ابراهیم ساوالان ; شهریار خاطره جمعی مشترک همه ما بود
شهریور برای مردمان روستاهای ما، ماه
سنبل، ماه باشاق، ماه زومار و ماه خرمن بود و اگر کمکاری میکردند ممکن بود یکسال گرسنگی بکشند. همه سخت کار میکردند تا نتیجه یکسال تلاش و زراعت خود را برداشته و رزق یکسال خانواده را در خانه انبار کرده و به استقبال پاییز و زمستان بروند. همه مشغول خرمنکوبی و برداشت لوبیا و گندم و کاه بودیم و فراموشمان شده بوده که فاطمه؛ خواهر چهار سالهمان سخت بیمار شده و در کنج خانه کز کرده است. مادرم هم نمیتوانست به او رسیدگی کند. باید 24 ساعته در خرمن میبودیم که اگر باران ناغافلی میبارید و یا باد نمیوزید جبران مافات سخت میشد.
مادربزرگم از شهر آمد و فاطمه را در پتویی پیچیده با خود برد. بیمارستان مشکین همان روز فاطمه را به اردبیل اعزام کرد و فاطمه دوازده روز در بیمارستان علوی بستری شد. کار چنان سخت و نفسگیر بود که مادرم حتی در این دوازده روز یکبار هم به ملاقات دخترش نرفت. فقط لحظاتی که برای ناهارخوری به خانه برمیگشتیم با دیدن جای خالیاش میترکیدیم ولی دوباره باید به مصاف بوتهها و سنبلها و کاه میرفتیم.
بیستوهفت شهریور فاطمه را از بیمارستان مرخص کرده و به خانه آوردند. آن روز شادترین روز خانواده ما بود. همه همسایهها و آشنایان نیز برای لحظاتی دست از کار کشیده و به خانه ما آمدند. در بیمارستان موهای وزوزی فاطمه را تراشیده بودند و فاطمه برایم غریب و ناآشنا مینمود. ناگهان خبر رسید که شهریار آذربایجان درگذشت و دوباره همه ما به ماتم فرورفتیم. فاطمه شعر «خانننه» یا همان مادربزرگ شهریار را ازبر بود. اطرافیان تشویقش کردند تا آن را بخواند و او با آن حال نزار و در بستر شروع به خواندن «خانننه هایاندا قالدین» کرد و ما که زندگی دوباره فاطمه را مدیون مادربزرگ بودیم بهتر میفهمیدیم که خانننه برای شهریار چقدر عزیز بوده است.
شهریار برای اکثریت ترکها چیزی فراتر از یک شاعر بود. او خاطره جمعی مشترک همه بود. او زبان ما بود و شکننده قفلی که بعد از 1325 بر زبانمان زده شده بود. شهریار به قدری برایمان عزیز بود که خبر مرگش شادی بازگشت فاطمه را در خود بلعید. پدر که خسته بود و نمیخواست خانه رنگ ماتم بگیرد تلاش کرد با گفتن «سید بود خدا رحمتش کند» به بحث شهریار خاتمه دهد و فاطمه همچنان ادامه میداد که «بئله باشیوا دولانیم سنین».
چند روز بعد که تصاویر تشییع جنازه او از تلویزیون پخش شد اینبار پدر بود که سخت غمگین شد و گفت «لااقل اجازه دادند مردم شهریار را تشییع کنند کاری که برای آقای شریعتمداری نکردند».
_______
@ibrahimsavalan