حسن افراز : منتظر السلطنه ، سیاست مداری که در مدار ِ مدارآ نمی چرخد !
منتظر السلطنه ، سیاست مداری که در مدار ِ مدارآ نمی چرخد !
“Politik ist die Kunst des Möglichen.”
” سیاست ، هنر ِ ( به فرجام رساندن ِ ) ممکنات است .”
از مرگ ِ گوینده ی گفتاورد بالا ، بیش از ۱۲۵ سال می گذرد . این نقل قول از شخصی ست که در کارنامه اش ، در کنار اوراق ِ سیاه ِ لشکر کشی به اینجا و آنجا ، یک واقع بینی حداقلی از توانایی های اش را نیز دارد . یعنی همانگونه از واقع بینی که برخی از سیاست چی های گذشته پندار ِ سلطنت طلب در دوران ما ، به عمد نمی خواهند از آن آگاهی داشته باشند . و صد البته در روند ِ این نا آگاهی دلخواسته شان ، ائتلاف ، و ای بسا اتحاد ِ ضروری برای به پیروزی رساندن ِ جنبش دادخواهی را ، با انحصار طلبی های شان فرو می پاشند . حتی با آگاهی بر اینکه ، اینگونه تخریب های عمدی شان ، خدمت به سرزمین کثیر المله ی تحت ستم ِ شاه و شیخ نیست ، بلکه خیانت به شهروند ِ آزادی خواه است . و این مصداق ِ آتش زدن قیصریه ای برای یک دستمال ، دستار ، عمامه ( شما بخوانید تاج ) است . غافل از اینکه ، بلندی ِ متوهمانه ی هیچ تاج و تختی ، در همسنجی ِ با ژرفای ستم رفته بر ملت های ساکن در سرزمین مان ، ارزش ِ خودخواهی های اینچنینی را ندارد . بدینگونه است که در تاریخ معاصر ، دهکده ی جهانی ، در دام ِ تنش های نظامی پر شماری گرفتار گشته ، رنج ِ دو جنگ ِ جهانی را تحمل کرده ، نسل کشی ها ، کودتاها ، و اشغال گری های سرزمینی بسیاری را پشت سر نهاده است ، اضمحلال شماری از امپراطوری ها را دیده ، و شاهد ِ برپایی کشورهای نوینی بوده است ، و البته برپایی تشکیلات و سازمان های بین المللی ِ کمابیش سودمندی را تجربه کرده ، و گام هایی ، ولو کوتاه و در اساس ناکافی ، در راستای پیشگیری از سر بر آوردن تنش ها برداشته است .
در راستای این رخدادها ، سرزمین ما نیز شاهد تلاش برای رهایی از استبداد ها بوده است . یک نمونه ی آن ، انقلاب مشروطه می باشد که در جوهر و ساختار ، سندی زرین در تاریخ ِ آزادی خواهی ، و عدالت طلبی مردمان این سرزمین به شمار می آید . ما ، خلق های ستم دیده ، علی رغم سرقت ِ انقلاب مشروطه توسط رضاخان که با هدف ِ گرفتن ” آری ” برای رویای سلطنت اش به قم رفت ، و با برخورداری از کمک متولیان ِ نهاد دینی ِ در حوزه علمیه قم ، حائری یزدی، و نائینی ، در تهران تاج سلطنت بر سر گذاشت (از نقش انگلستان در کودتای به قدرت رسیدن رضا خان که بگذریم ) ، و علی رغم نقش ِ سیا در بازگشت ِ پسر ِ رضاخان ، پهلوی دوم ، به قدرت ( کودتای ۲۸ مرداد ) ، یعنی پس از نیم قرن استبداد پهلوی ها ، جنبش ِ آزادی خواهی دیگری ، جنبشِ ضد سلطنتی ِ بهمن ِ ۱۳۵۷ را داشته ایم . این بار سارق ِ آرمان ِ آزادی خواهی از اردوگاه ِ دین سپران ، کسی جز روح الله خمینی نبود که البته در چهارچوب خود تحلیلی ها ، وجود ِ پدیده ی بت سازی کاریزما گونه از سوی تودهها را نیز ، نباید از نگر دور بداریم .
اینک جنبشی دیگر در جریان است . هم اکنون می توان به روشنی ، فریاد آزادی خواهی را در تداوم انقلابات پیشین به تبیین نشست . و در تحلیل دلایل شکست آنها ، به پاشنه ( های ) آشیل این جنبش پرداخت . اگر چه ستم دو چندان بر شهروندان ِ زن ، سیمای زنانه ی این جنبش ِ دادخواهی را پر رنگ نموده است ، ولی از مانورهای برخی نیز نباید غافل بود که با شتاب زدگی هر چه تمام ، پارازیت ِ ” مرد ، میهن ، آبادی ” را رسانه ای کردند . آیا این مزه پرانی در راستای تضعیف ِ چهره ی زنانه ی جنبش نبود ؟ راستی چه کارکردی برای اینگونه رفتارها می توان متصور بود ؟
مگر نه اینکه در آنالیز ِ تجربه ی شکست انقلابات پیشین ، رد پای خودکامگی ِ حذف ِ رقبای ِ سیاسی با چماق کشی های گسترده ی شعبان بی مخ ها را شاهد بوده ایم ؟
هم اکنون در روند ِ لجن پراکنی های سیستماتیک به سیاسیونی که در پی گفتمان دموکراتیک بوده اند ( مانند حامد اسماعیلیون ) از سوی فالانژیست های ذوب در وکالت و ولایت ِ منتظر السلطنه نیز ، همین گونه از رد پا را می بینیم .
تو گویی : نبود ( و کمبود ِ ) حافظه ی تاریخی در میان شماری از شهروندان ِ سرزمین مان ، گریز ناپذیر گشته است .
هرچه هست ، امروز تلاشی ِ همبستگی ِ موسوم به مهسا را داریم که با شش نفر کار خود را آغازید ، و پس از روشنگری های بن بست شکنانه از سوی حامد اسماعیلیون ، دو روزی نیز ، نیمه حیات ِ پنج نفره داشت تا اینکه چهار نفر دیگر نیز از چرخش ِ عاشق السلطنه در مدار ِ سیاست ورزی ِ های نابخردانه ، انحصار طلبانه ، و انکار گرایانه ی ارباب ِ خویش ولیعهد پندار که هنوز ترجیح می دهد مدافع ِ خیانت های پدر و پدر بزرگ اش بوده ، و بار ِ منفی ِ حمایت از ساواک ( و ساواکی ها ) را بر دوش بکشد ، سر گیجه گرفته ، به تنگ آمده و دوری از رضا پهلوی را رسانه ای کردند ( با بهره گیری از یک ضرب المثل ِ از بومیان آمریکا ، می شود گفت : به گونه ای از اسب مرده پیاده شدند ! )
آری ، چه بخواهیم ، چه نخواهیم ، در عصر ِ ارتباطات بسر می بریم .
واقعیت اینکه ، در دهکده ی جهانی ، شار ِ داده ها ، ولو اینکه بخشی از داده ها Fake News باشند ، نه قابل کنترل است ، و نه آنگونه که دیکتاتورهای خرد و کلان در پی آن هستند ، هدایت پذیری صد در صدی را گردن می نهد . حتی یک سیاست چی نیم بند با ذهنیت ِ مغفول از رخدادهای تاریخی ، باید این عینیت را بپذیرد ، ولو یک منتظر ِ تاج و تخت که نمی داند چگونه میراث ِ بار منفی دو کودتاچی در نقش پدر و پدر بزرگ اش را تحلیل ِ تاریخی ِ واقع بینانه کرده ، و در پی انکار دیگران ، و تلاشی گفتمان ِ دموکراتیک نباشد . و گرنه دماگوژی برنامه ریزی شده ی توسط خود زنی های ریشه در میراث خواری ِ پهلوی های پیشین ، ابعادی به مراتب گسترده تر از فروپاشی ِ همبستگی مهسا ، به خود خواهد گرفت .
لولو خور خوره سازی از ملیت های تورک و عرب ، آنگونه که عاشق السلطنه از آنها با واژه ی تجزیه طلب و پان تورک نام برده است ، نیز در همان راستای نبود ِ تساهل و مدآرا با رقبای سیاسی است . اینگونه از ناهنجاری را ، کودتا پیشه گانی از جنس ِ پدر و پدر بزرگ ِ منتظر السلطنه نیز داشته اند .
نافهمی ِ آقای رضا پهلوی از امر ملی ، بی اطلاعی وی از ساز و کارهای فعالیت ِ سیاسی ، و بلا ارادگی وی در شناسایی ِ آسیب های ژرفی که پافشاری در صحه گذاری بر جنایات پدر و پدر بزرگش بر جای می گذارد ، خدمتی ست در ابعادی بسیار گسترده تر از خدمات سایبری های سپاه پاسداران به خلافت ِ چهل و چهار ساله ی خمینی – خامنه ای .
کنشگری های آقای رضا پهلوی و ناکارآمدی شخص ِ وی در کار سیاسی ، عملا خیانتی ست به جنبش ِ آزادی خواهی در سرزمین مان .
آیا خیانت پیشگی می تواند موروثی باشد ؟
به یقین که اینگونه نیست و نباید در پی رگه یابی در توارث ِ فضیلت ها ( و یا رذیلت ها ) بود . هنوز برای دیدن واقعیت ها در سرزمین ِ کثیر المله مان دیر نشده است .
هر آن کس که امروز در عصر ارتباطات ، واقعیت ِ بیداری ملت ها را در نیابد ، فردا ، گدایی واقعیت ها را خواهد کرد .