بمناسبت 16 سپتامبر سالروز خیزش انقلاب زن زندگی آزادی , درسهایی که باید از خیزش انقلابی آموخت
در آستانهء سالگرد مرگ مهسا/ژینا امینی هستیم. مرگی که به یک خیزش انقلاب بسیار کارآمد راه برد و با گذشت هر روز دامنهء آن وسعت بیشتری پیدا کرد و به یک ابر جنبشی تبدیل شد که در آن بیش از هر چیز به زیر کشیدن رژیم جمهوری اسلامی ایران از شعله های آن سر برآورد و امید تازه ایی در روح خسته مردم ایران و خلقهای رنج کشیدهء در آن دمید.
دربارهء خیزش انقلابی زن زندگی آزادی در طول سال گذشته بسیار سخن رفته است. اما اینک اگر چکیده تجارب آن را مد نظر قرار دهیم، به درسهای ارزنده ایی از شناخت و آسیب شناسی خیزش انقلابی و مطالبات مطرح در آن دست می یازیم؛
یک: یکی از امیدبخش ترین جنبه خیزش انقلاب زن زندگی آزادی، حساسیت مردم، بویژه دختران و پسران جوان در قبال حق حیات انسان/شهروند بود. این حساسیت بسیار حیاتی برای ایجاد تغییر در جامعه و بویژه تغییر نظامهای خودکامه و استبدادی اهمیت بسزایی دارد. این حساسیت حس مقاومت انسان/مردم در مقابل بیدادگری را تقویت میکند و با توانبخشی به روحیه جمعی که به اعتراض همگانی منجر میشود ارکان حاکمان بیدادگر ایران را به لرزه درمی آورد. کاری که با مرگ مهسا/ژینا تبلور بیرونی یافت و دختران و پسران جوان را با شجاعت تمام در مقابل وحشیگریهای حاکمان جمهوری اسلامی ایران قرار داد.
دو: از نکات بسیار برجستهء انقلاب زن زندگی آزادی و گسترش طنین آن به صدا درآمدن ناقوس اضمحلال و فروپاشی رژیم اسلامی ایران در ذهنیت مردم ایران و حتی افکار عمومی جهان بود. اگر چه رژیم ایران با تمامی ددمنشی هایش و بسیج اوباشان و جنایتکاران توانست هیبت کریه خود را از طوفان انقلاب مردم بصورت موقت برهاند. اما ضعف و فتور رژیم، با جنایاتی که در طول خیزش انقلابی مرتکب شد، چنان طنینی داشت که لاپوشانی آن برای خود رژیم و نیروهای داخلی آن نیز غیرممکن بود. ریزش قابل توجه نیروی داخلی رژیم سفاک حاکم یکی از نتایج برآمدن انقلاب مردم بود که هرگز نباید آن را در مرحله بعدی از نظر دور داشت. یعنی با گذشت هر روز چنین خیزشی بخشی از نیروهای استبداد دینی از بدنه آن جدا خواهند شد و با گذشت هر روز ضعف و فتور آن بیش از پیش برملا خواهد گردید.
سه: خیزش انقلاب زن زندگی آزادی در عین حال دو فرهنگ را در مقابل هم قرار داد، فرهنگ نوگرایی و مدرن نیروی جوان جامعه که مهسا، حدیث , نیکا، سارینا، آیلار و… آن را نمایندگی میکردند با فرهنگ سنتی و گذشته گرا که بخشهای وسیعی از جامعه را تشکیل میداد، اما توان همراهی با نیروی جوان را نداشت، با وجود اینکه دلش در نزد نیروی جوان و نوگرایی آن بود. اما در خیزش انقلابی اخیر فاصله نگاه این دو فرهنگ به درجهءایی بود که امکان مبارزهء قدرتمند میدانی را از مردم گرفت و فرصتی طلایی برای سرکوب رژیم اسلامی ایران فراهم ساخت. مطمئنا این درس آموزنده فاصله این دو گرایش را در مرحله بعدی خیزش انقلابی چنان کمتر خواهد کرد که طومار رژیم برای همیشه از تاریخ ایران برکنده شود.
چهار: یکی از نقاط بسیار حساس و حتی نقطهء ضعف در جنبش اعتراضی سطح نازل دانش و آگاهی سیاسی بود که ریشه در حاکمیت سانسور و سرکوب در صد سال حاکمیت پهلوی ها و رژیم جمهوری اسلامی دارد. معمولا در اغلب تحلیل ها به این نکته اشاره نمیشود. اما سطح نازل آگاهی در جامعه ایران بسیار برجسته، تاثیرگذار و حتی خطرناک است. چرا که جامعه ایران در صد سال گذشته نه فضای آزاد مطبوعات را تجربه کرده، نه از تاثیر آزادی بیان در جامعه خبر دارد و نه از تاثیر آزادی احزاب سیاسی در جامعه چیزی میداند، که از طریق آن دانش و تجربه سیاسی خود را افزایش دهد. و دقیقا این آن نقطه ضعف اسای (نازل بودن سطح آگاهی مردم) است که هم روند مبارزه سیاسی را کند میکند و هم میتواند چشم انداز یک انقلاب را با شکست فاحشی روبرو سازد. یعنی دقیقا آن چیزی که در انقلاب سیاسی 57 اتفاق افتاد. مردم با اشتیاق برای برکندن استبداد سلطنت پهلوی یک دل و یک صدا شدند، اما به دلیل سطح نازل آگاهی مردم، چشم انداز سیاسی ایران با صعود خمینی به سکوی رهبری سیاسی بکلی تاریک شد.
پنج: خلاء سازمان یابی و نبود تشکهای سیاسی در میان مردم و سطح نازل دانش سیاسی در جامعه عملا مردم را به دنبال رهبرخواهی و یا رهبرسازی کشاند و این خود فضا را برای جریاناتی که امکان مانور مالی دارند و میتوانند مدیا را بخرند و یا از ذهنیت و یا افکار عمومی مردم که رژیم های شاه و شیخ توسط مدیا، تلویزیونها و مدارس در طول صد سال گذشته ساخته اند بهره گرفته برای صعود به سکوی هژمونی سیاسی نمدی برای خود بسازند. علم شدن پسر دیکتاتور سابق یعنی رضا پهلوی به عنوان رهبر سیاسی هم دقیقا نتیجهء سیاستهای شوم نظام ها دیکتاتوری در اعمال سانسور و دیکته کردن ایدئولوژیهای ارتجاعی است. همانطور که نظام سانسور و سرکوب پهلوی ها به صعود خمینی در سیاست راه برد، نظام سانسور و سرکوب جمهوری اسلامی نیز در انقلاب زن زندگی آزادی به صعود رضا پهلوی یعنی بازگشت به همانجایی که بودیم، راه برد. حال اینکه جامعه مدرن اصلا و ابدا نباید و نمیتواند به دنبال رهبر و امامی دیگر باشد. چرا که در عالم سیاست هر گرایش فکری، هر تفکر فلسفی، هر طبقه و یا طیف اجتماعی، هر حزب و یا تشکل سیاسی رهبری خاص خود را دارد و عملا جامعه توسط رهبران بسیار متعددی و متنوعی با گرایشات و تمایلات متنوع سیاسی، اجتماعی، طبقاطی و فرهنگی روبروست. و تنوع در رهبری سیاسی خود نشانگر انعکاس تنوع در جامعه است. بنابراین مردم نه به دنبال رهبر که به دنبال رهبران بسیار متنوعی باید باشند که آگاهانه و براساس مطالبات مشروع و دمکراتیک آنها انتخاب شده باشند. این آن نظام رهبری تکثرگراست که هم مانع از بازگشت دیکتاتوری میشود و هم تامین کننده دمکراسی کثرتگرای فرداست.
ششم: جنبش های مطالباتی در جامعه ایران در انقلاب زن زندگی آزادی از پنج گسل اساسی در جامعه ایران سخن به میان آوردند؛ مسئله زن و حقوق برابر جنسیتی، مسئله فقر و زحمتکشان و عدالت اجتماعی، مسئله ملی یا حقوق نابرابر خلق ها در ایران، مسئله محیط زیست و وضعیت اسفبار بی آبی، بیابان زایی، نشست زمین و خشکیدگی رودها، تالابها و دریاچه ها که دریاچهء اورمیه نمونه آخری و برجسته آن است و بالاخره مسئله دموکراسی در تقابل با استبداد صدسال گذشته. چگونگی پاسخ به این گسل ها چشم انداز سیاسی ایران را نیز تعیین خواهد کرد. برخورد دمکراتیک با مسائل فوق به ترقی ایران راه خواهد برد، و برخوردی غیردمکراتیک، تنگ نظرانه با مسائل مذکور ایران را دوباره به منجلاب دیکتاتوری تازه خواهد کشاند.
شایان ذکر است که بگوییم، در میان این پنج گسل بسیار حیاتی در کشور، دموکراسی عمده ترین نقش را بازی میکند. یعنی حرکت بسوی یک دمکراسی کثرت گرا یا پلورالیستی زمینه را برای حل گسل های دیگر فراهم خواهد آورد. اما در طول یکسال خیزش انقلابی زن زندگی آزادی و تقابل گرایشات مختلف در جامعه و بویژه در خارج از کشور که تقابل فکری نمود بیرونی بیشتری داشت، نشان داد که گرهگاه تحقق دمکراسی کثرتگرا در فردای جمهوری اسلامی ایران، حل مسئله نابرابری حقوق ملیتها در ایران است. در طول یکسال گذشته و در میدان سیاست تنها یک نکته اختلاف وجود داشت، پذیرش حقوق برابر خلقها یا ضدیت با برابری حقوقی خلقها در ایران فردا. این آن گرهگاه اساسی دمکراسی فردای ایران است. به بیانی دیگر جدل اساسی برای دمکراسی فردا، مبارزه با تفکرات تمامیت خواهانه، افراط گرایی ناسیونالیستی و ضدیت با برابری حقوق خلق ها در ایران است. غلبه هر کدام از این گرایش ها در انقلاب زن زندگی آزادی سرنوشت ایران فردا را تعیین خواهد کرد؛ یا با پذیریش تنوع راه را برای دمکراسی کثرتگرا در ایران خواهیم گشود و یا مغلوب جریان افراط گرای تمامیت خواه و ناسیونالیستی خواهیم شد و دمکراسی را در پای دیکتاتوری نژاپرستانهء جدید قربانی خواهیم کرد.
ما ضمن گرامیداشت سالگرد انقلاب زن زندگی آزادی به مردم و خلق های ایران، تمامی توان خود را در راستای گسترش آگاهی سیاسی و سازمانیابی جنبش های مردمی صرف خواهیم کرد و با تمامی توانمان با جنبش فمنیستی زنان، جنبش کارگری، جنبش محیط زیست همکاری و همراهی میکنیم. در عین حال ما با تمامی قوا برای تحقق دمکراسی متکثر مبارزه میکنیم و برای تاثیرگذاری بر روند سیاسی و انقلابی به شکل گیری وسیعترین ائتلاف سیاسی جمهوریخواهی مبتنی بر دمکراسی، عدم تمرکز/ فدرالیسم و سکولاریسم یاری خواهیم رساند.
زنده باد آزادی، پاینده باد دموکراسی و فدرالیسم
حزب دمکرات آذربایجان
2013-09-14