایجان سهم مناسبی از تحولات اقتصادی آن دوران بدست نیاورد. در سه سال پایانی دوران رضا شاه با بحران عمیقی روبرو شد از یک سو هزینه های نظامی بالا رفت و از سوی دیگر اقتصاد با کسری بودجه شدید روبرو گردید. در نتیجه تورم شدیدی جامعه را فرا گرفت و فقر گسترش یافت. که از این بحران آذربایجان پر جمعیت بیشترین آسیب را دید.
همراه با این بحران تحقیر مردم آذربایجان هم از سوی استاندار های اعزامی مانندد «مستوفی» خشم مردم را صد چندان می کرد. ( مستوفی در جواب نامه ای که گلایه از کیفیت گندم و نان کرده بودند گفته بود: اگر اسب های ارتش نمی خورند، می دهم خر های تبریز بخورند و یا سرشماری تبریز را که خود نیز در آن شمارش شده بود خر شماری خوانده بود، و محسنی رئیس فرهنگ آذربایجان دستور داده بود هرکی تورکی حرف بزند به آخور ببندید و یا جریمه اش کنید) در سال 1308 سیل سهمگینی بخش مهمی از تبریز را به ویرانه بدل کرد و مردم برای بازسازی از وزارت کشور درخواست کمک و مساعدت کردند تا سد تبریز را ترمیم نمایند، از تهران خبر رسید که شهرداری از بانک ملی درخواست وام کند و در آینده از محل بودجه شهرداری آن را مستهلک نماید، این در حالی بود که در مناطق مختلف بویژه در مناطق مرکزی راه کشی و دیگر فعالیت های عمرانی به سرعت و شدت ادامه داشت و آن را نشان می داد که آذربایجان فرزند ناتنی ایران است و باید تبدیل به یک منطقه محروم شود. در این شرایط بود که با ورود نیرو های متفق رضا شاه از کار برکنار و فرزندش بجای وی بر تخت سلطنت نشست و آذربایجان از آن استقبال کرد و شور و شوقی در آنجا پدید آمد. در اولین فرصت چند مرکز فرهنگی و هنری شروع به فعالیت کردند. «جمعیت آذربایجان» تشکیل شد و ارگان خود را بنام «آذربایجان» به دو زبان تورکی و فارسی به مدیریت «علی شبستری» و به سر دبیری «اسماعیل شمس» منتشر کرد. همین اقدامات کوچک فرهنگی ترس و وحشت در دل ارتجاع انداخت و موج اتهام، فحش، نسبت های دروغین و واهی و… وزیدن گرفت. ارتجاع حاکم بر تهران تحمل آن را نداشت در مرحله نخست مانع از پخش آن در تهران و سایر شهر ها شد، سپس به بهانه های دروغین آن را به تعطیلی کشاند.
در تهران روزنامه «آژیر» به مدیریت و سردبیری «سید جعفر پیشه وری» منتشر می شد و از روزگار سیاه کارگران و زحمتکشان آذربایجان در حاشیه شهر تهران سخن می گفت و با مقالات گزنده خود به استبداد و ارتجاع می تاخت. دفتر روزنامه به محلی تبدیل شده بود که روشنفکران به آن رفت و آمد و تبادل افکار می کردند و از سختی های زندگی در آذربایجان بویژه کمبود نان سخن می گفتند که به یکی از معضل ها تبدیل شده و با پائین آوردن ارزش ریال در مقابل استرلینگ انگلیس (ارزش ریال در مقابل استرلینگ از 68 ریال به 140 ریال کاهش یافت) قحطی فراگیر آذربایجان را فراگرفته است. در حالی که فقر در تبریز بیداد می کرد سرلشگر «ارفع» از مرتجعین آذربایجان حمایت مالی می کرد، مانند مرد شروری بنام «سید میرخاص» که دستور حمله به زنان و نیرو های مترقی را می داد. روشنفکران و فعالین اجتماعی و سیاسی آذربایجان از پیشه وری خواستند که به تبریز برود و کاندیدای نمایندگی مردم آذربایجان در مجلس 14 باشد، پیشه وری بارها یادآور شده بود که ارتجاع ایشان را در مجلس تحمل نخواهد کرد ولی درخواست آنها را قبول کرد و روانه تبریز شد. در آذربایجان این امکان را پیدا کرد تا به روستاها سفر کند و از نزدیک با شرایط زندگی رقت بار آنها آشنا شود که هم از سوی اربابان بی رحم وهم از سوی ژاندارم های بی وجدان و ظالم مورد ستم قرار می گیرند. به نظر می رسد که پیشه وری در همانجا به این نتیجه رسید که باید به این نظام ظالمانه پایان داد، به هر رو انتخابات با پیروزی «حاج رحیم خویی» و پیشه وری و چند نفر دیگر به پایان رسید ولی در مجلس چهاردهم اعتبار نامه این هر دو رد شد. پیشه وری به دوستان آذربایجانی گفت: من گفته بودم که مرتجعین اجازه حضور ما را در مجلس نخواهند داد.
پیشه وری بار دیگر به روزنامه خود برگشت، ولی اصرار دوستان بار دیگر، پیشه وری را به آذربایجان برگرداند، در آذربایجان به بررسی ساختار سیاسی و اقتصادی پرداخت و مذاکره و گفتگو را با دوستان پیش برد و به این باور رسید که آذربایجان نیازمند یک تشکل سیاسی فراگیر و قدرتمند است تا خواسته های بحق آنان را برآورده و میسر سازد، بعد از گفتگو و مذاکرات زیاد همراه با دوستان و همرزمان خود بیانیه ماندگار «12 شهریور» را به دو زبان فارسی و تورکی تهیه و منتشر کردند. در مقدمه بیانیه آمده است: ایران مسکن اقوام و ملل گوناگون است، این اقوام و ملل هر چقدر آزاد زندگی کنند، یگانگی بیشتری خواهند داشت. انتشار این بیانیه پر محتوا شور و نشاط دیگری در جامعه آذربایجان آفرید. بیانیه را 48 نفر از شخصیت های برجسته آذربایجان از هر قشر و طبقه ای امضاء کردند
در 22 شهریور 1324 هیئت موسس فرقه با شرکت 11 نفر به ریاست پیشه وری و معاونت شبستری در منزل « محمد تقی رفیعی» گرد آمدند و فرقه دمکرات آذربایجان اینگونه شکل گرفت. «محمد بی ریا» در راس اتحادیه های کارگری و «صادق پادگان» ریاست کمیته ایالتی حزب توده ایران عضویت فرقه را پذیرفتند و در 29 شهریور کنفرانس بزرگی با شرکت 1500 نماینده از مناطق گوناگون برگذار و قطعنامه ای صادر کرد و بیانیه 12 شهریور را تائید کرد. حال تهیه مرامنامه فرقه در اولویت قرار گرفت، تا در اولین کنگره بررسی و تصویب شود، کنگره در 10 مهر 1324 برگذار شد تا مرامنامه را بررسی کند. مرامنامه با یک مقدمه طولانی، در 50 ماده و چندین تبصره تهیه شده بود که شامل امور سیاسی، اقتصادی و تجاری، کشاورزی، آموزش و پرورش، بهداشت، ادبیات و هنر های زیبا، مطبوعات، مسئله ملی، امور قضایی و ارتش بود، کنگره برخی از مواد دیگر را به مرامنامه افزود که در راس آنها آزادی های فردی، مطبوعاتی، وجدان، اجتماعات، حق انتخابات آزاد برای زنان و مردان قرار داشت. پیشه وری پیش تر ها نوشته بود: فرقه ما فرقه ای است ملی و بدون در نظر گرفتن طبقات، عموم مردم را زیر پرچم خود فرا می خواند (روزنامه آذربایجان شماره یکم سر مقاله به تاریخ 14د شهریور 1324 زیر عنوان « فرقه میز ایشه باشلادی» و ادامه می دهد هدف ما مبارزه با استبداد و ارتجاع است و خواهان انجمن های ایالتی و ولایتی هستیم اصل 29، 90، 91، 92، 93 از متمم قانون اساسی مشروطه آن را پیش بینی کرده است.
تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان، تهران را به لرزه در آورد، «صدرالاشراف» که به جلاد باغشاه مشهور بود و در مبارزات مشروطه از طرفداران سرسخت «شیخ فضل اله نوری» مرتجع بود، سراسیمه به یاوه گویی پرداخت و همان شعار های کهنه و فرسوده را مانند تجزیه طلب، بیگانه پرست، و…را تکرار کرد، ولی فرقه دمکرات آذربایجان به دور از این هیاهو ها بکار خور ادامه داد و حکومت ملی را برای اداره آذربایجان تشکیل داد و به شدت مورد استقبال مردم بویژه توده های دهقانی قرار گرفت. افراد سرشناس و دست پاکی در ترکیب حکومت ملی به رهبری پیشه وری قرار داشتند، حکومت ملی برنامه 20 ماده ای خود را به تصویب مجلس ملی رساند و رای اعتماد گرفت، و . کار خود را از همان نخستین ساعت ها آغاز کرد، قانون کار، اصلاحات ارضی، تدریس به زبان مادری و فعالیت های عمرانی و فرهنگی در راس امور بودند برخی از نفرات حزب توده ایران با عملکرد فرقه و حکومت ملی اختلاف نظر و زاویه داشتند ولی با توجه به شرایط و استقبال مردم آن را گاهی پنهان می کردند از آن گذشته اصلاحات فرقه به قدری سریع و پر شتاب بود که آنها هاج و واج می ماندند. تقسیم اراضی زمین های دولتی و مالکان فراری، تقسیم محصول به نفع دهقانان، حق رای به زنان، نهاد های نظارتی بر عملکرد شهرداران، بخشداران و مقامات حکومتی، گشایش فروشگاه های دولتی برای کنترل قیمت ها، کاهش مالیات بر مواد غذایی و افزایش آن بر سود های تجاری و سرمایه و فعالیت های آموزشی، بهداشتی و عمرانی در مدت کوتاهی ظاهر شهرها و روستا ها را دگرگون کرد، سرکنسول بریتانیا در سفر به خوی، جلفا و ماکو در گزارش خود به وزارت امور خارجه بریتانیا می نویسد: در سفر به این مناطق متوجه شدم که این حکومت محلی بسیار هوشیارتر، کارآمد تر از فارس ها عمل می کند، آنها مهارت زیادی دارند، و بطور شگفت انگیری به سرزمین خود وفادار و علاقه مندند. عملکرد فرقه و حمایت مردمی از فرقه تمایل به فرقه را در درون حزب توده ایران افزایش داد، ولی برخی همچنان به خصومت پنهان و آشکار خود ادامه دادند…
در مقابل این موفقیت های حکومت ملی در آذربایجان، تهران بیکار ننشسته بود و به همه ترفند ها گاهی تبهکارانه دست می زد تا این هیجان و اشتیاق مردم را نسبت به فرقه کاهش دهد و زمینه سرکوب را فراهم آورد، از آن رو تخلیه بانک ها را شروع کرده، از پرداخت حقوق ها خودداری کرده و آذربایجان را با شدید ترین تحریم ها مجازات می کرد و حتی مانع از پرداخت بدهی تجاری می شد که کالا از آذربایجان خریده بودند و مسئله نکول چک ها را به عامل سرکوب اقتصادی تبدیل کرده بود، از سوی دیگر فرماندهان نظامی (حاج علی رزم آرا) با شاه دیدار می کردند تا زمینه یورش را فراهم آورند، در حالیکه مقامات سیاسی تهران با نمایندگان فرقه و حکومت ملی مذاکرات خود را پیش می بردند و گاهی هم موافقت نامه امضاء می کردند. گذر زمان و فشار های اقتصادی که از سوی تهران تحمیل می شد به نارضایتی در آذربایجان دامن می زد، در نتیجه برخی از پروژه های عمرانی و رفاهی نیمه تمام باقی می ماند و از سرعت عمل ماه های نخست حکومت ملی کاسته می شد، در سوی دیگر اختلاف با جمهوری مهاباد که ادعای ارضی بر خوی، میانداب واورمیه را داشت بالا می گرفت و بر بحران های دیگر افزوده می شد.
سال 1325 بعلت طغیان رودخانه ها، بدی آب و هوا و شاید هم به علت اولین سال اصلاحات ارضی در منطقه کاهش زیادی در برداشت محصولات کشاورزی دیده شد و حکومت ملی برای پیشگیری از قاچاق محصولات کشاورزی از منطقه تدابیر شدید نظارتی و جزایی اتخاذ کرد تا از افزایش قیمت ها جلوگیری کند، برخی از مالیات ها را افزایش داد و اندکی هم حقوق و مزایای نیرو های مسلح را کاهش داد، در نتیجه نارضایتی ها تا اندازه ای افزایش یافت ولی همچنان مردم آذربایجان با اشتیاق از فرقه و حکومت ملی پشتیبانی می کردند. در سوی دیگر تحریک مردم از سوی تهران ادامه داشت، در حالی که همچنان مذاکرات با حکومت ملی پیش می رفت و بر اساس آخرین توافقنامه بین پیشه وری و «مظفر فیروز» زنجان تخلیه و به دولت مرکزی تحویل داده شد. از 19 آذر 1325 نیرو های نظامی از چند جبهه وارد آذربایجان شدند و به کشتار بی رحمانه پرداختند و همزمان دادگاه های صحرائی خود را برای انتقام دایر کردند در نتیجه تعدادی از افراد فرقه به آنسوی مرز گریختند. در همان نخستین روز حکومت نظامی برقرار شد و تعداد زیادی را به تبعید به مناطق دیگر ایران از جمله به «بدرآباد» لرستان فرستادند.
رهبری فرقه در آنسوی مرز به سازماندهی خود ادامه داد، متاسفانه بعد از چند ماه رهبر خود پیشه وری را در یک حادثه رانندگی از دست داد که ضربه دیگری به فرقه وارد کرد. فرقه در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان به انتشار روزنامه آذربایجان ادامه داد و پخش رادیویی خود را از سر گرفت
فرقه دمکرات آذربایجان اولین کنفرانس خود را در «باکو» در سال 1954 برگزار کرد و در آن کنفرانس تعدادی از کادر رهبری حزب توده ایران و «رضا رادمنش» بعنوان دبیر اول حزب در آن شرکت کردند و در این کنفرانس زمزمه های وحدت حزب و فرقه بگوش رسید ولی مخالفت هایی هم از دو سو شنیده شد، با پایان کنفرانس مخالفین فرقه بویژه در میان افسران جوان حزبی به نقد گذشته و عملکرد آن پرداختند و گاهی نسبت های ناروا و ناصوابی به فرقه وارد کردند و حتی برای زدودن نام فرقه خواستار الحاق آن به حزب شدند. بعد از پایان پلنوم وسیع هفتم حرب کنفرانس وحدت در روز های 10 و 11 مرداد 1339 با شرکت اعضای رهبری حزب و فرقه برگزار شد و برنامه و اساسنامه جدید به تصویب رسید. در این نشست 5 نفر از اعضای فرقه در کمیته مرکزی حزب جای گرفتند و 4 نفر هم بعنوان مشاور انتخاب شدند.
با وحدت حزب و فرقه حجم فعالیت های فرقه به سرعت و شدت کاهش یافت و با انتقال مرکزیت حزب به «لایبزیک» عملا فرقه در کنترل حزب قرار گرفت و این عمل و رفتار حزب برخی از فعالین فرقه را دلسرد و نا امید کرد، در نتیجه انشعاباتی در حزب رخ داد و انتقاد از نفرات فرقه بازهم افزایش یافت. با انقلاب سال 1357 تغییراتی در رهبری حزب رخ داد و رهبری جدید از همه اعضاء خواست که به ایران برگردند، تعداد اندکی از اعضاء رهبری فرقه با آن درخواست موافقت کردند و به ایران برگشتند و فعالیت خود را با حزب توده ایران ادامه دادند، در حالیکه مردم آذربایجان خواستار فعالیت فرقه بطور مستقل بودند و فرقه پایگاه وسیعی در بین توده های مردم داشت و می توانست جایگاه خود را بعد از سال ها پیدا کند ولی در سایه قرار گرفت. در کشتار بی رحمانه رژیم ولایت برخی از افراد رهبری حزب و فرقه به قتل رسیدند و حزب بار دیگر به فعالیت مخفی روی آورد.
در سال های اخیر بار دیگر جنبش ملی گرایی در آذربایجان اوج گرفته، سازمان ها و گروه های گوناگونی اعلام موجودیت کرده اند که برخی اندیشه های انتزاعی و خیالی دارند و برخی دیگر از پایگاه مردمی در آذربایجان محرومند، ولی فرقه دمکرات آذربایجان با تاریخ درخشان خود توانایی سازماندهی مجدد را دارد و می تواند مردم آذربایجان را از هر قشر و طبقه نمایندگی کند.پژوهش هائی که پیرامون فرقه در ایران و مراکز علمی و تاریخی آن صورت می گیرد نشان دهنده توجه مردم و پژوهشگران به این واقعیت تاریخی است، بنابرین فرقه دمکرات آذربایجان تلاش می ورزد با باز سازی و سازماندهی خود، جایگاه واقعی خود را در آذربایجان نشان دهد و به هدف نهایی خود که آزادی، تعیین سرنوشت و خوشبختی انسان است دست یابد….