علی مرادی: شهریور ماه و سفر بی بازگشت صمد عمی…
هیچ انسانی جدا از حوادثی نیست که در زندگی اش رخ داده آن #حوادث در ظاهر تمام شده و به تاریخ پیوسته اند اما در #حقیقت، بخشی از وجود ما گشته و در ما ساری و جاری هستند و زندگی میکنند…
حوادث تلخ بی شماری که بر سرمان آوار میگردند می توانند به آسانی ما را از پای در آورند اما اگر از پای در نیاییم بدون شک #انسان بزرگی خواهیم شد…!
سه دوره و سه رخدادِ تلخ، تیپ و شخصیت #صمد و نسل او را ساخته و پرداخته و آنها را بصورت #عاصی و #شورشگر بر علیه وضع موجود در آورده بود:
دوره اول: وقتی صمد در ۱۳۱۸ش.در محله چرنداب در یک خانوادهای #تهیدست متولد شد اوج #دیکتاتوری #رضاشاه و سیاستهای یکسان سازی و قلع و قمع زبانها و فرهنگهای اقوام ایرانی بود…
شهر اولین ها(#تبریز) که زمانی نگین #ایران بود و به عنوان دارالسطنه #عباس_میرزا و قائم مقام #فراهانی در تمامی حوزه های سیاسی، #اقتصادی، #نظامی، #علمی و فرهنگی پیشگام بود اینک در بدترین زمان خود به سر می برد، شهری که در #انقلاب مشروطیت همه چیز خود را برای #آزادی ایران از زنجیرهای #استبداد مرکزی در طبق اخلاص گذاشته و انواع داغ ها و درفش ها را به جان خریده بود اما نه دژخویی #محم_علی_شاه و نه درنده خویی و خشونت #روسها نتوانسته بود غرورش را بشکند اما اینک، نه توسط بیگانه، بلکه استاندارش(عبدالله مستوفی) در روز روشن از هیچ توهینی و ظلمی فروگذاری نمیکرد! #سرشماری تبریز را در 1319ش خرشماری می نامید…
می گفت«اینها ترکند یونجه خورده #مشروطه گرفته اند حالا نیز کاه می خورند و ایران را آباد می سازند»!(روزنامه آذربایجان،ش.6،مورخه28آبان1320)#