انتخاب بین بد، بدتر و خیلی بدتر
۱. یک انتخابات مهندسی شدهی دیگر در راه است. اما از آنجا که هر مهندسیِ اجتماعی مازاد ناخواستهای به جای میگذارد، مردم در دوراهی دیگری قرار گرفتهاند. اینک حکومت به دلایلی از جمله احتمال پیروزی دونالد ترامپ، فرد نامطلوبی را به انتخابات راه داده است. تردیدی نیست مسعود پزشکیان در مقایسه با فردی چون سعید جلیلی برای یکدستیِ موردنظر حکومت نامطلوب است. به همین خاطر مردمی که در انتخابات گذشته به صندوقها پشت کردند، اینک در اردوگاه حاکم نوعی ناهمگنی مشاهده میکنند. لذا ممکن است اینبار واکنش دیگری نشان دهند. اگر هدف سیاست بهبود امور است از طریق تندردادن به مخاطرهی عدم قطعیت، نسخهی تحریم شاید اکنون کارساز نباشد. وضعیتِ داخل همین است. لیکن آنچه در خارج جریان دارد، تکرار داستان همیشگی است که با دیدگاه ذاتگرایانه و بیانعطاف سروده میشود.
۲. همچنانکه هر زبانی با استثناهایش زنده است، هیچ دولتی بیشکاف نیست. حکومت به جای آنکه ذات یکپارچهای باشد، پدیدهی ناهمگنی است تا جایی که قدرت منتشر در ارکاناش عاری از تنش و تخاصم نیست. به علاوه،هیچ حکومتی هیچگاه قابل انطباق کامل برجامعه نیست و در تمامتخواهانهترین حالت نیز رخنههایی دارد که به سوژههای عاصی امکان مانور و حرکت میدهد. جامعه همچون هر کلی نمادین، ذاتِ لایتغیری نیست بلکه پدیدهای گفتمانی است. از این رو در فروبستهترین حالت نیز امر سیاسی به تعلیق کامل درنمیآید و گرنه هرازچندی پدیدهای مثل خاتمی و پزشکیان از زیر قبای حکومت بیرون نمیافتاد. برخی این را نه به ذات پارهپارهیِ نهادِ قدرت، بلکه به بازیاش در زمین مردم نسبت میدهند – بازی به معنای معمول. به گمان ما بازی در اینجا محلی از اِعراب ندارد چرا که این حکومت بسیار بیشتر از منوشما محتاج صیانت ذات است و نمیتواند بوالهوسانه با سرنوشت خودش بازی کند. واقعیت این است که تساهلِ قدرتِ حاکم گهگاه به ضرورت غیرقابل اجتناب تبدیل میشود حتا اگر حکمتش بر ما نامکشوف بماند. حضور پزشکیان ثابت میکند که هر حکومتی از رخنهها و ناسازگاریهای درونیاش تنفس میکند. همان ناسازگاریهایی که محل تراکم مقاومت نیز است.
۳. طیفهای مختلف اپوزیسیونِ خارج از کشور در تحریم انتخابات ریاست جمهوری همداستانند. برخی از تحریمیها انسانهای موجهی هستند و دلایلِ عقلپسندی دارند، اما برخی دیگر نه. در این نوشته با این دومیها سروکار دارم. چرا که عملِ قابلِ درک اینها بر مبنای نظریِ مخدوش متکی است. میتوان گفت دعوت همیشگی اینها به تحریم، انعکاسی از الهیات شیعی است که در ناخودآگاهشان لانه کرده است. در تشیع “ملأ فساد” نقش حیاتی دارد و راه وصول به مدینهی آخرالزمانی بهشمار میرود. تا دنیا آکنده از فساد و تباهی نشود منجی ظهور نمیکند. به نظر بخش بزرگ اپوزیسیون، هر اصلاحِ محتمل در وضعیت فعلی مذموم است چرا آنها را از تصاحب کرسیِ قدرت دور میکند. به نظر آنها افزایشِ ظلموجور تنها شرطِ انحصارِ قدرت، ثروت، دانش، معنا و گفتمان است. لذا هر تلاشی برای ایجاد وقفهای در ظلم، و کاهشی در فساد را لجنمال میکنند.
۴. مردم زیر بار سنگین تحریم، تورم، فساد و ناکارآمدی پایمال میشوند بیآنکه بیشتر حکومتیان گزندی از تحریمها ببینند. حتا برخی از صاحبمنصبان تحریمها را به فرصت کاسبی تبدیل کردهاند بیآنکه توانِ رفعِ تخاصمهایِ درونگروهی در تقسیم منافع را داشته باشند. (همین تخاصم برای مردم فرصت ایجاد میکند.) با اینهمه، دلقکهای رسانهای اپوزیسون حکومت را در هیأت ذات یکپارچهای میبینند. و از مردم هم میخواهند با حکومت همچون ذاتِ نامُشَکّک مواجه شوند، چرا که هیچ فرقی میان حسین شریعتمداری و سعید حجاریان قائل نیستند. به گمانشان مردم نباید برای تخفیف مرارتهای خودشان قدمی بردارند، در عوض وظیفهشان تخریب هرچه بیشترِ زندگیشان با همدستی حکومت است. مردم حتا روزنههای کوچک تغییر در رفتار حکومت را باید به روی خود ببندند تا کشور از فساد و تباهی انباشته شود. برای چه؟ برای این که این امر تنها تضمین روی کار آمدن آنهاست.
۵. میدانیم بخشی از اپوزیسیون، “ایرانِ” بدونِ مردم را به اسم رمز همگنسازی فاشیستی تبدیل کرده است. وقتی همین اپوزیسیون بشارت آزادی میدهد با طنز تلخی مواجه میشویم. اپوزیسیونی که به سبب اصلیت غیرفارسیِ مسعود پزشکیان رگِ غیرتِ نژادپرستانهاش متورم میشود، مگر میتواند مبشر آزادی، عدالت و تکثرگرایی باشد؟ فردا در اوج قدرت چه خواهند کرد کسانی که اکنون در حضیض بیقدرتی آرزوهای شریرانه دارند: از کشتار و انتقام سخن میگویند؛ تمایل انحصارِ کاملِ قدرت را دارند؛ از هر نوع ایدهی عدم تمرکز در کشوری کثیرالمله خونشان به جوش میآید؛ از تحزب و گردش قدرت در سیستم آینده تا حد جنون برآشفته میشوند؛ و به جای دفاع از دموکراسی به ایدهی ارتجاعیِ استبدادِ سلطانی آویختهاند. آنها راهحلشان برای برونرفت از وضع موجود یک انقلاب دیگر است، به شرطی که در آن نه چپها حضور داشته باشند، نه ملیتها (که همگی تجزیهطلباند)، نه گرایشهای مذهبی و نه جمهوری خواهان. آرزویی که برای تحققش ابزاری جز اِعمال خشونت و آلتدستی دیوانهای مثل ترامپ ندارند. آنها در عین آنکه انقلاب پنجاهوهفت را تقبیح میکنند خود در حسرت انقلاب دیگری میسوزند. اما برای اینکه با تناقض روبرو نشوند نامش را گذاشتهاند براندازی. همان دگردیسی معنایی که مورد استفادهی پوتین در جنگ اوکراین بود. پوتین نام بزرگترین جنگ اروپا در بعد از جنگ جهانی دوم را که به ویرانی یک کشور مستقل، آوارگی ملیونها نفر و کشتهشدن صدها هزار نفر انجامید، “عملیات ویژه” گذاشت.
۶. آنها تعبیری بنام “انتخاب بین بد و بدتر” را که هانا آرنت در دهانشان انداخته، طوطیوار تکرار میکنند. در عین حال اذعان نمیکنند که خوب مورد نظرشان در مقابل بد، در بهترین حالت، یک دیکتاتور چکمهپوش است. آنها برای وصول به هدفشان نه جانی برکف دارند و نه در جانب سیاست ایستادهاند بلکه با مقداری پول، تعدادی رسانه و زبانی دراز، حریصانه در پی کسب قدرتِ متمرکز هستند. تنها فردی که در جریان جنبش ژینا از دادن فراخوان برای تظاهرات داخلی امتناع کرد حامد اسماعیلیون بود؛ با این استدلالِ انسانی که دادنِ فراخوان از خارج برای برانگیختن مردمِ داخل اخلاقا درست نیست. اما بقیه در حالی که در اسکاندیناوی، انگلستان، فرانسه و امریکا نشسته بودند با آگاهی از خشم انباشتهی جوانان، آنان را به ایثار و مرگ فرامیخواندند. و بیآنکه قدم رنجه فرموده در صف مقدم اعتراضها قرار گیرند، از فاصلهای امن فریاد میزدند این انقلاب ماست، به پیش ای جوانان محلات! و آنگاه که مردم از لج این ماهیگیران آبهای گلآلود به خانهها برگشتند، اول چیزی که فراموششان شد کشتگان ما بود. و فقط معدودی از نامها ورد زبانشان باقی ماند، چرا؟ چون از ظاهر آن نامهای معین، از جمله جوانی که شیروخورشیدی را بر بازویش خالکوبی کرده بود، میشد نسبتی با تفکر باستانگرایانه تراشید. بقیه هویتی بیگانه و نسبتی ناتنی داشتند.
۷. تنها انتخابی که بخشهایی از اپوزیسیون برای مردم قائلاند، انتخابِ قطعیتِ مرگ است به جای گزینهیِ امکانیِ سیاست. آنها نعمات وطن را برای خود میخواهند و رنج وطنپرستی را به تودهی مردم حواله میدهند.
@eyvaztaha