بحران جامعه ايران؛ حقیقت در سايه قدرت – صدرا عبدالهی
اگر امروز حقیقت را نگوئیم و اعتراض نكنيم، فردا ممکن است دیگر فرصتی برای آن وجود نداشته باشد. این تأخیر، از دست دادن فرصتها نیست، بلکه به معنای از دست دادن حقیقت است.

منبع: شاتراستاک
در سالگرد انقلاب ۱۳۵۷ ایران، به عنوان نقطهعطفی در تاریخ معاصر این سرزمین، بسیاری از ایدهآلهایی که این انقلاب به دنبال آنها بود، به فراموشی سپرده شد و حاكميت و جامعه همچنان در برابر انکار حقیقت و واقعیتهای تلخ در شرایطی بغرنج قرار دارند. این انقلاب که در آغاز به نام آزادی، دمکراسی و عدالت شکل گرفت، امروز در حالی به نقطهای رسیده که بسیاری از شهروندان بهشکلی درگیر بحرانهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هستند که سال هاست تلاش شده بهطور سیستماتیک از چشم عموم پنهان نگهداشته شود.
در حال حاضر، ایران بهواسطه سیستم ديكتاتوری حاکم، با مسائلی چون فساد، فقر، سرکوب اعتراضات و نقض حقوق بشر مواجه است. این وضعیت نه تنها بهطور مستقیم بر زندگی مردم تأثیر گذاشته، بلکه به بحران روانی اجتماعی جامعه نیز دامن زده است. در این شرایط، حقیقت بسیاری از رویدادهای کلان و خرد در کشور در هالهای از سکوت و انکار قرار دارد؛ حکومتی که بهطور مداوم سعی در پنهان کردن واقعیتها دارد و در مقابل افشای آنها واکنشی سرکوبگرانه نشان میدهد.
سکوت و انکار
یکی از ویژگیهای بارز این وضعیت، سکوتی است که در دل جامعه آماده انقلاب حکمفرما شده است. بسياري از مردم، علیرغم آگاهی از مشکلات و نارساییهای موجود، در بسیاری موارد از ترس پیامدهای اجتماعی، سیاسی یا حتی شخصی، از اعتراض به این وضعیت خودداری میکنند. این سکوت، در حقیقت، خود نوعی انکار است. انکاری که نه فقط از سوی حکومت، بلکه بهطور اجتماعی و حتی روانشناختی در جامعه ریشه دوانده است. در چنین فضایی، بیان حقیقت، اعتراض به وضعیت موجود و طلب تغییر به یک چالش بزرگ تبدیل میشود.
انکار حقیقت و سکوت در برابر آن، صرفاً یک رفتار فردی نیست؛ بلکه به نوعی یک روند اجتماعی است که میتواند در درازمدت نهادینه شود. این انکار، میتواند به شکلی سیستماتیک در فرهنگ سیاسی و اجتماعی جامعه ریشهدوانده و بر رفتارهای فردی و جمعی تأثیرگذار باشد. در بسیاری از جوامع تحت سلطه، زمانی که بیان حقیقت خطراتی جدی به دنبال دارد، افراد بهطور ناخودآگاه و در نتیجهی فشارهای اجتماعی، به انکار یا پنهانسازی واقعیتها روی میآورند. در چنین شرایطی، حقیقت بهطور طبیعی در سایه قدرت و سلطه باقی میماند و هرگونه تلاش برای کشف آن با موانع جدی روبهرو میشود.
اما نکتهای که باید در نظر گرفت این است که سکوت در برابر انکار حقیقت، نه تنها به حفظ وضع موجود کمک میکند بلکه باعث تثبیت و تقویت آن میشود. بهعبارت دیگر، زمانی که افراد و گروهها در برابر حقیقت سکوت میکنند یا به امید شرایط بهتر و زمانی مناسبتر دست از اعتراض میکشند، عملاً به انکار حقیقت و تحریف واقعیتها ادامه میدهند. این سکوت و بیتفاوتی، نه تنها باعث از دست رفتن فرصتها میشود، بلکه زمینهای برای نهادینه شدن دروغها و فسادهاي جديدتر فراهم میآورد.
در چنین فضایی، تغییرات اجتماعی و سیاسی بهشدت دشوار میشوند و حتی ممکن است غیرممکن به نظر برسند. اما برخلاف آنچه که بسیاری از افراد تصور میکنند، هیچگاه زمان یا شرایط مناسبی برای بیان حقیقت و اعتراض در برابر وضعیت موجود نخواهد آمد. اگر امروز حقیقت را نگوئیم و اعتراض نكنيم، فردا ممکن است دیگر فرصتی برای آن وجود نداشته باشد. این تأخیر، از دست دادن فرصتها نیست، بلکه به معنای از دست دادن حقیقت است.
در واقع، انکار حقیقت و سکوت در برابر آن، نه تنها به درد و رنج امروز منتهی میشود، بلکه این درد به آینده منتقل میشود و در نهایت خود را در قالب بحرانهای عمیقتر اجتماعی، اقتصادی و روانشناختی بروز میدهد. شاید تنها راه رهایی از این وضعیت، شجاعت برای مواجهه با حقیقت و بیان آن در برابر قدرتها و نظامهای ناعادلانه باشد. این شجاعت نه تنها برای تغییر وضع موجود ضروری است، بلکه برای حفظ کرامت انسانی و عدالت اجتماعی نیز اهمیت دارد.
اعتراض و بیان حقیقت، فارغ از شرایط خاص آن، اولین قدم به سوی تغییر است. این اعتراض نه تنها علیه سیستمهای غلط و بیعدالتی، بلکه علیه خودِ انکار حقیقت است. این مسئولیت فردی و اجتماعی که در برابر حقیقت داریم، باید هرگز از آن شانه خالی نکنیم. در نهایت، سکوت در برابر واقعیتها و اتفاق هاي تلخ و نا به سامان، فقط به تداوم وضعیت موجود منتهی خواهد شد و تغییرات مثبت هرگز امکانپذیر نخواهند بود.
بنابراین، در روزهای سالگرد انقلاب ١٣٥٧، وقتی به ایدهآلهایی که انقلاب به دنبال آنها بود، نگاه میکنیم جامعه ايران را همچنان در وضعيت انقلابي مي بينيم، باید بپذیریم که تنها از طریق مواجهه با حقیقت و اعتراض به وضعیت موجود است که میتوانیم امیدوار به تغییرات واقعی و سازنده در جامعه باشیم. این تغییرات نه تنها از طریق اصلاحات سیاسی، بلکه از طریق اصلاح رفتارهای اجتماعی و روانشناختی در سطح فردی و جمعی ممکن خواهند بود.
به قول اخوان ثالث:
باز می گویند: فردای دگر…
صبر کن تا دیگری پیدا شود…
کاوه ای پیدا نخواهد شد، امیّد
کاشکی اسکندری پیدا شود…
Radiozamaneh