یکی از مهمترین وقایع روزهای اخیر که در صدر اخبار جهان قرار گرفت، خبر جایزه نوبل اقتصاد بود. جایزه نوبل اقتصاد به سه متخصص اقتصاد تقدیم شد که یکی از آنها دارون عجماوغلو؛ دانشمند تُرکیهای بود. بنا به تعریف رسمی قوانین تُرکیه، او یک تُرک (به معنای تبعه و شهروند کشور تُرکیه) است اما به تعبیر دقیق علمی؛ او یک دانشمند تُرکیهایست که ممکن است تُرک نباشد. در تمامی معرفیها و مباحث مربوطه نیز او یک تُرک به معنای تبعه و شهروند تُرکیه معرفی میشود اما در بحث از این خبر، تاکید جالبی در میان هموطنان فارس دیدم که بسیار جالب بود.
طی روزهای اخیر که در تهران و دانشگاه بودم، این موضوع یکی از خبرهای داغ دانشگاه بود. بهویژه به این سبب که در سالهای اخیر مباحث و آثار عجماوغلو یکی از مُدهای روشنفکری ایران شده است. صرف نظر از موضوعات مورد بحث در این زمینه که من نه تخصصی در آن دارم و نه صلاحیت اظهار نظر، نکته جالب توجه، نگاه تدقیقی و نکتهسنج هموطنان فارس دانشگاهی نسبت به هویت عجماوغلو بود. آنها با ریزبینی تمام و به اصطلاح عامیانه؛ مو از ماست کشیدن، تاکید میکردند که عجماوغلو، ترکیهای هست اما تُرک نیست بلکه ارمنیاست.
ارمنیزاده بودن عجماوغلو واقعیتیاست غیر قابل انکار و در عین حال بینیاز از این همه تاکید، تصریح و اصرار. نکته بسیار جالب در این تصریح و اصرار هموطنان فارس همدانشگاهی من بر ارمنی بودن عجماوغلو، انگیزه و علت آن بود. با ادامه بحث با اندکی چاشنی طنز، توانستم این علت و انگیزه را به اصطلاح؛ از زیر زبانشان بیرون بکشم. آنها در مکنونات قلبی و ذهنی خود، اولاً؛ یک تُرک را لایق دریافت جایزهای در حد جایزه نوبل نمیدانند، ثانیاً؛ از اینکه یک تُرک جایزه نوبل بگیرد، حسادتشان تحریک شده، دلگیر و ناراحت میشوند.
این دو خصیصه روانشناختی عجیب، یک خصیصه فراگیر در میان فارسها بهویژه تحصیلکردگان این قوم است. آنها از اینکه یک تُرک جایزه نوبل بگیرد، تعجب میکنند و ناراحت میشوند. با تاکید و اصرار بر ارمنی بودن عجماوغلو چنان نفس راحتی میکشند که گویا خطر بزرگی از بیخ گوششان رد شده است.
فراموش میکنند که ملیت در جهان امروز، بنیادگرایی موهوم نژاد و محدوده قومی زبان نیست بلکه ملیت هویتی حقوقیاست و بنا به این تعریف، عجماوغلو در عین ارمنی بودن، تبعه و مهمتر از آن؛ شهروند کشور تُرکیه است. همچنین نمیخواهند با این واقعیت تلخ (برای آنها) ذهن و روح خود را بیازارند که فرید مراد، اورهان پاموک و عزیز سانجار که جایزه نوبل گرفتهاند، هم تُرکیهای و هم تُرک به معنای تُرکزبان هستند. البته به احتمال زیاد در مورد آنها نیز تدقیقات ژنتیک و نژادی خواهند کرد تا اثبات کنند آنها نیز علیرغم تُرکیهای و تُرکزبان بودن، نژاد تُرک ندارند و اینجا پایان مرز فهم، عقل و دانش است. چنانکه با تاسف بسیار در موضوع هویت در داخل ایران، به این مرز ماورای عقل و خرد رسیدهاند و در بحث از هویت تُرکها در ایران، آنها را تنها زباناً تُرک میدانند و نژاداً ایرانی یا پارسی به مفهوم آریایی که توهماتی مضحک و در عین حال خطرناک بیش نیستند. نمونهاش اظهارات بیخردانه اخیر بهرام امیر احمدیان که عنوان استاد دانشگاه تهران را نیز یدک میکشد. این کجاندیشان صد سال کوشیدند تا تُرکها در ایران بهویژه آذربایجانیها را اقناع کنند که شما تُرک نیستید. سپس گفتند؛ تُرک بودن یعنی داشتن نژاد تُرک و چون شما تُرکنژاد نیستید، پس تُرک نیستید بلکه تُرکزبان هستید. اکنون که احساس میکنند این تاکتیک نیز شکست خورده، حرف آخر را میزنند؛ تُرک بودن یعنی داشتن یک نژاد پلشت و اهریمنی!!
ریشه اصلی تمامی این کجبینیها، نقص فهم و بیماریهای روحی، نژادباوریاست. نژادباوری سرانجامی جز نژادپرستی ندارد. توهمی که به توهماتی بزرگتر منجر شده، نتیجهای جز خون و خشونت نداشته و نخواهد داشت. هر نژادباوری در ذات خود یک نژادپرست خودبرتربین است که آخرین ایستگاه و خاک بکر فهمش در بحث از هویت، توهمی به نام نژاد است.