برای فرزندان ارشق که چارهای جز تحمل غربت ندارند-ابراهیم ساوالان
اکبر آزاد 67 ساله است، از بیماری دیابت رنج میبرد و پنجاه سال فعالیت در راستای احقاق حقوق ترکهای ایران را در کارنامه دارد و با گذشت این همه سال همچنان خستگی ناپذیر است. او دیروز برای تحمل حکم دو سال تبعید، راهی درهشهر در استان ایلام شد که اتهامش شرکت در کنگره روز جهانی زبان مادری در تاریخ 1/12/1392 در شهرستان بهارستان تهران بود.
اکبر آزاد متولد روستای آغبولاق گدوک در ارشه یا ارشق است که از شش سالگی (سال 1341) به تهران مهاجرت کرده و تحصیلاتش را در تهران شروع میکند. او هیچ خاطرهای از سالهای اول تحصیل ندارد و انگار آن سالها برای کودکی که کلمهای فارسی بلد نبوده وجود خارجی ندارد و شاید خستگی ناپذیری اکبر آزاد در مبارزه با ممنوعیت زبان مادری و محرومیت زادگاهش، در خاطرات تلخ و سخت همان روزهایش ریشه دارد.
علت دیگر سرسختی اکبر آزاد به زادگاه او برمیگردد. ارشق منطقهای شامل بیش از سیصد روستا و در میان مشکین، اردبیل و مغان است که روستاهای قوشا، رزی، تقیدیزج، مرادلو، سالاوات و کنچووا از مراکز آن هستند. این منطقه هنوز هم آخر محرومیت است و برخی روستاهایش راه و آب مناسب ندارد و مردم آنجا، مبارزه با ظلم و بیعدالتی را از همان کودکی میآموزند.
جوانی که سال گذشته در شهرک اکباتان تهران به اتهام قتل یک بسیجی دستگیر شده و همچنان منتظر رای دادگاه است، میلاد آرمون از روستای قوشا در ارشق بود. میلاد را برای اعتراف اجباری به تلویزیون آوردند، ولی میلاد با چشمان و دستان بسته نیز گفتههای مامور و بازجو خبرنگاران را تکذیب و آنها را از اجرای آن نمایش تلویزیونی پشیمان کرد.
یکی از جان باختگان اعتراضات سال گذشته نیز، اسماعیل حیدری اهل روستای گونئیکندی از توابع مرادلوی ارشق بود که همین روستا به تنهایی میتواند گویای همه فلاکتی باشد که مردم ارشق تحمل میکنند. برای رفتن به گونئیکندی ابتدا باید راه ناهموار و پر پیچ مرادلو تا قورتتپه را به جان خرید و تازه برای رفتن از قورتتپه تا گونئیکندی باید وسیلهای مانند تراکتور داشته باشی.
اسماعیل فرزند فقر بود و مانند همسالانش کارگر کارگاه نان فانتزی بود که در آخرین روز شهریور، زمانیکه 18 سال و سه روز داشت، در نشتارود تنکابن مازندران گلولهای سربی سینهاش را شکافت. در حالی که تنها آرزویش رساندن کمک خرجی به برادران و خواهران کوچکترش بود.