از ملی گرایی تورک تا طرفداری تیم تراکتور سازی تبریز /یوروش مهر علی بى لى
باز نشر
حرکت ملی آذربایجان جنوبی در رابطه با اتفاقات و جریاناتی که پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در ایران روی داد، تماشاچی و نظاره گر بود. علی رغم انتظاری که افراد و گروهها در خارج داشتند، حرکت ملی آذربایجان در داخل ، در این اتفاقات و رویدادها جایگاه فعالی (Proactive) را برای خود برنگزید.
در این میان مساله ای که اخیراً تبدیل به یکی از مسائل روز شده است، مساله “فوتبال و سیاست” است که در قالب هواداری از تیم” تراکتورسازی تبریز”(تراختور) نمود یافته و عرصه جدیدی برای فعالیت حرکت ملی بوجود آورده است.
تیم تراکتور تبدیل به یک تیم محبوب برای فعالین حرکت ملی آذربایجان (میللتچی لر) و به طور کلی برای مردم آذربایجان شده است. گردهم آمدن بیش از ۷۰ هزار تماشاچی و هوادار تراکتور در بازیهای این تیم در شهر تبریز و به لرزه درآمدن ورزشگاه با شعار “یاشاسین آذربایجان” هیجان مضاعفی را در فعالین حرکت ملی آذربایجان بوجود آورده است.
برخی با هیجان این بازیها را دنبال کرده، در حمایت از تراکتور SMS می فرستند، عده ای همراه با نزدیکان و فامیل خود به استادیوم رفته بر تعداد هواداران می افزایند، گروهی دیگر این رویداد را پس از وقایع قلعه بابک و قیام خرداد ۸۵ مهمترین گردهمایی در حرکت ملی آذربایجان به حساب می آورند، برخی خواهان سیاسی شدن این حرکت هستند، کسانی نیز سیاسی شدن آن را زیانبار دانسته از هواداران می خواهند که به شعار “یاشاسین آذربایجان” بسنده کنند. در این میان کسانی هم هستند که می خواهند خود را بانی و باعث این حرکت نشان دهند و در مقابل عده ای دیگر نیز از این احساس مالکیت هراس دارند.
کسانی این رویداد را- هواداری از تراکتور را- (که ما در این مقاله از اصطلاح ” پدیده ی تراکتور” برای این مساله استفاده خواهیم کرد) بازیچه ای برای مشغولیت حرکت ملی آذربایجان قلمداد می کنند که به خواست خود حکومت به وجود آمده است. وسیله ای که دولت احمدی نژاد به منظور دور نگه داشتن آذربایجان از حرکت های اعتراضی تهران و مناطق فارس نشین و جلوگیری از پیوستن آنها به همدیگر ، مورد استفاده قرار می دهد. در نهایت عده ای نیز تیم تراکتورسازی را همچون تیم ملی آذربایجان دانسته و حتی پا را فراتر نهاده و آنرا ارتش آذربایجان می نامند! و همچون سمبلی در راه مبارزه بر علیه شوونیزم فارس به حساب می آورند. رنگ منسوب به این تیم (قرمز) را رنگ حرکت ملی و پرچم آنرا پرچم حرکت ملی می دانند!!
روشن است که مسائل گوناگونی در رابطه با پدیده تراکتور وجود دارد. عدم شفافیت و حل نشده باقی ماندن این مسائل سبب بروز مشکلات جدیدی خواهد شد و در این صورت کسانی که از هر مساله ای ، هرچند کوچک و بی اهمیت ، بهانه ای می سازند برای ایجاد جدایی و اختلاف در میان گروهها و فعالین حرکت ملی آذربایجان ، در چنین موقعیت حساسی ، بی شک زمینه مساعدی را برای رودرروی هم قرار دادن ما فعالین حرکت ملی فراهم خواهند آورد.
با در نظر گرفتن همه اینها ، مساله مهم، چگونگی برخورد با پدیده ی تراکتور در درون مبارزه ملی است. با هر قدمی که در راه مبارزه خود برمی داریم ، بایستی میزان مفید و مؤثر بودن آن قدم را برای پیشبرد اهداف حرکت ملی آذربایجان بسنجیم. معیار قضاوت درباره اعمال و تصمیمات ما باید منافع ملی آذربایجان باشد. در این مقاله قصد دارم پدیده ی تراکتور را از منظر این معیار (منافع ملی) مورد ارزیابی قرار دهم.
نگاهی کوتاه به موقعیت سیاسی کنونی ایران:
آشنایی با موقعیت و شرایط جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین مانع در برابر حرکت ملی آذربایجان و اصلی ترین حامی شوونیزم فارس ، تاثیر ویژه ای در تصمیم گیری های ما خواهد داشت. حکومت “ولایت فقیه” که بر مبنای فارس گرایی، تشیع سیاسی و پان ایرانیسم بوجود آمده تا به امروز بحرانهای متعددی را پشت سر نهاده ، ایجاد بحران و سپری کردن بحران به یکی از خصوصیات این حکومت بدل شده است.
از انقلاب سال ۱۳۵۷ تاکنون شعار “مرگ بر” همواره بر سر زبانشان بوده و به قصد و بهانه از بین بردن دشمنانی که وجود خارجی ندارند، از ایران زندانی برای مللتها ساخته ، هزینه های سنگینی را به کشور تحمیل کرده اند. اینک، رژیمی که تاکنون همه مخالفان خود را به نام دشمنان اسلام، عوامل آمریکا، انگلیس و در گذشته شوروی سرکوب کرده ، مادران بسیاری را به سوگ نشانده و مزدوران خود را زمانی استفاده کرده و به مرور از میان برداشته، به بن بست رسیده است.
کارهایی که حاکمیت در جهت تامین امنیت و حفظ اقتدار انجام می دهد، کم کم تاثیر خود را از دست میدهند، شکاف های عمیقی در دایره های حکومتی نظام به وجود آمده ، قسمت اعظمی از توده مردم ، خصوصاً طبقه متوسط فعال در عرصه سیاسی در حال پیوستن به جبهه مخالفین نظام می باشند. نیروهای مخالف نظام رو به سوی اتحاد نهاده، اصلاح طلبان داخل نظام رفته رفته در جرگه مخالفین نظام قرار می گیرند. در عرصه بین المللی نیز هر روز از اعتبار نظام کاسته می شود.
بوجود آمدن حرکت های ملی در داخل کشور ، حرکت های فمینیستی، حرکت های اعتراضی کارگران و معلمین، و اخیرا تولد “جنبش سبز” ، تزلزل هرچه بیشتر نظام را سبب شده است.
جمهوری اسلامی ایران که در گذشته با استفاده از بحرانهای بوجود آمده و با بزرگنمایی وجود دشمنان خارجی ، نیروهای مختلف داخل کشور را در اطراف خود جمع می کرد، اکنون دیگر چندان مطمئن از این رویه خود نمی باشد. دیگر در داخل کشور مدیریت کردن بحران و استفاده از آن ممکن و مؤثر به نظر نمی رسد. سیاست کنونی نظام براساس پیش بینی و جلوگیری از بوجود آمدن بحرانهای داخلی و جلوگیری از اتحاد حرکت ها و جریان های مخالف داخل کشور استوار است. در مورد سیاست خارجی نیز علیرغم تظاهر به عدم عقب نشینی از مواضع خود، حاضر به دادن امتیازاتی به صورت مخفیانه شده است.
سیاسی شدن هرگونه حرکت اجتماعی و قرار گرفتن آن در جبهه مخالف نظام و نیز ایجاد هرگونه وحدت سیاسی شدیداً به ضرر نظام می باشد.
در چنین شرایطی حکومت جمهوری اسلامی که کلیه راهها و درها را به روی مخالفان خود بسته است، هنگام عدم موفقیت در سرکوب کامل حرکت های مخالف خود، اقدام به بازکردن دریچه هایی برای این حرکت ها می کند. دریچه هایی که کنترل کامل و صد درصدی بر آنها داشته باشد.
در شرایط عادی همه این تدابیر می تواند نتایج دلخواه را برای نظام به بار آورد ، ولیکن در شرایط کنونی نتایج این تدابیر قابل پیش بینی نمی باشند و حتی ممکن است نتیجه ای معکوس بدهد.
بدین ترتیب نظام که در حال فرار از باتلاقها و دور شدن از پرتگاههای بوجود آمده است، هر روز با مخمصه ها و موانع جدیدی روبرو می شود که بوجود آمدن این باتلاقهای جدید برای حکومت زمینه مناسبی برای استفاده و فعالیت حرکت ملی آذربایجان می تواند باشد.
نگاهی کوتاه به برخی واقعیات حرکت ملی آذربایجان:
حرکت ملی آذربایجان جنوبی یک حرکت اجتماعی- سیاسی – مدنی است که در نتیجه یک نیاز تاریخی بوجود آمده است. این حرکت در مخالفت با تبعیض هایی که بر ملت آذربایجان اعمال می شود و تحقیرها یی که بر فرهنگ و ملت ما صورت می گیرد، بوجود آمده و در صدد گرفتن حقوق ملی خود و مبارزه با ظلم هایی است که در زمینه های اقتصادی- سیاسی و فرهنگی بر ملت ما روا داشته شده و به دنبال برپایی حکومت ملی و تعیین حق سرنوشت خویش است.
برای به وجود آمدن حرکت ملی آذربایجان دلایل زیادی را می توان برشمرد، این حرکت یک حرکت ملی است و هر کسی ، به سبب درک یک یا چند مورد از این دلایل پا در این راه نهاده است. از این رو در درون حرکت ملی افراد مختلفی را از هر طبقه ، سن، جنس و با هر بینش سیاسی می توان یافت. طبیعی است که افراد روشهای مختلف و متفاوتی را برای دستیابی به اهداف ملی در پیش می گیرند.
اشخاص و گروههای زیادی وجود دارند که به هر یک از شیوه های فرهنگی، سیاسی، توده ای یا مدنی اولویت می دهند.
علیرغم اینکه حرکت ملی آذربایجان از نوع حرکتهای ملی-سیاسی می باشد ، از حرکتهای اجتماعی نوین نیز تاثیر گرفته است.
حرکت ملی ما همواره از امواج جنبش های اجتماعی- سیاسی موجود در ایران و جهان تاثیر پذیرفته است. در برخورد با این امواج، نیروهای منفعل، فعال ، همراه و مخالف را می توان در داخل حرکت ملی دید. برخی از جنبش ها و امواج قوی آن توانسته اند حرکت ملی آذربایجان را احاطه کرده یا متاثر از خود سازند. از چنین مواردی در داخل ایران می توان جنبش اصلاح طلبی خاتمی، انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و جنبش سبز بوجود آمده پس از این انتخابات را نام برد که هر کدام از این موارد به طور گسترده ای سبب بوجود آمدن بحث ها، اختلافات، حسرت ها و ….گردیده اند، اما در نهایت حرکت ملی آذربایجان به مسیراصلی خود برگشته است.
در درون حرکت ملی آذربایجان از طرفداران تئوری” توران بزرگ” گرفته تا مدافعان حقوق ترکهای ایران و طرفداران آموزش به زبان مادری را می توان دید. علی رغم اشتراک اساسی که مبنی بر تورکچولوک( بازگشت به هویت ترکی و ترک گرایی) در میان فعالان حرکت وجود دارد همچنان شکافها و اختلافهای عموماً بی موردی میان ما دیده می شود.
موضوعات بحث برانگیزی چون فدرالیسم – استقلال طلبی(فدرالچی- استقلالچی) ، طرفداران آذربایجان واحد- طرفداران آذربایجان جنوبی( بوتؤو آذربایجانچی- گونئی آذربایجانچی) و … سوای یک سری فوایدی که برای حرکت ملی داشته اند، سبب جدایی و اختلافاتات فراوانی شده ، که شدت این اختلافات امری غیرطبیعی به حساب می آید. با گذشت زمان ثابت شده است که منشا اصلی این اختلافات منافع شخصی افراد بوده است. چرا که بحث و تبادل نظر در راستای منافع مللی هر زمان مفید می باشد.
در درون حرکت ملی هستند کسانی که با بزرگنمایی مسائل کوچک و کم اهمیت ،نسبت به همرزمان خود رفتارهای ناشایستی نشان داده اند. سازمان ها و تشکیلات های فعال در حرکت ملی آذربایجان علاوه بر اینکه در معرض فشارهای نظام حاکم قرار دارند، از جانب یک سری افراد بیمار نیز مورد هجوم قرار می گیرند. با یک نگرش خوشبینانه دلیل اساسی رفتار این افراد که نام میللتچی را نیز بر خود نهاده اند را در خصوصیاتی همچون حسادت و … می توان دید.
حرکت ملی هنوز آنطور که باید مرکزیت لازم را نیافته ، قادر نیست که همچون یک حرکت منسجم و بطور سیستماتیک، تغییرات و اتفاقات بزرگی را رقم بزند. ملت ما با خواست و اراده هیچ شخص یا سازمانی به پا نمی خیزد و یا زمانی که به پا خواسته است، با اراده و خواست هیچ شخص یا سازمانی بر جای خود نمی نشیند.
هنوز مرکزیتی که لازمه به حرکت واداشتن اراده ملی ملت می باشد، در درون حرکت ملی دیده نمی شود. از این روست که به حرکت درآمدن پتانسیل قدرت ملی بستگی به شانس و احتمالات دارد.
افراد تاثیر گذار در حرکت ملی متناوباً در معرض تهاجم و تخریب قرار دارند، رهبر و رهبریت در درون حرکت ملی همچون لولوی! ترسناکی نشان داده می شوند. و نیز با تاثیرپذیری از حرکتهای اجتماعی نوین احساساتی مبنی بر عدم نیاز به وجود تشکل برای حرکت ملی آذربایجان نیز از طریق برخی افراد در حال راهیابی به درون حرکت ملی می باشد.
عده ای از افراد حرکت ملی که تفکراتی رادیکال دارند (به نتیجه ای کمتر از استقلال آذربایجان راضی نمی شوند) با کارهای جزئی و کوچک قانع نشده، کارهای بزرگ نیز نمی توانند انجام دهند. از اینرو به انزوا روی می آورند. کسانی که تفکراتی متعادل دارند، به خیانت متهمم می شوند. گویا که چنین کسانی صلاحیت فعالیت با نام حرکت ملی را ندارند!
از طرفی حرکت ملی آذربایجان از داشتن رسانه ای که مردم را به حرکت درآورده، به این حرکت جهت دهد، محروم می باشد. یکی ازعواملی که تا به امروز توانسته است “جنبش سبز” را روی پا نگه دارد وجود تلویزیونهایی چون BBC و VOA می باشند. متاسفانه تلوزیونی که بتواند در حرکت ملی آذربایجان چنین نقشی را ایفا کند ، وجود ندارد.
فعالین بسیاری هستند که ایجاد وحدت در حرکت ملی را ضروری می دانند. ولیکن هم در خارج و هم در داخل آذربایجان جنوبی قدم هایی که در راستای ایجاد وحدت برداشته می شوند، نه تنها بی نتیجه مانده بلکه در برخی موارد سبب افزایش و عمیق تر شدن اختلافها گردیده است.
با وجود تمام این مسائل حرکت ملی آذربایجان در ایران و آذربایجان به مساله ای بزرگ تبدیل شده است. همانطور که در نوشته های پیشین خود ذکر کردهام، حرکت ملی آذربایجان در آینده به عنوان یک بازیگر سیاسی مطرح خواهد بود. تا روز انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران حرکت ملی ما توانسته بود خود را در حد یک مساله در ایران مطرح کند، پس از انتخابات حرکت ملی توانست خود را در حد یک بازیگر سیاسی در آذربایجان اثبات کند. اگر چه حرکت ملی آذربایجان پس از انتخابات ریاست جمهوری با موضع منفعلانه خود ، خود را همچون یک بازیگر سیاسی نشان داد، اما در آینده استعداد تبدیل شدن به یک بازیگر سیاسی موثر و فعال را دارد.
فوتبال، ناسیونالیزم و سیاست
بازی فوتبال درسطح دنیا رایجترین ورزش جمعی به حساب می آید. فوتبال ورزشی جذاب، پرهیجان با نتیجه ای غیرقابل پیش بینی می باشد. فوتبال در یک آن می تواند احساسات انسانها را از این رو به آن رو کرده، غم را به شادی، شادی را به غم تبدیل کند. فوتبال ورزشی است که اشک را به چشم تماشاگران آورده، سبب بروز حرکات ناخودآگاه در آنها می شود. فوتبال یکی از مظاهر دنیای امروزیست که میتواند استادیومهای بزرگ، کانالهای تلوزیونی، روزنامه ها و مجلات، منازل، میادین و مباحث را در آنی اشغال کند.
بسیاری بر این باورند که “فوتبال تنها یک ورزش نیست”. فوتبال ورزشی با تأثیرات اجتماعی- سیاسی- اقتصادی و فرهنگی گسترده و دارای ابعاد مختلفی است. در این قسمت از مقاله به بحث و بررسی در خصوص ابعاد مختلف فوتبال خواهم پرداخت.
قبل از هر چیز فوتبال یک تفریح به حساب می آید. ابتدا مسابقه ای تفریحی برای انگلوساکسون ها و اینک برای کل دنیا. در تمامی فرهنگها و از زمانهای بسیار دور ، مسابقه دادن برای نوع بشر مورد توجه بوده است و موجب ارضای احساسات و نیازهای مختلفی چه در کسانی که مسابقه می دادند و چه در کسانی که به تماشای مسابقات می نشسته اند ، شده است. در کنار جذابیتی که مسابقاتی همچون کشتی، دو و … برای انسانها داشته است، مسابقه بین حیوانات و در دنیای مدرن مسابقه با برخی وسیله ها نیز در نوع خود از جذابیت ویژخ ای برخوردار است. به طور مثال جنگ خروسها، سگها، سوارکاری، اتومبیلرانی، مسابقات موتور سواری و … هر یک جذابیت خاصی برای انسانها دارند. فوتبال نیز یکی از این ورزشهاست.
از آنجایی که فوتبال در اصل یکی از ورزشهای آنگلوساکسون ها بود، توسط انگلیسی ها، فرانسوی ها و آمریکایی ها در همه جای دنیا منتشر شد. جهانی سازی فوتبال به قرن ۱۹ برمی گردد. در آن زمان انگلیسی ها این ورزش را به مستعمره های خود بردند (سال ۱۸۵۴ در هند و ۱۸۶۳ در آفریقا.) از آنجایی که استعمارگران از فوتبال جهت استعمار مستعمره های خود استفاده کرده اند، ورزشی استعماری نام گرفته است. در این دیدگاه فوتبال به عنوان وسیله ای برای استعمار و استحمار کشورهای ضعیف از جانب ممالک استعمارگر و ابزاری در جهت استثمار انسانها بوسیله شرکتهای بزرگ تجاری شناخته شده است.
از منظر این دیدگاه استعمارگران همواره بر آن بودهاند تا اذهان ملتهای تحت ستم خویش را از مسایل و اصول بنیادین منحرف و آن را معطوف مباحث خرد، سطحی و پیش پا افتاده اما جنجالی سازند، چنانکه استعمارگر پیر و پختهای همچون چرچیل معتقد بود که “ستونهای کاخ امپراطوری روی استادیومهای فوتبال ایستاده است.”
کشورهای امریکای لاتین، امروزه به عنوان درماندهترین و عقبماندهترین کشورهای جهان به شمار میروند. منابع زیرزمینی و ثروتهای سرشار آنان همواره به خزانه دول استعماری سرازیر شده است.
آن گاه که زور سرنیزههای سربازان انگلیسی، فرانسوی و امریکایی توان فراگیر خود را برای رام کردن ساکنان این سرزمین بزرگ از دست داد، «فوتبال» پای در میان نهاد تا به عنوان سلاحی کارآمد از طریق استحمار مردم این دیار، راه خروج منابع غنی امریکای لاتین و سرازیر شدن آن را به صندوقهای گشاد دول استعماری هموار سازد.
همانطور که در سرزمینهای اسلامی، اختلافات مذهبی و قومی ؛ در سرزمین بزرگ چین، تریاک مجانی و رایج میتوانست چشمها و گوشها را ببندد و امکان حضور دولتهای انگلیس و فرانسه را فراهم آورد در آمریکای لاتین «فوتبال» توانست این تاثیر را داشته باشد. استعمار در مقابل قهوه و کائوچوی اروگوئه در سال ۱۹۲۶ ، دام «فوتبال» را در اروگوئه، کوچک ترین کشور امریکای لاتین گسترد.
نامهای که رئیس یک کمپانی انگلیسی به نام «دوک لند کمپانی» در اروگوئه به رئیس مستقیم این کمپانی در لندن نوشت بسیار جالب می باشد. استعمارگران در اروگوئه می خواستند کاری کنند که ملت اروگوئه این ورزش را به عنوان یک اصل و سنت مقدس تلقی کند.
استادیومهای ورزشی بزرگی ساختند و بلیطهای بازیها را به صورت رایگان دادند، استعمارگران ارزش فوتبال را در امریکای لاتین آنچنان بالا برده بودند که این امر میتوانست تمامیت توان، غیرت و تعصب ملی و انرژی آنها را معطوف و مصروف بازی فوتبال نماید و از این رهگذر عموم مردم را از حضور استعمار نو غافل سازد.
استعمارگران خوب دریافته بودند که از طریق رواج ورزش پرسر و صدا و مهیج فوتبال میتوان نیروهای بالقوه ملتهای مستملکه را خنثی نمود و آن نیرو را به مسیر دیگری منحرف کرد. دستنشاندگان غربی همه تلاش خود را مصروف آن داشتند تا با برگزاری مسابقات پرخرج، مرهمی بر زخمهای کهنه ملتهای امریکای لاتین بگذارند و شأن و شخصیت حقیقی و ویران شده این اقوام را در هیأتی دیگر نشان دهند.
استعمار ماشینهای کشاورزی را به صورت گسترده به امریکای لاتین وارد کرد تا با ماشینیزه کردن کشاورزی بتواند قهوه، شکر، کائوچو و محصولات مورد نیازش را هرچه بیشتر و سریعتر به دست آورد. اما چون با مکانیزه کردن کشاورزی با توسعه بیکاری مواجه شد فوتبال را جایگزین آن نمود. بدین ترتیب فوتبال پروفسیونال یا «ورزش حرفهای» به وجود آمد و سقوط شأن آدمی را تا حد سرحد یک حیوان تنومند و یا اشیا نازل ساخت. خرید و فروش انسان شروع شد. حال دیگر استعمار نو، با کنار نهادن اسلحه و زور نیروهای نظامی با پنبه ورزش سر می برید.
اولین دوره مسابقات جامجهانی در اروگوئه برگزار شد. در حالی که ثروتهای ملی اروگوئه از جانب استعمارگران غارت می شد، اروگوئه ایها برگزاری این مسابقات را افتخاری بس عظیم به حساب می آوردند، سال ۱۹۳۰ را به مثابه سالی می دیدند که اروگوئه خود را به دنیا می شناساند! ! (مهمتر از تاریخ استقلال این کشور!!)
کسانی که فوتبال رابه عنوان ورزشی کاملاً استعماری می بینند، هر چیزی را از این زاویه نگاه کرده ، تعبیر می کنند. لیکن همچون بسیاری از مسایل دیگر فوتبال نیز ابعاد مختلفی دارد. فوتبال در زمینه هایی چون ناسیونالیزم، سیاست، اقتصاد، فرهنگ، … تاثیرات خاص خود را دارد و توجه سیاستمداران ، سازمان های اقتصادی، سران کشورها، جوانان، افراد مسن، زنان و مردان و … به این ورزش نشانگر این واقعیت است.
فوتبال در سطح تیم ملی، احساس هویت، تعلق به میهن و احساسات ملی را تحریک کرده سبب گسترش این احساسات در همه جامعه می شود. مسابقات جام جهانی ۱۹۹۰ هم با برانگیختن احساسات ناسیونالیستی در آلمان ها به یکی از عوامل تسریع وحدت دو نیمه این کشور تبدیل شد.
در بعضی از بازی ها هم غرور ملی تقویت شده یا به شدت جریحه دار می شود و یا غرور ملی جریحه دار شده ترمیم می شود. چنان که بازی آرژانتین با انگیس همیشه از چنین حسی برخوردار است. آرژانتینی ها که خواهان بازپس گیری جزایر “مالویناس” هستند، برد و باخت درمقابل انگلیس غرور ملی شان را تحت تاثیر قرار می دهد.
بسیاری از کشورهای در حال توسعه و به ویژه آنها که زمانی تحت استعمار بوده اند و یا از ناحیه یک قدرت بزرگ ضربات جبران ناپذیری خورده اند نیز برد مقابل تیم های این کشورها را نوعی خالی کردن دق و دلی می بینند ، باختن به کشورهای استعمارگر نیز به نوعی سبب یادآوری خاطرات تلخ گذشته می شود که این تلخی را بر سر تماشاچیان، بازیکنان و یا حتی سفارت آن کشور خالی می کنند. و خشونت همه جا را فرا می گیرد.
هنگام بازی های تیم های ملی این کشورها در مقابل استعمارگران قدیمشان ، تیم های ملی این کشورها از امکان حمایت سایر کشورهای در حال توسعه که زمانی مستمعره بوده اند، برخوردار می شوند.
بازی های ملی فوتبال به غرور ملی و ملی گرایی و نیز به احساسات فاشیستی ملتها گره خورده است. در مسابقات جام جهانی ۲۰۰۲ ، هنگام بازیهای تیم ترکیه، همزمان با مطرح شدن غرور ملی در ترکیه و آذربایجان ، احساس نزدیکی بین این دو کشور نیز افزایش یافته بود. در کنار این در ایران نیز به هنگام پخش این بازیها احساسات ملی فارسها و تورکها به راحتی قابل مشاهده بود.
در دانشگاهی که من آن در زمان مشغول به تحصیل بودم، مشاهده پخش مستقیم این مسابقات را برای دانشجویان مهیا کرده بودند. رفتارهای چند صد دانشجو به هنگام تماشای مسابقات ترکیه جالب توجه بود. اکثریت دانشجویان تورک طرفداری از تیم ترکیه را به طور آشکاری نشان می دادند برخی نیز این هواداری را پنهان کرده ، در سکوت بازیها را دنبال می کردند (به علت کم بودن تعدادشان). دانشجویان فارس نیز از هر تیمی که مقابل تیم ترکیه بازی می کرد، هواداری کرده، آن را همچون تیم خود می پنداشتند. اینان طرفدار تیم هایی چون برزیل، سنگال، ژاپن و … در مقابل تیم ترکیه بودند!! حرکات ناخودآگاه آنان نشانگر احساس تاریخی آنان نسبت به ملت تورک بود.
فوتبال مرزهای هویتی موجود را به وسیله احساساتی که ایجاد می کند، پر رنگتر می سازد. گویا نبرد بین ملتهاست. پیروزی در این نبرد احساسات انباشته شده را تخلیه می کند. در برخی از کشورها برد در فوتبال ملی بسیاری از تنش های اجتماعی را فرو می نشاند. چنان که در کشور برزیل که تبعیض های اقتصادی گسترده ای در آن وجود دارد، دولتمردان این کشور به واسطه فوتبال توانسته اند تنش های اجتماعی را بارها کنترل کنند. سابقه برزیل و آرژانتین در زمینه کنترل تنش ها با ایجاد غرور ملی از طریق برد در بازی فوتبال به دهه ۷۰ و ۸۰ برمی گردد که بدهی های آنها به جهان خارج ارقامی نجومی را تشکیل می داد. فوتبال تاثیر زیادی در تخلیه هیجانات و دردهای موجود در درون انسانها دارد.
این ورزش حتی در روابط بین الملل هم جایی برای خود بازکرده است. بعضی از کشورها هم به فوتبال به عنوان بهانه ای برای از بین بردن کدورت های طولانی و زمینه باز کردن مراودات نگاه می کنند. چنان که کره شمالی و کره جنوبی پس از سال ها کشمکش و اخیرا ترکیه و ارمنستان با این دید به ورزش فوتبال نگاه کردند، مثالهای بارزی در این مورد می باشند.
اما گسترش نفوذ آن به مدد وسایل ارتباطی عصر جدید به ویژه تلویزیون ممکن شده است. اگر رسانهها بازی های مهم ملی و نیزمسابقات جام جهانی و باشگاهی را پوشش نمی دادند فوتبال تأثیری که اکنون دارد را نداشت اگر برد در مسابقات فوتبال تنها محدود به زمین فوتبال می ماند دیگر چنین تاثیرات زیادی را نمی توانست در زمینه اجتماعی و سیاسی به جا ی گذارد.
نقش دیگر رسانه ها در جهت دهی به افکار عمومی و دادن احساس غرور ملی در هنگام پیروزی ها و کنترل احساسات مخاطبان در هنگام شکست ها است. فوتبال می تواند در میان مخاطبان زیاد خود احساس رضایت به وجود آورد یا مشکلات کشورشان را در نظر آنها بزرگ کند.
همانگونه که مشاهده کردیم فوتبال به عنوان ورزشی است که تاثیرات بسیار گسترده ای از خود بجای می گذارد. جهت دهی به این اثرها ، بستگی به این دارد که عوامل تاثیرگذار در دست چه کسی یا قدرتی باشد و چه کسی بتواند از این وسیله استفاده کند.
تیم تراکتورسازی، آسیمیلاسیون، ملی گرایی
اهداف سیاسی نقش مهمی را در گسترش فوتبال در سطح جهانی داشته اند، از طرفی تاثیر فوتبال بر یک سری جریانات و رویدادهای سیاسی روشن و مشخص است. این تاثیر متقابل در ایران نیز قابل رویت است. در ایران نیز فوتبال تنها یک ورزش نیست ، بلکه هم از سیاست تاثیر می پذیرد و هم بر جریانهای سیاسی تاثیر می گذارد.
در اینجا تنها از زاویه آذربایجان جنوبی به مساله فوتبال پرداخته ، به طور کلی ارزیابی رابطه فوتبال و سیاست در ایران را به کناری می نهیم.
خواه در مسابقاتی که به خواست استعمارگران صورت بگیرد، خواه در مسابقاتی که با خواست و اراده ملتها و حکومتهای ملی ترتیب داده شوند، یک اصل و قاعده طبیعی وجود دارد. هر ملتی چه در اسارت باشد، چه مستقل و یا حاکم بر ملتی دیگر، تیم خود و تیم منسوب به ملت خود را تشویق می کند.
لیکن در ایران شرایطی متفاوت از این قاعده عمومی و طبیعی را شاهد بوده ایم. طرفداران دو تیم معروف شهر تهران (استقلال و پرسپولیس) را در همه شهرها می توان یافت ، در حالی که طرفداری اهالی یک شهر از تیم شهری دیگر با وجود داشتن تیمی برای شهر خود امری غیرطبیعی می باشد.
مع الاسف در ایران اینگونه بوده و در سالهای گذشته تعداد هوادارن تیمهای استقلال و پیروزی در شهر تبریز کمتر از تیم تراکتورسازی نبود. این در حالی است که اهالی تبریز معروف به داشتن تعصب نسبت به شهرشان می باشند و علی رغم اینکه درصد زیادی از اهالی تهران را ترکها تشکیل می دهند، تعداد تماشاگران تراکتور در مقایسه با تماشاچیان این دو تیم به چشم نمی آمد. دلیل اصلی این مساله ، اعمال سیاست آسیمیلاسیون از جانب حکومت در ایران می باشد.
احساساتی چون از خود باختگی، فارس زدگی، ارجحیت دادن به تهران و … تاثیرات خود را در فوتبال نیز به نمایش می گذارند. فارس را برتر دانستن، زبان فارسی را بهتر و یا شیرین تر از زبان خود دانستن و تبلیغاتی که در این راستا کانالهای تلوزیونی در اذهان ملت تزریق می کنند ، تاثیر خود را گذارده اند.
با تقویت حرکت ملی آذربایجان این احساس مصنوعی در مورد مام میهن (ایران) رفته رفته رنگ می بازد. تورک گرایی و آذربایجانچی لیق روز به روز بر پان ایرانیسم و پان فارسیسم غالب می شود.
طرفداران فوتبال در آذربایجان تیم تراکتورسازی را به عنوان تیم شهر تبریز- شهر سمبولیک آذربایجان- تیم خود می دانند و روز به روز بر طرفداران این تیم افزوده می شود.
فعالین حرکت ملی و افراد ملی گرا که در گذشته علاقه ای به فوتبال نشان نمی دادند، امروز جزء هواداران تراکتور به حساب می آیند.
افزایش روزافزون هوادارن تراکتور نشانگر قدرت یافتن ایدئولوژی ملی گرایی و تورکچولوک و کاهش قدرت تاثیر آسیمیلاسیون می باشد. بیشتر بودن تعداد طرفداران تیم تراکتور در شهرهای تبریز و تهران از میزان تماشاچیان تیم های استقلال و پرسپولیس به نوعی نشاندهنده بازگشت آذربایجان به خویشتن است. ملتی که از خود بیگانه شده بود در حال یافتن خویش است.
این بسیار طبیعی است که آذربایجانیها هوادار یک تیم منسوب به شهر ترک و آذربایجانی باشند. بنابراین در صورت قدرت یافتن هر چه بیشتر حرکت ملی آذربایجان و نفوذ هرچه بیشتر آن در بین توده مردم ، به هنگام برگزاری بازیهای فوتبال مابین تیمهای ملی ایران با جمهوری آذربایجان شمالی و یا ترکیه، اینکه مردم آذربایجان هوادار کدامیک از این تیم ها باشند، قابل پیش بینی می تواند باشد.
تورکها بر اساس هویت ملی و احساسات ملی خود نه تیم رژیم اشغالگر ایران بلکه تیم آذربایجان را تیم خود خواهند دانست. در چنین شرایطی است که می توان گفت این ملت به خود آمده است و چنین ملتی حقوق ملی خود را به خوبی درک خواهد کرد و برای بدست آوردن این حقوق به مبارزه خواهد پرداخت.
از ملی گرایی تا هواداری تیم فوتبال تراکتور
زمانی که در اداره اطلاعات تحت بازجویی قرار داشتم، در بین سوالاتی که بازجوی اطلاعات می پرسید ، یکی از سوالات بعدها فکر مرا مشغول کرده بود، به این سوال اندیشیدم و …. بسیار تاسف خوردم….
– تیم فوتبال “آذربایجان” را با چه هدفی ایجاد کرده اید؟… این ایده از سوی چه کسانی مطرح شده؟…… منبع مالی آن کجاست؟ ……. خودت را به کوچه علی چپ نزن! ما می دانیم که شما قصد ایجاد شکاف قومی در تهران را دارید!…..
چند سال پیش موسسه ای بنام “جان آذربایجان” در تهران وجود داشت. تا جایی که می دانستم احمد حکیمی پور و کمال مرادی از مسئولین این مؤسسه بودند. ولی از تشکیل تیم فوتبالشان بی خبر بودم. تیمی به اسم “آذربایجان” در تهران! و آنهم تیمی در مالکیت کسانی که منسوب به حرکت ملی آذربایجان می باشند. اهمیت مساله بسیار روشن است. همانطور که بازجو می گفت، ایجاد شکاف بزرگ قومی انتظار می رفت.
شاید تیمی که با هدایت و مدیریت افراد تورک گرا و مللتچی اداره می شد، می توانست با گذشت زمان تبدیل به محبوب ترین تیم آذربایجان گردد. نمی دانم آن روزها اهداف این دو نفر و یا سایر همکارانشان از تشکیل چنین تیمی چه بوده ولیکن اتفاقات بعدی مشخص کرد که ، سازمان اطلاعات کشور اهمیت وجود چنین تیمی را بسی زودتر و بهتر از این اشخاص درک کرده و جلوی ایجاد آن را گرفته است.
یک ماه پس از اینکه چنین سوالی را از بازجوی اداره اطلاعات شنیدم، تیم مذکور به قیمت ۲۰ میلیون تومان به شخص “علی پروین” فروخته شد. از اتفاقاتی که در این میان روی داد ، من بی خبر ماندم ، ولی به احتمال زیاد اداره اطلاعات در این مساله بی تاثیر نبوده است. تیم فروخته شده ابتدا به “سرخ جامگان پایتخت” و سپس ” استیل آذین” تغییر نام داد. و اکنون یکی از چند تیم شهر تهران می باشد. تیمی کاملا بی ضرر برای حکومت و شاید تیمی مفید برای آن!
در حالی که اداره اطلاعات نسبت به یک تیم نوپا تا بدین حد حساس است، بی تفاوتی آن نسبت به تیمی که در شهر تبریز جایگاهی بدست آورده، هواداران زیادی برای خود جمع کرده و در سراسر ایران شناخته شده است، امری غیرمنطقی می باشد و این در حالی است که بر همگان روشن است که در سالهای اخیر فوتبال در ایران تا چه اندازه تبدیل به مساله ای سیاسی شده و صلاحدید های سیاسی حکومت بر آن سایه افکنده است.
دولت احمدی نژاد که در زمینه اقتصاد و سیاست کاملاً پوپولیستی عمل کرده است، در زمینه فوتبال نیز به طور کاملاً آشکاری رفتار پوپولیستی خود را نشان داده است و سیاست کاملاً بر فوتبال سایه افکنده است. اهدافی چون تداوم حکومت، سرکوب مخالفین و به انفعال سیاسی کشاندن توده مردم نتایج مسابقات فوتبال در ایران را تعیین می کند. در مطبوعات ایران کسان زیادی “پسرفت تیم ملی” را ناشی از مصلحت های سیاسی دانسته اند. تولد “جنبش سبز” نیز بر تعداد نتایج مصلحتی بازیها افزوده است. ذکر شعار جالب توجهی که تماشگران پس از مسابقه استقلال – پیروزی در ورزشگاه سر دادند خالی از لطف نمی باشد: ” فوتبال سیاسی نمی خواهیم”
تاکیدی دوباره بر احساسات بوجود آمده ناشی از بازیهای فوتبال مفید خواهد بود:
_ پررنگ تر شدن مرزهای مربوط به هویت ملی افراد، شکاف قومی، احساس غرور ملی، افزایش وحدت ملی و انسجام ملی
_ کاستن و یا جلوگیری از بروز تنش های اجتماعی و در نهایت کنترل آنها ، تخلیه احساس نفرت، التیام احساسات درد و رنج، آزاد شدن انرژی های انباشته شده، احساس غلبه و تغییر جهت انرژی
_ شکستن غرور ملی، بوجود آمدن احساس تاسف، افسردگی، یادآوری خاطرات تلخ گذشته
عواملی از قبیل اینکه تیم مذکور به کدام مللیت تعلق دارد، نتیجه بازی، طرز برخورد رسانه ها و میزان تاثیر آن و … در ایجاد این احساسات مؤثر هستند.
در واقع اینکه بوجود آمدن کدامیک از احساسات فوق الذکر به نفع حکومت می باشد، مصلحت سیاسی نامیده می شود. نظام با استفاده از امکانات و شرایطی که در اختیار دارد، سعی در ایجاد احساساتی می کند که به نفع و مصلحت آن باشد. در داخل کشور نتیجه فوتبال و چگونگی جلوه دادن این نتایج در رسانه ها در دست حاکمیت می باشد و همانطور که خود بخواهد نتایج بازیها را تعبیر و تفسیر می کند. بدین ترتیب احساساتی را که حاکمیت خود خواهان بوجود آمدن آن باشد، می آفریند و از این طریق انرژی و هیجان به مردم تزریق کرده، یا این انرژی را از آنان می گیرد. (در بازیهای باشگاهی).
با نگاهی گذرا به شرایطی که تشریح کردیم ،بار دیگر پدیده ی تراکتور را در موقعیت کنونی از نظر می گذرانیم:
_ جمهوری اسلامی ایران در حال سپری کردن بحرانی ترین روزهای خود می باشد.
_ در درون حاکمیت شکاف و اختلافات بزرگی بوجود آمده است.
_ حرکتی به نام “جنبش سبز” بوجود آمده که از حمایت خارجی برخوردار بوده، روز به روز عمیق تر و گسترده تر می شود.
_ آذربایجان به “جنبش سبز” نپیوست و این اتفاق مطابق میل دولت احمدی نژاد است.
_ دولت احمدی نژاد رویه ای کاملاً پوپولیستی را در اقتصاد و سیاست پیش گرفته است.
_ فوتبال در ایران مساله ای کاملاً سیاسی است و تراکتور از این قاعده مستثنی نمی باشد.
_ پس از قیام خرداد ۸۵ در آذربایجان فشارهای حکومتی و خفقان به طرز چشمگیری افزایش یافته است و فعالان حرکت ملی به دنبال روزنه هایی جهت خروج از این خفقان می باشند.
_ سیاستهای دولت احمدی نژاد در بحبوحه انتخابات نشان داد که دیگر حاکمیت نمی تواند وجود مساله ملی و حرکت ملی در آذربایجان را نادیده بگیرد و با همان متدهای پوپولیستی خود خواهان استفاده از این مساله می باشد، تبلیغ عوامفریبانه تصویب تدریس دو واحد زبان ترکی در دانشگاهها در راستای اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی در شورای عالی انقلاب فرهنگی!! و پخش گسترده اهانت خاتمی به تورکها در دوران تبلیغات انتخاباتی نمونه های صریحی از این مساله می باشند.
در چنین شرایطی پدیده ی جدیدی به میدان آمده است؛ صعود تیم تراکتور به لیگ برتر ، گردهم آیی ۷۰ هزار تماشاچی و هوادار در بازیهای این تیم ، شعار “یاشاسین آذربایجان – یاشاسین تراختور” در حین بازیها، حضور فعالین حرکت ملی آذربایجان از شهرهای مختلف آذربایجان در شهر تبریز برای دیدن بازیهای این تیم، حمایت های گسترده از تیم تراکتور و اطلاع رسانی بازیهای این تیم از طریق SMS، گذاشته شدن مطالب و مقالات مرتبط با تراکتور در سایتهای منسوب به حرکت ملی ، دادن لقب “کمال پاشا” از جانب برخی ها به مربی این تیم، دادن القابی چون ارتش ملی به تیم تراکتور ، میدان فوتبال را چون میدان و عرصه جدیدی برای مبارزه دیدن، دادن پیشنهاداتی همچون بسنده کردن به شعار “یاشاسین آذربایجان”و جلوگیری از شعارهای سیاسی برای باقی ماندن تیم تراکتور در لیگ برتر و مهمتر از همه پیشنهادی چون عنوان کردن پرچم تراکتور به عنوان پرچم ملی !! و رنگ این تیم را رنگ سمبلیک برای حرکت ملی نامیدن و … همگی در یک کلام پدیده ی تراکتور و یا پدیده ی هواداری از تیم تراکتور (تراختورچولوق اولقوسو) می باشد.
ما به عنوان فعالین حرکت ملی آذربایجان در برابر بوجود آمدن چنین پدیده ای چه باید بکنیم؟ چه روشی ای باید در پیش گیریم تا از جنبه های مثبت این پدیده به نفع حرکت ملی آذربایجان استفاده کرده ، جلوی ابعاد و تاثیرات منفی آن را بگیریم. به وسیله ای برای منفعت و استفاده دیگران تبدیل نشویم، در دام دیگران نیفتیم و انرژی خود و حرکت ملی را به هدر نداده آن را در رستای منافع ملی بکار گیریم.
قبل از هر چیز لازم است به این مساله دقت داشته باشیم که از نظر حقوقی تیم تراکتورسازی(تراختور)، تیم فوتبال کارخانه تراکتورسازی ایران-تبریز!! می باشد. تمامی کارکنان و مسئولین این کارخانه و بازیکنان، مربی و مسئولین این تیم نیز زیر نظر جمهوری اسلامی انتخاب می شوند و خواست نظام نیز می تواند سبب اخراج تک تک این اشخاص از تیم یا کارخانه شود. به عبارتی حرکت ملی آذرباجان تاثیری در تعیین چگونگی تیم و بازیهای آن و افراد مرتبط با آن ندارد و همه این موارد بستگی به خواست و اراده حکومت می باشد. در بین بازیکنان تیم افرادی از ملیتهای مختلفی چون ترک، فارس، لر و … را میتوان دید که در زمان لزوم مجبور می شوند مطابق با خواست نظام حرکت کنند و دلایلی که سبب مقاومت آنها در مقابل این اعمال فشار شود بسیار ضعیف و محدود می باشند. خلاصه مطلب اینکه ما نقشی و تاثیری در کسب نتایج تیم تراکتور و سطح بازیهای آن نداریم، به این دلیل که در شرایط غیر عادی و سیاسی به سر می بریم، چرا که در غیر اینصورت و در شرایط عادی وجود هواداران و تماشاچیان تاثیر بسیار مثبتی در کسب نتیجه مطلوب دارد.
اگر تیمی به طور متناوب بازیهای ضعیفی ارائه دهد و شکست بخورد، در هواداران آن تیم یأس و نا امیدی بوجود آورده ، به غرور ملی آنها آسیب می رساند و رفته رفته از تعداد تماشاچیان کاسته می شود. متاسفانه همانطور که گفته شد حکومت به این مساله واقف است و بخوبی از پس آن بر می آید.
جهت دهی و مدیریت تاثیرات و احساسات ناشی از فوتبال بر عهده رسانه ها می باشد که در شرایط کنونی این رسانه در اختیار نظام و حکومت می باشد.
در واقع رفتارهای ما نمی تواند تعیین کننده چگونگی برخورد حکومت با تراکتور باشد، بلکه منفعت و یا زیان حکومت تعیین می کند که نظام چه تصمیمی را برای آن بگیرد. (برد یا باخت تیم ، ماندن در لیگ برتر و یا سقوط آن به دسته اول و…)
برای اینکه بدانیم ما به عنوان فعالین حرکت ملی آذربایجان در برابر چنین پدیده ای چه باید بکنیم؟ لازم است به یک پرسش مهم در این زمینه پاسخ دهیم.
– از چه روی تیم تراکتور سازی تبریز تا بدین حد در سطح حرکت ملی آذربایجان مطرح شده و تبدیل به یکی از مهمترین مسائل روز گردیده است؟
مسلما کسی نمی تواند منکر این باشد که حرکت ملی آذربایجان نسبت به گذشته نفوذ و قدرت بیشتری یافته است، شعور ملی در میان ملت آذربایجان افزایش یافته و در نتیجه طبیعی است که آذربایجانیها تنها تیم خود را به تیمهای مناطق فارس و یا پایتخت ترجیح دهند. راهیابی تراکتور به لیگ برتر بعد از ۸ سال و اینکه این تیم تنها تیم منطقه آذربایجان در لیگ برتر است، دلیل دیگری برای این مساله می تواند باشد. ولیکن به علت سیاسی بودن مساله، بایستی آن را از نقطه نظر طرفهای سیاسی درگیر با آن (حرکت ملی- حاکمیت ) مورد ارزیابی قرار دهیم.
گزینه هایی که در این صورت قابل طرح است:
۱- حرکت ملی آذربایجان به طور فعالی فوتبال را به عنوان عرصه ای برای فعالیت خود برگزیده است.
۲- حرکت ملی آذربایجان برای رهایی از فشار و خفقان حاکم میدان فوتبال را به عنوان راه گریزی انتخاب کرده است.
۳- با یک نگاه بسیار بدبینانه می توان گفت خود نظام جمهوری اسلامی است که خواستار کشیده شدن حرکت ملی به سمت و سوی فوتبال است.
در هر صورت چیزی که مهم است ضرر و منفعتهایی است که این پدیده می تواند برای هر دو طرف حرکت ملی آذربایجان و حاکمیت داشته باشد.
منفعت هایی که پدیده ی تراکتور برای حکومت و زیانهایی که برای حرکت ملی آذربایجان دارد:
· انرژی حرکت ملی آذربایجان نه بر علیه نظام جمهوری اسلامی ایران بلکه مصروف فوتبال می شود.
· حرکت ملی آذربایجان به ” جنبش سبز” نمی پیوندد. (این مساله به نفع حاکمیت می باشد ولیکن از دیدگاه حرکت ملی قابل بحث و بررسی می باشد).
· آتش نارضایتی های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی موجود در آذربایجان ، هرچند موقتی خاموش می شود.
· احساس تنفری که در درون حرکت ملی آذربایجان نسبت به حکومت و نظام وجود دارد در ورزشگاهها و در بحبوحه مسابقات تخلیه می شود.
· در درون حرکت ملی آذربایجان احساس غلبه و پیروزی تصنعی بوجود می آید و احساس رضایت ناشی از آن فعالین حرکت را از انجام اعمال رادیکال و مهم باز می دارد.
· میدان مبارزه حرکت ملی آذربایجان با کشیده شدن به سمت فوتبال کاملاً تحت کنترل حکومت قرار می گیرد و حکومت در این میدان هرگاه که بخواهد غرور مللی آذربایجان را لگدمال خواهد کرد.
منفعت هایی که پدیده ی تراکتور برای حرکت ملی آذربایجان و زیانهایی که برای حکومت دارد:
· تجمعی که از گردهم آمدن بیش از ۷۰ هزار هوادار ، تحت شرایطی که کاملاً احساسات حاکم است بوجود آمده نمی تواند بطور ۱۰۰% تحت کنترل قرار گیرد و هر اتفاقی ممکن است در استادیوم بیفتد.
· هر آن ممکن است جمعیتی که در استادیوم گرد آمده اند به داخل شهر کشیده شده، تظاهرات عظیمی را سبب شوند.
· بازیهای تیم تراکتور احساسات هویت طلبانه (تورکچولوک و آذربایجانچیلیق) را تحریک و تشدید کرده، هویت ملی را پررنگ تر می سازد و موجب عمیق تر شدن شکاف قومی در کشور می شود که در اینصورت زمینه مناسبی برای فعالیت حرکت ملی آذربایجان بوجود می آید.
· گسترش تورک گرایی و میللتچیلیک در میان عموم و توده مردم سرعت بیشتری به خود می گیرد.
· در نتیجه هیجان ناشی از مسابقات فوتبال شعارها و خواست های رادیکال بهتر و راحت تر از جانب توده مردم مورد قبول واقع می شود.
علیرغم اینکه در مبارزه ملی ما مساله حائز اهمیت این است که کدام طرف میدان مبارزه را تعیین کند، ولی نتیجه گرفتن و موفقیت در این میدان برای هر دو طرف ممکن است. در این میان هم حکومت به دنبال منافعی است که در بالا ذکر شد و هم حرکت ملی به دنبال منافع خود می باشد.
نتیجه گیری:
نظام جمهوری اسلامی از هر فرصتی که بتواند حرکت ملی آذربایجان را سرکوب کرده، منحرف کند و یا ماهیت آن را تغییر دهد، استفاده می کند. مساله تراکتور و به طور کلی فوتبال نیز یکی از فرصتهای موجود برای حکومت می باشد.
در ارتباط با مساله تراکتور شرایط ایده آلی که حکومت خواهان آن می باشد اینگونه می تواند باشد:
_ ملی گرایی در آذربایجان به سطح هواداری فوتبال تنزل یابد و مبارزه ملی به یک تعصب ملی تبدیل شود
_ مشکلات و نارضایتی های اقتصادی – سیاسی و اجتماعی موجود در جامعه در جو فوتبال و هواداری از آن کمرنگ تر شوند.
_حرکت ملی آذربایجان به ” جنبش سبز” نپیوندد و مبارزه ملی خود را در میدان فوتبال ببیند. و غالب آمدن و یا مغلوب شدن حرکت در این میدان تعریف شود.
_ از سیاسی شدن حرکت جلوگیری شود و حرکت ملی نتواند خود را در سطح دنیا مطرح کند.
ما به عنوان حرکت ملی آذربایجان چه باید بکنیم؟
۱٫ به جای اینکه از ملی گرایی تورک (میللتچیلیک) به سطح هواداری فوتبال (تراختورچولوق) برسیم ، بایستی سطح هواداری فوتبال و هواداران آن را به ملی گرایی-تورک گرایی و مبارزه در این راه افزایش دهیم.
۲٫ همانطور که ضیاء گؤک آلپ گفته است: “تورک بودن و ترک گرایی (تورکچولوک) بایستی در تمامی شئون وجود داشته باشد” ، امروزه در زمینه فوتبال نیز بایستی این مساله را مدنظر داشته باشیم.
۳٫ فعالین علاقمند به فوتبال در حرکت ملی آذربایجان بایستی در بازیهای تیم تراکتور شعارهای ملی را گسترش دهند، قانع شدن به شعار “یاشاسین آذربایجان” همان خواست حکومت است. ماندن در این سطح هیچ تهدیدی را متوجه حاکمیت نمی سازد و انرژی فعالین حرکت هدر می رود. این شعار را از زبان خامنه ای، احمدی نژاد ، خاتمی و …. نیز می شنویم.
۴٫ جایی که جمعیتی بالغ بر ۷۰ هزار نفر در آن گرد آمده باشند، محل مناسبی برای ایجاد و گسترش بیداری ملی می باشد. نبایستی پس از اتمام بازیها این جمعیت تخلیه شوند، بلکه باید به گونه ای عمل کرد که با احساساتی سرشار از ملی گرایی به خانه برگردند.
۵٫ از ترس اینکه حکومت سبب سقوط تیم تراکتور به دسته اول می شود خود را محدود نسازیم .این تصور که حضور تراختور در لیگ برتر به نفع حرکت ملی است و ما نباید کاری کنیم که حاکمیت باعث سقوط ترکتور به دسته اول شود، اشتباه است. منافع حرکت ملی برای نظام زیان به شمار می رود. چنانچه حکومت این رویداد را به ضرر خود ببیند(به نفع حرکت ملی) جهت جلوگیری از آن تلاش خواهد کرد. در صورتی که ضرری برای حکومت نداشته باشد، در واقع فایده ای نیز برای حرکت ملی نخواهد داشت و مصروف شدن وقت و انرژی فعالین برای عملی که منفعتی برای حرکت ندارد امر صحیحی نمی باشد.
۶٫ لوث کردن حرکت جذابیت آنرا از بین خواهد برد. دادن لقب کمال پاشا – یکی از معروفترین و محبوب ترین شخصیت های جهان ترک- به مربی فارس و یا لر یک تیم فوتبال درست نیست. مصطفی کمال پاشا شخصیتی است که ترکیه را از یک سقوط تاریخی رهانید. چنین رفتارهایی شایسته حرکت ملی نیست و کسانی که شعاری همچون “کمال پاشا چوخ یاشا” را مطرح می کنند به قطع و یقین از تاریخ ملت ترک بی خبرند.
۷٫ طبیعی است که امروزه محبوب ترین تیم آذربایجان تراکتور باشد. ولیکن ارتش ملی خواندن این تیم ،اهانتی است به کلمه “ارتش ملی”. سربازان و سرداران ارتش ملی را دشمن انتخاب نمی کند!!
۸٫ اگر چنانچه در رویاهای خود تیم تراکتور سازی را همچون تیم ملی خود ببینیم ، پرچم تراکتور را همچون پرچم ملی قلمداد کردن ، با یک نگاه خوشبینانه نشان از عدم آگاهی ما از ماهیت و فلسفه پرچم ملی و چگونگی تعیین این پرچم می باشد در غیر این صورت پایین آوردن ارزش و درجه پرچم ملی تا سطح پرچم یک تیم فوتبال اهانت به پرچم ملی است. پرچم مللی نشان دهنده ایده الها و آرمانهای ملی ماست نه تیم ملی ما!
۹٫ کسانی که با تاثیر گرفتن از “جنبش سبز” دنبال رنگی برای حرکت ملی آذربایجان می گردند و در این میان در انتخاب میان رنگ آبی (به عنوان سمبول و رنگ “تورکچولوک” ) و رنگ قرمز( به عنوان رنگ تراکتور – رنگ منسوب به بابک – نشانی از چپ گرایی و کمونیزم- ) مانده اند باید بدانند که حرکت ملی آذربایجان ماهیتی کاملاً متفاوت از “جنبش سبز” فارسها دارد. برای حرکت ملی پرچم ملی لازم است نه رنگ!