مریم نورائی نژاد: نگاهی به کتاب «مجموعه مقالاتی درباره گرهگاه جنسیت»
تاب «مجموعه مقالاتی درباره گرهگاه جنسیت و دیگر نظامهای سلطه» دربردارنده مقالاتی از کیمبرلی کرانشاو، آنجلا دیویس، پاتریشیا کالینز، اونجلینا هالوینو، چاندرا موهانتی و آدری لرد صاحبنظران معاصر و برجسته فمینیسم است.
متفکرانی که مقالات آنها در این کتاب گردآمده؛ شماری از برجستهترین نظریهپردازان و فعالان مطالعات زنان هستند. برخی مانند پاتریشیا کالینز و چاندرا موهانتی عمدتاً در حوزه نظریهپردازی جای میگیرند. برخی دیگر، علاوه بر آن، کنشگر سیاسی نیز هستند؛ مانند کرنشاو و آنجلا دیویس که در فعالیتهای جمعی همچون تظاهرات علیه انواع تبعیضات به خیابانها میآیند و پشت تریبونهای بسیج نیروی خیابانی زنان هم حاضر میشوند. این صاحبنظران، عمدتاً سیاه و رنگینپوست بوده و نماینده گروهی از زنانی هستند که در جوامع سرمایهداری امروز از انواع تبعیضها رنج میبرند.
چنین تنوعی در انتخاب صاحبنظران و مقالات آنان، به طور نسبی طیف متنوعی از نظریهها و موضوعات قابل بحث را در این کتاب گردآورده است.
برای ورودی قابل فهم به مقالات کتاب و مباحث آنها لازم است ابتدا به ارائه توضیحاتی در خصوص نظریه اینترسکشنالیتی به عنوان نظریه اصلی مطرح شده در این کتاب بپردازم. تحلیل مصائب زندگی زنی که متعلق به یک اقلیت نژادی مهاجر است و در یک محله فقیرنشین زندگی میکند نیازمند نظریهای است که بتواند انواع فرودستیهای این فرد را مدنظر قرار دهد. فرودستی جنسیتی، قومی، نژادی و طبقاتی که میتواند همراه با عواملی همچون سن، مذهب و معلولیت، دامنزننده شرایط اجتماعی قابل تحلیل او باشد. نظریه اینترسکشنالیتی یا گرهگاه به همه این عوامل نه به عنوان یک کثرت بینهایت از «مقولهبندی هویتی» به روش پسامدرنیستی بلکه به عنوان «سلسلهمراتبهای اجتماعی» با زمینههای مادی مشخص، پرداخته و موضوعیت میبخشد.
در نظریه اینترسکشنالیتی اشکال مختلف تبعیض و محرومیت به هم مرتبط و در هم تنیدهاند. مفهوم ستم دیدگی در چنین شرایط پیچیدهای که یک فرد به طور همزمان اشکال گوناگونی از فرودستی را در زندگی فردی و اجتماعی خود تجربه میکند، مفهومی قابل تامل و تحلیل است. اینترسکشنالیتی یا گرهگاه با تمرکز بر همین در هم تنیدگی اشکال مختلف ستم، تنها به توصیف تک بعدی سلطه نپرداخته و بر آن است تا پا را از تمرکز و توجه صرف بر مفهوم «به حاشیه راندهشدگی» فراتر گذاشته و به این پرسش پاسخ دهد که چگونه جنبشهای رهاییبخش تنها با تکیه بر یکی از ابعاد هویت، مثل زن بودن، سیاه بودن، کارگر بودن و … مانع از طرح و بررسی تجربههای چندلایه فرودستی میشوند.
کتاب «مجموعه مقالات گرهگاه جنسیت و دیگر نظامهای سلطه» با به چالش کشیدن رویکردهای تک بعدی در مطالعات زنان و نظریهپردازیهای حوزه علوم اجتماعی؛ تنوع زیستی، گوناگونی مسائل و دغدغههای لایههای متفاوت اجتماعی و فرهنگی را مدنظر قرار داده و میکوشد توجه کارشناسان را به ارائه راهحلها و یافتن معیارهای چندگانه برای مسائل چندوجهی، جلب نماید.
مرد نبودن، سفیدپوست نبودن، به طبقه مرفه و ممتاز مالی اختصاص نداشتن و از هر نظر فرودست بودن به معنای در هم تنیدگی اشکال ستمی است که در ابتدا توسط زنان سیاه و پیشتاز وارد عرصه مفاهیم اجتماعی شد و نظریه اینترسکشنالیتی، گرهگاه یا تقاطعیافتگی را شکل داد که به معنی مطالعه مفهوم روابط تبعیضآمیز در گروههای اقلیت است. استعاره Intersection اولین بار توسط کیمبرلی ویلیامز کرنشاو فمینیست سیاه به کار گرفته شد. او شرح میدهد: «تبعیض مانند عبور و مرور در یک چهارراه، ممکن است در یک جهت جریان یابد یا در مسیری دیگر. اگر سانحهای در یک تقاطع اتفاق بیفتد، باعث و بانی آن میتواند ماشینهای عبوری از هر کدام از این مسیرها و گاهی از همه مسیرها باشد… اما همیشه بازسازی یک تصادف آسان نیست. گاهی اوقات علائم ترمز و صدمات به سادگی نشان میدهد سوانح به طور همزمان رخ داده است که تلاشها را برای یافتن راننده مقصر به ناکامی میکشانند.»
نظریه اینترسکشنالیتی تنها در مورد به حاشیه راندهشدگی در تقاطع نظامهای سلطه بحث نمیکند، بلکه با تمرکز بر راه و روشهای رهاییبخش جنبشهای اجتماعی، سیاستهای هویت را نیز مورد نقد قرار میدهد. به زبانی ساده؛ بیان تجربههای چندگانه فرودستی، هدف اصلی نظریه اینترسکشنالیتی است.
«ترسیم حاشیهها: تقاطع یافتگی، سیاستهای هویت و خشونت علیه زنان رنگین پوست» اثر کیمبرلی کرانشاو اولین مقاله این کتاب است. کرانشاو در این مقاله نشان داده است که چگونه تجارب زنان رنگینپوست اغلب محصول تقاطع یافتن الگوهای نژادپرستی و تبعیض جنسیتی است و چگونه این تجارب مستعد آن هستند که هم در گفتمان فمینیسم و هم در گفتمان ضدنژاد پرستی بیان نشوند. از نظر او گفتمانهای فمینیستی و ضدنژادپرستانه حاضر، در توجه به هویتهای تقاطعیافته مثل هویت زنان سیاه ناکام بودهاند. بسیاری از تجربههای زنان سیاه درون مرزهای مرسوم تبعیض جنسیتی یا نژادی نمیگنجد و نژاد و جنسیت با هم تقاطع مییابند تا جنبههای ساختاری، سیاسی و بازنمایانه خشونت علیه زنان رنگینپوست را بسازند.
کرانشاو در بخش اول مقاله خود به این می پردازد که چگونه قرار گرفتن زنان رنگینپوست در تقاطع نژاد و جنسیت سبب میشود تجربه واقعی آنان از خشونت خانگی متفاوت با تجربه زنان سفید از کار درآید و در بخش دوم نشان میدهد که چگونه هر دو سیاست فمینیستی و ضدنژادپرستی، اغلب به طور متناقضی، در به حاشیه راندن موضوع خشونت علیه زنان رنگینپوست دست داشتهاند. در بخش سوم مقاله نیز بحث از این است که چطور مناظرات پیرامون بازنمایی زن رنگینپوست میتواند در فرهنگ عامه نیز موقعیت زنان به ویژه زنان رنگینپوست را از قلم بیاندازد و به این ترتیب عامل دیگری در ناتوانسازی تقاطعیافته شود.
از جمله تاکیدات کرانشاو در این مقاله؛ اندیشیدن به چگونگی تجمع قدرت پیرامون برخی مقولهها است. از نظر وی هرچند مقولهها، معنا و پیامدهایی دارند، اما ارزش خاصی که به آنها منسوب میشود و اینکه چگونه این ارزشها به سلسلهمراتبهای اجتماعی میدان میدهند و آنها را به وجود میآورند، باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
«همه چیز در خانواده است: محل تقاطع جنسیت، نژاد و ملیت» نوشته پاتریشیا کالینز مقاله بعدی کتاب است. کالینز به نقش خانواده در بازتولید روابط سلطه پرداخته و توضیح میدهد که چگونه ایدهآل سازی از مفهوم خانواده در ایالات متحده آمریکا باعث کنترل مالکیت و تقویت مناسبات طبقاتی میشود. فرم ایدهآل ارزشهای خانوادگی سنتی شامل یک جفتِ دگرجنسگرا میشود که صاحب فرزند و یک ساختار قدرت مشخص است و در آن مرد نانآور خانه است و زن خانه دار و مسئول مراقبت از فرزندان.
این نویسنده در مقاله بعدی نیز با عنوان «جنسیت، فمینیسم سیاه و اقتصاد سیاسی سیاه» با اشاره به چارچوبهای ایدهآل مفهوم خانواده، و استفاده از تحلیلهای جنسیتی برای توضیح موضوعات مهم اجتماعی، دیدگاههای اندیشمندان فمینیست سیاه را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. او بر این باور است که باید تجارب زنان سیاه در مرکز تحلیل پدیدههای اجتماعی قرار گیرد و علاوه بر آن، هنگامی که تجارب زنان سیاه، محوری برای تحلیل میشوند، از تقاطعیافتگی به عنوان یک چارچوب تحلیل نیز استفاده شود. او قرار دادن تجربه زنان سیاه در بطن تحلیل را نشانگر میزان اهمیت کار و خانواده در تحلیل اقتصادِ سیاسیِ سیاه دانسته و معتقد است چارچوبِ پیوندِ کار و خانواده، راههای درک و فهم میزان و چگونگی فقر زنان سیاه را هموارتر میکند.
اشتغال زنان سیاه در شغلهای پایین و با درآمدهای ناپایدار نشانگر چگونگی همدستی نژاد و جنسیت در رقم زدن نرخ فقر بالاتر زنان سیاه در مقایسه با مردان هم نژادشان است. از نظر کالینز الگوهای نژادگرایانه مصرف نیز فشارهای مضاعفی را به زنان سیاه وارد میکنند. از آنجاییکه زنان به طور معمول مسئول مراقبت از کودکان و خانه هستند، مقدار زیادی از خریدهای خانه، خوراک، پوشاک، بهداشت و درمان، حمل و نقل، تفریح و دیگر کالاهای مصرفی را انجام میدهند. «نژادگرایی مصرفی در تمام این حوزهها به این معنا است که درآمد محدودِ زنان سیاه، از همان قدرت خریدی که زنان یا مردان سفید (با درآمدی مشابه دارند) برخوردار نیست.»
آنجلا دیویس نویسنده مقاله بعدی این کتاب با عنوان «تجاوز جنسی، نژادپرستی و افسانه متجاوز سیاه» است. او با طرح بحث تجاوز به عنف در جامعه آمریکا و ارایه آمارهای مربوط به آن، تجاوز را یکی از اختلالات مهم جامعه سرمایهداری امروز دانسته و با ارائه مستندات متعدد آماری و گزارشی؛ بحث میکند که کلیه قوانین مربوط به تجاوز جنسی به عنوان یک عرف و قاعده، در اصل برای حفاظت از مردان سفید طبقات بالای جامعه وضع شده و نه برای حمایت از دختران و زنان تعرض دیده.
وی سپس با تشریح مثالهای فراوان و با استناد به آنچه ثبت و انتشار یافته به ترسیم چگونگی شکلگیری افسانه سیاه متجاوز میپردازد و نشان میدهد که افسانه سیاه متجاوز با افسانه زنان سیاه بدکار همراه است و هر دوی این افسانهها برای بهرهکشی بیشتر از مردان و زنان سیاه، جنبه اجتماعی و عرفی یافتهاند. او در مقاله خود از روندهای چگونگی ثبت و جمعآوری آمار تجاوزهای جنسی و شرایط زندگی اجتماعی سیاهان به عنوان دو دلیل اصلی شکلگیری افسانه سیاه متجاوز یاد کرده و نشان میدهد که چطور جامعه سفید حاکم در بسیاری از موارد قبل از رخداد تجاوز، بدون هیچ سند و مدرک محکمهپسند و بدون آنکه اجازه دفاع به متهم سیاه را بدهد، او را به مجازاتی میرساند که نشانگر تسلط سیاسی بر مردم سیاه به عنوان یک کل واحد است.
«نژاد پرستی، جلوگیری از آبستنی و حقوق باروری» نام دیگر مقاله این کتاب است. آنجلا دیویس با طرح تاریخچه بحث «مادری داوطلبانه» بر این باور است که هرچند بهرهمندی از سلامت و بهداشت کامل و تصمیم کاملاً شخصی در پذیرش یا رد بارداری، حق همه زنان است و این موضوع توانسته زنان با خاستگاههای متفاوت را گردهم آورد اما در واقعیت، جنبش جلوگیری از آبستنی در گردهم آوردن زنان با خاستگاههای اجتماعی مختلف، موفق عمل نکرده و رهبران جنبش نتوانستهاند تمامی نگرانیهای واقعی زنان را عمومیت بخشند. در حقیقت پیشینه تاریخی این جنبش در قلمرو به چالش کشیدن نژادپرستی و استثمار طبقاتی چندان رضایتبخش نبوده است.
علاوه بر خالی بودن جای زنان سیاه در جنبش جلوگیری از آبستنی، شواهد نشانگر ذات نژادپرستانه سیاست کنترل جمعیت داخلی دولت آمریکا نیز هست. زنان سیاه، مهاجران پورتوریکویی، سرخپوستها و مکزیکیها در ابعاد وسیعی عقیم میشوند. «طبق پژوهشی در مرکز تحقیقات بهداشت باروری ملّی که در سال ۱۹۷۰ توسط بخش کنترل جمعیت دانشگاه پرینستون انجام گرفت، ۲۰ درصد زنان متاهل سیاه برای همیشه عقیم شدهاند. تقریبا همان درصد از زنان مکزیکی هم با جراحی نازا شده بودند.»
دیویس در پایان مقاله خود یادآور میشود که کمپین های مدافع منافع زنان سفیدپوست، رغبت چندانی برای حمایت از ضرورت کمپین علیه سواستفاده از عقیمسازی زنان رنگینپوست از خود نشان نمیدهند و در حالیکه در تمامی موارد به زنان رنگینپوست نازایی دایمی توصیه میشود، بر زایش بیشتر زنان سفیدپوست متعلق به طبقات بالاتر اصرار ورزیده میشود.
مقاله بعدی کتاب با عنوان «زوال قریب الوقوع کار خانگی: چشم انداز طبقه کارگر» نیز نوشته آنجلا دیویس است. هرچند داستان جانسوز کار خانگی و اینکه مردان و نظام سرمایهداری دارای این تفکر نهادینه شدهاند که خانهداری «کار زنان» است، ریشه در شرایط اجتماعی بورژوایی و طبقات متوسط دارد اما ایدئولوژی سرمایهداری نیز زن خانهدار را الگویی جهانی میداند. زنانی که وارد بازار کار میشوند در واقع از «سپهر طبیعی» خود خارج شدهاند و با آنها همچون کارگران مزدی کامل برخورد نمیشود. همزمان خانهداری به طور میانگین هزاران ساعت در سال، زمان یک زن خانهدار را میگیرد و به باور اندیشمندانی چون شارلوت پرکینز گیلمن، انسانیت زن را تباه میکند.
سه مقاله دیگر این کتاب با عناوین«همپوشانی و همزمانی نژاد، جنسیت و طبقه در مطالعات سازمانی» نوشته اونجلینا هالوینو، «ابزار خدایان هرگز خانه خدایان را ویران نمیکند» نوشته آدری لرد و «تقاطع فمینیسم فراملی: درباره نئولیبرالیسم و انتقاد رادیکال» نوشته چاندرا موهانتی از جمله مقالات جدیدتری هستند که در این کتاب گنجانده شدهاند و مطالعه و تامل در خصوص آنها میتواند علاقمندان و فعالان حوزه زنان ایران را به سمت تامل در فضاهای چندلایه تبعیض رهنمون شود. خواندن این کتاب ارزشمند که کلیه مباحثش جدید و امروزی هستند؛ علاوه بر امتیاز آشنایی با آنچه در دنیای امروز مطالعات زنان میگذرد، زمینهساز انجام پژوهشهای مشابه بومی نیز خواهد شد.