جایگاه حقوق اقوام و زبان مادری، از سخنرانی دکتر حسن عشایری در دانشگاه زنجان
من با قسمت زبان در درجه اول یک ۲۰ سالی که در آلمان دانشگاه فرایربخ بودم که بعد از انقلاب ایران اومدم به وسیله زبان پریشی اشنا شدم. من رشتهام نورولوگی و پسیکیاتری و نئوروپسیکولوگی هست. نئوررپسییکلوگی یک ساختاری است که رابطه مغز و رفتار را تعریف میکند. هم نئوروهم پسیکو، یعنی فعالیتهای عالی قشر مخ. ادراک ، شناخت ، آگاهی ، زبان، سازمان بندی رفتار. هم از روانشناسی پایهای هست هم در نورو که میره به طرف فعالییتهای عالی قشر موخ. خوب از این دیدگاه به زبان نگاه میکنیم . خوب هنوز ما با زبان پریشی (آفازی) سرکار داریم. آنهایی که سکته میکنند بخصوص آنهایی که نیمکره چپشون آسیب میبینه خوب زبان پریشی پیدا میکنند. که ما میگیم افازی به همین دلیل ما هنوز هم داریم رو این مسائل کار میکنیم و انجا هم به این مساله بر خورد کرده ایم که آنهایی که دو زبانه هستند آیا سکته کنند چه مشکلی پیش میاد.حالا آنهایی که سه زبانه هستند ،شانس داشتیم در تهران همچنین کیس هایی خوشبختانه داشتیم آنهایی که در جنگ بودند ترکش خوردند یا سکته کردند نمونه اش را میتونید در مجله “براین اند لنگوج” (Brain and language) با دکتر لیلی پور (؟) چاپ کردیم هست که مساله دو زبانه است. من هم میخوام رو این مساله از دیدگاه به اصطلاح نورو پسیکولوگی صحبت کنم. محدود هست. نورو پسیکلوگی زبان را باید جدا مطرح کنیم که جاش اینجا نیست ما یک ترم درس میدیم به اسم زبان و آگاهی ، زبان و فرهنگ، زبان و شناخت ، زبان و توابنخشی. توانبخشی شناختی ( Cognitive Rehabilitation) که یک ترم درس هست. من کوتاهش میکنم چون که بیشتر مکتب آلمان هست . ما سه تأ گرایش در اعصاب شناسی داریم که یکی گرایش آمریکایی هست که پراگماتیستی هست ، عوارضی هم دارد . خیلی جاها خیلی عمق ندارد. اینها را “بویمونت” انگلیسی در کتابش نوشته من نقل قول کردم. دیگری هم مکتب اروپا است فرانسه و آلمان و دیگر کشورها که اینها که اینها علم را دم (یا عمیق) میکنند. شک میکنند. شک ژرفا سنج دریای حقیقت هست.
مکتب فکری پاریس که فکر میکنم ریشهها آنجاست که فکر میکنم(?drainage in the brain) کرده و مکاتیبی که میره به طرف اروپای شرقی مثل “لوریا” و “لیوتسکی” که آنهایی که در این رشته کار میکنند میشناسند. اما از “پوشکین” یک چیزی را اینجا نقل قول میکنم ، شاید ترجمه من از آلمانی درست نباشه میبینم چیزهایی را قرمز نوشتهام که ناخوانا است، میگه ؛ از بر و بهر بگذر دل مردم را به کلام ( آر). این دل همان سیستم لیمبیک است. دل اگر عقل داشته باشد برای چیزای خوب میتپد. پایان هوس آغاز عشق است. به چه چیزی میخواد عشق بورزه این از “پوشکین” گرفته شده و من اینجا نقل قول کردم.
خوب عرض کردم که ما بیشتر آلمانی زبان هستیم یا فرانسه و “هلمبولت” که فیلسوف معروفی است میگوید ؛ من اگر انسان هستم ن برای آن که زبان دارم بلکه برای آن که تمام بدنم زبان است. میدونید که انقلاب دومی در زبان شناسی رخ داده است بعد از نوام چامسکی که میگه زبان (?) ، شاگرد خود ش هم “لیکاف ایدلمان” که جایزه نوبل را هم بورد ، یک تحولی، شاید کلمه انقلاب در زبان زیاد باشد ، یک تحولی اتفاق افتاده در زبان. در آخرین نشستی هم که در ژنو هم بود یکی از اساتید من یاداشت کردم میگه ؛ زبان خانه وجود است. واژه بذر فکر است، عمل فرزند سخن و همینجور ادامه میده. پس زبان همان خانه وجود است حالا همنوتیپ شو برسی کنیم این حتا به ما کمک میکند که حتا به ریشه ش بپردازیم که به احتمال زیاد زبان به وسیله کار انسان در طبیعت اتفاق افتاده است و (product) کار هست. یک دفعه اتفاق نفتاده در واقع دست مغز بیرونی انسان است، به قول کانت.(انسان) کار کرده در طبیعت و این برگشته در لایههای پیشانی یا فرونتال مدارهایی اتفاق افتاده که این زبان آرام آرام شکل گرفته. خوب ما حالتی که در مورد دوزبانگی داریم، در مورد زبان من اگر لازم شد بعد صحبت میکنیم که سازمان بندیش چرا در نیمکره چپ هست ، نیمکره راست هم پردایش میکند و اتفاقاتی در مغز میافتد , چون زبان تنها محرکی است که میتونه زایش بده به اطلاعات ، نه تنها اطلاعات را ضبط میکنه به حافظه کلامی بلکه روش دخل و تصرف هم میکند، میافریند ، شعر میسازه حتا از واقیعت دور میشه و اونقدر دور میشه که ما نمیتوانیم (Concept) یا مفهوم را پیدا کنیم. یعنی زبان میتواند دگرگونی پاتالوگیک هم داشته باشد غیر از سکته مغزئ که در خیلی از جاها انقدر از خود بیگانگی را از خود ارائه بده که به قول “ادرنو” که میگه ؛ موقعای که میگیم وقت آزاد (Free time)، نشون میده که خود کاررا آزاد نمیکنیم . یعنی من آزادی را در گریزاز کار میبینم. ببینید به وسیله زبان میشه به این هم نگاه کرد .
ولی من خیلی کوتاه اگر استاد اجازه بدهند در مورد دوزبانگی صحبت کنم. ما دوزبانه به کسی به شخصی اطلاق میکنیم که بتواند به زبان از نظر رمزگردانی بشنود ، درک کند و بتونه بنویسد و بتونه (Definition) یا تعریف کنه یک چیزی را ازش پرسیدیم. تعریف دوزبانگی خیلی پیچیده هست در رشته لینگوستیک یا انقدر مته میگذارند که در انگلیسی اگر شما شکسپیر را نفهمید دوزبانه نیستید. در آلمانی گوته را نفهمید دوزبانه نیستید ، در فارسی باید حافظ و مولانا را و همه را …ولی در قسمت اعصاب شناسی از نظر تحقیقاتی یه کمی فرق میکنه, کمی تخفیف دادند میگن اشکال نداره اگر هنوز به فعل فرهنگ و ..دسترسی نداره عیبی نداره ما اینو دوزبانه اطلاق کنیم. ما یک تحقیقاتی در تهران داریم روی دوزبانگی که بخصوص نه آنهایی که زودهنگام هستند یعنی از بدو تولد با زبان دوم آشنایی پیدا میکنند ، اما مثل ایرانیهایی که رفتند در لوس آنجلس و مثل نوجوانانی که بعدا این امکان را پیدا میکنند که با زبان دوم آشنا بشوند یا آنهایی که بعدا در بزرگسالی کوچ میکنند در یک جایی کار میکنند تحقیق میکنند انجا دوبانگی (رخ میدهد). این باید تعریف بشه.
الان داره در دنیا اتفاقاتی میفته با این کوچها ، که مردم کوچ میکنند به اروپا و اینها قرار هست با محیط آشنا شوند و محیط هم قرار است با اینها اشنا بشه. ما ۲ یا ۳ میلیون کارگر ترک داشتیم در آلمان که چون من بلد بودم تأ یک حدی, اینها که مشکلاتی پیدا میکردند در بیمارستان سعی میکردیم با اینها ارتباط برقرار کنیم چون اینها خیلی وارد به زبان دومشان نبودند. من از آمار میگذرم اینها در ادبیات هست . مختصر باید اشاره کنم در آمریکا در ۱۹۱۰ و این حرفها ، خوب به آمریکا بیشتر کوچ کردهاند از اروپا رفتند و جاهای دیگر ، اجازه نمیدادند که اشخاص تو خونه خود هم به زبان مادری صحبت کنند. حتا به آنهایی که دوزبانه بودند واژه (schizoglosia) پارگی زبان که مقاله هاش هم هست ، یا مثل (Schizophrenia) پارگی تفکر، به کار میبردند که یعنی اینها مشکل دارند. تازگیها با هم در آلمان باز یک اتفاقی افتاد که خانم “کلم” عقیده داشت که آنهایی که تشریف میارن آلمان و پناهنده میشن بهتره حتا تو خونه هم زبان مادری خود را صحبت نکنند که مورد بحث خیلی جدی قرار گرفت. به هر هار نوروپسوکولوگیستها اولینها بودند مثل “گشلین” که از اروپا رفته بود. تئوریهای خودشو داره در ماساچوست و دانشگاه هاروارد که اینها گفتند نه ما باید رو دو زبانهها کار کنیم. و یک سری کارهای بسیار اساسی در آزمایشگاههای بسیار مجهز انجام گرفت و نشان داده شد که سرعت پردازش اطلاعات که میشه اسمش ” چند کلمه در چند ثانیه” که با معناش و گرامرش باشد در دو زبانهها بهتر هست. و اون پدیدهای هم که گمان میکردند اینها خرفت هستند دیدند نه اینها خلاقیاتشان بالاست. منتها باید صحبت کنیم ببینیم این زبان با چه ابزاری کار میکند. کوچه بازاره یا …
سرعت پردایش اینها خیلی بهتره و مساله اینست که در زبان مادری یا دوم خیلی فرق داره ، مساله نورونال ارگانیزاسیون هست . شما یک تحریکی که میدید یک حافظه در زبان مادری دارید یک حافظه در زبان دوم خیلی سریع در هزارم ثانیه این مدارها با هم یک فعالیت سیناپسی را با هم انجام میدهند که امروزه در فونکسیونال “MRI” یا سیستمهای نسبتا پیشرفته چون پوزیترون امیشن توموگرافی میشود (Live) زنده نشان داد. درسته زبان اول با زبان دوم در مغز کاملا یکسان (Localised)جایگزین نشده، با هم هستند’ ولی زبان دوم حتا عقیده بر این هست که حتا سیناپس هاش هم فرق میکند. و از این رو زبان دوم میتونه در اینجا رو زبان مادر اثر بگذرد . گوته حرف بعدی نمیزند میگه اگر کسی زبان دومی یاد نگرفته حتا زبان مادریش هم نفهمیده. یعنی زبان دوم که حالا در عصری که در جهان گلوبالیزاسیون یا جهانی شدن هستیم در سطح دانشگاه مسلما دیگر مطرح هست. اما رو دو زبانهها اجازه بدید خیلی سریع جلو برم. ببینید اینجا همین دستگاههایی که باهاشون کار شده موقعی یک کلمه که معنا داره در زبانی که دوره معنایی داره، قسمت معنایی آن با قسمت هیجانی فرق میکنه. شما میدانید که اولین زبانی که آدم یاد میگیرد زبان مادری زبان لیمبیک هست. زبان هیجان و عاطفه هست. اول اون هست بعد قشر مخ آماده میشه برای زبان دوم و سوم که چند زبانه(polyglot) باشه. در این تصویر خیلی روشن نشان داده میشه که موقعی که کسی مونو لینگوال یا یک زبانه هست موقعای که پردازش میکنه قسمت گوستردهای از مغز درگیر هست و خیلی وقت میگیره. در دو زبانهها این خیلی سریع انجام میگیرد و مناطق در گیر در قشر مخ که هم نیمکره چپ هم نیمکره راست هست صورت میگیرد، همانطور که میدانید در راست دستها نیمکره چپ دومینانت هست و غلبه دارد اما این مساوی این نیست که نیم کره راست در پردازش دخالت ندارد چون دارد، بیشتر در قسمتهای هیجانی که ما میگیم اتصالات قشر مغز(Cortico cortical connections) هست که دخالت دارند که کمی فرق میکند. اگر ما اینو کمی تحقیق کنیم و از تحقیق صحبت کنیم من اینهارو میگذارم کنار چون تکنولوگی هست زیاد مهم نیست. ما امدیم در آذری (ترکی) ، فارسی و کردی دوره دکترای گفتار درمانی مجبورا کارهای تحقیقاتی هست اینها کنند ، دو سه تأ کار مقدماتی انجام دادیم راحت خدمتتون عرض کنم که نمیتونیم تعمیم بدیم. یعنی کردها و ترکهایی که تهران تشریف داشتند ما دسترسی فقط به اینها داشتیم. نیامدیم در مناطقی مثل سنندج و غیر مستقیم انجاها کار کنیم که تازه شروع کردیم که با خود چشمه آشنا بشیم. من حالا مثال خواهم گفت مثلا شما یک نفر یک کاری بدی کرده مثلا شما تو فارسی میتونید بگید : غلط کردی یا به ترکی (غلط الدین). اما کرد از زبان قبلیشون میگه : شکر خوردی! خیلی جالبه که اینها چطور آمده ، اینها فرهنگی هست دیگر. یعنی بدترین ناسزا این هست که بگی تو شکر خوردی. در حالی که اگر ما به زبان معمولی بگیم حتا امسیون مثبت هست در حقیقت. مساله هیجان هست من میخوام اینو فوکوس کنم که پردازش اطلاعت در قسمت علمی زیاد با هم فرق نمیکنه . شما آناتومی ، فیزیولوگی، درسهایی که در تکنولوگی دارید خیلی فرق نمیکنه. انگشت بذارید روی هیجان ، عواطف . تو هیجانات اگر بخواد پردازش بشه انجا (Defferent) تمایز هست. مساوی این نیست که یکی بد هست یکی خوب نه اصلا اینطور نیست متفاوت هست این دفرنت بودن که خوب . غنی سازی هست . برای هر دو تا زبان خوب هست. این یک کمونیکاسیون خیلی مثبتی هست. مثلا اگر یک آذری( ترک از اذربایجان) با یک کرد ازدواج کنه یعنی این دو زبان مشکل پیدا میکنه، اتفاقا اگر ما علمی برخورد کنیم و مشاوره بدیم دیگه نمیتونند علیه زبانهای دیگه جوک درست کنند و تخریب کنند چون این ارتباطات را میشناسیم و رو این اصل هست که سعی میکنیم که نشون بدیم که این بیشتر یک توانایی بیشتر هست در یک خانواده که بتونند یک کمونیکاسیون سالم و مواثر داشته باشند نه تماس. ارتباط اثر گذاری و اثر پذیری هست. چهار تا چشم بیش از دو چشم میبینه . یک نفر با یک زبانی به یک چیزی نگاه میکند اون یکی با زبانی دیگر اون وقت با هم تعأمل میکنند که این خودش بخصوص در خلاقیت های هنری بخصوص یک نکته مهم هست که ما با ورسیونهای دیگه به دنیا نگاه بکنیم.
هیجان چیست؟ خیلیها فکر میکردند که یک واقعه اتفاق میفته ما احساس میکنیم و هیجان زده میشیم. این تاریخی باستانشناسی هست و دیگه قبول نداریم در اعصاب شناسی. یک عده میگفتند واقعه ای هست اتفاق میفته بعد یک تحولات فیزیولوگیک در بدن اتفاق میفته بعد ما احساس میکنیم که هیجانش مثبت هست منفی است و غیره. اونم تقریبا داره کهنه میشه . “کنعان” و دیگران آمدند گفتند نه ، مساله با شناخت ارتباط داره. اینجا یک نقطه عطفی در علوم اعصاب هست. امروزه راحت میتونیم بگیم که اصلا شناخت بدون هیجان وجود ندارد منتها به طور مرموزی رمزگردانی شده. “آنتونیو داماسیو” در کتاب جدیدش (Descartes error) “خطای دکارت “جمله زیبایی داره میگه: اگر هیجان آسیب ببیند از خرد خبری نیست. کسوف خرد هست. قبلا اینطور نبود . هیجان یک چیزی در فلاسفه ما حتا در فلسفه غرب خود کانت ، و دیگران یک کمی جدا کرده بودند احساسات و عواطف را. بیشتر خرد ورزی ، سنجش خرد ناب مال کانت و خود هگل، ولی بعدا اعصاب شناسی نشون میده که اینها خوب نگاه کردهاند اما امکانات نداشته اند نه این که هگل اشتباه کرده یا کنت اشتباه کرده ،حتا “انتونیو دماسیو” که میگه “خطای دکارت”، امروز خودش نقض شده که میگویند دکارت خطا نکرده . شما روح زمان را برسی کنید اقای “انتونیو داماسیو”! امروز شما با وسایل جدیدی روبرو هستید و میتونید این حرف را بزنید.
پس یک رویدادی اتفاق میافته ما این را احساس میکنیم . خیلی سریع یک تغییراتی انجام میگیرد ، واقعا اینو در مغز برسی کنید در هزارم ثانیه این اتفاقات میافتد در ناحیه پیشانی اتفاق میفته حالا اونجا یک پتانسیالی اتفاق میافتد که پتانسیال آمادگئ هست و در حقیقت به نوعی اطلاعات به من هجوم میاورد که من چه جور به این مساله نگاه کنم یا در باره آن بپردازم که این یک بحث دیگری هست. بعد شناخت و ارزیابی اتفاق میافتد. اگر این مدار را شما پایین نگاه کنید مداری است که زیر بنای یاد گیری به طور عام درزبان به ویژه اتفاق میافتد . اینجا این مداری که میچرخد این نوزادی که به دنیا آماده این یک (Experience) تجربه دارد . هنوز به قول “ماکس وبر” یک حیوان هست. هنوز انسان نشده، یک حیوان هستِ بعدا فرهنگ ، زبان و غیره بهش اضافه خواهد شد. اینجا اتفاقی که میافته اینه که گریه میکنه و میخندد. تبسم هم باید باشد. تبسم هم زبان هست در واقع زبانی که هیجان مثبت هست، نه ریشخند و پوسخند. این مدار اینقدر باید بچرخد که تبدیل بشه به (Experience) . تجربه میکنه که مادر بهش محبت میکنه ، تر و خشکش میکنه و این اطلاعات از طریقه سیمبول جایروس داده میشه به قشر مخ. قشر مخ در میمون ۹۶% موروثی هست. مال انسان درست بر عکس اکتسابی هست ساخته میشه تأ به یک بلوغ نورونی برسد. زبان اینجوری برای ما در مغز شکل میگیرد و بدن اشاره خواهیم کرد که اون زبان مادری و مادر دوم چطور روی اون سیستم هیجانی اثر میگذارد. سیستم هیجانی یک بخشش در فرهنگ و هنر ، بخصوص مثلا در رشته خودمون که ما انجمن کاربرد موسیقی داریم با مجوز رهبر عظیم الشان مان، که اجازه دادهند که تحقیق کنیم در این مورد که تحقیق گفته نه تولید موسیقی، نشون داده میشه که موسیقی آذربایجان ، موسیقی کوردی و موسیقی بندری با موسیقی شمال زمین تأ آسمان فرق دارد. این هم یک زبان هست.موسیقی انتزاعیترین هنر هست. یک زبانی است که باید رمزگردانی بشه اون تو هم زبان هست.
پس ما این مسیر را میشناسیم و داریم روی آن کار میکنیم ببینیم چه اتفاقی میافتد موقعی که صحبت از دو زبانهها است. تحقیق ما بیشتر روی فارسی ، ترکی ، کرد و دوری تک زبانهها که تعریف داره. ما برسیهایی که کردیم اینهاست که روش ماست و مختصری حالا ادعا هم نداریم که همه چیز را برسی کرده یم. ولی اون قدر که در دسترس بود امکان بود تونستیم که ارائه بدیم. مقالاتمون هم در ژورنال (Neuro Linguistic )نوروزبانی چاپ شده، ایران هم چاپ میشه. علت این که در خارج چاپ میکنیم به خاطره ISI نیست ، ما این پز را نمیدیم ، به خاطر این هست که بتونیم ارتباط داشته باشیم . مثلا کتابی که “پارادی” نوشته (Bilingual afasia)” آفازی دو زبانه ” ما هم یک چند صفحهای نوشته یم اسم ما هم هست برای این که زبان زبان فرهنگی ، زبان علم زبان دنیاست. ما هم بتونیم ارائه بدیم که ما هما آفازیمون فرق میکنه در زبانمون با زبان انگلیسی و حتا در جنوب فرانسه تا شمال آن فرق میکند. رو این اصل ما اینها را به بیرون هم ارائه دادیم. ما هیجانها را برسی کرده یم که شما میدانید مال ماتم، شادی، غم، خنثا و غیره …(Taxoscope machine) تصویر نما داریم که میتونیم این محرکها را در مدت زمان محدود مثلا ۱۵۰ میلی سکوند ، ماکسیمم سیصد هزارم ثانیه ارائه بدیم که محرک زمینه اش شلوغ نشود فقط باید اون محرک را ببیند که محرکهای دیگر مداخله گرم مزاحم نشوند. شرایط آزمیشگاهی یک کمی پیچیده است بایستی خیلی خیلی دقت کرد چون هر گونه محرک از بیرون میتونه سیستم ما را به هم بزنه روی این اصل بایستی خیلی دقت کنیم و این کار را هم کرده یم و به این نتیجه رسیده یم که سرعت پردایش در دو زبانهها همان طور که گفتم میلی سکوند است دیگر ، یک کمی فرق میکنه با آنهایی که یک زبانه هستند، منتها این مساوی با این نیست که یک زبانهها خدای ناکرده مشکل دارند . انجا سرعت کمی فرق میکنه بخصوص در پردایش شکلهای هیجانی. من اگر بخواهم یک چیزی را خیلی خیلی دقیقتر در هیجانات بیان کنم رجوع میکنم: آلمانی بلدم، لاتین خوندم ، یک کمی انگلیسی و کمی فارسی، اما برمیگردم به زبان مادری و میگم :” چیخاری بودی”. یک چیزی هست که اینو نمیتونم تولاتین که لینگوال لاتین میاد از زبان دیگه اینو بیان کنم. ببین از انجا میرم تو این قسمت زبانی . بعد تک زبانهها هم سرعت مناسب داشتند . تفاوتهای قومی فرهنگی که هست خوب معلومه ژاپنیها زیاد کار کردهاند در ایبروی, در مراکزی که من هم انجا بودم . آنها خیلی مقایسهای کار میکنند. مثلا آنهایی که در هیروشیما بودند ,من یک مدتی هیروشیما ناکازاکی بودم ,شما اونجا کلماتی چون ماتم و غم را بدید, چون پدر مادرشون در بمبی که بعد از جنگ دوم جهانی انجا افتاد هلاک شدهاند ، هنوز تو ذهنشون مطرح هست. غم را اونجا زود تشخیص میدهند در حالی که در کیوتو و جاهای دیگه کمتر. اون حافظه زیست شده ، اون فرهنگی که از پدر و مادر انتقال پیدا کرده به وسیله زبان دخالت میکند در پردایش اطلاعات هیجانی . اینها بالاخره درد آشناتر هستند. با اینکه نسل بعدی هستند ولی در هیروشیما تو شهر که راه میره اون مرکزی که موزه هست و دیدنی هست اونو میبیند و تو کتاب شون هم عکس هاش هست. پس ملاحظه میفرمایید که ما در مورد دو زبانهها یک چیزی را وارد کار میکنیم : تاریخ.
تاریخ هم وقایع نگاری نیست. کشف قانونمندیهای حاکم به اون پروسه هست. اون تاریخی که زیست شده خودش را در هیجان هم نشان میدهد که خیلی خیلی روش صحبت هست و اون که خوب زیست اشده تقریبا بی ریشه هست . ریشه همون تاریخ ، ریشه همون زبان هست که گفتیم زبان انگیزه هست. زبان تفکر هست,” لیوتسکی”. زبان شناخت هست ,” لوریا” . زبان هویت هست . پس بنا بر این میتونیم بگیم زبان یک هویت گسترده تری هست که به چند زبان اشنا هست در واقع به تاریخ آشنایی داره. بالاخره غیر از حالا حافظ و مولانا و غیره را میشناسیم شما برتولت برشت رو ، نمیدونم ، گوته ، شکسپیر ، برتر اند راسل و فیلسفهای دیگر را هم آشنا بشید ذهنتون گسترش پیدا میکند. اونم به زبان خودشون که خیلی قویتر هست تأ به زبانهای دیگر که همیشه مشکل در ترجمه اتفاق میافتد. ما چشم داریم ، گوش داریم ، پوست داریم و این اطلاعات میره بالا و اینجاست که باید قبول کنیم که ما در زبان مادری حتا بویایی، چشایی و غیره هم داریم چون از مادرهامون یک غذایی راِ ما داده اند، فرق میکنه . حق هم داریم که غذاهای محلی آذربایجان فرق میکنه با غذاهای محلی مثلا اصفهان. هر دو تأ مثبت هستند ، هر دو تأ جزو رنگ فرهنگی. هیچ کدوم در رابطه با اون یکی ما بهش نمره نمیدیم فقط اینو میدونیم که حس، همین دیدن شنیدن و همه اینها روی این سیستم زبانی ما اثر میگذارد. این بستگی به این داره ما در کجا به دنیا امدیم. در نیویورک تحقیق کردهاند و نشون دادهاند آنهایی که سیاههایی که در مناطق محروم زندگی میکنند در نیویورک بچههاشون کوررنگ میشوند و زبانشون هم مشکل داره . برای این که انجا اصلا سبزی را نمیبینند. یعنی اون ردوپسی در چشم هست اما این محرک باید باشد که تأ این بتونه رنگها رو تشخیص بده. یعنی ببینید زبان را بردیم بیرون از مغز و شناخت و آگاهی ” خود” در داخل جمجمه نیست ، بیشتر در بیرون هست به وسیله آیینه دیگران من به وجود خودم پی میبرم و در زبان خودی یا مادری هم همین مساله هست.
دوتا نیمکره باهم کار میکنند که ما بتونیم یک چیزی را تحلیل کنیم. وقتی به هیجان میپردازیم نیم کره راست بیشتر کلی گرا وعرفانی است نیم کره چپ (Analitic) هست و تحلیل میکند برسی میکند و جواب میدهد. خدمت دکتر من گزارش دادم ما رشد کودک ایرانی را کار کردیم در ایران و متوجه شدیم که حالا فارسی شو بیرون دادیم که در زبانهای مختلف این شاید فرق میکنه، در لوس آنجلس ایرانیها بچههاشون فرق میکنه با اقای دکتر “مدرس” دوست و همکار من که با هم کار میکنیم یک کتابی نوشته به نام ” زبان و مهاجرت” انجا میبینیم کمی فرق هست. فرق هست مساوی این نیست که این خوبه اون بد هست. بالاخره فرق هست . حالا میشه بعد تحلیل کرد که آنها نیمکره راستشون بیشتر فعال میشه ، خیلی زود نظر میدهند ، خیلی زود میگن ما عقب هستیم، خیلی زود …ما هم دفاع میکنیم که اینجوری هم نیست. ما هم هستیم و لوس آنجلس هم هست. انجا هم فیل بزرگ یک موش نزاییده در زبان. من اشعار شون اینها را برسی کردم این خیلی تغییر نداشته در حالی که در کشور درد آشناها بالاخره تولیداتی داشته اند که اگر مقایسه کنیم فرق میکند.
کوتاه سخن جامعه بندی کنم:
اطلاعات میاد. شما در عمق وجودتون زبان مادری، زبان دوم یا زبانهای دیگری را دارید. مساله را میفهمید که اسمش را در لاتین میگذاریم (unum actum) و یا شما (Activ) فعال حرف میزنید. یا رفلکس, یا میاد و میره. این مهم هست (این طرف راست را شما نگاه کنید) اینو ما اسمش را میگیم (Inner language) یا زبان درون یا همون روان ما یا همون گفتار خاموش. و اینجاست که انچه در زبان مادری هست بررسی کنید با زبان دوم و سوم یک کمی فرق میکنه و داریم روی این کار میکنیم که چطور میتونیم پی ببریم به این زبان درونی که انجا میتونه وتو کنه، میتونه دروغ بگه، میتونه تزویر و ریاکاری کنه.(Out put) را میگیم زبان گفتار. درون اون چیزی که میچرخه الزاما کپی اون تو نیست. بهش رنگ داده کم کرده یا زیاد کرده و دعوای ما روی این هست. نشون داده اگر کسی با زبان مادریش آشتی کنه و خیلی ادا در نیاره میتونه بخصوص در قسمت هیجانی با ژرفای خاصی مثلا (Metaphor )یا استعاره هارو بیان کنه. استعاره چیزی هست که بایستی ابسترکتیو(Obstruktiv) مغز اینو مطرح بکنه و رو این هم داریم کار میکنیم که آیا کسی با زبان آذری (ترکی) اگر بخواهیم استعاره را باز کنیم چه قدر فرق میکند با زبان فارسی و حتا انگلیسی که همه دانشجویان عزیز آشنایی دارند. من خودم امتحان دادم در زبان لاتین البته ۱۹۶۰که شما نبودید ، اونجا امتحانی که از من گرفتند بیشتر هیجانی بود . رو این اصل نشون دادم که ما هم هیجانات مون هست خیلی هم زلال و دلیلی هم نیست که ما خیلی سریع در زبان خودمون رو اینجوری کنیم : ما چی باشیم، مخلصم، زیر پاتم و این حرفها… دلیلی نیست ما هم هستیم ، راست قامت میتونیم بگیم کشوری هستیم که هم نفت داریم هم فرهنگ هم داریم.آنها بیشتر به نفت نگاه میکردند ،(Petroleum). ما فرهنگ هم داریم میتونیم خدمت تون گزارش بدیم . من نیم ساعت در مورد (Avicina)ابن سینا گزارش دادم به زبان لاتین که حتا کتابش هم چاپ شده. بارخلاف زیگموند فروید ابن سینا تحقیق کرده ، اکسپریمنت کرده . یک گرگ را به زنجیر بسته ، یک برّه را هم اینجا نگاه داشته یک برّه را هم بیرون نگاه داشته. میخواسته نشون بدهد با اکسپریمنت که برّهای که در استرس هست فربه نمیشه. و این جور چیزهارو ما میتونیم ارائه بدیم ولی فعلا نبش قبر نکنیم ابن سینا مال گذشته است، جدیدها چی میگویند. اینها تستهای ماست که ارائه دادیم برای زبان.
یعنی میخوام کوتاه به جوانهای عزیز بگم که ما کلی بافی نکنیم باید روشن تحقیق کنیم. ما بایستی بیاریم تو ازمایش گاه تئوری ندیم از اول بگیم بد هست یا خوب هست اول ببینیم چه خبر بعد بتونیم تفسیر کنیم . رو این اصل این آزمایشها دو سه سالی طول کشید. ملاحظه میفرمایید معمولان وقت میخواد. معمولا بایستی شرایط آزمیشگاهی باشه نه به این معنی که ما داریم روانکاوی میکنیم. احساس کنند که ما داریم روی زبان کار میکنیم و در شرایط (Relax) آرامش بتونند ، چون هر گونه استرس روی زبان فورا اثر میکنه. و تغییری ایجاد میکنه در( Out put) بیرون دادن . شروع میکنند سوبیکتیو مساله را جور دیگری مطرح کردن. اینها را میبینید در زبان آذری ( ترکی) ، بعد کوردی کار کردیم . خیلی چیزها را واقعا یاد گرفتیم از کوردها و از فارسا هم همینجور . خیلی جالب بود بعد از این که آزمایش هارو باهم انجام دادیم نشستیم چایی خوردیم و دیدیم خود این آزمایش چقدر اثر داشت که ما بتونیم بدون زمین ذهنی این تورکه این کورد هست با هم یک کمونیکسیون داشته باشیم . یک ارتباط سالم و موثر بدون این که بگیم این اینوره و این اونوره و این خیلی خیلی مهم هست برای ما .
از اینها من میگذرم و دیگه کوتاه بگم ما باید زبان را به عنوان یک ابزار نگاه نکنیم بلکه بدونیم که با نوشتن گفتن ما یک زبان بدن هم داریم( Body Language). و مال ما خیلی قوی هست. ما بیشتر با علایم و غیره کار میکنیم اینو باید در آموزش و پرورش ارائه بدیم که بتونند عزیزان نسل آینده ما با زبان به عنوان واقیعت عینی نه ابزار تزویر و ریاکاری خدای نکرده دروغ استفاده کنند , به مثال اون که : گفتی باور کردم، تکرار کردی شک کردم قسم خوردی فهمیدم دروغ میگی. یعنی زبان بشه بیان واقعیات عینی . با حقیقت حالا کاری نداریم روی این داریم کار میکنیم که بخصوص دانشگاه که خوب به صورت علا بتونند با زبانی که ارائه میشه ، چه زبان مادری، چه زبان دوم ، چه زبان انگلیسی که امروز با پردازش اطلاعات با اینترنت و غیره که ما دسترسی داریم اون چیزی را که من اسمش را گذاشتم و به دانشگاه تهران گزارش دادم خدای نکرده از خود بیگانه نشود. این (Alienation ) واز خود بیگانگی بدترین آسیب بخشی از جهانی شدن هست. سعی کنیم ریشه در خاک همینجا کارمون رو بکنیم و در این حال با دنیا هم ارتباط داشته باشیم.
از صبرتون تشکر میکنم