امید منتظری/ بیبیسی; نقش ‘ساواک’ و ‘کا گ ب’ در تولد نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران
آبان ماه سال ۱۳۵۸، شهریار شفیق فرزند اشرف پهلوی و افسر ارشد نیروی دریایی ارتش شاهنشاهی در پاریس به قتل رسید.
۱۷ سال بعد، ۵ مهر ۱۳۷۵، ابوالقاسم مصباحی هماهنگ کننده سازمانهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی در اروپا و یکی از چهل بنیانگذار وزارت اطلاعات که اکنون تحت الحفظ پلیس آلمان است، اذعان کرد “پنج تیم مستقل از یکدیگر به دنبال ترور آقای شفیق بودند.”
قتل فرزند اشرف پهلوی در فرانسه آن هم کمتر از یک سال پس از انقلاب، از نخستین مواردی بود که نام جمهوری اسلامی ایران را به حذف مخالفانش در خارج کشور گره زد.
بعدتر، اسناد سازمانهای امنیتی غربی و گزارش گروه حقوق بشر پارلمان بریتانیا در سال ۱۹۹۳، حکومت ایران را به هدف قرار دادن و قتل دهها تن از مخالفانش در نقاط مختلف دنیا متهم کردند، از اروپا و آمریکا گرفته تا فیلیپین و پاکستان و هند و ترکیه و امارات.
این گزارشها، این پرسش را مطرح میکنند که حکومت نوپای جمهوری اسلامی ایران، چگونه به سرعت اطلاعات خارجی و نهادهای ضدجاسوسیاش را توسعه داد؟ و تجربه و دانش اطلاعاتی خود را مدیون چه کسانی است؟
الگوهای آمریکایی؛ ساواکیهای مجرب در کنار مسلمانان انقلابی
قتل شهریار شفیق در نخستین سال پس از انقلاب با شایعه دیگری هم همراه بود: دخالت علیاکبر فرازیان مدیرکل اداره دوم ساواک. پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی ساواک بعدها در کتاب خاطرات خود نوشت: “شایعه شده بود فرازیان در ترور شهریار شفیق (فرزند اشرف پهلوی) دست داشت اما من گفتم که او چنین جربزهای ندارد”.
در پشت این شایعه اما حقیقتی نهفته بود، همکاری شماری از مدیران ارشد و کارمندان میانی ساواک با حاکمان نوپای جمهوری اسلامی.
جمهوری اسلامی ایران هرگز رسما به نقش ماموران ساواک و الگوهای غربیاش (بویژه آمریکا و اسرائیل) در شکلدهی نهادهای اطلاعاتی خود اذعان نکرده اما بعدها منوچهر هاشمی، عبدالعلی بازرگان و ابراهیم یزدی در خاطرات خود بر این نکته انگشت گذاشتند.
هنوز چند هفتهای از انقلاب ۱۳۵۷ نمیگذشت که دو مدیر ارشد ساواک برای سازماندهی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی ایران با دولت موقت مهدی بازرگان به توافق رسیدند. ابراهیم یزدی و عباس امیرانتظام و برخی دیگر از اعضای دولت موقت از جمله عبدالعلی بازرگان درباره چگونگی توافق با مدیران ساواک بصراحت توضیح دادهاند.
یکی از این چهرهها، سرتیپ منوچهر هاشمی ریاست اداره هشتم یعنی بخش ضدجاسوسی ساواک بود. او ۱۵ سال ریاست ادارهای را برعهده داشت که برای آمریکا و بلوک غرب اهمیت استراتژیک داشت و بخشی از ماموریتش مقابله با بلوک شرق تعریف شده بود.
درست به همین خاطر، ماموران این اداره به طور مستمر از آموزشهای آمریکا، اسرائیل و بریتانیا بهرهمند بودند.
علاوه بر سرتیپ منوچهر هاشمی، علیاکبر فرازیان مدیرکل اداره دوم ساواک نیز چهره دیگری بود که برای کار، با دولت موقت به توافق رسید.
این دو مامور عالیرتبه در واقع معمار آشتی و همکاری حکومت پس از انقلاب با اعضای فراری ساواک بودند، بویژه کارمندان اداره دوم (اطلاعات خارجی)، هفتم (بررسی) و هشتم (ضدجاسوسی) ساواک.
با وجود حساسیتهای برخی جناحهای حکومت و همچنین گروههای چپ و اپوزیسیون، علیاکبر فرازیان و منوچهر هاشمی نزدیک به دو سال همکاری خود را با دولت موقت و بخصوص عبدالعلی بازرگان و مهدی چمران ادامه دادند.
منوچهر هاشمی در سال ۱۳۷۳ خاطرات خود درباره ساواک را در کتابی به نام “داوری” منتشر کرد. او میگوید تقریبا ۹۰ درصد کارمندان اداره هشتم به کار بازگشتند و حتی پس از استعفای دولت موقت کار خود را ادامه دادند.
کارمندان ساواک در سالهای بعد، تحت نام “شرکتیها” و گاهی در مراکزی مستقل، به کار با دفتر تحقیقات نخستوزیری و سپس وزارت اطلاعات ادامه دادند.
در تمام این سالها، حسین فردوست یکی اصلیترین چهرههای امنیتی در دوران سلطنت محمدرضا شاه نیز با نیروهای امنیتی ایران همکاری میکرد.
اما بهرهگیری از نیروهای ساواک تنها برگ برنده نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی -بویژه در حوزه ضد جاسوسی- نبود.
ساختار سازمانی ‘کا گ ب’
در ابتدای سال ۱۳۷۲ (آوریل ۱۹۹۳ میلادی) نهادهای امنیتی غربی اطلاعاتی به دست آوردند که حاکی از شباهت سازمانهای اطلاعاتی ایران با ساختار سازمان کا گ ب (سرویس اطلاعاتی و امنیتی اتحاد جماهیر شوروی) بود.
تا آن زمان گمان میرفت ساختار سازمانهای اصلی اطلاعات خارجی و ضدجاسوسی جمهوری اسلامی متکی به بنیانهای ساواک باشد که عمدتا از الگوهای غربی و بخصوص سیا و موساد اقتباس شده بود.
اما ارزیابی کارگروه ایران در اداره حفاظت از قانون اساسی آلمان ( BFV) که مسئول اطلاعات داخلی است نشان میداد “وزارت اطلاعات تحت تاثیر کارمندان سابق ک گ ب به پیشرفتهای مهم و قابل ملاحظهای دست یافته است.”
بنا بر ارزیابی اطلاعات داخلی آلمان، کارمندان سابق کا گ ب ظاهرا در سمت مشاور وزارت اطلاعات فعالیت میکردند.
بر اساس این گزارشها، پیشرفتهای اطلاعاتی ایران عمدتا در زمینه فناوریهای مراقبت و شناسایی بود.
ارزیابی اداره حفاظت از قانون اساسی آلمان ( BFV) نشان میداد وزارت اطلاعات همچون کا گ ب سازمان ویژهای تشکیل داده بود که به تهیه و بکارگیری جدیدترین تکنولوژیهای مراقبت و ارتباطات و انتقال داده میپرداخت.
به عنوان مثال، در ابتدای دهه ۱۹۹۰ سازمانهای اطلاعاتی آلمان کشف کرده بودند که ایران برای تکنیکهای اطلاعاتی و انتقال داده از سازمان مجزایی به عنوان “سپاس” استفاده میکند؛ این موضوع شباهت زیادی به ساختار کا گ ب داشت که سازمانی ویژه برای همین کار داشت.
محمدعلی عمویی که پس از انقلاب عضو کمیته مرکزی حزب توده بود در کتاب خاطراتش “صبر تلخ”، به ارتباط جمهوری اسلامی با جبهه شرق اشارههایی میکند. به گفته آقای عمویی این ارتباط در دوران فرماندهی ابوشریف (عباس آقا زمانی) در سپاه برقرار میشود و بعدتر اطلاعات سپاه از همین طریق آموزشهایی میبیند.
این ارتباط اطلاعاتی البته به شوروی منحصر نبود و حکومت نوپای ایران از همان سالهای نخست با اطلاعات آلمانغربی (فدرال) ارتباطاتی برقرار کرده بود.
روزهای سخت سپاه؛ قطع ید از اطلاعات خارجی و ضدجاسوسی
به گفته ابوالحسن بنی صدر، در سالهای اول پس از انقلاب طرحی به شورای انقلاب رفت که اطلاعات خارجی ایران در وزارت خارجه و اطلاعات داخلی در وزارت کشور متمرکز شوند. این طرح هیچوقت اجرا نشد.
اما در تقسیمبندیهای بعدی، “امنیت داخلی” به اطلاعات سپاه پاسداران و کمیتهها و “اطلاعات خارجی” به دفتر تحقیقات نخستوزیری سپرده شد.
دفتر تحقیقات نخستوزیری عمدتا در سه محور ضد جاسوسی، اطلاعات خارجی و حراست کار میکرد. بخش حراست تنها بخش داخلی این دفتر بود که البته زمینهای شد برای تشکیل حراستهای کل کشور.
در دهه شصت، سپاه نقش چندانی در ماموریتهای اطلاعاتی خارجی و بویژه ضد جاسوسی بازی نمیکرد. در آن سالها اطلاعات خارجی سپاه عملا به اطلاعات جنگ (با عراق) محدود بود.
حسین قاسمی عضو پیشین سپاه و فرماندار سابق شیراز به نقل از یک مقام پیشین اطلاعاتی سپاه نوشته ضدجاسوسی سپاه که با عنوان هسته “۲۰۰۰” شناخته میشد، پس از خرداد ۱۳۶۰ تعطیل شد. شمار اعضای این بخش چند ده نفر گفته شده بود.
در دهه شصت،اطلاعات خارجی و ضد جاسوسی در ابتدا به اطلاعات نخست وزیری و از سال ۱۳۶۳ به وزارت اطلاعات سپرده شد.
از میانه دهه شصت تا اوایل دهه هفتاد وزارت اطلاعات یکهتاز عرصههای امنیتی بویژه اطلاعات خارجی و ضدجاسوسی بود.
بازگشت سپاه به اطلاعات خارجی و افول وزارت
استیلای وزارت اطلاعات اما زیاد طول نکشید و سپاه پاسداران که نه از همکاری با اطلاعات نخستوزیری دل خوشی داشت نه از ادغام با وزارت اطلاعات، به عرصه بازگشت.
یک عضو سابق اطلاعات سپاه که نخواست نامش فاش شود به بیبیسی درباره تحولات پس از تشکیل وزارت اطلاعات گفت “در معاونت اطلاعات سپاه دویست سیصد نیرو بیشتر نمانده بود”.
اما چند اتفاق ورق را آرام آرام برگرداند و زمینه فعالیت مجدد اطلاعات سپاه به ویژه بخش اطلاعات خارجی این نیرو را فراهم کرد.
در ابتدای دهه هفتاد با اعلام آیتالله خامنهای رهبر حکومت ایران، نیروی قدس در ستاد مرکزی سپاه تشکیل شد که فرصتی شد برای ورود دوباره سپاه به عرصه اطلاعات خارجی.
سپاه قدس در ابتدا از دل معاونت اطلاعات سپاه بیرون آمد که نیرویی عملا به حاشیه رانده بود.
در همین دوران، یک اتفاق دیگر هم دست سپاه را بیش از پیش باز کرد: جنگ بوسنی. اطلاعات سپاه به آنجا نیرو فرستاد، برای خود جای پایی در اروپا باز کرد و هرگز عقب ننشست.
این منبع آگاه به بیبیسی فارسی گفت: “جنگ بوسنی نقطه عطف بود، سپاه در اروپای شرقی جا باز کرد. در این جنگ سپاه متوجه شد که می تواند در چارت سازمانی وزارت خارجه حضور داشته باشد و بدین ترتیب شماری از اعضای سپاه در دوره عالی اطلاعات استراتژیک شرکت کردند”.
ایده دوره عالی اطلاعات استراتژیک (در دو سطح کارشناسی و کارشناسی ارشد) در معاونت اطلاعات سپاه در سال ۱۹۹۲ برای تربیت وابستههای نظامی در خارج شکل گرفته بود و سرانجام سپاه توانست از رهبر ایران سهمیهای برای برخی کشورها بگیرد.
از آن به بعد سپاه بمرور توانست وابستگان اطلاعاتی-نظامی خود را در سفارتخانهها داشته باشد و فعالیتهای خارجی را توسعه دهد. تا پیش از این، وابستگان نظامی و امنیتی سفارتخانهها مطلقا در دست وزارت اطلاعات و ارتش بود.
در ادامه تحولات سیاسی که از میانه دهه هفتاد شمسی رخ داد، سپاه یک گام بلند دیگر نیز برداشت که شاید بتوان گفت این نیرو را قادر ساخته در فعالیتهای مرتبط با اطلاعات خارجی و ضد جاسوسی با وزارت اطلاعات رقابت کند.
گام بلند سپاه این بار تشکیل یک واحد اطلاعاتی مستقل بود که از درون حفاظت اطلاعات سپاه بیرون آمد.
به موازات رشد اطلاعات سپاه، وزارت اطلاعات با بحرانهای درونی مواجه بود: بیاعتمادی حاکمیت به دولت خاتمی برای اداره وزارت اطلاعات و بعدها دستگیری شماری از اعضای این وزارتخانه در قتلهای زنجیرهای.
پس از قتلهای زنجیرهای شماری از نیروهای این وزارتخانه نگران کنترلی بودند که بر این وزارت خانه و فعالیتهایش اعمال میشد. در این سالها روحالله حسینیان پیاپی این اختلافها را خاطرنشان و از دخالت جناح نزدیک به دولت خاتمی در کار وزارت اطلاعات انتقاد میکرد.
رابطه با شیعیان پاکستان، افغانستان، تاجیکستان و لبنان و برخی دیگر از کشورهای عربی نیز فرصتی بزرگ به سپاه میداد.
یک عضو سابق اطلاعات سپاه به شرط ناشناسماندن به بیبیسی گفت در سالهای اول پس از انقلاب، حکومت ایران نه تنها الهامبخش گروههای شبهنظامی و مسلمانان منطقه بود، بلکه فرصت یافته بود از امکانات عملیاتی و تجربه اطلاعاتی آنها هم استفاده کند.
بسط مفهوم امنیت و سازمانهای اطلاعات خارجی
بمرور رابطه با شیعیان منطقه کاملا به سپاه واگذار شد و نقش سپاه را در فعالیتهای اطلاعاتی و ضدجاسوسی پررنگتر کرد. نظریههایی همچون “ایران به مثابه امه القرای جهان اسلام” و “حفاظت از مرزها در جنگهای نیابتی” هم، مفهوم امنیت و فعالیت اطلاعاتی را برای حکومت ایران بسط دادهاند.
این بسطِ مفهومِ امنیت اما خود را در بسطِ سازمانها امنیتی و فعالیتهای اطلاعاتی نشان داده است.
در اوایل دهه شصت، حکومت ایران با تشکیل “ستاد امنیت کشور” کوشید اطلاعات سپاه و نخست وزیری و کمیته را با هم هماهنگ کند. سالها بعد در دهه هشتاد هم دولت محمود احمدینژاد کوشید با تشکیل “شورای هماهنگی اطلاعاتی” به هماهنگی نهادهای اطلاعاتی کمک کند. اما این نهاد هم در عمل موفق نبود و روسای جمهوری ایران بارها از عملکردش ابراز ناامیدی کردند.
به نظر میرسد وضعیت امنیتی ایران به دوران پیش از تشکیل وزارت اطلاعات بازگشته است که ابوالقاسم مصباحی از نیروهای ارشد سابق اطلاعاتی در توصیفش میگفت: “برای یک برنامه ترور چند تیم مجزا از هم وارد عمل میشوند”.
هر چند تعریف دلبخواه از مفهوم “امنیت” محدود به نهادهای امنیتی ایران نیست، اما به نظر میرسد در ایران این نهادها میکوشند تعریف این مفهوم را با عملکرد خود تطبیق دهند.