دکتر محمد حسین یحیایی ; فرقه دمکرات آذربایجان ( پروژه آزادی ناتمام ) بخش هفدهم
در حالیکه پروژه وحدت حزب توده ایران با فرقه دمکرات آذربایجان بعد از برگزاری پلنوم وسیع هفتم از سوی هر دو سازمان به پیش می رفت و تلاش می شد که اختلافات موجود برطرف شود ولی عوامل و افراد مخالف این وحدت همچنان مشغول فعالیت و تفرقه انگیزی بودند، در هر فرصتی به گفتار خود پیرامون چگونگی تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان و اهداف آن می پرداختند که گاهی سخنان یکدیگر را به دفعات تکرار می کردند غلام یحیی دانشیان به جلسات حوزه های مسکو که بیشتر در مدرسه حزبی برگزار می شد اشاره می کند و می نویسد : عده ای از توده ای ها حرف زدن علیه فرقه دمکرات آذربایجان و علیه وحدت دو حزب و همچنین علیه نگه داشتن اسم فرقه را برای خود به نوعی عادت روزانه تبدیل کرده بودند و با این غرض ورزیها شب و روز خود را مشغول می کردند ( خاطرات غلام یحیی دانشیان، ترجمه صمد نیکنام، ص 189 ).
مخالفت با فرقه دمکرات آذربایجان در نزد برخی از نفرات حزب توده ایران بویژه افسران جوان چیز تازه ای نبود ولی برخی آن را برای پنهان کردن چهره ی واقعی خود بکار می بردند و پشت تهمت های بی پایه و اساس قرار می گرفتند تا در فرصت مناسب از آن بهره مند شوند و نشان دهند که آنان از روز نخست با کیش شخصیت که ادامه آن را در فرقه دمکرات آذربایجان جستجو می کردند مخالف بوده اند. یکی از سردمداران مخالفین فرقه « رضا عنایت » بود که هرگز دست از دشمنی و افترا بر نکشید و به وحدت سازمانی وفادار نماند، رضا عنایت تحت لوای حمله به فرقه در حقیقت به حزب توده ایران و عملکرد آن حمله می کرد و حزب را در رابطه با تظاهرات نفت شمال و شرکت در کابینه « قوام السلطنه » محکوم می کرد و تشکیل فرقه را از ریشه غلط می دانست که در نتیجه کیش شخصیت آن دوران تشکیل شده بود و همزمان اصلاحات اقتصادی و اجتماعی حکومت ملی را زیانبار می پنداشت و به تشکیل انجمن ایالتی و مجلس ملی ایراد می گرفت و گاهی پا را فراتر می گذاشت و می گفت: بین آذربایجانی های اصیل و مهاجرین اختلافاتی است که باید به آن توجه شود ( همان اثر، ص 194 ) این گفتار نشاندهنده کج اندیشی و دشمنی با فرقه دمکرات آذربایجان بود و حتی دشمنی با زحمتکشانی بود که برای گذران زندگی به آنسوی رودخانه ارس رفته بودند و حالا در شرایط خاصی به خانواده خود در جنوب پیوستند و برای بدست آوردن حقوق ملی خود به مبارزه برخواستند، حال پرسش اینجاست که برخی در جلسات حزبی در مسکو می نشستند و با اندیشه های مخرب بدنبال چه بودند؟ آنان هرگز به اتحاد حزب و فرقه باور نداشتند و در هر فرصتی با رفتار و گفتار خود آن را به نمایش می گذاشتند.که این رفتار و گفتار با واکنش برخی از طرفداران فرقه روبرو می شد.« بیات » از آن جمله بود که می گفت: تشکیلات افسران که با فرقه مخالفت و حتی ستیز می کند ماهیت پان ایرانیستی دارد، و یا « قائم پناه » می گفت: بین فرقه و حزب وحدت تشکیلاتی بوجود آمده ولی وحدت ایدئوولوژیک قابل تصور نیست.
آنچه مسلم است فرقه دمکرات آذربایجان و بیانیه 12 شهریور مورد استقبال مردم آذربایجان قرار گرفت و در مدت کوتاهی هزاران نفر( بویژه جوانان ) برای ثبت نام و عضویت در آن سرازیر شدند، بنابرین فرقه یک پایگاه توده ای و مردمی در بین مردم آذربایجان داشت که از ستم ملی، تبعیض و تحقیر به ستوه آمده بودند، حال برخی از این افسران حزبی که نه در آذربایجان بودند و نه با فرهنگ و زبان آن آشنایی داشتند از کجا می دانستند که فرقه وارداتی است و پایگاه مردمی ندارد؟ آنان حق مسلم مردم آذربایجان را برای حق تعیین سرنوشت منکر می شدند در حالی که خود را چپ، انترناسیونالیست و پیرو اساسنامه حزب توده ایران می پنداشتند. اغلب این گفتار و افترا های ناروا، دروغ و تحریک آمیز در نزد « رادمنش » دبیر اول حزب توده ایران رخ می داد که گاهی ایشان از کنار آن می گذشتند.این در حالی بود که کارت عضویت ها تعویض شده و کلاس های آموزش اساسنامه و مرامنامه حزب مشترک تشکیل شده بود و شرکت در آن آزاد بود.
پلنوم یک روزه هشتم کمیته مرکزی حزب با ترکیب جدید بعد از پایان کنفرانس وحدت در 11 مرداد ماه تشکیل شد تا طرح موقت برنامه و اساسنامه جدید را منتشر نماید، در طرح برنامه جدید حزب مسئله ملی گنجانده شده بود و آمده بود: ایران کشوری است کثیرالمله. رشته های مختلفی خلق های ساکن ایران را به هم پیوند می دهد. این خلق ها طی قرن های متمادی تاریخ با یکدیگر سرنوشت مشترکی داشته اند.در ابداع و ایجاد فرهنگ غنی و برازنده ایران باهم همکاری کرده اند و در راه استقلال و آزادی متحدا و دوش به دوش هم فداکاری های بیشماری نموده اند.منافع اساسی خلق های ایران در مبارزه علیه استعمار و ارتجاع باهم در می آمیزد. ولی در نتیجه وجود محرومیت های ملی همه
این خلق ها از حقوق حقه خود برخوردار نیستند. این محرومیت های ملی مانع تامین اتحاد عمیق و واقعی بین خلق ها و مانعی در راه ترقی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی همه جانبه کشور شده است. حزب توده ایران طرفدار اتحاد خلق های ایران بر اساس موافقت داوطلبانه ی آنهاست و معتقد است که برای ایجاد یک اتحاد واقعی و معنوی بین خلق های ایران بر اساس برابری و دوستی باید ستم ملی ریشه کن شود. بنابرین معتقد است که حکومت دمکراتیک در مورد حل مسئله ملی عمل خود را بر مبنای زیرین قرار دهد.
1—تامین حق کامل خلق های ساکن ایران در تعیین سرنوشت خویش.
2—شناسایی حق اقلیت های ملی ساکن ایران در برخوردار شدن از کلیه حقوق اجتماعی، فرهنگی و ملی خود. ( اسناد و دیدگاه ها، ص 419 ) حزب برای نخستین بار موضع روشن خود را پیرامون واحد های ملی بیان می داشت و موضع درستی برای تحکیم وحدت با فرقه اتخاذ می کرد. این در حالی بود که مخالفت با فرقه در درون حزب ادامه داشت و گاهی جناح های گوناگون برای پنهان کردن نیت باطنی خود از آن بهره برداری می کردند. تعدادی از افسران ( بدیع، فروغیان، اکتشافی و دیگران ) تلاش می کردند تا افسران را به نوشتن نامه و صدور قطعنامه در حوزه سازمانی حزب در دانشگاه مسکو تشویق نمایند و همان گفتار پیشین خود را پیرامون چگونگی تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان، حکومت ملی و عملکرد آن، تشکیل مجدد فرقه در مهاجرت و مداخله « میرجعفر باقروف » در آن را تکرار کنند. حتا پرویز اکتشافی پا را فراتر می گذاشت و مداخله مستقیم در امور داخلی فرقه می کرد و خواهان گرفتن اموال فرقه می شد که از سوی زحمتکشان آذربایجان تهیه شده بود ( امیر علی لاهرودی، همان اثر، ص 453 ) و همچنان به ابقاء نام فرقه، نشریه آذربایجان و استقلال تشکیلاتی فرقه حساسیت نشان می داد و در صورت برخورد با مقاومت نفرات و سران فرقه عقب نشینی می کرد تا فرصت دیگری بدست آورد، البته برخی هم مانند « رصدی » بر این باور بودند که هرگز بین فرقه و حزب وحدت بوجود نیآمد ( همانجا ) زیرا حزب نتوانست نفرات خود را با واقعیت فرقه آشنا کند و آنان را از برتری طلبی و خود بزرگ بینی برحذر دارد.
مخالفت با نشریات فرقه در حزب فراگیرتر بود، کیانوری، اسکندری، طبری و برخی دیگر اصرار داشتند تا مقالات مجله « دنیا » و روزنامه « مردم » به ترکی ترجمه و در نشریه آذربایجان منتشر شود تا کنترل بر نشریات فرقه تحقق یابد ولی مخالفت با این درخواست در رهبری فرقه ادامه یافت، هرچند رهبری فرقه مخالف ترجمه مقالات دنیا نبود و همسو با آن نیاز خود را به مجله ادبی هم بیان می کرد. بحث دیگر در این موقع پذیرش عضو جدید بود که رهبری فرقه با آن موافق بود ولی رهبری حزب مخالفت می کرد زیرا ترس و واهمه از آن داشت که تعداد نفرات فرقه افزایش یابد و در رهبری حزب واحد فرقه از امکانات بیشتری بهره مند شود و یا در انتخابات کرسی بیشتری بدست آورد. حزب از نفوذ « ساواک » و افراد مخالف با حزب هم بیم داشت، در حالی که با انتقال هیئت اجرایی به « لایبزیک » در اواخر سال 1958 برادران یزدی حسین و فریدون که پسران مرتظی یزدی بودند که خود یکی از رهبران سابق حزب بود و با رادمنش دبیر اول حزب هم نسبت داشتند ( همسر رادمنش خواهر مرتظی یزدی بود ) به خواست و اصرار رادمنش که مسئول تشکیلات در داخل کشور بود ارتباط نزدیکی با دفتر حزب برقرار کردند. آن دو بویژه « حسین یزدی » با ساواک در ارتباط بوده، اسناد حزب را در برلین غربی در اختیار آنها می گذاشت.حسین یزدی مورد اعتماد شدید رادمنش بود. تا جائیکه امکان دسترسی به خانه و گاوصندوق وی داشت ( مازیار بهروز، شورشیان آرمانخواه، ص 87 ) عملیات دزدی اسناد از سوی حسین یزدی در نهایت با رهگیری و هشیاری مقامات امنیتی آلمان دمکراتیک و برخی دیگر از نفرات حزبی کشف و خنثی شد ولی موضوع به پلنوم دهم حزبی انتقال یافت تا موقعیت رادمنش بعنوان دبیر اول حزب مورد بررسی قرار گیرد، دزدی اسناد از سوی حسین یزدی بدون شک ضربات سهمگینی در داخل کشور به حزب و سازماندهی آن وارد کرد، در حالی که حزب در تلاش بازسازی تشکیلات خود بعد از تلاطم و سرکوب های شدید سال های دهه 30 بود که در آن بخش مهمی از شاخه نظامی و دیگر نفرات خود را از دست داده بود. ساواک با کاربرد همه توان خود تلاش می کرد تا با نفوذ به درون حزب و دستیآبی به اسناد آن مانع از سازماندهی مجدد حزب در درون کشور شود و در این راستا از هیچ اقدامی فروگذاری و خوداری نمی کرد، از آن رو بار دیگر فرد دیگری بنام « عباسعلی شهریاری نژاد » ( شهریاری ) را همراه با یکی از اعضای قدیمی حزب به درون آن نفوذ داد و تشکیلات تهران را در اختیار خود گرفت ( همان اثر ص 88 ) شهریاری که از اواخر دهه 30 با ساواک همکاری داشت اعتماد رادمنش دبیر اول و برخی دیگر از اعضای حزب را جلب کرده بود،
در نتیجه در دهه 40 که جامعه ایران از نظر اجتماعی و اقتصادی به سرعت در حال تغییر و دگرگونی بود، ساواک عملکرد حزب را در درون زیر نظر داشت و فرستادگان حزب را ( محمد حسین معصوم زاده، حسن رزمی ) برای سازماندهی شناسایی و دستگیر کرد. حزب با تلاش دیگری این بار « پرویز حکمت جو » و « علی خاوری » را به درون کشور فرستاد که آنان نیز دستگیر شدند.پرویز حکمت جو در زندان زیر شکنجه و فشار درگذشت و علی خاوری که نخست به اعدام و سپس به زندان ابد محکوم شده بعد از شکنجه های زیاد و مقاومت حماسی از زندان جان سالم به در برد و به صفوف حزب بعد از انقلاب 57 پیوست ( همانجا ) این بار موضوع رادمنش به طور جدی در پلنوم سیزدهم مورد بررسی قرار گرفت و دبیر اولی خود را از دست داد هرچند جایگزین وی « ایرج اسکندری » از جناح متمایل به راست حزب بود که دبیر اولی را در سال 1348 بدست گرفت.. .
در دهه 40 خورشیدی دو حادثه دیگر به حزب ضربه محکمی وارد کرد، نخست در سال 1342 گروهی از حزب با انتقاد از عملکرد حزب در سازماندهی آن در درون کشور از آن جدا شدند و با حمایت کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور که هر روز بر تعداد آنان افزوده می شد « سازمان انقلابی حزب توده ایران » را تشکیل دادند. آنان نخست به کوبا و سپس به چین گرایش پیدا کردند و نسبت به اتحاد جماهیر شوروی موضع انتقادی در پیش گرفتند و حتی شیوه مبارزه با رژیم در داخل را تغییر دادند تا از طریق ایجاد پایگاه های روستایی شهر های بزرگ را به محاصره در آورند. در این راستا نشریات « ستاره سرخ » و « توده » را راه اندازی کردند. دیگری اخراج سه تن عباس سغایی، احمد قاسمی، غلامحسین فروتن، ( قاسمی و فروتن از اعضای کمیته مرکزی حزب بودند ) از حزب در سال 1344 خورشیدی بود که با مشی خروشچف و استالین زدایی آن اختلاف نظر داشتند، این رخداد های مهم که بحث پیرامون آنها تا پلنوم یازدهم ادامه داشت برای مدتی جدال با فرقه را به حاشیه راند ولی مخالفت با فرقه دمکرات آذربایجان بویژه کادر رهبری آن همچنان ادامه یافت.
پلنوم دهم کمیته مرکزی حزب توده ایران در 29 فروردینماه 1341 برگزار شد.هیئت دبیران گزارش خود را دادند، کشف سازمان های حزبی اصفهان و تبریز از سوی ساواک و فعالیت های جاسوسی حسین یزدی مورد بررسی قرار گرفت و بار دیگر اصول پنهان کاری حزب در فعالیت های خود مورد تاکید پلنوم قرار گرفت و همزمان وحدت سازمانی حزب و فرقه در نهضت کارگری کشور بار دیگر مثبت ارزیابی شد
در پلنوم یازدهم غلام یحیی دانشیان لب به انتقاد شدید از کمیته مرکزی حزب و پیشرفت وحدت سازمانی گشود و گفت: به خاطر عدم وجود اتحاد، وحدت عمل و عدم رعایت مخفی کاری در هیات اجرایی حزب توده، تشکیلات داخل کشور از جمله تشکیلات اصفهان و تبریز متلاشی شد… شما گزارشی تهیه کردید که در آن نوشته شده است:برای هرچه محکم تر کردن وحدت بهتر است که چند نفر از اعضای کمیته مرکزی حزب توده به رهبری فرقه گمارده شوند و اضافه می کنید که چند نفر از افراد با تجربه حزب توده را برای تبلیغ موضوع وحدت به تشکیلات آذربایجان بفرستید و بعد می گوئید که از صندوق فرقه خبر ندارید ( خاطرات غلام یحیی دانشیان، ص222 ) این درخواست و گزارش با روح وحدت مغایرت داشت و بازهم به زیر سئوال بردن نام و استقلال فرقه در سیاست های راهبردی خود بود، به نظر می رسد برخی از رفقای حزب به جای رسیدگی به ناکامی حزب در درون و نفوذ ساواک به اسناد حزب در برون به کلنجار رفتن با فرقه مشغول می شدند که گاهی برای سرپوش گذاشتن به اختلافات درونی حزب بود. این در حالی بود که فرقه در سازماندهی خود بسیار موفق عمل کرده بود و جامعه آذربایجان هم در این دهه حساس به شدت نیازمند فرقه بود که بتواند در درون میهن سازمان های خود را تشکیل دهد و وظیفه اجتماعی خود را بعنوان پیشتاز به انجام برساند..
مهمترین دگرگونی های تاریخی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ساختاری کشور در دهه 40 خورشیدی اتفاق افتاد، در سال های نخست آن اصلاحات ارضی میلیون ها نیروی کار را از روستاها آزاد کرد که بخش مهمی از آنها به سوی شهر های بزرگ روانه و در حاشیه شهر ها ساکن شدند. اقتصاد کشور در این دهه با رشد بیش از 8 درصد در سال بطور مداوم پایه های صنعتی شدن را پی ریزی کرد ( هر یک درصد رشد اقتصادی 100 هزار شغل تولید می کند ) در این سال ها، تبریز به یکی از قطب های صنعتی تبدیل می شد.اتحاد جماهیر شوروی و دیگر کشور های سوسیالیستی در صنعتی کردن کشور ( صنایع سنگین و مادر ) پیشقدم بودند، صنایع سنگین ذوب آهن، مس و… با کمک شوروی برپا گردید و همزمان صنایع ماشین سازی، تراکتور سازی تبریز با کمک و مساعدت رومانی و
چکسلواکی راه اندازی شد.در تبریز صنایع دیگری مانند پتروشیمی، پالایشگاه و صنایع پائین دستی آن طراحی شدند، این مجموعه های صنعتی در تبریز، تهران و شهر های بزرگ زندگی اجتماعی و شهری را به شدت دگرگون کرد..
ادامه دارد…
mhyahyai@yahoo.se