ابراهیم رشیدی: این خون پاک نمیشود!
شرح فروید از حالات روانی بیماران نوروز (حالات عصبانی و نوروتیک) مثل همه کارهایش خیره کننده است خصوصا جایی که در مورد بیماران مبتلا به وسواس شستن دایمی دستها مینویسد:
در این حالت فرد خیال میکند که نزدیکترین و محبوبترین فرد زندگیاش قصد جدایی دارد و خودش جرات یا اختیار انتقاد و مخالفت با او را ندارد. او هیچگاه جرات رویارویی با آن محبوب را نداشته، خشمش را درونی ساخته از آن محبوب متنفر شده، در تخیلات به فکر کشتن او میافتد و در خواب او را میکشد. ولی بعد از قتل متوجه میشود که خون روی دستش او را رسوا خواهد کرد و در عالم خواب با حالتی آمیخته با ترس، لرز، جنون و عجله دستهایش را میشوید. این حالت عصبی در ذهنش ماندگار شده و شستن دائمی دستها به وسواس او تبدیل میشود.
در قسمتی از رمان «شکار آهوان به شامگاه» نوشته اسماعیل یوردشاهیان، تورانخانم به همراه امیرخان به عیادت دخترش مهردُخت در بخش سینای بیمارستان اورمیه میرود. مهردخت رو به پنجره و پشت به در، کنار تخت نشسته و با دستمالی مشغول پاک کردن دستهایش بود. وقتی امیرخان خواست دستهای مهردخت را در دستهایش بگیرد، مهردخت دستش را عقب کشیده و گفت: «دستهایتان را شستهاید عمو، دستهایتان آلوده است». امیرخان جواب داد: «ببخش دخترم، اگر بخواهی میشویم».
مهردخت گفت: «ولی پاک نمیشود عمو، من هرچه قدر میشویم فایده ندارد، پاک نمیشود» و ادامه داد «دستهای ما آلوده است عمو، من هر چقدر میشویم این خون پاک نمیشود، این خون فرزندان خودمان است، ما آنها را کشتهایم». تورانخانم گریهکنان دخترش را بغل کرد ولی مهردخت او را از خودش دور کرده و گفت «دستهای تو هم آلوده است مامان. تو هم باید بشویی و پاک کنی، ما همه، بچههایمان را کشتهایم، آخ خدای من چه کسی خون این دستها را خواهد شست».
و شما ای روسیاهان روزگار؛ با این توهم که عزیزترین و محبوبترین فرزندان این کشور قصد جدایی دارند آنها را کشتید و حالا هرچه بشویید دستهایتان پاک نمیشود و برای اینکه وجدان ناپاکتان کمی آسوده شود همچنان توهم جدایی را تکرار میکنید تا بار گناه کشتن فرزندان آذربایجان کم شود که نمیشود و تا وقتی که ذهنتان گرفتار این مالیخولیاست یا از آن محبوب جدا شوید یا بخاطر شکی که کردید عذرخواهی کنید و البته که قتل با عذرخواهی جبران نمیشود.