دکتر محمد حسین یحیایی ;فرقه دمکرات آذربایجان ( پروژه آزادی ناتمام ) بخش شانزدهم
سال ها پیش از برگزاری پلنوم وسیع هفتم حزب توده ایران در مسکو، نامه های زیادی از سوی کمیته مرکزی حزب توده ایران به مرکزیت حزب کمونیست اتحاد شوروی نوشته شده و در آن نامه ها به ضرورت وحدت حزب و فرقه تاکید شده بود و حتی گفته شده بود که فعالیت حزب توده ایران در آذربایجان با وجود و فعالیت های زیزمینی فرقه دمکرات آذربایجان دچار مشکل می شود. به نظر می رسد که حزب ارزیابی درستی از آذربایجان نداشت و به رابطه عاطفی و دلبستگی مردم آذربایجان به فرقه و عملکرد حکومت ملی در یک سال توجه کافی نمی کرد. حکومت ملی و تشکیل دولت در آذربایجان ستم دیده، نقطه عطفی در تاریخ آذربایجان محسوب می شد، آن را نباید به اشتباه فعالیت زیر زمینی فرقه تصور کرد و یا تا این حد پائین آورد، از آن گذشته باید یادآور شد که در این مدت ( حکومت یک ساله ) مردم آذربایجان براستی طعم لذت بخش آزادی، هویت ملی و توسعه اقتصادی را بدست خود چشیده و آن را احساس کرده بودند. این روند خود گاهی و خود باوری نفرات فرقه، مایه نگرانی مرکز گراها بود که گاهی عدم موفقیت حزب در منطقه آذربایجان را بویژه بعد از تشکیل فرقه در آن می دیدند که با فراگیری حزب در تعارض بود، از آن رو که رهبری حزب از همان روز های تشکیل و سازماندهی خود خواهان گسترش نفوذ حزب در گستره ایران بود، در این راستا در اولین فرصت به فکر اتحاد و یا وحدت سازمانی و پایان دادن به اینگونه فعالیت های فرقه در منطقه در دوران مهاجرت افتاد، این در حالی بود که فرقه در همه این مدت ( دوران مهاجرت ) تنها فعالیت رادیویی و مطبوعاتی اندکی در باکو داشت و با فعالیت های درونی کشور و شاید هم فعالیت های زیرزمینی در آذربایجان که به شدت از سوی رژیم تهران کنترل و رصد می شد قادر به برقراری ارتباط نبود و همزمان حکومت نظامی نانوشته ای در آذربایجان همچنان برقرار و پیگرد های غیر قانونی ادامه داشت. در نتیجه حزب کمونیست اتحاد شوروری و جمهوری آذربایجان چگونگی و پروسه اتحاد و یا وحدت را به خود این سازمان ها واگذار کردند و یا در حد توصیه عمل وحدت را برای هم آهنگی در سیاست گذاری ها یادآور شدند.
مخالفت با فرقه دمکرات آذربایجان در درون حزب بویژه در بین برخی از افراد حزبی و کمیته مرکزی تازگی نداشت و از روز های نخست با تشکیل و فعالیت آن مخالفت می کردند و اینک این شرایط در مهاجرت مهیا شده بود که بتوانند مخالفت صریح خود را با آن به زبان آورند و وحدت تشکیلاتی را در کشور برای پیشبرد سیاست های حزب واحد یادآور شوند ولی همزمان مخالفت با این وحدت در فرقه هم کم نبود و همچنان در دوران مهاجرت هم ادامه داشت و نامه های مکرر حزب به کمیته مرکزی فرقه نرمشی در این مخالفت ها بوجود نیآورده بود. به نظر می رسد نفرات حزب با استفاده از تئوری های حزب فراگیر و کاربرد آن در گستره ایران اصرار داشتند که این وحدت صورت گیرد و اشکالات تئوریک دو سازمان سیاسی در یک کشور را با ساختار یگانه و مرکز گرا ( یونیتر ) به شکل ها و شیوه های گوناگون بیان می کردند و جالب است که همزمان تاکید داشتند که: حزب توده ایران مرحله انقلاب را در ایران « ملی و دمکراتیک » می داند ولی شگفتا که با احزاب ملی مانند فرقه دمکرات آذربایجان که خود ضرورت تاریخی و ساختار اجتماعی و اقتصادی آن را احساس و درک کرده و این مرحله را به اجرا گذارده بود مخالفت می کردند.!! از آن گذشته در ایران هنوز پروسه ملت سازی با همه مداخلات و سیاست ورزی ها از مرکز به پایان نرسیده بود، در دهه های بعد از مشروطیت پروسه ملت سازی آغاز شده بود ولی پروسه واقعی در دهه 40 خورشیدی با گسترش بازار فراگیر و ادغام خرده فرهنگ ها درهم، سرعت بیشتری بخود گرفت، ولی تفاوت های فرهنگی، زبانی، جغرافیایی با همه مشترکات آن همچنان ادامه داشت و بخش های مهمی از آن هنوز هم ادامه دارد، از همه مهم تر در آن دوره احساس یگانگی در شهروندی با حقوق مساوی و استفاده از همه امکانات برای همگان بوجود نیآمده بود، بنابرین هنوز شرایط وحدت از نظر اجتماعی و اقتصادی بویژه ساختاری فراهم نبود، از آن گذشته در اتحاد جماهیر شوروی هم که انقلاب سوسیالیستی رخ داده بود و حقوق شهروندی با حقوق مساوی برای همگان فراهم آمده بود، در کنار حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، در جمهوری های پانزده گانه آن احزاب کمونیست فعال و در اداره جمهوری های سوسیالیستی خود فعال بودند، همراه با آنها ده ها جمهوری خود مختار هم فعال بودند، حال چه ضرورتی برای وحدت حزب و فرقه در آن مقطع زمانی وجود داشت ؟ که این خود پرسش مهمی است که به نظر می رسد، هنوز پاسخ آن داده نشده است.
پلنوم وسیع هفتم حزب توده ایران در مسکو در همان مکان پیشین در اطراف مسکو از تاریخ 28 تیرماه تا 7 مرداد ماه سال 1339 (19 تا 29 ژوئیه 1960 ) برگزار شد، پلنوم را « رادمنش » دبیر اول حزب افتتاح کرد و به یاد رفقای شهید در ( تبریز ) آذربایجان« کلانتری، زهتاب، فروغی، جهانبانی، عظیم زاده » که مدتی قبل بعد از محاکمه در تهران برای اجرای حکم اعدام به تبریز آورده شده بودند تا زهر چشم دیگری از آذربایجان بگیرند، با یک دقیقه سکوت به احترام و بزرگداشت آنان اعلام و گشایش یافت.. نشست پلنوم وسیع هفتم با شرکت 77 نفر متشکل از
اعضای کمیته مرکزی، کادرهای حزبی و افراد معرفی شده از واحد های حزبی در 30 تیرماه بعد از مقدمات روز های نخست شروع بکار کرد ( اسناد و دیدگاه ها، ص393 ) موضوع وحدت حزب و فرقه که از پلنوم وسیع چهارم آغاز شده و در پلنوم های بعدی هم ادامه یافته بود، بار دیگر مطرح و تنش در پلنوم را بالا برد، گروهی از اعضای کمیته مرکزی و مشاورین برای حذف نام فرقه دمکرات آذربایجان پافشاری می کردند و می گفتند فرقه دمکرات همان کمیته ایالتی حزب توده ایران در آذربایجان است و باید همان نام پیشین خود را بگیرد و حتی برخی بنام فرقه حساسیت داشتند و آن را استخوان لای زخم می نامیدند ( بابک امیر خسروی، زندگی نامه سیاسی، ص 220 ) در این بین برخی از افسران حزبی خصومت بیشتری به فرقه نشان می دادند و به این باور رسیده بودند که سازمان های شوروی اول فرقه ای ها را مقدم می دانستند و بعد توده ای ها را، یعنی از فرقه ای ها بیشتر حمایت می کردند و البته این عمل از سوی آنان استتار می شد (خاطرات سرگرد هوایی پرویز اکتشافی بکوشش حمید احمدی ص 227 ) اینگونه پیش داوری های دور از حقیقت در رفتار کادر های حزبی نسبت به نفرات فرقه نمایان بود و در پلنوم وسیع هفتم نیز خود را نشان می داد، اکتشافی در ارزیابی پلنوم هفتم می گوید: فهمیدم و احساس کردم که می خواهند نام فرقه را نگهدارند، هرچه در این پلنوم در حدود 15 نفر از جمله من، استدلال کردند که باید نام فرقه برداشته شود و به گذشته نادرست باید خط کشیده شود، نتیجه نداد ( همانجا ) و با شمارش نام برخی از مخالفین فرقه به این نتیجه می رسد که …ما فهمیدیم که شوروی ها نمی خواهند این نام فرقه برداشته شود… و بازهم داستان سرایی همیشگی خود را تکرار می کند و ادامه می دهد: همانجا برایم روشن شد که شوروی ها می خواهند این نام فرقه را برای فرصت مناسب آینده داشته باشند و از نو در آذربایجان حکومتی بنام فرقه دمکرات روی کار بیآورند و از این راه، آذربایجان ایران را به آذربایجان شوروی ملحق کنند ( همان اثر، ص 250 ) پرویز اکتشافی از شخصیت های دروغ پرداز، فرصت طلب و چند جانبه ای بود که خود اعتراف می کند که از روز های نخست اقامت خود در شوروی بعنوان پناهنده سیاسی مطالبی را مخفیانه جمع آوری و جا سازی می کرد تا در فرصت مناسب به غرب منتقل نماید و در این رابطه می گوید: در اتاق پذیرایی ما در مسکو که در آن اقامت داشتیم، یک گنجه بزرگ دیواری دو طبقه وجود داشت که داخل آن در قسمت بالا، زاویه نامریی و بی روح بود ( خالی ) در آن قسمت بالای شکاف که تاریک بود، چند جا میخ کوبیدم، اسناد و نوشته های خودم را در داخل کیسه نایلونی می گذاشتم و به آن میخ آویزان می کردم، در دو سه جا در بالای شکاف با کیسه های نایلونی نوشته های مهم را به میخ بند می کردم اگر خانه ما را می گشتند ممکن نبود آنجا را پیدا کنند، مگر ما خودمان می گفتیم چیزی در آنجا، در آن بالاست ( همان اثر، ص 246 ) البته معلوم نیست این مرد ساده دل و ساده اندیش چه چیز هایی را می نوشت و یا جمع آوری می کرد. ولی تاریخ گاهی جلوه گری های پیچیده ای دارد، برخی از افراد حزبی که خود را وفادار حزب و آرمان های آن نشان می دادند و به شدت از حزب واحد و فراگیر در ایران حمایت می کردند و با مطرح کردن تئوری های بی پایه و اساس مخالفت سرسختانه ای را با فرقه دمکرات آذربایجان پیش می بردند تا خواسته های باطنی خود را استتار نمایند. همزمان از همه امکانات اتحاد جماهیر شوروی و کشور های سوسیالیستی استفاده می کردند و اغلب فرزندانشان در بهترین دانشگاه های شوروی در رشته های دلخواه خود ( عموما پزشگی ) بطور رایگان تحصیل می کردند. اغلب آنان تنها به خواسته ها و بهره برداری از فرصت ها فکر می کردند، برخی از آنان در اولین فرصت به کشور های غربی آمده، این بار به مداحی غرب می پرداختند و داستان سرایی های ضد شوروی و ضد حزبی خود را همراه با دروغپردازی و کینه ورزی پیش می بردند و گاهی هم مورد تشویق کشور های غربی قرار می گرفتند، پرویز اکتشافی از جمله آنان بود که در سال 1977 به غرب آمد ( آلمان فدرال ) تا با نفی و نقد باور های پیشین خود به نان و نوایی برسد، هرچند مخالفین فرقه همگی از یک قماش نبودند و هرکدام خواسته هایی داشتند که همراه با ایجاد تنش در نشست های مشترک در راستای اهداف خود اقدام می کردند و گاهی هم در مخالفت با فرقه نامه نگاری را پیش می بردند.در این راستا نامه رضا روستا با 6 نفر دیگر از افسران حزب جلب توجه می کند، در بخشی از این نامه که بتاریخ 16 نوامبر 1956 نگاشته شده آمده است … تشکیلات موجود در آذربایجان شوروی که بنام فرقه دمکرات آذربایجان فعالیت می کند تمثیل کننده خواستهای زحمتکشان آذربایجان نبوده و برای اجرای مقاصد دیگر تشکیل شده است. از این به بعد از هرگونه مذاکره با رهبران فرقه دمکرات آذربایجان بعنوان نماینده خلق آذربایجان خود داری شود. ( امیر علی لاهرودی، یادمانده ها و ملاحضه ها، ص 302 ) همسو با آن افراد دیگری هم به نامه نگاری پرداختند ولی رهبری حزب تمایل به وحدت سازمانی داشت و در آن راستا عمل می کرد. .
مذاکره پیرامون وحدت از مدت ها پیش بین رهبران حزب و فرقه ادامه داشت از طرف حزب رهبری آن رادمنش، اسکندری و کامبخش و از طرف فرقه چشم آذر، ولایی و دانشیان شرکت می کردند و موضوع در پلنوم های فرقه نیز بارها به مذاکره گذاشته شده بود که در پی این مذاکرات طولانی دانشیان به جای چشم آذر برگزیده می شود و تیم نمایندگی خود را از بالاش آذراوغلی و آگهی تشکیل می دهد.آنان در دیدار با دبیران حزب پیش از برگزاری پلنوم وسیع هفتم به توافقاتی پیرامون تشکیل حزب واحد می رسند ولی برای رسیدگی به مسائل دیگر کمسیونی تشکیل می دهند تا خواسته های حزب را که نام واحد و رهبری واحد بود مورد بررسی قرار دهند و همزمان خواسته های فرقه را که حفظ نام فرقه در داخل حزب واحد بود به رسمیت شناسند، مسئله ملی را در مرامنامه مشترک قید نمایند و اهمیت تاریخی نهضت 21 آذر را در اسناد حزبی مورد توجه قرار دهند.( خاطرات غلام یحیی دانشیان ، ترجمه صمد نیکنام، ص 178 ).
تلاش پیگیر نفرات فرقه در راستای خواسته های خود رهبری حزب را بر آن داشت تا ایران را کشور چند کثیرالمله بشناسند، حق تعیین سرنوشت ملل را قبول کنند و اهمیت تاریخی جنبش بزرگ مردم آذربایجان را در 21 آذر در اسناد خود جای دهند، در نتیجه پایه های یک اساس نامه و مرام نامه مشترک پی ریزی شد و کمسیونی برای تهیه آن انتخاب شد و همزمان تشکیل کنفرانس وحدت به تصویب رسید که در آن تشکیل حزب واحد، بررسی برنامه و اساسنامه و انتخابات کمیته مرکزی و هیات اجرایی مورد مذاکره قرار گیرد، هنوز افرادی در داخل حزب و حتی کادر رهبری خواهان تعطیلی روزنامه « آذربایجان » ارگان رسمی فرقه دمکرات بودند و بر این باور بودند که یک حزب نباید دو مجله تئوریک داشته باشد.« نورالدین کیانوری » از اعضای هیئت اجرایی می گفت: شما مجله « دنیا » را به ترکی ترجمه کنید و در مجله « آذربایجان » منتشر نمائید و یا مقالاتی را از روزنامه « مردم » و مجله « دنیا » و دیگر انتشارات حزبی ترجمه و در نشریات خود انتشار دهید این نظر مورد حمایت اسکندری، طبری و قاسمی هم بود و آنان انتشار روزنامه آذربایجان را یک اقدام فدراتیو می نامیدند ( دانشیان اثر یاد شده، ص 181 ) البته دانشیان با این نظر به شدت مخالفت می کند و می گوید: من به طور قطعی و جدی اعلام می کنم که روزنامه آذربایجان ارگان رسمی کمیته مرکزی فرقه دمکرات آذربایجان است و به انتشار خود ادامه خواهد داد و یادآور می شوم که رفقا غلط، اشتباه و مغرضانه فکر می کنند زیرا ما به عنوان دو جریان برابر حقوق متحد می شویم و مانند دو برادر تنی باهم رفتار خواهیم کرد، نه بعنوان برادر ناتنی، به همین خاطر ما حق داریم و حق خود می دانیم که ارگان خود را داشته باشیم… و مطمئن باشید که مطالب مندرج در نشریات ما همه در چهارچوب اساسنامه و مرامنامه حزب واحد خواهد بود ( دانشیان، همان اثر، ص 182 ) بعد از این گفتگو که همواره با تنش ادامه می یافت، رهبری حزب به انتشار روزنامه آذربایجان رضایت داد ولی مخالفت با فرقه همچنان ادامه داشت و در جلسات مشترک خود را نشان می داد.
بعد از پایان پلنوم هفتم ( وسیع ) کنفرانس وحدت با شرکت اعضای کمیته مرکزی و مشاورین حزب و اعضای فرقه و اعضای کمیته تفتیش تشکیل شد، دبیر اول حزب و صدر فرقه گزارش خود را به کنفرانس ارائه کردند و بار دیگر ضرورت وحدت را یادآور شدند، کنفرانس برنامه و اساسنامه جدید را به تصویب رساند و اعلامیه ای خطاب به مردم ایران منتشر کرد، کنفرانس اعضای کمیته مرکزی جدید را با شرکت 5 نفر از اعضای فرقه دمکرات آذربایجان، بعنوان اعضای اصلی کمیته مرکزی و 4 نفر را بعنوان مشاور انتخاب کرد و بدینگونه ترکیب جدید اعضای کمیته مرکزی و مشاورین حزب واحد تشکیل شد، ولی هیچکدام از نفرات فرقه که در کمیته مرکزی حضور داشتند در ترکیب هیئت دبیران که متشکل از رفقا رادمنش، اسکندری و کامبخش بودند جای نگرفتند
پلنوم هفتم ( وسیع ) چندین قطعنامه و توصیه نامه صادر کرد و در قطعنامه کمیته مرکزی حزب پیرامون وحدت رهبری و سازمانی حزب طبقه کارگر ایران، پروسه وحدت با فرقه را بار دیگر مورد بررسی قرار داد و در بند 3 آن نوشت: پلنوم مسئله بقاء موقت نام فرقه دمکرات آذربایجان را تا کنگره سوم به تفصیل مورد بحث قرار داد و به این نتیجه رسید که بقاء نام فرقه دمکرات آذربایجان در داخل سازمان واحد پدیده صحیحی نیست زیرا نام واحد است که می تواند وحدت کامل و همه جانبه سازمانی را منعکس کند ولی پلنوم درک می کند که هیئت اجرائیه علی رغم مساعی خود و با وجود پیشنهاد های مختلف موفق به حل این مسئله نشد و از جهت نرمش در عمل به خاطر هدف خطیر تامین وحدت، بقاء نام فرقه را برای سازمان ایالتی حزب توده ایران در آذربایجان تا کنگره سوم مجاز شمرده است ( اسناد و دیدگاه ها، ص 403 ) این نشان می دهد که فشار کادرهای حزبی در مخالفت با فرقه دمکرات آذربایجان از یک سو و مخالفت برخی دیگر از نفرات فرقه با حزب واحد از سوی دیگر یکی از موانع بزرگ در وحدت کامل تشکیلاتی بود و
مخالفین فرقه اغلب بر این باور بودند که ایجاد جبهه واحد با شرکت همه احزاب مترقی از جمله حزب دمکرات کردستان ایران که از وحدت سازمانی با حزب توده ایران پرهیزو امتناع می کرد، سیاست منسجم تری را با حفظ سازمان های سیاسی مستقل به پیش می برد و جایگاه خود را در جامعه چند فرهنگی ایران باز میکند. در اینجا باید یادآور شد که رابطه بین فرقه دمکرات آذربایجان با حزب دمکرات کردستان پیش از وحدت حزب و فرقه بسیار دوستانه و برادرانه بود تا جائیکه صفحاتی از روزنامه آذربایجان به آنان اختصاص داشت تا مطالب خود را در آن انتشار دهند، رحیم قاضی و علی گلاویز در باکو ساکن بودند، بعد از مخالفت رهبری حزب دمکرات کردستان با وحدت که خواست حزب توده ایران بود، انتشار مطالب به زبان کردی به « پراگ » منتقل شد و زیر نظر « عبدالرحمان قاسملو » قرار گرفت و از این به بعد رابطه حزب توده ایران با حزب دمکرات کردستان قطع شد، به هر رو با پایان کنفرانس وحدت اعلامیه کنفرانس وحدت منتشر شد که در بخشی از آن بار دیگر به چگونگی این وحدت اشاره شده و آمده است: اجرای اصل وحدت طبقه کارگر در سراسر کشور از مدت ها پیش برای تامین وحدت رهبری و سازمانی بین حزب توده ایران و فرقه دمکرات آذربایجان مذاکراتی بعمل آمد این مذاکرات در جلسه مشاوره دو حزب ( شهریور 1338 ) با موفقیت پایان یافت… آنها موافقت کردند که حزب واحد طبقه کارگر در سراسر ایران بنام حزب توده ایران احیاء گردد و فرقه دمکرات آذربایجان با حفظ نام در آذربایجان دارای کمیته مرکزی خود با حقوق ایالتی باشد و حل مسئله نام واحد برای حزب واحد به کنگره سوم احاله گردد و کمسیونی برای تدارک کنفرانس وحدت تشکیل شود… پلنوم های هر دو کمیته مرکزی این اسناد را تصویب کردند ( اسناد و دیدگاه ها، ص 407 )
کنفرانس وحدت در روز های 10 و 11 مرداد 1339 با شرکت اعضاء دو پلنوم تشکیل و برنامه و نظامنامه حزب واحد به تصویب رسید و اعضای کمیته مرکزی را انتخاب کرد و قطعنامه پایانی کنفرانس در 8 ماده منتشر شد در بخشی از ماده 6 آن به تشکیل جبهه واحد ضد استعماری و مبارزه متحد خلق های ایران اشاره شده و در ماده 7 آمده است: کنفرانس اهمیت و حساسیت مسئله ملی را در ایران متذکر می شود و تصریح می کند که کمیته مرکزی آینده باید با هرگونه انحراف از مشی اصولی در مسئله ملی خواه در جهت ناسیونالیسم و خواه در جهت شوینیسم عظمت طلبانه مبارزه کند و وحدت و دوستی عمیق خلق های ایران و اعتماد متقابل آنها را به یکدیگر با سیاست مدبرانه تحکیم نماید. کمیته مرکزی باید در این زمینه بکوشد تا حقایق ماکسیسم—لنینیسم را بر شرایط مشخص ایران بنحوی خلاق انطباق دهد و مبارزان حزبی را به حل صحیح مسئله مجهز و آنها را با روح انترناسیونالیسم پرولتری پرورش دهد ( همان اثر ص 410 )
وحدت حزب و فرقه در زمانی رخ می داد که ایران وارد دوران جدیدی می شد، تحولات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی سرعت گرفته بود، دولت های کوتاه مدت تشکیل می شد که گاهی اختلاف نظر های شدیدی باهم داشتند، در این میان شاه و دربار با همه توان وارد میدان سیاست شده بود و می خواست تحولات اجتماعی را مدیریت کند ولی تب وتاب اجتماعی فروکش نمی کرد. روحانیت از خلع موجود سیاسی که با سرکوب حزب توده ایران، فرقه دمکرات آذربایجان و دیگر احزاب مترقی بدست آمده بود استفاده می کرد. « اسداله علم » پسر خان قائنات که پدرش هم وزیر پست و تلگراف رضا شاه بود و رهبری حزب مردم را بعهده داشت، بعد از دولت 14 ماهه « علی امینی » دولت خود را تشکیل داده بود در 16 مهرماه 1341 مصوبه دولت را پیرامون انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی و انجمن های ده برای مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی خود منتشر کرد، در مصوبه دولت شرکت زنان در انتخابات ( برای نخستین بار در حکومت ملی آذربایجان به اجرا درآمد ) مطرح شده و از انتخاب شوندگان قید مسلمان بودن حذف می شد و همچنان در مراسم تحلیف در مجلس نمایندگان حق داشتند به کتاب آسمانی خود سوگند بخورند که این مصوبه با مخالفت شدید روحانیت بویژه خمینی روبرو شد که بعد از مرگ « بروجردی » امکان فعالیت بیشتری پیدا کرده بود، در نتیجه با سراسیمگی و فرصت طلبی به سراغ روحانیون بلند مرتبه حوزه ( شیخ عبالکریم حائری یزدی، گلپایگانی، شریعتمداری، مرعشی نجفی ) رفت تا نظر آنان را برای نوشتن نامه به شاه و لغو این مصوبه خواستار شود که موضوع بعد ها از سوی شاه به رفراندوم گذاشته شد و به تبعید خمینی انجامید. و در نهایت برخی از این اصلاحات اجتماعی و اقتصادی به اجرا درآمد. «حسن ارسنجانی » مسئول پیش برد اصلاحات ارضی شده بود و می گفت باید آن را از مراغه در آذربایجان شروع کنیم زیرا آنها تجربه این کار را دارند ( از دوران حکومت ملی آذربایجان به رهبری پیشه وری ) در این شرایط ویژه آذربایجان به تشکل سیاسی خود یعنی فرقه دمکرات آذربایجان نیاز داشت که بتواند تحولات اجتماعی را مدیریت و سازماندهی کند، بخش های مهمی از اصلاحات اجتماعی و اقتصادی را که شاه می خواست به نام خود ثبت بکند در حکومت ملی آذربایجان به اجرا درآمده بود، بنابرین آذربایجان این ظرفیت و
استعداد را داشت که بار دیگر پیشرو تحولات اجتماعی در کشور و منطقه شود. وحدت حزب و فرقه بخشی از نیروهای فرقه را که مخالف آن وحدت بودند دلسرد، منزوی و گاهی غیر فعال کرد زیرا بخش مهمی از فعالیت های رهبری فرقه از همجواری و نزدیکی آذربایجان به مسکومنتقل یافت و اغلب نشست های مشترک هم با جدال و مناقشه بین نفرات حزب و فرقه همراه بود، بنابرین وحدت تشکیلاتی برای فرقه و مردم آذربایجان دستآورد مهمی نداشت…. ادامه دارد
mhyahyai@yahoo.se