دکترمحمد حسین یحیایی; فرقه دمکرات آذربایجان ( پروژه آزادی ناتمام ) بخش نوزدهم
رشد اقتصادی کشور در دهه 40 خورشیدی که با درآمد های روز افزون نفت همراه بود تغییرات مهمی در ساختار اجتماعی بوجود آورد، شهر نشینی افزایش یافت، مشارکت استان های دوردست در اقتصاد و گسترش بازار، میزان تولید ناخالص داخلی را بالا برد، توده های جوان در پی جویای کار در کارخانه ها و موسسات تازه تاسیس به سوی شهر های بزرگ بویژه تهران سرازیر شدند که بخش مهمی از آنان در حاشیه شهر ها با امکانات رفاهی اندک ساکن شدند، دیوانسالاری، بوروکراسی، هزینه های نظامی همراه با تاسیس پادگان های جدید در استان های پیرامونی و تشکیلات امنیتی گسترش و افزایش یافت، برخی از اصناف و مشاغل با درآمد های رو به افزایش به طبقه متوسط اجتماعی و اقتصادی پیوستند، در نتیجه طبقه جدید شهری و متوسط متورم شد، ولی هم زمان رشد ناموزون اقتصادی در مناطق گوناگون کشور فاصله طبقاتی بین مردم و مناطق را به شدت افزایش داد تا جائیکه جوانان ( دانشگاهی و شهری ) با الهام از رخداد های جهانی و شرایط درونی کشور به سازماندهی خود پرداختند تا مخالفت خود را با اینگونه رشد ناموزون اقتصادی و بی عدالتی نشان دهند، هرچند نوع سازماندهی و خواسته های جوانان و طبقه متوسط شهری یکسان نبود، برخی با گرایش های مذهبی و دینی، نگران از تهاجم فرهنگ غرب و گسترش شیوه زندگی اروپایی و غربی در کشور بودند و از رنج و عذاب مردم به بهانه بی عدالتی اجتماعی و اقتصادی استفاده ابزاری می کردند تا باور های مذهبی خود را جایگزین کنند، برخی دیگر از ناهماهنگی زیربنا و رو بنا و دیکتاتوری و خفقان گله داشتند که بیشتر خواهان دمکراسی و آزادی در کشور بودند و گروه های دیگری از جوانان با گرایش های چپ و مارکسیستی خواهان دگرگونی و انقلاب بودند که بتوانند ساختار سیاسی و اقتصادی را عوض کنند، بنابرین دهه پر تب و تابی در کشور آغاز شده بود که گاهی احزاب و افراد سیاسی را در داخل و خارج کشور گرفتار سردرگمی و عدم رهیافت مناسب می کرد. احزاب سنتی و مترقی مانند حزب توده ایران و فرقه دمکرات آذربایجان حق و آزادی فعالیت در درون کشور را نداشتند و در بیرون از مرز ها هم با مشکلات مهاجرت، اختلاف نظر های جدی روبرو بودند، که گاهی برداشت ها و برخورد های شخصی و مبارزه برای پست و مقام هم آن را تشدید می کرد.
پیش از آغاز دهه 40 رهبری و مرکزیت حزب توده ایران به آلمان دمکراتیک منتقل شده بود ( پائیز سال 1336 )اغلب کادر رهبری با زبان ( آلمانی، فرانسه و… ) و شیوه زندگی در اروپا آشنایی داشتند و در شهر « لایبزیک |»که نزدیک به برلین بود ساکن شدند و در برلین رادیو« پیک ایران » را راه اندازی کردند، ارتباط با برلین غربی و دیگر کشور های اروپایی افزایش یافت، در سال های بعد مرکز رادیو پیک به « صوفیه » پایتخت بلغارستان انتقال یافت و به فعالیت های خود ادامه داد، « مریم فیروز » از رهبران حزب که گرفتار رژیم کنونی شد و سال ها زیر شکنجه قرار گرفت در مصاحبه ای با موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه در سال 1374 می گوید: من برای دریافت اخبار و گزارش های ارسالی هفته ای دو سه بار به برلین غربی می رفتم، چون اخبار و گزارشات سریع تر از برلین شرقی به آنجا می رسید و بعد از تنظیم به بلغارستان ( رادیو پیک ) می رساندیم تا بگوش مردم برسد، رادیو پیک در مخالفت با شاه پر شنونده بود و همزمان اخبار را به زبان های گوناگون ترجمه می کردیم و به روزنامه ها می دادیم. با سازمان جوانان در آلمان غربی همکاری نزدیکی داشتیم. در این میان « کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایران » با افزایش تعداد دانشجویان در کشور های اروپایی و آمریکا فعالیت های صنفی و سیاسی خود را گسترده تر می کرد، در همه این دوران فعالیت های فرقه دمکرات آذربایجان در محدوده شهر باکو و دیگر شهر های جمهوری سوسیالیستی آذربایجان باقی ماند، این با روح وحدت و همکاری بین دو حزب مغایرت داشت، زیرا در بین دانشجویان اعزامی از ایران و ایرانیان مقیم در کشور های اروپایی تعداد زیادی ترک زبان بودند که گاهی از وجود و فعالیت فرقه دمکرات آذربایجان بی اطلاع بودند، با دیگر سخن فرقه در سایه حزب قرار گرفته بود که این روش خوش آیند برخی از افراد، کادرها و رهبری حزب بود که از روز نخست با آن مخالفت می کردند و هدف از وحدت را تحلیل فرقه در درون حزب می دانستند و همواره یارآور می شدند که پیشاهنگ طبقه کارگر را در یک کشور واحد با هیچ بهانه ای نمی توان تقسیم کرد و وجود چند حزب ملی طبقه کارگر بکلی غلط است ( احسان طبری ) البته این برداشت برای کشور هایی صدق می کند که در آن ملل گوناگون با فرهنگ و زبان گوناگون زندگی نمی کنند و بازار و فرهنگ فراگیر آنان را در هم تنیده است، در حالیکه بیانیه 12 شهریور چگونگی، چرایی و اهداف فرقه را مشخص کرده بود و هیچگونه تضادی با طبقه کارگر و حق و حقوق آنها در دیگر نقاط کشور نداشت.و حق تعیین سرنوشت به گسترش دمکراسی و نظام پارلمانی که از سوی ملل تشکیل شوند یاری می رساند، « مارکس » به این نتیجه رسیده بود که آزادی ایرلند شرایط لازم را برای آزادی پرولتاریای انگلیس فراهم می کند.بنابرین آزادی ملل هیچگونه مغایرتی با طبقه کارگر ندارد « هگل » می گفت: ملت هایی که نتوانند دولت خود را تشکیل دهند خارج از تاریخ قرار می گیرند و محکوم به نابودی و فنا هستند،.از آن رو پیروزی فرقه دمکرات آذربایجان نوید رهایی و آزادی از استبداد را می داد که می توانست آن را به سرتاسر کشور گسترش دهد، برخی از رهبران حزب با رفتار و گفتار خود ناخشنودی خود را نسبت به فرقه دمکرات آذربایجان و بقاء آن نشان می دادند، سیری در یادمانده ها و ملاحضه های « امیر علی لاهرودی » صدر پیشین فرقه دمکرات آن را نشان می دهد، لاهرودی می نویسد: ما در کشوری زندگی می کنیم که در آن ملل و اقوام گوناگونی با داشتن زبان، سنن، آداب و رسوم جداگانه و مخصوص به خود سکونت دارند. طبقه حاکمه ایران زبان و فرهنگ ملل و اقلیتهای ملی را در این کشور به مثابه زبان و فرهنگ بیگانه ممنوع کرده، زبان فارسی و فرهنگ فارسی را بعنوان زبان و فرهنگ ملی بطور اجباری به آنها تحمیل نموده اند و با نقل قولی از لنین ادامه می دهد: کسی که برابری ملت ها و زبان ها را مورد حمایت قرار ندهد و با هر نوع ستم ملی و یا غیر برابری مبارزه نکند نه تنها مارکسیست نیست بلکه دمکرات هم نیست، لاهرودی رهبری حزب را متهم می کند که از بدو تاسیس مسئله ملی را مورد توجه قرار نداد زیرا در ماده یک از برنامه حزب و شکل سازمان دولتی آمده است: جمهوری دمکراتیک به کلیه نیرو های ملی و دمکراتیک به کلیه نیرو های ملی و دمکراتیک جامعه، یعنی کارگران، دهقانان، پیشه وران، روشنفکران مترقی و سرمایه داران ملی تکیه دارد… این حکومت بر اساس تساوی حقوق و موافقت داوطلبانه خلقهای ایران ایجاد می گردد . در اینجا سخن از حق تعیین سرنوشت و یا دولت متحده ( فدراتیو ) مطرح نیست و این عدم توجه به حقوق ملل در رفتار برخی از کادر های رهبری حزب بازتاب می یافت که تشکیل آن را ( فرقه دمکرات آذربایجان ) اشتباه فاحش می خواندند در حالیکه « مهدی زیرک زاده » می نوشت: ما نهضت دموکراتیک آذربایجان را برای سعادت ایران لازم دیدیم و در جهان موقعی که دشمنان ایران حزب دمکرات آذربایجان را تجزیه طلب معرفی می کردند، ما راه خود را گرفتیم و هرگز فریب این نغمه ها را نخوردیم و نهضت دمکراتیک آذربایجان را اسلحه آزادیخواهان ایران شناختیم ( روزنامه جبهه آزادی، شهریور 1325 ، به نقل از لاهرودی )
لاهرودی در معرفی و خصوصیات اخلاقی و مواضع سیاسی اعضای هیات اجرائیه حزب ( دکتر رضا رادمنش، ایرج اسکندری، عبدالصمد کامبخش، احسان طبری، احمد قاسمی، غلامحسین فروتن، نورالدین کیانوری، حسین جودت، غلام یحیی دانشیان ) و برخورد آنها با فرقه دمکرات آذربایجان به نکات مهمی اشاره می کند که با کنفرانس وحدت و بیانیه پایانی آن در تضاد بود، لاهرودی می نویسد: رادمنش یک دمکرات واقعی بود به سوسیالیسم اعتقاد عمیق داشت و جانب اعتدال را می گرفت، اسکندری یک شاهزاده خوش مشرب، روادار، اشرفی و حقوقدان بود، با فرقه دمکرات آذربایجان سر آشتی نداشت، برای عزل غلام یحیی دانشیان از صدر فرقه به هر کاری ( گفتگو های دوجانبه، دادن وعده و وعید ) دست می زد، انسان کینه جویی نبود ولی در خاطراتش حملات تند و غیر متعارفی به فرقه وارد کرده است.طبری در فلسفه و ادبیات و سخنوری بی همتا بود، در لایبزیک آشنایی بیشتری با وی پیدا کردم، روشنفکری واقعا دمکرات بود، به افکار دیگران احترام می گذاشت ولی با فرقه دمکرات آذربایجان رفتار خصمانه داشت و همواره خواستار انحلال آن بود، عبدالصمد کامبخش هم به اشرافیت قاجار منصوب بود، زبان روسی را خیلی خوب می دانست، در سازمان افسری حزب فعال بود و همزمان رابط بین فرقه و حزب بود و از سال 1950 با فرقه در باکو همکاری کرد ، مدتی معاون دانشیان در فرقه بود بعد ها برای تحصیل در آکادمی علوم اجتماعی به مسکو رفت و بعد ها به لایبزیک اعزام شد، رابطه دوستانه ای با فرقه داشت، جودت از نظر فکری به رادمنش نزدیک بود، رابطه اش با فرقه خوب بود، رادمنش،جودت، اسکندری، فروتن، کیانوری تحصیل کرده اروپا، کامبخش روسیه و طبری و قاسمی تحصیل کرده ایران بودند، همگی به جز قاسمی از طبقات فوقانی ( از نظر اقتصادی و اجتماعی ) جامعه محسوب می شدند، از آن رو خود را نخبه و ما را رعیت زاده می پنداشتند که روزگار ما را در هیات اجرائیه حزب در لایبزیک در کنار هم قرار داده و بهم رسانده بود، برخی از آنان گاهی با تبسم مسخره آمیز و گاهی دیگر با تحقیر و نگاه از بالا تحت فشار روحی قرار می دادند، از آن رو همواره اصرار می کردم که در دبیرخانه حزب کاری به من محول کنید ولی به بهانه های گوناگون مانند زبان از سر وامی داشتند و کار مهمی به من ارجاع نمی دادند، در حالی که من به زبان روسی، فارسی و تورکی آشنایی کامل داشتم و بخش مهمی از کار های ما در رادیو، نشریات و ارتباط با جوانان در غرب به زبان فارسی بود، آنها اینگونه کار ها را بین خود تقسیم کرده بودند، در نهایت بعد از سال ها که عضو کمیته مرکزی و کارمند دبیرخانه حزب بودم و با تبعیض، توهین و تحقیر روبرو شدم. به باکو برگشتم. البته بهنظر می رسد هیات اجرایی کمیته مرکزی هم در آرزوی آن بودند که من از دبیرخانه دور شوم، گویا اعتمادی به من نداشتند. نورالدین کیانوری نوه شیخ فضل اله نوری همواره در رهبری حزب در سمت های گوناگون قرار داشت، رفتار خشنش گاهی دوستان را می رنجاند، پشت کار عجیبی داشت، تقسیم کار می کرد، در دبیر خانه کارفرمایش می خواندند، ایشان هم مانند برخی دیگر از اعضای هیات اجرائیه موضع ضد فرقه داشت، گاهی آن را پنهان می کرد ولی با رفتارش و گفتارش آن را نشان می داد، شاید از آن رو بود که غلام یحیی دانشیان دورنمایی برای وحدت حزب و فرقه نمی دید و گاهی آن را بر زبان می راند و اصرار داشت که فرقه تشکیلات مستقل خود را حفظ کند.( امیر علی لاهرودی، همان اثر، خلاصه شده از صفحات 637 تا656 )
فرقه دمکرات آذربایجان بر اساس پلنوم وسیع هفتم و کنفرانس وحدت با حزب توده ایران همکاری خود را با حزب آغاز کرده بود و همه وظایف تشکیلاتی خود را به اجرا در می آورد، زیر عنوان« جمعیت پناهندگان سیاسی ایرانی در اتحاد شوروی » فعالیت خود را پیش می برد. تعدادی از نفرات فرقه در حزب بعنوان عضو و یا مشاور کمیته مرکزی شرکت می کردند. غلام یحیی دانشیان هم بعنوان صدر فرقه و هم عضو هیات سیاسی حزب انجام وظیفه می کرد، امیرعلی لاهرودی که بعد ها دبیر اول فرقه شد، مدت ها عضو هیات سیاسی حزب در لایبزیک و باکو بود، انوشیروان ابراهیمی که مسئولیت جوانان فرقه را به عهده داشت بعد از انقلاب 1357 به دبیر اولی ارتقاء یافت ( از شهدای فرقه و حزب که در سال 1367 اعدام شد ) افراد دیگری که از سوی فرقه در حزب فعالیت می کردند می توان به این اسامی اشاره کرد. ابوالحسن رحمانی دکترای تاریخ، مسئول جمعیت پناهندگان در اتحاد شوروی، عضو مشاور کمیته مرکزی حزب توده ایران، صمد عافیت دکترای زمین شناسی، عضو هیات اجرائیه فرقه و عضو کمیته مرکزی حزب، لطفعلی اردبیلیان، کارمند دفتری فرقه و عضو کمیته مرکزی فرقه و حزب ، بالاش آذراوغلی، ادیب و شاعر مطرح در آذربایجان عضو کمیته مرکزی فرقه و حزب، عظیم عظیم زاده عضو کمیته مرکزی فرقه و حزب، عظیم جدایی، کارمند دفتر فرقه عضو کمیته مرکزی حزب، صمد حکیمی کارگر بازنشسته، عضو کمیته مرکزی حزب، مارتیک گریگوریان مسئول اسناد فرقه و عضو مشاور حزب، عباسعلی زنوزی، خاور شناس عضو مشاور کمیته مرکزی حزب، غفار کندلی، دکترای ادبیات عضو مشاور کمیته مرکزی حزب، محمد فقیهی، کارگر، عضو مشاور کمیته مرکزی حزب.
فرقه دمکرات آذربایجان برای پیشبرد فعالیت های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خود « جمعیت پناهندگان » را فعال و به دیگر شهر های جمهوری سوسیالیستی آذربایجان گسترش داد، هرچند جمعیت پناهندگان از نظر تشکیلاتی مستقل بود ولی همکاری بسیار نزدیکی با فرقه و سران آن داشت، در درون جمعیت « کمیته جوانان » و « کمیته زنان » تشکیل شده بود تا نیاز های اجتماعی و اقتصادی اعضای آنان را برآورده سازد، اعضای جمعیت همراه با آموزش سیاسی از رخداد های کشور هم باخبر می شدند، فعالیت جمعیت تا شهر های دوردست و « ساوخوز » ها گسترش یافته بود، در شهرهایی مانند باکو، گنجه، آقدام، شکی، علی بایراملی، قوبا، شاماخی و… تعداد اعضا چشمگیر بود، در این میان برخی از اعضای فرقه مانند محمد داداش زاده دکترای تاریخ ، میراث نیک نژاد دکترای کشاورزی و برخی دیگر بعنوان عضو کمیته مرکزی و یا مشاور در کمیته مرکزی فرقه باقی ماندند، در این سال ها انتشار روزنامه « آذربایجان » به همت افراد فرهیخته ای مانند محمد رضا عافیت، سهراب طاهر، مدینه گلگون و دیگران پیش برده شد، در شعبه زنان جمعیت « ستاره دانشیان » کتابدار، « طاهره پور اهم » پزشگ، « عادله چرنیک بلند » پزشگ ( هم اکنون هم صدر فرقه دمکرات آذربایجان است ) و دیگران هم فعال بودند، صابر امراهی دکترای ادبیات، فرج دستگشاده دکترای اقتصاد، اسلام انجمن نور حقوقدان، قربان علیزاده مهندس راه آهن، دهقان ننه کرانی، محمد جلیلی، سلطانعلی غلامی ( بازنشسته )، مجید محمدی وند از نظامیان سابق فرقه، صورت باقری و مشهدی نوروز از مسئولان جمعیت در شهر شاماخی و برخی دیگر از فعالین جمعیت شرکت داشتند ، در کمسیون بازرسی هم محمد شمس دکترای تاریخ، عادل عادلیان کارگر در شهر گنجه، ابراهیم ابراهیم زاده کارمند بازرگانی از همان شهر، غلامحسین دهقانی، ایوب نمینی و برخی دیگر همکاری می کردند، بنابرین فرقه تلاش می ورزید که در این سال های بحرانی که فعالیت های سیاسی و اجتماعی به سوی غرب متمایل شده بود استقلال و موجودیت خود را حفظ کند و نیاز های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی اعضاء و دیگران را که مجبور به جلای میهن شده بودند برآورده سازد. همسو با آن شرایط اقتصادی و اجتماعی و حتی ساختاری در میهن به سرعت در حال تغییر و دگرگونی بود، روابط تجاری با کشور های جهان بویژه اتحاد جماهیر شوروی و دیگر کشور های سوسیالیستی شرایط نوینی برای فعالیت های سیاسی و اجتماعی بوجود می آورد. رادیو پیک ایران که از سوی حزب اداره می شد فعالیت خود را تا سال 1355 ادامه داد، مدتی مسئولیت آن بعهده « حمید صفری » بود، هیئت تحریریه و گویندگان آن از نیک آئین، دانش، نامور، پورهرمزان، ملکه محمدی، ندیم و برخی دیگر تشکیل شده بود، همسو با آن « رادیو صدای ملی » بود که بیشتر از سوی مقامات شوروی اداره می شد، گاهی به شدت از عملکرد شاه انتقاد و گاهی دیگر نرمش از خود نشان می داد، تحرکات 15 خرداد 1342 که از سوی خمینی و طرفدارانش براه افتاده بود ارتجاعی می خواند و همزمان اصلاحات اجتماعی و اقتصادی شاه را قدم های مثبت ارزیابی می کرد، رادیو صدای ملی به زبان های کردی به گویندگی گلاویژ و قزلچی و تورکی به کویندگی ناصرانی و علی ابلوچ و سهراب زمانی که دو نفر آخر از اعضای فرقه بودند برنامه پخش می کرد. به هر رو دهه پر تلاطم 40 خورشیدی با افت و خیز های مهم سیاسی و اقتصادی همراه بود که در جنبش های سیاسی بازتاب می یافت.
..
در سال های میانی دهه 40 رابطه تجاری، اقتصادی و صنعتی ایران با اتحاد شوروی و دیگر کشور های سوسیالیتی افزایش چشمگیری داشت و از سوی ایران در گفتگوهای دوجانبه همواره گفته می شد که شوروی باید مانع از فعالیت فرقه دمکرات آذربایجان در جمهوری های خود شود،مقامات شوروی هم از رهبری فرقه می خواستند که برای هماهنگی و پیشبرد فعالیت های اجتماعی خود و نفرات فرقه، سازمان های همسو که بتواند از حقوق اجتماعی و اقتصادی آنها دفاع کند تشکیل دهند. در این راستا « جمعیت پناهندگان » تشکیل شده بود. همسو با آن حزب هم وارد این کارزار شده، دو بخش فعال در دو سو تشکیل داده بود، یکی برای سازماندهی نفرات خود در اتحاد شوروی و دیگری در کشور های سوسیالیتی دیگر که تعداد افراد حزبی و خانواده های آنان در آن کشور ها رو به افزایش بود، حزب همزمان تصمیم گرفت بعد از سال ها وقفه ( پلنوم 11 در 30 دیماه 1343 تشکیل شده بود ) پلنوم 12 خود را در تاریخ 16 خرداد تا 23 خرداد 1347 با شرکت اعضای اصلی و مشاورین تشکیل دهد.در بخشی از اطلاعیه دبیرخانه کمیته مرکزی حزب آمده بود: پلنوم دوازدهم کمیته مرکزی در راه سالم کردن محیط حزب و روشن کردن مشی آن و تامین رهبری جمعی گام های جدی برداشته و مسلما نتایج مثبتی در بهبود کار حزب ما خواهد داشت ( اسناد و دیدگاه ها، ص 559 ) حزب سال های سخت و دشواری از سر می گذراند، از یک سو انشعاب و تفرقه در درون حزب و از سوی دیگر تحولات درون کشور و پیدایش گروه و سازمان های چپ که با سیاست های حزب به شدت مخالفت می کردند و تحت تاثیر شرایط جهانی به مبارزه قهر آمیز و مسلحانه روی می آوردند. در این میان وحدت با فرقه دمکرات آذربایجان به دستآورد های مهم تشکیلاتی و تفاهم در اندیشه و عمل منجر نشده بود، از آن رو بی اعتمادی از هر دو سو خود را در رفتار و گفتار نشان می داد.پلنوم دوازدهم در بخش « فعالیت تبلیغاتی و ایدئولوژیک حزب » در دو بند های 6 و 7 به آن اشاره می کند، در بند 6 آمده است: پلنوم مجموعه اقداماتی را که از طرف رهبری حزب یا از طرف سازمان ایالتی ما در آذربایجان ( فرقه دمکرات آذربایجان ) در مورد صدمین سال ستارخان، گرد آزادی ایران، انجام گرفته یا انجام خواهد گرفت و در گزارش های تبلیغاتی منعکس است مورد تائید قرار می دهد، در بند 7 اضافه می کند: پلنوم به رهبری آینده توصیه می کند چنانکه خود نیز در نظر داشته است سمیناری برای تهیه تز های حزب در باره مسئله ملی ایران تشکیل دهد و این تز ها را هرچه زودتر تنظیم و منتشر سازد.
حزب توده ایران از ابتدا به مسائل ملی و دیگر چالش های موجود در این حوزه اهمیت چندانی نمی داد، هرچند با فرقه دمکرات آذربایجان وحدت کرده بود و برنامه مشترکی تنظیم کرده بودند ولی موضوع وحدت را با ادغام در هم آمیخته بود و در نظر داشت که نام کمیته ایالتی آذربایجان جایگزین فرقه شود و رهبری فرقه در آذربایجان شوروی زیر نظر حزب قرار گیرد و عمل کند. برای پیشبرد و اجرای این سیاست از تاکتیک های گوناگونی استفاده می کرد که گاهی، این رفتار خوشآیند و مورد قبول برخی از رهبران فرقه نبود، زیرا آنان خود را با تجربه تر می پنداشتند که مدتی حکومت تشکیل داده و از کوره راه های سخت و دشوار سیاست و زندگی گذر کردند و سزاوار یک وحدت واقعی، عملکرد و راهبرد مشترک و همکاری همه جانبه با حقوق مساوی باد حزب اند، هنوز چند سالی از کنفرانس وحدت نگذشته بود که مداخلات رهبری حزب در درون فرقه تشنج می آفرید، برخی از نفرات و کادر های فرقه گاهی با تحریک افراد حزبی زبان به گلایه گشودند و رفتار برخی از رهبران فرقه را به باد انتقاد شدید گرفتند و همزمان بهرهبری حزب هم گزارش های نادرست می دادند و خواستار مداخله حزب در مسائل درونی فرقه می شدند و لغو اقدامات تنبهی فرقه را طلب می کردند و یا رهبری حزب مانع از اقدام رهبری فرقه در مورد کسانی شوند که با رهبری فرقه مشکل دارند، غلام یحیی دانشیان از مداخلات ایرج اسکندری در امور داخلی فرقه به تنگ آمده می نویسد: اسکندری از موقعیت خود استفاده می کرد و می خواست، بحران و هرج و مرج موجود در حزب را به فرقه منتقل نماید، در این راستا تشکیلات آذربایجان در اکتبر سال 1962، غلامحسین بیگدلی، میزپور عباس، اسماعیل تاریخ پیما، سعیده محمد آذرلو، تقی شاهین و حمید محمد زاده را به خاطر اعمال ضد تشکیلاتیشان از فرقه اخراج کرده بود، هنوز حکم صادر شده از سوی رهبری فرقه به دست آنها نرسیده بود که حزب آن را لغو کرد و با تلفن به فرقه خبر داد، من فکر می کنم که در هیچ حزب منظم و منظبتی چنین اتفاقی نمی افتد ( خاطرات غلام یحیی دانشیان، ترجمه صمد نیکنام، ص 253 ).
فرقه دمکرات آذربایجان برای کاهش تنش و بازسازی تشکیلات خود اقدام به تشکیل کنفرانس چهارم خود کرد و آن را در 19 ماه مه 1963 برپا داشت.ولی از رهبری حزب کسی در آن شرکت نکرد که این خود نشانگر سردی روابط در این دوره بود. فرقه در نظر داشت نخست این کنفرانس را در ماه مارس برگزار کند ولی با درخواست رهبری حزب آن را به آوریل سپس به ماه مه موکول کرد، کنفرانس در تاریخ مقرر کار خود را آغاز کرد، مسائل روز، روابط فرقه و حزب و بحران درون تشکیلاتی حزب مورد بررسی و کنکاش قرار گرفت و نوشتن نامه ای به رهبری حزب برای برون رفت از بحران به تصویب کنفرانس رسید.در این نامه توصیه شده بود که حزب باید کنگره و در صورت عدم تشکیل آن کنفرانس سراسری خود را برگزار کند که در آن رهبری جدیدی انتخاب شود، این توصیه و خواسته از سوی فرقه دمکرات آذربایجان خوشآیند رهبری حزب نبود و ایرج اسکندری با عجله خود را به باکو رساند تا برگزاری کنفرانس از سوی فرقه را زیر پرسش ببرد و تصمیمات آن را لغو نماید، حتی آنان ( اسکندری و کامبخش ) برای انحلال و لغو تصمیمات و نتایج کنفرانس فرقه، به مقامات شوروی از جمله « آخوندوف » دبیر اول حزب کمونیست آذربایجان متوسل شدند که آنها هم یک صدا گفتند: ما در امور داخلی شما دخالت نمی کنیم ( دانشیان، همان اثر، ص 255 ) در نهایت اسکندری به دیدار غلام یحیی دانشیان می رود و یادآور می شود که شما خود سرانه این کنفرانس را تشکیل دادید، ما آن را به رسمیت نمی شناسیم و ضرورتی هم به شنیدن و دیدن گزارش شما نمی بینیم و هرگز مصوبات آن را به رسمیت نخواهیم شناخت، این رفتار اسکندری نشانگر آن بود که رهبری حزب به استقلال عمل فرقه اعتنایی نداشت و شاید هم آن را به رسمیت نمی شناخت، در نتیجه حفظ نام فرقه هم برای آنان بی معنی بود. در این میان اسکندری در تلاش بود طرفداران خود را به رهبری فرقه برساند.
فرقه دمکرات آذربایجان در پی کنفرانس چهارم خود به تشکیل پلنوم فرقه برای تثبیت رهبری فرقه و رسیدگی به نامه حزب همت گماشت و بازهم کسی از کادر رهبری حزب به بهانه مسافرت ( اسکندری به بلغارستان رفته بود ) در پلنوم شرکت نکرد. پلنوم در تاریخ 9 اکتبر 1963 تشکیل شد، بعد از بررسی اوضاع کشور پلنوم به این نتیج رسید که باید برای پیشبرد فعالیت های خود، رابطه با حزب را بازسازی کند، همراه با نقد عملکرد حزب خواسته های خود را بازتاب دهد.
در بخشی از نامه فرقه دمکرات آذربایجان به حزب آمده بود: هیئت موقت حزب بدون مشورت با دیگر ارگان ها و تشکیلات حزب به تحریم رفرم های اجتماعی و اقتصادی در ایران پرداختید ( فرقه آگاهی کامل به مسائل دهقانی داشت از آن رو در اولین اقدام به اصلاحات ارضی دست زد ) ما فکر می کنیم هیئت موقت حزب در ارزیابی خود عجله کرده و رفراندوم اصلاحات را تحریم کرده است، این یک خطا است زیرا بیش از 5 میلیون در رفراندوم شرکت کردند و رهبری حزب با این خطا به نفوذ و اعتبار خود ضربه بزرگی وارد کرده است، در بخش دیگری آمده بود که باید حزب به جبهه ملی نزدیک می شد و همکاری می کرد که لازمه آنهم داشتن یک سازمان منظم در داخل بود، تنها نوشتن مقالات جالب و تند کافی نیست ما باید در مبارزه با رژیم از جریان هایی که در خدمت منافع ملی هستند حمایت می کردیم و اضافه می کنند که باید مرامنامه حزب مورد مذاکره قرار گیرد و اهمیت نهضت 21 آذر در نشریات حزب منعکس شود ( همان اثر، ص 259 ).
بعد از مدت کوتاهی جواب نامه ارسالی ما به حزب، جواب آن دریافت شد که در آن اتهامات پیشین تکرار شده بود و ارزیابی ما از اوضاع ایران مورد نقد قرار گرفته، سخن از انشعاب به میان آمده بود، رهبری موقت حزب به این باور رسیده بود که فرقه دمکرات آذربایجان تلاش می ورزد تا اندیشه و افکار خود را به حزب تحمیل کند که این گفتار با واقعیت همسویی و همخوانی نداشت، در نتیجه آنان تلاش کردند در درون فرقه با وعده و وعید های توخالی به برخی از افراد، تفرقه و جدایی براه اندازند و فرقه هم به این نتیجه رسید که باید با انسجام سازمانی به راه خود ادامه دهد ولی همچنان رابطه خود را با حزب در راستای وحدت حفظ نماید.فرقه دمکرات آذربایجان با ارگان های وابسته بخود به فعالیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود ادامه داد و بطور مرتب و به هنگام ضرورت پلنوم های خود را تشکیل داد. در پلنوم دوم آگوست 1966 غلام یحیی دانشیان در سخنرانی خود گفت: ما 8 هزار جوان داریم که متولد اتحاد شوروی هستند باید آنان را با روحیه وطن پرستی تربیت کنیم زیرا وطن در انتظار آنهاست، ما باید آنان را با تاریخ و افرادی که در جنبش آذربایجان شرکت کردند آشنا سازیم. دانشیان در همین سخنرانی به همکاری حزب و فرقه هم اشاره می کند و می گوید: دو نفر از اعضای حزب در ایران دستگیر و به اعدام محکوم شدند ( پرویز حکمت جو و علی خاوری ) حزب برای نجات آنان تلاش بسیاری کرد و وکلای توانایی گرفت،تشکیلات آذربایجان ( فرقه ) همه هزینه های آن ها را متقبل شد، حتی دفاعیات خاوری را چاپ کرد، ما توانستیم خاوری را از مرگ نجات دهیم ( حکمت جو در زندان کشته شد ).
فرقه برای پیشبرد فعالیت های اجتماعی و سیاسی خود، پلنوم های منعددی تشکیل می داد و در زمینه های ایدئولوژیک و فعال کردن زنان و جوانان در فعالیت های اجتماعی، آموزشی و فرهنگی تلاش می کرد، در پلنوم فوریه 1968 صدمین سال تولد « ستارخان » سردار ملی در دستور کار قرار گرفت و با شکوه بسیار به اجرا درآمد، در آگوست همان سال پلنوم دیگری تشکیل شد و دلایل دستگیری نفرات حزبی در ایران مورد بررسی قرار گرفت که گویا ساده ترین اصول مخفی کاری رعایت نشده بود و رادمنش با ساده نگری در دام ساواک قرار گرفته بود. پلنوم دیگری که وحدت حزب و فرقه را زیر ذره بین قرار داد، پلنوم 5 فوریه سال 1971 تشکیل شد و یادآور گردید که باید کنگره حزب تشکیل شود، زیرا مرامنامه آن مصوب پلنوم است که باید در کنگره مصوب می شد. برخی از مواد آن کهنه شده و دیگر کارآیی ندارند، زیرا برخی از خواسته ها و پیش بینی های آن ( تقسیم زمین های خالصه ) از سوی دولت به اجرا در آمده است. در این میان برخی از نفرات حزبی از فرقه می خواستند که تعدادی از نفرات خود را برای فعالیت به داخل کشور بفرستد که فرقه از آن سرباز می زد و می گفت: ما آمادگی برای کار و فعالیت مخفی در درون کشور را نداریم، ما اشتباهات خود را باید بدانیم، آشکار سازیم و در رفع آنها کوشا باشیم ( خلاصه شده از سخنرانی غلام یحیی دانشیان در پلنوم 5 فوریه 1971 ). مجموعه این فعالیت ها نشان می دهد که فرقه دمکرات آذربایجان به عهد خود وفادار بوده، برای پیشبرد اهداف وحدت تلاش کرده است، ولی همین رفتار از سوی برخی از رهبران حزب مشاهده نمی شود، زیرا آنان فرقه را نه شریک راه و همکار بلکه زیر مجموعه حزب می دانستند و بر آن پافشاری می کردند…. ادامه دارد
————————————————————————————————–
محمد حسین یحیایی
زیر نویس یک : نخستین گروه از دانشجویان اعزامی به اورپا در زمان فتحعلی شاه قاجار به درخواست عباس میرزا بعد از شکست از نیرو های روس انجام گرفت. عباس میرزا به علل شکست و عقب ماندگی ایران پی برد و برای جبران آن اولین گروه از جوانان را برای یادگیری علوم و فنون جدید به اروپا اعزام کرد. در پی آن هر ساله تعدادی از دانشجویان گزینش شده با امکانات دولتی به خارج فرستاده شدند و با گذشت زمان هر ساله بر تعداد آنها افزوده شد و در زمان رضا شاه تعداد آنها به 100 نفر در سال رسید. در سال های نخست دانشجویان ایرانی تحت تاثیر اتحادیه دانشجویان کشور های اروپایی سازمان های صنفی خود را تشکیل دادند و برای بدست آوردن حقوق دانشجویی، ارزی و دانشگاهی فعالیت می کردند.در دهه 50 میلادی سازمان دانشجویان طرفدار حزب توده ایران در دانشگاه تهران فعال بودند و در همان سال ها دانشجویال ملی گرای طرفدار مصدق نیز خود نمایی کردند. کودتای 28 مرداد و حاکمیت کودتا و خفقان در کشور دانشجویان خارج از کشور را به صحنه سیاسی وارد و فعال تر کرد. مبارزه با استبداد رژیم حاکم به بخشی از فعالیت های دانشجویی در کشور های اروپایی و آمریکا تبدیل شد. در روز های 27 تا 30 فروردین ماه 1339 کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی با اتحاد دانشجویان ایرانی کشور های فرانسه، انگلستان و آلمان فدرال در شهر « هایدلبرگ » آلمان پایه گذاری شد. این نشست را « منوچهر آشتیانی » سازماندهی کرد، کنفدراسیون از سوی طرفداران حزب توده ایران ( ثابتیان، هزارخانی، حمزه ای ) سازماندهی شد و اولین کنگره خود
را در همان سال در لندن برگزار کرد، در این کنگره تعدادی از دانشجویان کشور های سویس و اتریش که متشکل شده بودند به آن پیوستند.در کنگره دوم که در پاریس برگزار شد، دانشجویان فرانسه نشریه « نامه پارسی » را منتشر می کردند، در این سال سازمان دانشجویان دانشگاه تهران و انجمن دانشجویان ایالات متحده به عضویت آن پذیرفته شدند، انجمن دانشجویان ایالات متحده بیشتر گرایش های مذهبی و یا ملی داشتند. در دهه 60 میلادی گرایش های گوناگون چپ در کنفدراسیون به انشعاب های متعدد انجامید، در سال های 1343 و44 سازمان های انقلابی حزب توده ایران و گروه « طوفان » با رویزیونیست و رفرمیست خواندن حزب از آن جدا شدند، جنگ ویتنام و کوبا بخش دیگری را از کنفدراسسیون با کنگره چهارم در سال 1343 از آن جدا کرد ، در نیمه های دهه 40 خورشیدی گروه های اسلامگرا ( بنی صدر، قطب زاده و چمران و… ) راه خود را از کنفدراسیون جدا کردند. مداخله شوروی در چکسلواکی در سال 1968 و فعال شدن طرفداران چین ( مائوئیست ها ) ضربه دیگری به کنفدراسیون زد. در نتیجه چندین گروه و سازمان دانشجویی اعلام موجودیت کردند، در سال 1349 کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی از سوی حکومت ایران غیر قانونی اعلام شد. اوج گیری رادیکالیسم چپ در درون کنفدراسیون و مبارزه چریکی در کشور اختلافات را بیشتر کرد. حزب توده ایران زبان به انتقادات شدید از کنفدراسیون گشود و آنان را با عناوین مائوئیست، آنارشیست، تروتسکیست، ناسیونالیست های راست، عناصر چپ رو و چپ نما متهم کرد ( منوجهر بهزادی، مقاله ما و کنفدراسیون باز نشر در اسناد و دیدگاه ها، ص 781 ) و همزمان از جوانان و دانشجویان خارج از کشور خواست به مبارزه در داخل کشور کمک کنند. کنفدراسیون در سال 1353 شعار سرنگونی رژیم شاهنشاهی را پذیرفت و…