ابراهیم ساوالان : براهنی «زنده ای»، که مرگ پایانش نخواهد بود
براهنی در مقالهای به تاریخ 1359/12/12 با موضوع صمد، چنین مینویسد: «علاوه بر خفقانی که سلسله پست پهلوی بر سراسر ایران حاکم کرده بود، خفقان دیگری نیز بر ملیتهای غیرفارس ایران تسلط داشت که همان ستم مضاعف بود. نه تنها بریده شدن زبان فرهنگ، ادب، هنر، روزنامه و سیاست، بل بریده شدن زبان مادر. نویسندگان ملیتهای ستمدیدهی ایران باید دوبار متولد میشدند، یکبار بوسیله مادر خود و به زبان مادری خود، بار دیگر بوسیله «دایهای مهربانتر از مادر!» یعنی به زبان مادری دیگران، به زبان تحمیل شدهی فارسی. در آذربایجان، نسل صمد، از شهریور 24 تا آذر 25، ثمرهی رسمیت یافتن زبان خود را چشید. این مدت بسیار کوتاه اثری عمیق، شدید و برقآسا داشت. نسل صمد شیفته زبان مادری خود شد و سقوط فرقه، در واقع سقوط زبان مردم آذربایجان هم بود.
از آن به بعد، تاریخ غدار چهار راه، مقابل نویسندگان آذربایجان گذاشت: یا مثل شاعران و نویسندگان بردبار و شجاعی چون سهند، حبیب ساهر، محزون، علیرضا نابدل (اوختای)، مرضیه اسکویی و گنجعلی صباحی به ترکی بنویسند و نوشتهها را از چشم حکومت نژادپرست و طبعا از چشم مردم پنهان کنند؛ یا مثل م. شبسترلی (زهتابی) تن به مهاجرت بدهند و آثار خود را به زبان ترکی نوشته و دور از مخاطبان اصلی خود (مردم آذربایجان) آثارشان را به صورت محدود چاپ کنند؛ یا مثل شهریار و مفتون امینی به فارسی و ترکی بنویسند که آثار فارسی خود را نسبتا به راحتی چاپ میکردند و اشعار ترکی خود را به زحمت؛ و یا مانند صمد بهرنگی، بهروز دهقانی و براهنی زبان فارسی را برای نگارش کلیهی آثار خود انتخاب کنند، زبانی که حکومت و تاریخ، به عنوان زبان رسمی بر سراسر ایران حاکم کرده است و این کاری بود که برخی نویسندگان ترک گذشته مانند نظامی، شمس تبریزی، مولوی، قطران، خاقانی و… نیز کرده بودند.»
اگر خبر فوت کسی صرفا باعث تاسف یا تنفر شود محتملا آن شخص پیشتر از اینها مرده بوده، ولی اگر کاربران درباره کردهها و نکردههای متوفایی گفتگو کنند، یعنی او «زنده»ای بوده که مرگش نیز تولید «گفتگو» کرده است و رضا براهنی «زنده»ای بود که مرگ پایانش نخواهد بود و تازه زمانیکه کشورهای ترکیه و آذربایجان مقام او را مانند مولوی و نظامی عزیز خواهند داشت، ناسزاگویان امروز، خودشان را جر خواهند داد.