خانه کجاست ، و صاحبخانه کیست ؟ – حسن افراز
هر آنکس که آذربایجان را ، خانه ی دستکم بخشی از ملت تورک نمی داند ، از خواندن این نوشته چشم بپوشد . اگر چه امروزه ، انبوهی میلیونی از تورک ها در خارج از هسته ی سرزمینی خود زندگی می کنند ، بطور مثال ، شمار تورک های ساکن طهران که روزگاری در زمان قاجار کمابیش دهکده ای تورک نشین بوده ، احیانا از تعداد تورک های ساکن در استانبول بالاتر است ، اما در اینجا سخن از سرزمین های تاریخی آذربایجان است . یعنی اینکه ملت تورک فقط ساکن آذربایجان نیست . حتی اگر از سرزمین تاریخی قشقایی ها ، خلج ها ، تورکمن ها ، و تورک های خراسان ، و …. که بگذریم ، پراکندگی تورک ها در اغلب ِ گوشه و کنار ِ سرزمین مان را هنوز نیز می توان یافت . هرهمزبانی بدون باور به اینکه آذربایجان خانه ماست ، دقیق تر ، آذربایجان در کلیت اش خانه ماست ، از خواندن نوشته زیر صرفنظر کند . چرا که دم ِ گرم ِ دو ده واژه ی زیر ، آهن ِ سرد ِ بی وطنی ِ وی را شکل نتواند داد . آری ، وی سنگین تر خواهد بود که از خواندن ِ نوشته زیر بگذرد .
” فواره چون بالا رود ، فرو افتد ! ”
و در این میان یک نکته ی مهم ، و آن اینکه این فرو افتادن اش ( شما بخوانید : سقوط ِ حتمی اش ) چیزی فراتر از یک اجتناب ناپذیری در خویش نهفته دارد . و آن بر می گردد به طبیعت ِ پدیده ی کژ اندیشی ِ عمل زده و در نهایت ، خارج از فهم ِ شرایط زمان و مکان . و صد البته باز می گردد به نافهمی ِ امر تاریخی ِ زیست بوم تورکان .
در مورد فواره ی جهشی برخی توسعه طلبی ها ، و چشم دوختن نوکیسه گان سیاسی به خاک همسایگان نیز چنین است . صعود دارد . و البته یک سقوط حتمی . که دومی در رابطه ای تنگاتنگ با بیداری روز افزون ِ ملت تورک به سر می برد .
اکنون حکایت ماست : یک حزب کوردی به سردمداری از توسعه طلبی ِ دیرینه ی ناسیونالیسم کوردی ، بازیگری به غایت ناشی چون خالید عزیزی را ، فقط چند هفته پیش از نمایش ِ انتصابات ِ شیخ ِ مرکز محور ِ طهران نشین ، به میدان ِ ادعاهای ارضی فرستاده است . وی در کژاندیشی هایی که به زبان کوردی عنوان کرده ، به نفرت پراکنی تمام قد علیه ملت تورک پرداخته ، و عملا تلاش کرده است کوردها را بر علیه ملت تورک بشوراند . در آغاز ِ این سخن ، حیاتی ست بدانیم که تحریف ها ، و دروغ های حزب دموکرات کردستان به توسط سخنگو و دبیر حزب ، به زبان کوردی صورت گرفته ، و به هیج وجه از صداقت ِ برگردان ِ کامل به زبان پارسی برخوردار نبوده است . البته کارکرد ِ مصرف داخلی داشتن این تحریکات ، از لحن و محتوی گفته های خالید عزیزی آشکارا نمایان است . خالید عزیزی از کورد ستیزی ملت تورک سخن می گوید ، و با جعل ِ رخدادهای تاریخی ، کمر به تاریخ سازی کرده و از “جمهوری تبریز” ، چیزی که هرگز وجود نداشته است ، سخن می راند . البته شنونده ی آگاه به حرافی های سخنگوی این حزب توسعه طلب کوردی ، به خوبی می فهمد که تاکتیک بکار رفته در ابداع واژه ای ترکیبی چون ” جمهوری تبریز ” چیست . این همان تاکتیکی ست که خالد عزیزی از ایرانشهری ها آموخته است . همان هایی که می گویند جمهوری آذربایجان جعلی ست و نام آن سرزمینی که امروز به عنوان جمهوری آذربایجان در سازمان ملل متحد ، کرسی دارد ، آذربایجان نبوده ، بلکه آران و شروان بوده ! خالید عزیزی همان تاکتیک ِ پهلوی ها را بکار می برد که اینجا و آنجا ، ابتدا “بولاق باشی” را ، چشمه باشی ، و چندی بعد “سر چشمه” نامگذاری کردند . همان هایی که ساوج بولاق را به مهاباد ، و صدها نام تورکی دیگر را ، با جایگزین کردن نام پارسی ، تغییر هویت داده و اقدام به تاریخ سازی نمودند . ناگهان عربستان و الاحواز شد خوزستان . و عبادان را فارسیزه کرده ، آبادان نام نهادند . اما آنچه که تحریف ِ خالید عزیزی را ، از نوع تحریف پهلوی ها متمایز می کند ، زیرکی هدفمند وی در عدم برگزیدن نام جدید است . نه وی اینکار را نمی کند . بلکه با انتخاب نام واقعی ، و ترکیب آن با واژه ی جمهوری ، “جمهوری تبریز “، تلاش برای ساختن ِ مفهومی برساخته می کند که هرگز در تاریخ وجود نداشته است . آنچه وجود داشته ، حکومت ملی آذربایجان به پایتختی تبریز بوده است . گام بعدی عزیزی در این مانور شکست خورده ی زبانی اش ، قرار دادن ِ اورمو به عنوان خاک کوردستان در برابر مفهومی می باشد که وی به جعل آن پرداخته است . عزیزی وسوسه گفتن این را دارد که بگوید : آنجا تبریز است . تورک است . اما اینجا اورمیه است . و کورد است ( کورد خواهد شد ) .وی حتی ترکیب ِ جعلی استان ارومیه را بکار می برد که هرگز در هیچ برهه ی تاریخی، نه در تقسیمات ایالتی – ولایتی دوران قاجار ونه پیش از آن , و نه در به ظاهر مدرنیزه سازی و تقسیمات استانی رضاشاهی وجود نداشته است ، اگر چه ایرانشهری های مستقر در طهران از پارچه پارچه کردن آذربایجان به استان های آذربایجان غربی و شرقی ، اردبیل ، قزوین ، زنجان ، همدان ، و … همواره استقبال کرده اند ، و هنوز هم نقشه ی تجزیه ی هر چه بیشتر آذربایجان را در سر دارند . نویسنده ی این سطور در نبود ِ دانش تاریخی ِ خالید عزیزی شک دارد و عمد ِ بکار برده شده در نگفتن ِ اینکه کردستان در آن زمان در اشغال نیروهای متفقین ( انگلیسی ها ) بوده را شیطنت ِ بر گرفته از میل مفرط سخنگوی حزب کوردی به تحریف تاریخ می داند . اگر چه در آن زمان نیز ، اینجا و آنجا افرادی بودند که ترکیب واژگانی ِ”جمهوری کردستان” را خوش تر می داشتند تا آن خودمختاری که زنده یاد پیشه وری در ساوج بولاق ( مهاباد )به قاضی محمد اعطا کرده بود .
آیا توسعه طلبی های حزب کوردی ، این بار نیز ، بیش از پیش ، پای ارتجاع ِ طهران را به آذربایجان غربی خواهد کشاند ؟ مگر نه این است که خلافت مستقر در طهران برای سرپوش نهادن بر انبوه تضادهای داخل حاکمیت ، و برای منحرف کردن اذهان از فاجعه ای به نام جمهوری اسلامی و تبعات آن ، از اقتصاد ورشکسته گرفته ، تا حقوق پایمال شده زنان ، به یک همبازی ِ توسعه طلب نیاز دارد؟ آیا جز این است که بازی کردن در زمین طهران از سوی حزب دموکرات کردستان عامدانه و با توهم گرفتن ِ پاداشی مانند “استان ارومیه” گفتن حسن روحانی صورت می گیرد ؟ تاکتیک ِ رنگ باخته ی خالید عزیزی در رنگ و روی مناقشه دادن به ادعای ارضی ، نه تنها نتیجه نخواهد داد ، بلکه حتی می تواند آرزوی تشکیل ِ تشکیلات خودگردان را در کوردستان غیر بزرگ که به زعم توسعه طلبان کوردی سرزمین هایی از لرها ، تورک ها ، و عرب ها را نیز شامل می شود ، زیر پرسش ببرد . خاک تاریخی آذربایجان را نمی توان به همه پرسی گذاشت . ما تورک ها خاک نمی دهیم . از دیگر شگردهای عزیزی در تحریف رخدادهای تاریخی ، پرداختن تلویحی وی به جنایات حزب دموکرات کردستان در ۱۳۵۸ در سولدوز ( نقده ) است که در طی آن حزب متبوع وی ، مسلحانه وارد شهر شده ، برای ساکنین سولدوز ، ضرب الاجل سه روزه برای ترک کردن شهر داد .
اگر تا دیروز شاهد طفره رفتن سران حزب دموکرات کردستان از پاسخگویی به این پرسش بوده ایم که چرا در بحبوحه ی قیام مردم در ایران ، پس از قتل حکومتی مهسا امینی و قتل ِ صدها شهروند دیگر با شلیک مستقیم گلوله به سر و صورت ، از سوی کوردهای مسئول در حزب کوردی شما ، شاهد تبلیغاتی توسعه طلبانه مانند این که اورمیه را شهر کوردستانی بنامید ، یا معدن اورانیوم ِ خوی را ، معدن اورانیوم ِکوردستان نامگذاری کنید ، از رده های بالای حزب دموکرات کردستان پاسخ می شنیدیم که” افراطی ها همه جا هستند ” ! ولی اکنون با نفرت پراکنی های خالید عزیزی ، عملا ناظر ظهور دم خروس هستیم . خواننده ی هوشمند ، می تواند به توسط ِ در کنار هم قرار دادن تکه های پازل ، مانند طفره رفتن حزب کوردی توسعه طلبی مانند حدکا از پاسخ به این پرسش که آیا گزاره ی ” اورمیه ، خاک کوردستان است” ، هنوز در مرامنامه حزبی شان موجود است یانه ، با پازل تحریف های تاریخی که خالد عزیزی می کند ، به این مهم دست یابد که احزاب کوردی چگونه با همدستی با ارتجاع طهران ، به تشتت در دستیابی به هدف مشترک تمام ملیت ها که همانا گذر از ارتجاع خمینی – خامنه ای ست ، می پردازند . احزاب کوردی که احیانا بازتاب دهنده ی نمایندگی ِ تنها بخشی از ملت کورد هستند ، چرا که فقط یک انتخابات آزاد می تواند سنگینی این احزاب را در میان ملت شان آشکار کند ، عملا ، عامدا ، و خائنانه به بازی کردن در زمین ارتجاع طهران ادامه می دهند . باری دود این آتش که هیزم بیار معرکه اش طهران و اربیل است ، فقط در چشم ملت تورک و کورد نخواهد رفت .
ملت تورک در آذربایجان چه در زمان شاه ، و چه در زمان شیخ ، با پذیرایی از انبوه آوارگان کورد هرگز در میهمان نوازی کم نیاورده اند . و همواره میزبانان ِ نیک تباری بوده اند . و البته اسناد مربوطه حتی بصورت فیلم در بایگانی موجود است . اکنون ثبت ِ تاریخ است که ملت همیشه سربلند تورک ، بیش از پیش پای در راه بیداری گذاشته است .
با نگاهی به ژئوپلیتیک منطقه ی خاورمیانه ، می توان به آسانی دریافت که چرا خوش باوری فانتزی گونه است اگر محتمل بدانیم که برخی از نوپدیدان سیاسی در اینکه دولت هایی در آنسوی آب ها ، ولو با متحدانی اشغالگر که هنوز هم پس از هشتاد سال اشغال سرزمینی و نسل کشی، نتوانسته اند صدای ملت فلسطین را خاموش کنند ، بتوانند با تعلیم چند “چریک کورد ” ، و تزریق چند میلیون دلار در جغرافیای سیاسی کنونی ، یک کردستان بزرگ برای چند حزب کوردی دست و پا کنند.
جو زدگی احزاب کوردی را پس از کشتار نظامیان و غیر نظامیان توسط حماس در هفتم اکتبر سال گذشته، و درپی آن نسل کشی که دولت اشغالگر اسرائیل و متحدان اش براه انداختند ، توانستیم به عین در خودداری ِ این احزاب از محکوم کردن ، و یا حتی ابراز تاسف از کودک کشی ، و قتل فلسطینی ها ببینیم . راستی ، در پشت پرده ی توافق با آمریکا و اسرائیل که آخری از تغییر نقشه ی خاورمیانه با دهانی کف کرده در پی اجیر کردن مجدد نیروهای نیابتی کورد اش بود و هست ، چه می گذرد؟
تاریخ خوانان به یاد بیاورند چه بر سر جریانات سیاسی در ارمنستان آمد که به استاتوس خودمختاری ارامنه در قاراباغ اکتفا نکردند ، و الحاق خاک جمهوری آذربایجان به کشور ارمنستان را خواستار شدند .
زنده یاد محمد امین رسول زاده در اعلام استقلال ِ جمهوری آذربایجان به سال ۱۹۱۸ ، خودمختاری قاراباغ در خاک آذربایجان را به رسمیت شناخته بود , هر چند که با نیروهای تروریست ، زیاده خواه ، و سابوتاژ گر ِ ” داشناک” با موفقیت مبارزه کرده و پیروزی در افق سیاسی این مبارزات نمایان می نمود .( qarabag muxtar vilayəti , respublikasi ) . و استالین تورک ستیز که همواره از هیچ تلاشی برای هویت سازی جعلی برای تورکان آذربایجان فرو گذار نکرده بود ، قاراباغ را در همان استاتوس موجود بعد از استقرار بولشویک ها باز شناخته بود. اما دیدیم که توسعه طلبی های شبه روشنفکران ایروان نشین مسکو پسند ، چه بر سر ارامنه حامی داشناک ها آورد .
ناگفته نماند که باور ما در حزب دموکرات آذربایجان ، به فدرالیسم پارلمانی ست که در آن نمایندگان در کشورِ کثیرالمله ای مانند سرزمین ما ، در ادواری متناوب ، از سوی ملت ها برگزیده شده ، و به مجلس راه می یابند . فدرالیسم قومی ، یعنی حکومت ملک الطوایفی آنگونه که در اقلیم کردستان عراق صورت عملی به خود گرفته است ، نه امروزی ست ، و نه توانایی حیات دارد , بدون آنکه بتواند بازیچه ی دست ِ قدرت های منطقه ای و فرآ منطقه ای نشود .
امید داریم که احزاب کوردی ، با پایان دادن به همکاری های اطلاعاتی- امنیتی شان با ارتجاع طهران ، منافع ملت های ساکن در این سرزمین را مد نظر داشته باشند . آیا زمان آن نرسیده است که احزاب کوردی از تجربه ی متعدد مذاکره شان با شیخ ِ واپسگرا در طهران بیاموزند ؟ چه نیازی به تکرار ِ مجدد تجربه های پیشین است ؟ از جمله ی مذاکرات ِاحزاب کوردی با ارتجاع طهران می توان از آنچه که به سال ۲۰۱۷ در اسلو پایتخت نروژ بوده است ، نام برد .
بر کسی پوشیده نیست که اگر احزاب کوردی با همین منوال به بازی کردن در زمین طهران ادامه بدهند ، نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاکنشان !