تا همین چند سال پیش به واسطه تعلق به جامعه فرادست، اطلاعات خاصی از تبعیض اتنیکی و مطالبات اتنیکی نداشتم. وقتی به مالزی امدم متوجه شدم مالزی و سنگاپور از سه گروه اتنیکی مالائی، چینی و هندی تشکیل شده اند و هر گروه اتنیکی مدارسی به زبان خودشان دارند. اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که ما چرا در ایران مدارسی برای غیرفارس ها به زبان خودشان نداریم! پیش خودم گفتم احتمالا به این خاطر است که غیرفارس ها چنین مطالبه ای ندارند! بعد از مدتی در صفحه فیسبوک یکی از اعضای حزب پان ایرانیست، شاهد کامنتی مبنی بر مطالبه حق اموزش به زبان مادری از سوی یکی از هموطنان غیرفارس بودم که در کمال تعجب، اکثریت حاضرین در صفحه بدون اینکه با آن شخص وارد گفتگو شوند یا با نظرات و مطالباتش آشنا باشند، صرفا به موجب مطالبه برابری زبانی به او انگ تجزیه طلبی زدند و انواع و اقسام ناسزاها را نثارش کردند! کامنتی گذاشتم و توضیح دادم که آموزش به زبان مادری چیز عجیبی نیست و بعنوان مثال مالزی و سنگاپور مدارسی به زبانهای مختلف دارند اما در کمال ناباوری من هم با انگ تجزیه طلبی روبرو شدم! از همین زمان بود که ناخواسته وارد بحث زبان مادری شدم و تلاش کردم به هم زبانهای خودم بگم که مطالبه آموزش به زبان مادری، نه تنها هیچ ارتباطی با گسست ملی و تجزیه طلبی نداره، بلکه با تشویق حس برابری، موجب افزایش همبستگی ملی شده و مانع تجزیه کشور هم می گردد! اما توضیحات بیشتر من با حملات بیشتری از سوی هم زبان های من همراه شد! با گذشت زمان متوجه شدم وقتی با انگ تجزیه طلبی مواجه می شوی نه تنها دیگر هیچ کسی به حرفهایت گوش نمی دهد بلکه به راحتی صدایت خفه می شود و سرکوب می شوی و باید آماده پذیرائی از دهها فحش و ناسزا باشید! به عنوان مثال یکی از اعضای حزب پان ایرانیست در مورد من نوشته بود: این بی ناموس رو چند ماه پیش باهاش دعوای اساسی داشتم، تو سنگاپور هستش، سخنشم اینه: میگه مثل سنگاپور چهار تا زبان رسمی داشته باشیم! توجه کردید؟ از نظر پیروان اندیشه نئوفاشیستی ایرانشهری و پان ایرانیسم، مطالبه برابری زبانی و اتنیکی به معنای بی ناموسی است! بگذریم که خود واژه ناموس هم جای بحث و گفتگو دارد!
از نظر من با توجه به تجربه ای که طی سالیان اخیر داشتم، واژه تجزیه طلبی، چماقی است برای سرکوب برابری طلبان! اقتدارگرایان در مواجهه با مطالبههای برابری زبانی و اجتماعی، از روش زدن انگ «تجزیه طلبی» استفاده میکنند. انگ «تجزیه طلبی» کلا جای ظالم و مظلوم را عوض می کند و بیان مساله را تغییر میدهد. اقتدارگرایان فارس محور با این روش نه تنها اتهام تبعیض سیستماتیک به اتنیکهای غیرفارس را از روی خودشان بر میدارند، بلکه گروه ها و فعالین ضد تبعیض را در معرض اتهام های جدی قرار می دهند! اتهاماتی از قبیل تجزیه طلبی و مزدوری برای بیگانگان!
تا انجا که می دانم واژه تجزیه طلبی فقط در ادبیات سیاسی فارسی وجود داره و به معنای استقلال طلبی یا جدائی طلبی است! اما چرا جمهوری اسلامی و اقتدارگراها از واژه تجزیه طلب استفاده می کنند؟ چرا از واژه های استقلال طلب یا جدائی طلب استفاده نمی کنند؟ پاسخ ساده است چون از طرفی خوب می دانند هیچ واژه ای به اندازه واژه تجزیه طلب نمی تواند علیه فعالان برابری طلب اتنیکی، تولید نفرت کند و از طرف دیگه به کار بردن واژه «جداییطلب» یا استقلال طلب به معنای پذیرش حق گروه های تحت تبعیض برای مطالبه جدائی و استقلال است.
آیا همهی آنهایی که برابری طلبان غیرفارس را تجزیه طلب خطاب می کنند طرفدار تبعیض و ستم اتنیکی هستند؟ آیا همه آنها مهره جمهوری اسلامی و یا عضو حزب نئوفاشیستی پان ایرانیست هستند؟ خیر! درست است که رفتار فاشیستی آنها در جهت سیاستهای نظام موجود است اما این رفتار آنها ناشی از ترسی است که حکومت به آنها تلقین نموده است! ترسی به اسم «تجزیه هراسی»!
عقیل دغاقله فعال برابری طلب عرب در این خصوص می گوید: بحث تجزیه طلبی، مصداق وحشت اخلاقی است. وحشت اخلاقی به مجموعه ای از روش ها و استراتژی ها، با هدف ایجاد وحشت گفته می شود که یک گروه ذینفع برای سرکوب و کنترل یک گروه اقلیت به کار می گیرد. به عنوان مثال وقتی قرار است با مهاجران غیرقانونی در آمریکا برخورد شود، یک هراس و وحشت از مهاجران غیرقانونی تولید می شود. این مهاجران به عنوان افرادی خطرناک و مجرم معرفی می شوند. هنگامی که این وحشت اخلاقی از آن گروه اقلیت شکل گرفت، آنگاه راه برای برخوردهای غیرقانونی، سرکوبگرانه و خشونت آمیز باز می شود. اگر گروه ذینفع توانست وحشت اخلاقی را ایجاد کند، آنگاه قادر خواهد بود که سیاست های خشونت امیز خود را نیز اعمال کند.
وحشت اخلاقی را بار اول استنلی کوهن در سال ۱۹۷۲ مطرح کرد. وحشت اخلاقی مفهومی است که به ما کمک می کند تا بفهمیم چگونه ممکن است در جامعه ای یک نسل کشی تمام عیار اتفاق بیفتد در حالی که اکثریت جامعه یا ساکت هستند، یا با رضایت سر تکان می دهند! مثال واضح بهره گیری از مفهوم وحشت اخلاقی را می شود در آلمان هیتلری دید. یهودیان به عنوان یک خطر اجتماعی و به عنوان یک «موجودیت خطرناک»، «حریص» «خائن» و «ضد ملی» معرفی شدند. هنگامی که این تصویر از یهودی ها شکل گرفت و جامعه آن را پذیرفت، آنگاه نازی ها قادر بودند هر جنایتی را در حق یهودی ها مرتکب بشوند و اکثریت جامعه نیز با آنان همراهی یا سکوت کنند. وحشت اخلاقی به دنبال ایجاد یک تصویر شیطانی، خطرناک، مجرمانه و ترسناک از گروه اقلیت است. با ایجاد این تصویر شیطانی، اعضای گروه ذینفع یا حاکم می توانند اکثریت را بسیج کنند تا اقلیت را سرکوب کنند و یا حداقل می توانند اکثریت را قانع کنند تا در قبال عملیات سرکوب، سکوت کنند.
تجزیه هراسی یکی از مصادیق بارز «وحشت اخلاقی» در ایران است. تجزیه هراسی یعنی دامن زدن به این هراس که گروه هایی از مردم به دنبال تجزیه کشور هستند و ممکن است برخی از نیروهای بیگانه به آنان کمک کنند تا این امر محقق شود. با دامن زدن به گفتمان تجزیه هراسی، گروه های تحت ستم اتنیکی نه تنها به عنوان تهدید کنندگان انسجام جامعه معرفی می شوند، بلکه آنها به عنوان همدست نیروهای خارجی و به عنوان دشمن جامعه، معرفی می شوند. از «تجزیه هراسی» به مثابه یک «وحشت اخلاقی» بهره گرفته شده تا گفتگوی سازنده ای بین گروه های مرکزو حاشیه ایران صورت نگیرد و خطری برای جمهوری اسلامی ایجاد نشود!
هموطن منصف کسی است که بپرسد آیا تجزیه طلبی در حال رشد است؟ و اگر بلی، چرا در حال رشد است و چگونه می توان جلوی تجزیه کشور را گرفت؟ آیا بهتر نیست به جای انتخاب گزینه سرکوب گروه های تحت تبعیض به دنبال رفع تبعیض و افزایش همبستگی ملی باشیم؟ آیا بهتر نیست اگرنمی توانیم با گروه های تحت ستم اتنیکی همدلی کنید حداقل به این وحشت اخلاقی دامن نزنیم و به سرکوب گروه ها و فعالین ضدتبعیض اتنیکی، توسط نهادهای امنیتی و قضایی، مشروعیت ندهیم!
توجه داشته باشیم که حق بسیار طبیعی هر انسانی است که به زبان مادری تحصیل کند و زبان مادریاش را بهصورت علمی بیاموزد. توجه داشته باشیم که آموزش به زبان مادری نه تنها در هیچ کشوری زمینهساز تجزیه و گسست ملی نبوده بلکه افزایش همبستگی ملی را نیز بهمراه داشته است. توجه داشته باشیم که میل به جدایی طلبی و استقلال از دولت مرکزی زمانی بوجود می آید که مردمی احساس سرخوردگی و تحقیر کنند و حقوق زبانی و فرهنگی آنها نادیده گرفته شود! توجه داشته باشیم که فعالین اتنیکی که واژه تجزیهطلب، به عنوان یک پسوند به آنها افزوده شده، نمایندگان مردمی هستند که پس از دههها بیمهری از سوی دولتهای مرکزی، اقدام به اعتراض علیه تبعیض و سرکوب زبانی، هویتی، فرهنگی و تاریخی نمودهاند. توجه داشته باشیم که تجزیهطلب نامیدن و تلاش برای نشنیدن صدای چنین افرادی میتواند آنان را ترغیب به اتخاذ دیدگاههای تندروتری کند.