خیابان حوض خون بود؛ یکی از خشن ترین هفته ها از آغاز جنگ
در عصر سهشنبه گذشته در حدود ساعت ۶:۳۰ بعدازظهر در ابسان الکبیره، در حومه جنوب شرقی خان یونس در غزه، همهچیز آرام بود. ریتا ابو حماد، یک دختر هشت ساله بازیگوش، در جلوی مدرسهای که هفتهها خانه خانوادهاش بود، ایستاده و به بازی کودکان دیگر، فروشندگان دکههای موقت و بزرگسالانی که مشغول گفتگو بودند، نگاه میکرد. در نزدیکی چادر او سه برادر، خواهر و مادرش، ریما ابو حماد، نشسته بودند.
ریما ابو حماد، ۳۶ ساله، میگوید: “ناگهان صدای موشک و سپس یک انفجار بسیار قوی را شنیدیم. سپس تنها صدای جیغ، خاکستر و خون بود که می شنیدیم، می دیدیدم و استنشاق می کردیم. وقتی به خودم آمدم، یادم آمد که دخترم در نزدیکی دروازه مدرسه ایستاده بود. دیوانهوار شروع به دویدن کردم و صدایش می زدم.”
ریما ابو حماد شروع به جستجوی دخترش کرد، در بین مجروحان، کشتهها و بدن های تکه تکه شده می دوید، اما نتوانست او را پیدا کند.
او می گوید: “همه جا اجساد بود، از جمله کودکان، زنان و مردان، برخی تکهتکه شده و برخی زنده سوخته بودند. خیابان یک حوض خون بود. اما اثری از دخترم نبود.”
یک حمله هوایی اسرائیل حداقل ۹۰ فلسطینی را در یک منطقه انسانی محافظت شده در غزه کشت. اسرائیل اعلام کرد هدف این حمله، فرمانده نظامی حماس، محمد ضیف بود.
یکی از مسئولان ارشد سازمان ملل متحد وضعیت را اینگونه توصیف میکند: “هر نوع کالای با ارزش که سعی میکنیم وارد کنیم بلافاصله به غارت میرود. این افراد مستاصل نیستند، بلکه این یک جنایت است. هیچ پلیسی در خیابانها نیست چون آنها توسط اسرائیل هدف قرار میگیرند.”
دکتر محمد صقر، رئیس پرستاری بیمارستان ناصر در خان یونس، میگوید که وضعیت بیمارستان “فاجعهبار” است. حتی قبل از افزایش خشونتهای این هفته، بیمارستان پر بود.
وی توضیح میدهد: “ما تنها بیمارستان اصلی عملیاتی در جنوب غزه هستیم که به بیش از ۱.۲ میلیون نفر از ساکنان و افراد بیخانمان در خان یونس خدمت میکنیم. هیچ تخت خالیای وجود ندارد، حتی در بخش اورژانس.”
هنگامی که مدرسه در ابسان هدف قرار گرفت، در کمتر از نیم ساعت ۲۳ نفر کشته و ۵۶ نفر مجروح به بیمارستان ناصر آورده شد.
ابو حماد و خانوادهاش به مدت یک ساعت در اطراف محل بمباران مدرسه در ابسان جستجو کردند، نشانهای از دخترشان پیدا نکردند، به بیمارستان رفتند و آنجا جستجویشان را ادامه دادند.
او میگوید: “به برادرم گفتم که من به بخش اورژانس می روم و تو به سردخانه برو و دنبال او بگرد. پس از جستجوی طولانی، او را پیدا کردم. زنده بود اما به شدت مجروح شده بود و ترکشهایی در پشت و سینهاش فرو رفته بود.”
ابو حماد میگوید: “احساس شادی و ناراحتی همزمان داشتم. خوشحال بودم که او را از دست ندادم و هنوز زنده بود، اما برای وضعیت و دردی که می برد بسیار ناراحت بودم. اما خدا را شکر میکنم که او در میان کودکانی که در آنجا کشته شدند، نبود.”
بخش عمدهای از جنگ اخیر در منطقه شجاعیه در شهر غزه رخ داده است، جایی که هزاران نفر از آن جا فرار کردهاند اما محمد ابو احمد، یک پدر ۴۸ ساله با پنج فرزند، در آنجا مانده است.
وی می گوید: “وضعیت بسیار دشوار است. شبانه روز بمباران و گلوله باران می شویم. در سه روز گذشته، توسط اعلامیهها و تماسهای ضبط شدهای از سوی [اسرائیلیها] به مردم دستور داده میشد تا به سمت جنوب حرکت کنند، اما بیشتر مردم از رفتن امتناع میکنند.”
او اضافه میکند: “من نمیروم چون قبلاً خیلی چیزها را تجربه کردهام و چون همسر و پنج فرزندم اینجا هستند و یافتن وسیله حمل و نقل بسیار سخت است. همچنین مادرم معلول است و نیاز به مراقبتهای ویژه دارد.”
او میگوید: “از جهان میخواهم که برای متوقف کردن جنگ و ایجاد صلح تلاش کند تا ما مانند سایر مردم جهان آزادانه و با آرامش زندگی کنیم.”
فتی السامری، ۲۱ ساله، که به نوسیرات در مرکز غزه نقل مکان کرده تا با خواهرش زندگی کند، میگوید: “مادرم اصرار داشت که من به سمت جنوب بروم چون تنها پسر او هستم. بقیه خانواده برای حفظ اموال ما از رفتن امتناع کردند زیرا میترسیدند که دیگر اجازه بازگشت پیدا نکنند.”
خالد ابو انزا، ۲۳ ساله، که در زمان حمله هوایی در مقابل دروازه مدرسه ابسان نشسته بود، میگوید: “ما قصد داشتیم فوتبال بازی کنیم اما هنوز شروع نکرده بودیم. انفجاری رخ داد و وقتی به اطراف نگاه کردم، دیدم همه دوستانم و افراد دور و برم تکهتکه و کشته شدهاند.”
او میگوید: “بعد از حدود ۲۰ دقیقه، یک کامیون آمد و مرا با خود برد. کامیون پر از جسد بود… و من تنها فرد زنده در آن بودم… دیگر کافی است، ما انرژی نداریم. فقط میخواهیم جنگ متوقف شود.”
گاردین – برگردان به فارسی برای اخبار روز ریحانه مقدم