جامعه ای مثل ایران که در برزخ میان سنت و مدرنیسمبسر می برد محل مناسبی برای سربرآورن لیدرهای کاریزماتیک می باشد. به عنوان مثال اگر از منظر ماکس وبر جامعه شناس مشهور آلمانی به قضیه نگاه کنیم امکان بیشتری پیدا میکنیم تا ظهور رهبران کاریزماتیک در صحنه اجتماعی را بهتر درک کنیم چون مسئله قدرت و پیاده سازی آن درجامعه از طریق دستگاه سیاسی توسط ماکس وبر بسیار آشکار و واضح توضیح داده شده است. اگر بخواهیم برآیند سخنان وبر را در چند جمله خلاصه کنیم میتوان گفت که در جامعه مدرن اقتدار اداری و بروکراتیک عامل اصلی اعمال قدرت میباشد درحالیکه در جامعه سنتی رهبران سنتی که قدرتشان از سابقه تاریخی نشات میگرد منبع قدرت میباشند ولی در جامعه نیمه سنتی و نیمه مدرن ویا به عبارت دقیق مخلوط سنت-مدرنیسم چون اقتدار سنتی و بروکراتیک به علت ضعف ناشی از تقابل باهم قابلیت تسلط کامل بر روابط سیاسی اجتماعی را ندارند بنابراین میدان برای ظهور رهبران کاریزماتیک که منبع قدرت بر شخصیت فردی شان متکی است باز میشود. بنابراین مطرح شدن پسر ممدرضا پهلوی در فضای سیاسی ایران تا حد زیادی ریشه در همین استدلال و چگونگی ظهور رهبران کاریزماتیک دارد که توسط انواع اقسام اتاق های فکری و مدیاهای آمریکایی، اروپایی و اسرائیلی ترویج میشود اما مسئله نه ایراد متدودولوژیک(روشمندی) بلکه یک ایراد ذاتی دارد چون شازده پهلوی علی رغم برخورداری از تمام امکانات و رانت های سیاسی فاقد شخصیت کاریزماتیک میباشد که قسمت اعظم نقشه پشت پرده را برهم می زند. ولی در حالت کلی میتوان گفت که جغرافیای ایران متاسفانه هنوز هم محل یکه تازی رهبران کاریزماتیک میباشد و دوباره متاسفانه هرگونه تغییر اساسی و بنیادی در ایران محتاج رهبران کاریماتیک میباشد که ناتوانی انواع اقسام اپوزسیون سیستم حاکم برایران تایید کننده این مسئله میباشد. اما وجه دیگر ظهور رهبران کاریزماتیک بازتولید دیکتاتوری هست که آینده سیاسی جغرافیای ایران را بسیار تاریک نشان میدهد
توضیح: شازده پهلوی بیشتر از آنکه لیدرکاریزماتیک باشد رهبر سنتی هست که مهمترین کارکرد اش تثبیت و حفظ هژمونی اقتصادی فرهنگی و زبانی قوم فارس در ایران میباشد به همین خاطر در سخنانش مدام به نیروهای نظامی در ایران پیام می فرستد.